جشنواره موسیقی فجر؛ افقی پیدا میشود؟
سید ابوالحسن مختاباد- روزنامهنگار و منتقد
جشنواره موسیقی فجر بعد از 33 دوره صاحب آییننامهای رسمی شد؛ آییننامهای که مجریان آن مدعیاند بر اساس آن رفتار میکنند و منتقدان نیز بر همان اساس رفتارها را میتوانند رصد و نقد کنند.
در بادی امر، آییننامه، اساسنامه و قانون کاغذپارهای بیش نیستند، اگر مجری آن نخواهد به چنین قرارداد اجتماعیای تن دهد و اجرایش کند. قانون اما یک ویژگی دارد که وقتی به مرحله توافقی دوطرفه رسید، بهخصوص برای طرف مجری تعهد ایجاد کند. بنابراین بر اساس قوانین بالادستی، همین آییننامه، این ویژگی را دارد که طرف دوم نقدش کند و بخواهد و بتواند به مراجع رسمی شکایت برده و مدعی اجرای صحیح و تماموکمال آن باشد. انتشار و ابلاغ قانون و آییننامههای «قانون دسترسی آزاد به اطلاعات» نیز نهادهای دولتی را موظف کرده است که نسبت به اینگونه امور پاسخگو باشند.
سال ۱۳۹۴ که مدیریت وقت جشنواره موسیقی فجر مدعی ایجاد اتاق شیشهای و طرحی ویژه برای این جشنواره شد، بسیاری چراغبهدست، به جستن طرح و آن اتاق شیشهای خیالی برآمدند، اما هرچه بیشتر گشتند، کمتر یافتند. بعد از آن هم همگان دیدند که آن طرح و ایده در عمل به کجا رسید و چه بر سرش آمد.
حضور جریانی جدی در آسیبشناسی و نقد مدیریت موسیقی در دو سطح مدنی و دولت که در بدو شکلگیریاش تا ۷۰۰ نفر را همراه خود کرده بود، یکی از برکات سه دوره گذشته جشنواره بود. منتقدان با شناختی که از گذشته تیم مدیریتی سابق جشنواره داشتند، از یک سو مدعیات را به چالش کشیدند و در دیگر سو به سمت پیشنهاد یک آییننامه برای جشنواره موسیقی فجر رفتند. صدها ساعت کار کارشناسی و همزمان فشار از سوی مطبوعات به دیالوگی مابین منتقدان و دولت انجامید و در نهایت روی متنی مکتوب توافقی اولیه صورت گرفت. این وظیفهای بود که نهادی همانند خانه موسیقی و کانونهای آن (بهخصوص کانون پژوهشگران) یا انجمن صنفی هنرمندان موسیقی، باید به دوش میکشیدند، اما در غیاب چنین تحرکی از سوی نهادهای مدنی، منتقدان چنین شکافی را پر کردند.
تغییرات دور دوم مدیریت کشور در حیطه موسیقی (سال ۱۳۹۶) که به گمان من بخشی مهم از آن نتیجه فشار منتقدان و قاطبه اهالی موسیقی بود، سبب شد سخن منتقدان بهتر و بیشتر و از آن مهمتر، با حسننیت شنیده شود و در کنار آن منتقدان نیز به سمت ایجاد تشکلی جدیتر سوق پیدا کردند تا همچنان سویههای انتقادی خود را حفظ کنند؛ تشکلی که اگرچه مسیرهای قانونی آن هنوز باقی مانده، اما مسیرهای حقیقی آن هم طی شده هم چندسالی است اعلام موجودیت کرده و به زودی رسمیت هم خواهد یافت.
در همین مدت کوتاهی که از انتشار آییننامه و اعلام مدیریت جشنواره گذشته، جامعه موسیقی با نقد خود به راستیآزمایی آن پرداختند و البته مدیریت جشنواره نیز پاسخگوی انتقادات بود. اینکه این انتقادات تا چه پایه مبنای منطقی دارد و پاسخها تا چه اندازه توانستند افکار عمومی و ناقدان را قانع کنند، محل این نوشته نیست. سخن بر سر چارچوبی است که بعد از سالها بنا گذاشته شد و میتوان بر اساس همان چارچوب (آییننامه) به نقد فعالیتها پرداخت و حتی تغییرات همین آییننامه را (که در بندی از آن پیشبینی شده) خواستار شد. قطعا در آینده نهچندان دور باید به تحلیل محتوایی چارچوب جشنواره هم پرداخت و به اعتباربخشی آن مدد رساند. شگفتانگیز است جشنوارهای با این بودجه و امکانات نتوانسته باشد بعد از 34 دوره به اعتباری بینالمللی دست پیدا کند؟ یک دلیل آن نداشتن چارچوب و فقدان افق و برنامههای درازمدت بوده است.
اکنون اما مهم این است که هر دو سوی ماجرا (دولت - منتقدان/ نهادهای مدنی) حسننیت داشته و به قراردادها پایبند باشند و منتقدان؛ چه در قالب تشکلی حقیقی یا رسمی و چه به صورت انفرادی دست از نقد فعالیتها برندارند و بدانند که هویت آنها در نقد، رصد و دیدهبانی و ارائه گزارشی علمی و صادقانه به جامعه موسیقی است و نه چیزی دیگر. به یاد داشته باشیم تمدن میلیمتری ساخته میشود.
جشنواره موسیقی فجر بعد از 33 دوره صاحب آییننامهای رسمی شد؛ آییننامهای که مجریان آن مدعیاند بر اساس آن رفتار میکنند و منتقدان نیز بر همان اساس رفتارها را میتوانند رصد و نقد کنند.
در بادی امر، آییننامه، اساسنامه و قانون کاغذپارهای بیش نیستند، اگر مجری آن نخواهد به چنین قرارداد اجتماعیای تن دهد و اجرایش کند. قانون اما یک ویژگی دارد که وقتی به مرحله توافقی دوطرفه رسید، بهخصوص برای طرف مجری تعهد ایجاد کند. بنابراین بر اساس قوانین بالادستی، همین آییننامه، این ویژگی را دارد که طرف دوم نقدش کند و بخواهد و بتواند به مراجع رسمی شکایت برده و مدعی اجرای صحیح و تماموکمال آن باشد. انتشار و ابلاغ قانون و آییننامههای «قانون دسترسی آزاد به اطلاعات» نیز نهادهای دولتی را موظف کرده است که نسبت به اینگونه امور پاسخگو باشند.
سال ۱۳۹۴ که مدیریت وقت جشنواره موسیقی فجر مدعی ایجاد اتاق شیشهای و طرحی ویژه برای این جشنواره شد، بسیاری چراغبهدست، به جستن طرح و آن اتاق شیشهای خیالی برآمدند، اما هرچه بیشتر گشتند، کمتر یافتند. بعد از آن هم همگان دیدند که آن طرح و ایده در عمل به کجا رسید و چه بر سرش آمد.
حضور جریانی جدی در آسیبشناسی و نقد مدیریت موسیقی در دو سطح مدنی و دولت که در بدو شکلگیریاش تا ۷۰۰ نفر را همراه خود کرده بود، یکی از برکات سه دوره گذشته جشنواره بود. منتقدان با شناختی که از گذشته تیم مدیریتی سابق جشنواره داشتند، از یک سو مدعیات را به چالش کشیدند و در دیگر سو به سمت پیشنهاد یک آییننامه برای جشنواره موسیقی فجر رفتند. صدها ساعت کار کارشناسی و همزمان فشار از سوی مطبوعات به دیالوگی مابین منتقدان و دولت انجامید و در نهایت روی متنی مکتوب توافقی اولیه صورت گرفت. این وظیفهای بود که نهادی همانند خانه موسیقی و کانونهای آن (بهخصوص کانون پژوهشگران) یا انجمن صنفی هنرمندان موسیقی، باید به دوش میکشیدند، اما در غیاب چنین تحرکی از سوی نهادهای مدنی، منتقدان چنین شکافی را پر کردند.
تغییرات دور دوم مدیریت کشور در حیطه موسیقی (سال ۱۳۹۶) که به گمان من بخشی مهم از آن نتیجه فشار منتقدان و قاطبه اهالی موسیقی بود، سبب شد سخن منتقدان بهتر و بیشتر و از آن مهمتر، با حسننیت شنیده شود و در کنار آن منتقدان نیز به سمت ایجاد تشکلی جدیتر سوق پیدا کردند تا همچنان سویههای انتقادی خود را حفظ کنند؛ تشکلی که اگرچه مسیرهای قانونی آن هنوز باقی مانده، اما مسیرهای حقیقی آن هم طی شده هم چندسالی است اعلام موجودیت کرده و به زودی رسمیت هم خواهد یافت.
در همین مدت کوتاهی که از انتشار آییننامه و اعلام مدیریت جشنواره گذشته، جامعه موسیقی با نقد خود به راستیآزمایی آن پرداختند و البته مدیریت جشنواره نیز پاسخگوی انتقادات بود. اینکه این انتقادات تا چه پایه مبنای منطقی دارد و پاسخها تا چه اندازه توانستند افکار عمومی و ناقدان را قانع کنند، محل این نوشته نیست. سخن بر سر چارچوبی است که بعد از سالها بنا گذاشته شد و میتوان بر اساس همان چارچوب (آییننامه) به نقد فعالیتها پرداخت و حتی تغییرات همین آییننامه را (که در بندی از آن پیشبینی شده) خواستار شد. قطعا در آینده نهچندان دور باید به تحلیل محتوایی چارچوب جشنواره هم پرداخت و به اعتباربخشی آن مدد رساند. شگفتانگیز است جشنوارهای با این بودجه و امکانات نتوانسته باشد بعد از 34 دوره به اعتباری بینالمللی دست پیدا کند؟ یک دلیل آن نداشتن چارچوب و فقدان افق و برنامههای درازمدت بوده است.
اکنون اما مهم این است که هر دو سوی ماجرا (دولت - منتقدان/ نهادهای مدنی) حسننیت داشته و به قراردادها پایبند باشند و منتقدان؛ چه در قالب تشکلی حقیقی یا رسمی و چه به صورت انفرادی دست از نقد فعالیتها برندارند و بدانند که هویت آنها در نقد، رصد و دیدهبانی و ارائه گزارشی علمی و صادقانه به جامعه موسیقی است و نه چیزی دیگر. به یاد داشته باشیم تمدن میلیمتری ساخته میشود.