|

چرا انقلاب اسلامي رخ داد؟

محمود نکوروح . استاد تاريخ

پيش‌زمينه‌هاي تاريخي انقلاب مشروطه ابتدا با کودتاي رضاخان و حمايت انگلستان و بعد از او با کودتاي 28 مرداد از ياد رفت؛ زيرا قبل از کودتا محمدرضاشاه با انتخاباتي فرمايشي، مجلس مؤسساني تشکيل داده و بر اختيارات خود ازجمله انحلال مجلس شوراي ملي افزوده بود؛ به‌طوری‌که در آن زمان، قوام‌السلطنه گفت «تو با اين کار ما را به انقلاب خواهي رساند» و مصدق گفت: «اينکه همان دوره قاجار شد».

در نتیجه تلويحا نياز به انقلاب مشروطه‎ ديگری احساس شد. بعد نیز با کمک انگليس و آمريکا، کودتايي عليه دولت ملي به کمک اوباش شكل گرفت.
در بردن هر دو شاه پهلوي من نظاره‌گر بودم که اولي را در تاريکي و نيمه‌هاي شب بردند و دومي با چشم گريان رفت و هايزر به او گفت برو؛ زيرا که از ابتدا متکي به مردم نبودند.
اين پدر و پسر با وجود قوانين مشروطه، از ابتدا فراتر از قانون رفته و با کودتا، مشروعيت قانوني نيافته و به‌علاوه با تکيه بر خارج، بر دوران «پادشاهي نقطه پايان زدند» و ضرورت جمهوري را بعد از قرن‌ها نشان دادند؛ امري که رهبري انقلاب با درک اين موضوع بعد از مدت‌ها تبعيد در ترکيه، عراق و پاريس راه‌حل را نظام «جمهوري اسلامي» اعلام كرد که حتي فراتر از ديدگاه‌هاي مدعيان روشنفکري بود.
چپ‌ها با تظاهرات خياباني در زمان دولت ملي تا توانستند با تبليغات و روزنامه‌هایشان کارشکني كردند و در واقع زمينه‌ساز کودتا شدند.
این روند ادامه داشت تا آنکه جريان نهضت ملي‌شدن نفت برآمد که براي اکثريت جامعه به‌ويژه نسل جوان غرورآفرين بود و آن نهضت فضايي فراتر از ايدئولوژي‌هاي مارکسيستي-استاليني را مطرح کرد و در مدت اندکی حاکميت «قانون و حقوق» را ‌سرعت بخشید؛ نهضتي که با کنشگران دبيرستاني، دانشگاهي و حتي جوانان بازار و... يک‌باره بعد از جنگ و بردن ديکتاتور اول فراهم و آغاز شد و باعث شد تا در بهارستان بارها ميتينگ‌هایی به دور از بيم و اضطراب‌‌ها شکل بگیرد. روزي که مصدق نظام وابسته نفتي را به چالش کشيد و هنگامي‌که سخنراني‌اش در مجلس را مانع شدند، بيرون مجلس بر روي چهارپايه‌اي رفت و فرياد زد «مجلس اينجاست» و با اشاره انگشتش به مجلس ادامه داد «آنجا دزدگاه است».
مجلسي که همه از رجال انگلوفيل و باندهاي سيدضياء و قوام‌السلطنه تا دربار شاه و... در آن حضور داشتند؛ امري که چون نيک بنگريم پيشنهاد ملي‌شدن نفت انقلابي در حوزه سياست و جامعه بود که ما را فراتر از تحقيرهاي ديکتاتورهاي وابسته به غرب به‌ويژه انگلستان مي‌برد و بيش از همه حاکميت ملي را که با بردن و آوردن دولت‌ها هر از چندي با پيشنهادي سرگردان مي‌کرد و تمام اینها در شرایطی بود که قحطي و ورشکستگي را تجربه می‌کردیم؛ در مجلسي که نماينده يزد دکتر طاهري اگر سرفه مي‌کرد رأي مثبت به لايحه مورد نظر دربار و شرکت نفت انگليسي مي‌دادند و اگر عطسه مي‌کرد رأي منفي.
در چنين شرايطي بود که جنبش ملي‌شدن نفت در برابر استعمار رهايي‌بخش بود و درواقع «مشروطه‌اي ديگر» را رقم زد و فراتر بعد از توطئه‌هاي دربار در سي‌ام تير که واکنش دوباره مردم را از دانشجو و دانش‌آموز و بازاري را در برابر دربار به کنش واداشت تا مصدق با برنامه «سوسيال دموکراسي» به خاطر طبقات پايين در اين جنبش که بيشترين تلاش‌ها را کردند به اجرا گذاشت. به این دلیل بود که دنياي سرمايه و تکنيک و عواملش احساس خطر کرده و برنتابيد و اميدها بر باد رفت.
و اين نسل را براي مدت‌ها گيج كرد تا نظريه‌هاي جنبش و انقلاب و الگوگرفتن از انقلاب‌هاي جهاني همراه با نوعي رمانتيسم انقلابي فارغ از رئاليسم اجتماعي -فرهنگي- تاريخي و...که بعد‌ها عوارض خود را داشت که در همان مجلس در جايگاه تماشاچيان دست و پاي دانشجوي معترضي را اوباش درباري گرفته به ميان مجلس پرتاب کردند و هر جنبش اجتماعي را سربازان گارد شاهنشاهي از درون آن مجلس به خاک و خون کشيدند.
و اما انقلاب؛ تا بالاخره رهبري فقيد در دهه 40 بعد از نصيحت‌ها به شاه که حداقل قانون اساسي را رعايت کن و به خاطر بي‌توجهي به بن‌بست‌ها که هويدا نخست‌وزير وقت در جواب سؤالي در مجلس که گفت «تو مسئول و شخص دومي» جواب شنيد «ما همه نوکر اوييم و شخص دوم نداريم» و رهبر وقت انقلاب گفت «شاه بايد برود» که با استقبال همگان روبه‌رو شد.
بعد از کشتارها در شهرها -که من خود يک مورد آن را با 500 نفر که بر زمين ريختند شاهد بودم- انتشار نامه جعلي در روزنامه اطلاعات و آتش‌زدن سينماها، رستوران‌ها و بانک‌ها و کودتاي ناشيانه لشگرگارد و آمدن هايزر و گريه شاه، انقلابي که با گل بر سربازان پيروزشده بود، در 22 اسفند به خون کشيده شد که قرار نبود چنين شود؛ در حالي که امام قبلا از شاه فقط يک ميکروفون خواسته بود حتي براي همه اديان و فراتر آيت‌الله مطهري در دانشکده الهيات گفت اگر به حکومت رسيديم، حتي با مارکسيست‌ها آزادانه به گفت‌وگو مي‌نشينيم و هنگامي ‌که من سؤال کردم «کدام مارکسيستي را قبول داريد که با شما در دانشگاه به گفت‌وگو بنشيند؟» فرمود «انور خامه‌اي».

قبلا اين نصيحت «حداقل قانون اساسي را رعايت کن» توسط بسياري افراد و گروه‌هاي ديگر چون احزاب سياسي قبل از کودتا که در جبهه‌هايي مانند جبهه ملي و.... جمع شده بودند، مکرر بود که متأسفانه گوش شنوايي براي آنها نبود، زيرا در دربار پهلوي در اين مقطع فقط سفارشات سفراي انگليس و آمريکا شنيده مي‌شد.
حاصلش انقلاب اسلامي شد که با تز جمهوري اسلامي بر دوران پادشاهي و ديکتاتوري مهر باطل زد که چون نيک بنگريم يک گام جلوتر از همه تاريخ گذشته ما بود که تکيه بر اخلاق قبل از همه داشت به علاوه که عدالت‌محور بود. چه عدالت و برابري همه برآمده از گفتمان اخلاق است. سفارشي که همه اگر تعمق کنيم اديان توحيدي، غير از آن سخني ندارند. خصوصا در اسلام که بيش از همه بر کرامت انسان به ماهوانسان نظر دارد. امري كه غرب هم پس از دوران تجدد به آن توجه كرد البته براي كشورهاي جهان سوم و نه براي خود! در نتيجه مردم به خدا و مسجد پناه بردند. پيامي که از سوي گروه‌هايي متأسفانه درک نشد.
امام در هر مورد به رأي مردم سفارش داشت و مردم که بيش از هميشه ازهم‌گسسته بودند. تسخير سفارت اگرچه همه ما را خوشحال كرد و شايد غرور گذشته را بازگرداند ولي در آن شرايط بيشترين زيان را براي انقلاب و جامعه داشت که از دولت تا شوراي انقلاب همه رد كردند زيرا در آن مقطع دولت تکنوکرات بازرگان براي کشوري عقب‌مانده که نياز به توسعه داشت توسط آيت‌الله مطهري معرفي شده بود و با اين عمل استعفا داد و روند حوادث ديگر شد.
رهبري فقيد انقلاب که از فرانسه آمده بود، استعفاي بازرگان را چندين‌بار نپذيرفت. من در پاريس بارها با ايشان تماس گرفته بودم، در ايران تماس‌ها گاهي ميسر مي‌شد و يک ‌بار قبل از رفتن به جماران به حضور رسيدم و سؤالي كردم، فرمود: «چرا همه کارها را از من مي‌خواهيد؟ ولم کنيد مگر من هميشه دولت تعين کرده‌ام؟» ايشان اولين روحاني‌اي بود که در برابر يکي دو سؤال مذهبي در پاريس به من گفت: «خودت عقل داري چرا از من مي‌پرسي؟».

پيش‌زمينه‌هاي تاريخي انقلاب مشروطه ابتدا با کودتاي رضاخان و حمايت انگلستان و بعد از او با کودتاي 28 مرداد از ياد رفت؛ زيرا قبل از کودتا محمدرضاشاه با انتخاباتي فرمايشي، مجلس مؤسساني تشکيل داده و بر اختيارات خود ازجمله انحلال مجلس شوراي ملي افزوده بود؛ به‌طوری‌که در آن زمان، قوام‌السلطنه گفت «تو با اين کار ما را به انقلاب خواهي رساند» و مصدق گفت: «اينکه همان دوره قاجار شد».

در نتیجه تلويحا نياز به انقلاب مشروطه‎ ديگری احساس شد. بعد نیز با کمک انگليس و آمريکا، کودتايي عليه دولت ملي به کمک اوباش شكل گرفت.
در بردن هر دو شاه پهلوي من نظاره‌گر بودم که اولي را در تاريکي و نيمه‌هاي شب بردند و دومي با چشم گريان رفت و هايزر به او گفت برو؛ زيرا که از ابتدا متکي به مردم نبودند.
اين پدر و پسر با وجود قوانين مشروطه، از ابتدا فراتر از قانون رفته و با کودتا، مشروعيت قانوني نيافته و به‌علاوه با تکيه بر خارج، بر دوران «پادشاهي نقطه پايان زدند» و ضرورت جمهوري را بعد از قرن‌ها نشان دادند؛ امري که رهبري انقلاب با درک اين موضوع بعد از مدت‌ها تبعيد در ترکيه، عراق و پاريس راه‌حل را نظام «جمهوري اسلامي» اعلام كرد که حتي فراتر از ديدگاه‌هاي مدعيان روشنفکري بود.
چپ‌ها با تظاهرات خياباني در زمان دولت ملي تا توانستند با تبليغات و روزنامه‌هایشان کارشکني كردند و در واقع زمينه‌ساز کودتا شدند.
این روند ادامه داشت تا آنکه جريان نهضت ملي‌شدن نفت برآمد که براي اکثريت جامعه به‌ويژه نسل جوان غرورآفرين بود و آن نهضت فضايي فراتر از ايدئولوژي‌هاي مارکسيستي-استاليني را مطرح کرد و در مدت اندکی حاکميت «قانون و حقوق» را ‌سرعت بخشید؛ نهضتي که با کنشگران دبيرستاني، دانشگاهي و حتي جوانان بازار و... يک‌باره بعد از جنگ و بردن ديکتاتور اول فراهم و آغاز شد و باعث شد تا در بهارستان بارها ميتينگ‌هایی به دور از بيم و اضطراب‌‌ها شکل بگیرد. روزي که مصدق نظام وابسته نفتي را به چالش کشيد و هنگامي‌که سخنراني‌اش در مجلس را مانع شدند، بيرون مجلس بر روي چهارپايه‌اي رفت و فرياد زد «مجلس اينجاست» و با اشاره انگشتش به مجلس ادامه داد «آنجا دزدگاه است».
مجلسي که همه از رجال انگلوفيل و باندهاي سيدضياء و قوام‌السلطنه تا دربار شاه و... در آن حضور داشتند؛ امري که چون نيک بنگريم پيشنهاد ملي‌شدن نفت انقلابي در حوزه سياست و جامعه بود که ما را فراتر از تحقيرهاي ديکتاتورهاي وابسته به غرب به‌ويژه انگلستان مي‌برد و بيش از همه حاکميت ملي را که با بردن و آوردن دولت‌ها هر از چندي با پيشنهادي سرگردان مي‌کرد و تمام اینها در شرایطی بود که قحطي و ورشکستگي را تجربه می‌کردیم؛ در مجلسي که نماينده يزد دکتر طاهري اگر سرفه مي‌کرد رأي مثبت به لايحه مورد نظر دربار و شرکت نفت انگليسي مي‌دادند و اگر عطسه مي‌کرد رأي منفي.
در چنين شرايطي بود که جنبش ملي‌شدن نفت در برابر استعمار رهايي‌بخش بود و درواقع «مشروطه‌اي ديگر» را رقم زد و فراتر بعد از توطئه‌هاي دربار در سي‌ام تير که واکنش دوباره مردم را از دانشجو و دانش‌آموز و بازاري را در برابر دربار به کنش واداشت تا مصدق با برنامه «سوسيال دموکراسي» به خاطر طبقات پايين در اين جنبش که بيشترين تلاش‌ها را کردند به اجرا گذاشت. به این دلیل بود که دنياي سرمايه و تکنيک و عواملش احساس خطر کرده و برنتابيد و اميدها بر باد رفت.
و اين نسل را براي مدت‌ها گيج كرد تا نظريه‌هاي جنبش و انقلاب و الگوگرفتن از انقلاب‌هاي جهاني همراه با نوعي رمانتيسم انقلابي فارغ از رئاليسم اجتماعي -فرهنگي- تاريخي و...که بعد‌ها عوارض خود را داشت که در همان مجلس در جايگاه تماشاچيان دست و پاي دانشجوي معترضي را اوباش درباري گرفته به ميان مجلس پرتاب کردند و هر جنبش اجتماعي را سربازان گارد شاهنشاهي از درون آن مجلس به خاک و خون کشيدند.
و اما انقلاب؛ تا بالاخره رهبري فقيد در دهه 40 بعد از نصيحت‌ها به شاه که حداقل قانون اساسي را رعايت کن و به خاطر بي‌توجهي به بن‌بست‌ها که هويدا نخست‌وزير وقت در جواب سؤالي در مجلس که گفت «تو مسئول و شخص دومي» جواب شنيد «ما همه نوکر اوييم و شخص دوم نداريم» و رهبر وقت انقلاب گفت «شاه بايد برود» که با استقبال همگان روبه‌رو شد.
بعد از کشتارها در شهرها -که من خود يک مورد آن را با 500 نفر که بر زمين ريختند شاهد بودم- انتشار نامه جعلي در روزنامه اطلاعات و آتش‌زدن سينماها، رستوران‌ها و بانک‌ها و کودتاي ناشيانه لشگرگارد و آمدن هايزر و گريه شاه، انقلابي که با گل بر سربازان پيروزشده بود، در 22 اسفند به خون کشيده شد که قرار نبود چنين شود؛ در حالي که امام قبلا از شاه فقط يک ميکروفون خواسته بود حتي براي همه اديان و فراتر آيت‌الله مطهري در دانشکده الهيات گفت اگر به حکومت رسيديم، حتي با مارکسيست‌ها آزادانه به گفت‌وگو مي‌نشينيم و هنگامي ‌که من سؤال کردم «کدام مارکسيستي را قبول داريد که با شما در دانشگاه به گفت‌وگو بنشيند؟» فرمود «انور خامه‌اي».

قبلا اين نصيحت «حداقل قانون اساسي را رعايت کن» توسط بسياري افراد و گروه‌هاي ديگر چون احزاب سياسي قبل از کودتا که در جبهه‌هايي مانند جبهه ملي و.... جمع شده بودند، مکرر بود که متأسفانه گوش شنوايي براي آنها نبود، زيرا در دربار پهلوي در اين مقطع فقط سفارشات سفراي انگليس و آمريکا شنيده مي‌شد.
حاصلش انقلاب اسلامي شد که با تز جمهوري اسلامي بر دوران پادشاهي و ديکتاتوري مهر باطل زد که چون نيک بنگريم يک گام جلوتر از همه تاريخ گذشته ما بود که تکيه بر اخلاق قبل از همه داشت به علاوه که عدالت‌محور بود. چه عدالت و برابري همه برآمده از گفتمان اخلاق است. سفارشي که همه اگر تعمق کنيم اديان توحيدي، غير از آن سخني ندارند. خصوصا در اسلام که بيش از همه بر کرامت انسان به ماهوانسان نظر دارد. امري كه غرب هم پس از دوران تجدد به آن توجه كرد البته براي كشورهاي جهان سوم و نه براي خود! در نتيجه مردم به خدا و مسجد پناه بردند. پيامي که از سوي گروه‌هايي متأسفانه درک نشد.
امام در هر مورد به رأي مردم سفارش داشت و مردم که بيش از هميشه ازهم‌گسسته بودند. تسخير سفارت اگرچه همه ما را خوشحال كرد و شايد غرور گذشته را بازگرداند ولي در آن شرايط بيشترين زيان را براي انقلاب و جامعه داشت که از دولت تا شوراي انقلاب همه رد كردند زيرا در آن مقطع دولت تکنوکرات بازرگان براي کشوري عقب‌مانده که نياز به توسعه داشت توسط آيت‌الله مطهري معرفي شده بود و با اين عمل استعفا داد و روند حوادث ديگر شد.
رهبري فقيد انقلاب که از فرانسه آمده بود، استعفاي بازرگان را چندين‌بار نپذيرفت. من در پاريس بارها با ايشان تماس گرفته بودم، در ايران تماس‌ها گاهي ميسر مي‌شد و يک ‌بار قبل از رفتن به جماران به حضور رسيدم و سؤالي كردم، فرمود: «چرا همه کارها را از من مي‌خواهيد؟ ولم کنيد مگر من هميشه دولت تعين کرده‌ام؟» ايشان اولين روحاني‌اي بود که در برابر يکي دو سؤال مذهبي در پاريس به من گفت: «خودت عقل داري چرا از من مي‌پرسي؟».

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها