جدال تاریخ و نظریه
نسبت تاریخ و فلسفه همواره از موضوعات بحثبرانگیز بین مورخان و نظریهپردازان بوده است. مورخان به طرفداران نظریه خرده میگرفتند که نظم رشته تاریخ را برهم میزنند و نظریهپردازان هم از شکل کار مورخان گلایه میکردند. بحثهای فنی فیلسوفان، بهخصوص در قرن بیستم، درباره تحلیل و تبیین تاریخی چندان مورد علاقه مورخان نبود و موشکافیهای فلسفی بیش از آنکه برای مورخان روشنگر باشد، موجب سردرگمی و آشفتگی آنها میشد. اما در این میان فیلسوفانی که به تاریخنگاری علاقهمند بودند، نقش مهمتری در جدال نظریه و تاریخ ایفا کردند. حتی جدالهای نظری بسیاری بر سر موارد خاص تاریخی هم شکل گرفته است. ازجمله میتوان به جدال نولته و هابرماس در آلمان اشاره کرد که به جدال مورخان مشهور است و بسياري از متفکران آلماني را ناگزیر از موضعگیری کرد. کتابهای بسیاری هم در این زمینه نوشته شده که در حوزه تاریخ و تاریخنگاری نظریهپردازی کردهاند. یکی از کتابهای بسیار مهم در این زمینه، کتاب «تاریخ، متن، نظریه» اثر الیزابت ا. کلارک است که بهتازگی با ترجمه هاشم آقاجری و به همت نشر مروارید ترجمه و منتشر شده است. کلارک استاد رشته دین و تاریخ در
دانشگاه دوک و یکی از محققان برجسته دوره باستان و تاریخ مسیحیت اولیه است و بهعنوان یکی از محققان پیشگام در زمینه تاریخ و فرهنگ مسیحی شناخته میشود. کلارک تاریخ بهعنوان یک رشته مدرن دانشگاهی را متمایز میداند از گذشته بهمثابه موجودی که دیگر به آن صورتی که بود، وجود ندارد. او تأکید دارد گذشته تنها از طریق علائم و آثار بازسازیشده آن به وجهی مخاطرهآمیز قابل دستیابی است، تاریخ عملی است که در زمان حال واقع میشود و تماما «در سر» ساخته میشود.
رشته تاریخ از قرن نوزدهم تاکنون در حیطه نظریه و روششناسی تحولات گستردهای یافته است. ازجمله این تحولات پیوند دانش تاریخ با دیگر دانشهای علوم انسانی و اجتماعی و ظهور تاریخهای آکادمیک بینارشتهای و چندرشتهای است. علم تاریخ در قرن بیستم تحت تأثیر «چرخش زبانی» و در ادامه سنت دیلتایی تفهم تاریخی پذیرای نظریهها و رهیافتهای هرمنوتیکی و تفسیری شد. کلارک در کتاب حاضر ضمن فصلهایی از قبیل زبان و ساختارها، روایت و تاریخ، تاریخ فکری جدید، متن و زمینه و با استفاده از نظریات فلاسفه، زبانشناسان و مردمشناسانی نظیر کالینگوود، لوی استروس، لئو اشتراوس، سوسور، گادامر، دریدا و برخی دیگر از متفکران معاصر کاربست این نظریهها را برای مطالعه و فهم متون دوران پیشامدرن بهویژه متون تاریخی و الهیاتی مسیحی نشان میدهد. کتاب با بررسی مباحثات میان مورخان و نظریهپردازان در دهههای اخیر آغاز میشود، در واقع با بررسی آرای تاریخی رانکه، سپس به عقب برمیگردد تا برخی لحظههای مهم در پیشاتاریخ این مباحثات را بررسی کند و آنگاه به زمان حال بازمیگردد تا جاگیری مطالعات پیشامدرن را در درون حوزه اخیرا مطرحشده «تاریخ فکری» بررسی کند. این
کتاب حول حوزه مفهومی تاریخ دور میزند و بر مباحثات فکری میان مورخان، فیلسوفان و نظریهپردازان فرانسوی و انگلیسیزبان تمرکز دارد.
کتاب در هشت فصل تنظیم شده است. فصل اول، با عنوان «دفاع از تاریخ و مویه برای آن»، چارچوب و اصطلاحات بحث را مشخص میکند. فصل دوم به عقب برمیگردد و ادعاهای فیلسوفان انگلیسی-آمریکایی اوایل قرن بیستم را بررسی میکند که مبنی بود بر تحقق و کشف حقیقت در تاریخ. کلارک آن تلاشهای نسبتا ضدشهودی را که در جهان انگلیسیزبان برای تفسیر تاریخ بهمثابه یک رشته علمی صورت گرفت، حاصل کار فیلسوفان تحلیلی تاریخ میداند؛ زیرگروهی کوچک ولی به قول کلارک خلاق که درون حلقههای فلسفی انگلیسیزبان نیمه قرن بیستم وجود داشت. به روایت کلارک، در جدال فیلسوفان و مورخان، فیلسوفان پیروز نمیشوند. هنگامی که تلاشهای آنان برای تفسیر تاریخ بهمثابه شبهعلم شکست خورد، فیلسوفانی که به تاریخنگاری علاقه داشتند، برای یافتن وابستگیهای مناسب تاریخ، توجه خود را به رشتههای دیگر، عمدتا ادبیات، معطوف کردند. ازاینرو، این سؤال پیش آمد که آیا مورخان، مانند خالقان ادبیات، از روایتگری و داستانسرایی استفاده نمیکردند؟ آیا روایت ویژگی خاص تاریخ نبود؟ کلارک نشان میدهد که گرچه طراحی تاریخ بهمثابه نوعی روایت در مقایسه با تفسیر تاریخ بهعنوان یک شبهعلم
موفقتر از آب درآمد، اما این کار نیز بسیار متزلزل بود و رو به ضعف گذاشت. کلارک در فصول بعدی میکوشد دلایل این امر را بررسی کند. در فصل سوم موضوع زبان و ساختارهای آن و در فصل چهارم موضوع تاریخنگاری فرانسوی بررسی میشود. فصل پنجم نیز به سنت انگلیسیزبان روایت در قرن بیستم اختصاص دارد. کلارک در فصل ششم بازسازی کنونی تاریخ فکری را از نخستین تجسم آن در نوشتههای آرتور لاجوی و پیروانش بررسی میکند. او نشان میدهد که چطور «تاریخ ایدهها»ی سابق که در آن اندیشهها بدون کالبد و شناور در جریان زمان به نظر میآمدند، جای خود را به نوعی تاریخ فکری بافتمندتر و مبتنی بر زمینههای مادی داده و اغلب با تاریخ فرهنگی همتراز شده است. فصل هفتم به یکی از بحثهای محوری درون تاریخ فکری کنونی -یعنی رابطه متن و نظریه- میپردازد. در این فصل به این پرسش مهم پرداخته میشود که چه چیز یک متن را میسازد. سرانجام در فصل هشتم به نمونههایی از مطالعات تاریخی گوناگون پیشامدرن که مباحثات اخیر مربوط به نظریه را به کار میگیرند، پرداخته میشود و روشهایی را برای قراردادن مطالعات تاریخی مسیحیت باستانی متأخر در زیررشته تاریخ فکری بازسازیشده
جدید پیشنهاد میکند که با نوع متونی که محققان این زیررشته بر روی آن کار میکنند کاملا سازگار است. کلارک مدعی است که اینگونه تاریخها باید بپذیرند بهمثابه برساختههای فکری با گذشته، که از بین رفته و اکنون تنها از طریق آثار و نشانها قابل حصول است، تفاوت دارند و اینکه هیچ برساخته تاریخی از نظر سیاسی بیغرض نیست بلکه به وسیله مسائل و پرسشهای مطروحه توسط مورخ در زمان حال برانگیخته و هدایت میشوند. همچنین کلارک نشان میدهد که مطالعات مسیحیت باستان متأخر چگونه از منزلگاه اولیه خود بهمثابه زیرشاخه الهیات نقلمکان کرده و از طریق برخورد و آشنایی با علوم اجتماعی به وضع کنونی خود رسیدهاند.
نسبت تاریخ و فلسفه همواره از موضوعات بحثبرانگیز بین مورخان و نظریهپردازان بوده است. مورخان به طرفداران نظریه خرده میگرفتند که نظم رشته تاریخ را برهم میزنند و نظریهپردازان هم از شکل کار مورخان گلایه میکردند. بحثهای فنی فیلسوفان، بهخصوص در قرن بیستم، درباره تحلیل و تبیین تاریخی چندان مورد علاقه مورخان نبود و موشکافیهای فلسفی بیش از آنکه برای مورخان روشنگر باشد، موجب سردرگمی و آشفتگی آنها میشد. اما در این میان فیلسوفانی که به تاریخنگاری علاقهمند بودند، نقش مهمتری در جدال نظریه و تاریخ ایفا کردند. حتی جدالهای نظری بسیاری بر سر موارد خاص تاریخی هم شکل گرفته است. ازجمله میتوان به جدال نولته و هابرماس در آلمان اشاره کرد که به جدال مورخان مشهور است و بسياري از متفکران آلماني را ناگزیر از موضعگیری کرد. کتابهای بسیاری هم در این زمینه نوشته شده که در حوزه تاریخ و تاریخنگاری نظریهپردازی کردهاند. یکی از کتابهای بسیار مهم در این زمینه، کتاب «تاریخ، متن، نظریه» اثر الیزابت ا. کلارک است که بهتازگی با ترجمه هاشم آقاجری و به همت نشر مروارید ترجمه و منتشر شده است. کلارک استاد رشته دین و تاریخ در
دانشگاه دوک و یکی از محققان برجسته دوره باستان و تاریخ مسیحیت اولیه است و بهعنوان یکی از محققان پیشگام در زمینه تاریخ و فرهنگ مسیحی شناخته میشود. کلارک تاریخ بهعنوان یک رشته مدرن دانشگاهی را متمایز میداند از گذشته بهمثابه موجودی که دیگر به آن صورتی که بود، وجود ندارد. او تأکید دارد گذشته تنها از طریق علائم و آثار بازسازیشده آن به وجهی مخاطرهآمیز قابل دستیابی است، تاریخ عملی است که در زمان حال واقع میشود و تماما «در سر» ساخته میشود.
رشته تاریخ از قرن نوزدهم تاکنون در حیطه نظریه و روششناسی تحولات گستردهای یافته است. ازجمله این تحولات پیوند دانش تاریخ با دیگر دانشهای علوم انسانی و اجتماعی و ظهور تاریخهای آکادمیک بینارشتهای و چندرشتهای است. علم تاریخ در قرن بیستم تحت تأثیر «چرخش زبانی» و در ادامه سنت دیلتایی تفهم تاریخی پذیرای نظریهها و رهیافتهای هرمنوتیکی و تفسیری شد. کلارک در کتاب حاضر ضمن فصلهایی از قبیل زبان و ساختارها، روایت و تاریخ، تاریخ فکری جدید، متن و زمینه و با استفاده از نظریات فلاسفه، زبانشناسان و مردمشناسانی نظیر کالینگوود، لوی استروس، لئو اشتراوس، سوسور، گادامر، دریدا و برخی دیگر از متفکران معاصر کاربست این نظریهها را برای مطالعه و فهم متون دوران پیشامدرن بهویژه متون تاریخی و الهیاتی مسیحی نشان میدهد. کتاب با بررسی مباحثات میان مورخان و نظریهپردازان در دهههای اخیر آغاز میشود، در واقع با بررسی آرای تاریخی رانکه، سپس به عقب برمیگردد تا برخی لحظههای مهم در پیشاتاریخ این مباحثات را بررسی کند و آنگاه به زمان حال بازمیگردد تا جاگیری مطالعات پیشامدرن را در درون حوزه اخیرا مطرحشده «تاریخ فکری» بررسی کند. این
کتاب حول حوزه مفهومی تاریخ دور میزند و بر مباحثات فکری میان مورخان، فیلسوفان و نظریهپردازان فرانسوی و انگلیسیزبان تمرکز دارد.
کتاب در هشت فصل تنظیم شده است. فصل اول، با عنوان «دفاع از تاریخ و مویه برای آن»، چارچوب و اصطلاحات بحث را مشخص میکند. فصل دوم به عقب برمیگردد و ادعاهای فیلسوفان انگلیسی-آمریکایی اوایل قرن بیستم را بررسی میکند که مبنی بود بر تحقق و کشف حقیقت در تاریخ. کلارک آن تلاشهای نسبتا ضدشهودی را که در جهان انگلیسیزبان برای تفسیر تاریخ بهمثابه یک رشته علمی صورت گرفت، حاصل کار فیلسوفان تحلیلی تاریخ میداند؛ زیرگروهی کوچک ولی به قول کلارک خلاق که درون حلقههای فلسفی انگلیسیزبان نیمه قرن بیستم وجود داشت. به روایت کلارک، در جدال فیلسوفان و مورخان، فیلسوفان پیروز نمیشوند. هنگامی که تلاشهای آنان برای تفسیر تاریخ بهمثابه شبهعلم شکست خورد، فیلسوفانی که به تاریخنگاری علاقه داشتند، برای یافتن وابستگیهای مناسب تاریخ، توجه خود را به رشتههای دیگر، عمدتا ادبیات، معطوف کردند. ازاینرو، این سؤال پیش آمد که آیا مورخان، مانند خالقان ادبیات، از روایتگری و داستانسرایی استفاده نمیکردند؟ آیا روایت ویژگی خاص تاریخ نبود؟ کلارک نشان میدهد که گرچه طراحی تاریخ بهمثابه نوعی روایت در مقایسه با تفسیر تاریخ بهعنوان یک شبهعلم
موفقتر از آب درآمد، اما این کار نیز بسیار متزلزل بود و رو به ضعف گذاشت. کلارک در فصول بعدی میکوشد دلایل این امر را بررسی کند. در فصل سوم موضوع زبان و ساختارهای آن و در فصل چهارم موضوع تاریخنگاری فرانسوی بررسی میشود. فصل پنجم نیز به سنت انگلیسیزبان روایت در قرن بیستم اختصاص دارد. کلارک در فصل ششم بازسازی کنونی تاریخ فکری را از نخستین تجسم آن در نوشتههای آرتور لاجوی و پیروانش بررسی میکند. او نشان میدهد که چطور «تاریخ ایدهها»ی سابق که در آن اندیشهها بدون کالبد و شناور در جریان زمان به نظر میآمدند، جای خود را به نوعی تاریخ فکری بافتمندتر و مبتنی بر زمینههای مادی داده و اغلب با تاریخ فرهنگی همتراز شده است. فصل هفتم به یکی از بحثهای محوری درون تاریخ فکری کنونی -یعنی رابطه متن و نظریه- میپردازد. در این فصل به این پرسش مهم پرداخته میشود که چه چیز یک متن را میسازد. سرانجام در فصل هشتم به نمونههایی از مطالعات تاریخی گوناگون پیشامدرن که مباحثات اخیر مربوط به نظریه را به کار میگیرند، پرداخته میشود و روشهایی را برای قراردادن مطالعات تاریخی مسیحیت باستانی متأخر در زیررشته تاریخ فکری بازسازیشده
جدید پیشنهاد میکند که با نوع متونی که محققان این زیررشته بر روی آن کار میکنند کاملا سازگار است. کلارک مدعی است که اینگونه تاریخها باید بپذیرند بهمثابه برساختههای فکری با گذشته، که از بین رفته و اکنون تنها از طریق آثار و نشانها قابل حصول است، تفاوت دارند و اینکه هیچ برساخته تاریخی از نظر سیاسی بیغرض نیست بلکه به وسیله مسائل و پرسشهای مطروحه توسط مورخ در زمان حال برانگیخته و هدایت میشوند. همچنین کلارک نشان میدهد که مطالعات مسیحیت باستان متأخر چگونه از منزلگاه اولیه خود بهمثابه زیرشاخه الهیات نقلمکان کرده و از طریق برخورد و آشنایی با علوم اجتماعی به وضع کنونی خود رسیدهاند.