ديدار مادربزرگهاي آرمانگراي نسل انقلاب
مينو مرتاضيلنگرودي
در آستانه سال نو به پيشنهاد خانم منیره گرجي همراه ايشان و چند نفر از دوستان به ديدار مهلقا ملاح شتافتيم؛ ديداري خاطرهانگيز با زناني از نسل مادران و مادربزرگهاي نسل انقلاب. خانم ملاح در آستانه منتظر بود و خانم گرجي را که به زحمت پلهها را بالا ميآمد، مينگريست. لحظه ديدار و درآغوشکشيدن اين دو بانو بهيادماندني بود. هر دو چنان مهربان و آشنا با هم گفتوگو را آغاز کردند که گويي خويشاوندان ابدي و ازلي يکديگرند. رفتارشان چنان از يگانگي و يکرنگي لبريز بود که «من» بودن و نمايش «منيت» در آن جايي نمييافت. هيچيک قصد بهرخکشيدن دانش، بينش و ايده خود بر ديگري را نداشت. زناني تأثيرگذار که همه عمر را صرف تحقق آرمانهاي سترگ کردهاند، يکديگر را يافته بودند. آنها فارغ از پيرايهها و عناوين و تعينات اجتماعي که خانم ملاح را مادر محيط زيست ايران و خانم گرجي قرآنپژوه را تنها زن عضو مجلس خبرگان قانون اساسي معرفي ميکند؛ دو خواهر به نامهاي مهلقا و منير بودند که با هم سخن ميگفتند.
مهلقاجان: خانمجان ميبيني زمين عزيزمان دارد متلاشي ميشود. ما فقط همين يک زمين را داريم، ميبيني با آن چه کردهايم؛ اين زمين عزيزي که با بيگبنگ به وجود آمد، چون فاصله زمين با خورشيد کم بود و زمين جاذبه خورشيد را به درون کشيد و ما به وجود آمديم. حالا انسان آنقدر افاده دارد که ميگويد من حاکم و اشرف زمينم.
منيرجان: اين خاک و زمين استعداد بياندازه دارد. زمين مادر ماست. خداوند که آفريننده اين زمين و اينهمه زيبايي و استعداد است، ميفرمايد: «من گنج مخفي بودم، دوست داشتم شناخته شوم» و انسان را با دميدن روح خودش طوري ميآفريند که قابليت شناخت زمين و آسمانها را دارد و البته قدرت تخريب آنها را هم دارد، اگر ايمان و باور نداشته باشد. ما باورها و ايمانمان را به اينکه تمام هستي در ارتباط با يکديگر و يک کل واحدند از دست دادهايم. جزءنگر شدهايم و تخريب ميکنيم و فکر ميکنيم اين جزء تخريبشده از عظمت خلقت چيزي نميکاهد. چرا ميکاهد. انسان را از جايگاه خليفه خدا بودن به جايگاهي پستتر از حيوان ميکشاند و هيچ انسان آزاد و مختاري حق ندارد اينچنين با ضايعکردن زمين و طبيعت، خودش را ضايع و نابود کند.
مهلقاجان: درست ميفرمايي؛ بشر استعداد بسيار دارد. قوه جاذبه هم درون انسانها هست. همانطور که درون حشرات بسيار ريز مانند پشه و ساس و شپش قوه جاذبه وجود دارد، در ميمون و فيل و گراز و انسان هم قوه جاذبه به صورت استعداد وجود دارد و عمل ميکند. حتي آب هم قدرت جاذبه در درون خود دارد. من 40 سال کتابدار بودم، در دانشکدههاي علوم، روانشناسي، جامعهشناسي، هنرهاي زيبا و مدتي هم عضو سازمان بازرسي شاهنشاهي بودم و درباره آلودگيهاي شهر تهران تحقيق ميکردم و به آنها نتايج تحقيقاتم را گفتم و گوش نکردند. از همانموقع که روند تخريب طبيعت آغاز شده بود، هشدار دادهام تا الان که چهلوچندسال از آن زمان ميگذرد، هشدار ميدهم و تلاش ميکنم تا جلوي تخريب زمين را بگيرم. نظامهاي سرمايهسالار که اغلب مردانه هستند، همانطور که دمار از روزگار زنان درآوردند، زمين را هم نابود ميکنند.
منيرجان: هر چيز حدوحدودي دارد. اگر از حد گذشت، يک وجبش هم به قدر چهار وجب خسارت ميزند. براي همين هم با توی عزيز موافقم که ميگويي حتي از قوه و قدرت جاذبه در يک پشه هم نبايد غافل شويم و آن را ناديده بگيريم. از بزرگان دينمان شنيدهايم و خواندهايم هر چيزى سببى دارد. امام صادق ميفرمايد: «أبَى اللّه ُ أن يجرِي الأشياءَ إلاّ بِأسبابٍ» و هر آسمان و زمين، متني است براي آسماني که بر فراز دارد. چطور کسي که در جستوجوي علم و آگاهي برنيامده و از تأثير پديدهها بر يکديگر خبر ندارد، ميتواند خود را اشرف مخلوقات بخواند؟ آفرينشگري يک ارزش است و بالاترين و والاترين ارزشهاست. يکي از شگفتانگيزترين پديدارها در طبيعت و جهان، خلقت زن است که به تعبير دکتر شريعتي، همدست خداوند در آفرينش انسان است.
مهلقاجان: بله ما نميخواهيم واقعيتها را ببينيم يا بشنويم. حتي متأسفانه بسياري هم که اطلاعات علمي دارند، سعي ميکنند در مواردي که به نفعشان نيست، اين اطلاعات را ناديده بگيرند. من ميگويم نقش زنان در زمين ميتواند نقشي بسيار تعیينکننده و زندگيساز و درعينحال اگر به نتايج کار خود آگاه نباشد يا آگاهيهايش را ناديده بگيرد، ضدزندگي باشد. به نظر من زن چهار ويژگي دارد؛ آيتم اول زايش، آيتم دوم تربيت، آيتم سوم ساختوساز و آيتم چهارم مصرف است. هرگاه اين ويژگيها در تقابل با يکديگر قرار بگيرند، منجر به نابودي زمين شده و اگر در تعامل باهم باشند، موجب تضمين بقاي محيط زيست و زمين عزيزمان ميشوند. بنابراين به همه ويژگيهاي خيلي خوب هم اگر بهدرستي توجه نشود، ميتوانند به ضد خودشان تبديل شوند.
منيرجان: زن هم انسان است و انسان شأني دارد که خدا با او صحبت ميکند، مردان را در دامان خودش ميپروراند. زن به زمين ميماند. من قبول دارم بسياري از انسانها خدايشان پول است، اما زنها کمتر از مردان اسير ثروت و قدرت هستند. من طرفدار زنان هستم؛ زيرا عامل اصلي برقراري و رواج ارزشهاي انساني در جهان و جامعه را زن ميدانم. خداوند براي اينکه نقش مؤثر زن را در خلقت و تربيت انسان ثابت کند، در قرآن از زناني مانند زن فرعون مثال ميآورد که با وجود اينکه در دربار فرعون زندگي ميکرد، خلقوخوي فرعون را به خود نگرفت. وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ؛ خدا همسر فرعون را مثل آورده آنگاه كه گفت پروردگارا پيش خود در بهشت خانهاى برايم بساز و من را از فرعون و كردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان و مريم دختر عمران را همان كسى كه خود را پاكدامن نگه داشت و خدا از روح خود در او دميد که عيسي پيامبر خدا را به دنيا آورد. خداوند چنين شأني براي زنان قائل است. بعد براي اينکه زن را تحقير و کوچک کنند، ميگويند خدا زن را براي مرد آفريد. شما کدام پيامبر را ميشناسيد که بدون مادر به دنيا آمده باشد؟
اما پيامبري داريم که بدون اينکه مردي در خلقتش نقش داشته باشد، به دنيا ميآيد. ما ميگوييم بدون پدر آري، بدون مادر هرگز. زنان چنين جايگاهي در قرآن دارند و حيف است قدر خود را ندانند. وقتي کسي درباره جهان ميپرسد، خدا ميگويد برو بگرد و خودت مشاهده کن و ببين. بزرگترين شخصيت را خدا به زن داده، درعينحال خدا ميخواهد شخصيت زن قائل به ذات و متکي بر قابليتهاي وجودي و استعدادهاي نهفته دروني او باشد؛ نه اينکه زن شخصيتش را در گرو شخصيت همسر يا پدرش بداند. زناني که براي شناخت خداوند به شناخت نفس خود روي ميآورند، خيلي سريع درمييابند عشق، محبت و قابليت زايش و تربيت که در وجودشان به وديعه گذاشته شده، صفات خدايي بوده و رمز و راز بنا و بقاي خلقت در اين صفات نهفته شده است. به کمک همين خصايص و ويژگيهاي خدايي است که زن، زمين و زايش مفاهيم عميق، تأثيرگذار و جايگاه خود را در جهان هستي درمييابند. جهان بدون وجود زنان جهاني، محکوم به نابودي و زوال است.
از مهلقاجان ميپرسم چيزي هست که دوست داشته باشيد انجام دهيد؟ ميگويد: بسيار دوست دارم بتوانم در هر محله کتابخانهاي براي نوجوانان بسازم تا دختران و پسران نوجوان بتوانند در آنجا درباره محيط زيست و آلودگيها و روشهاي پاکسازي محيط زيست از آلودگيها ياد بگيرند و بياموزند. منيرجان قول ميدهد تا جايي که از دستش برميآيد، کمک کند. به مهلقاجان ميگويم شايد شوراهاي محلات بتوانند کمک کنند. احساس ميکنم خانمها خسته شدهاند؛ ميگويم ببخشيد زحمتتان داديم. پرستار مهلقاجان رو به من ميکند و ميگويد چند روزي بود که میهمان نداشتيم، خانم ناراحت بودند که چرا کسي نميآيد. بيش از 30 سال است درهاي اين خانه هميشه به روي دوستداران محيط زيست و مادرش باز است. خانم گرجي دستان خانم ملاح را در دستانش ميفشارد و به او ميگويد خدا براي ما و همه مردم حفظتان کند. خانم ملاح شانهاي بالا مياندازد و بيمقدمه برايمان شعري از مولانا ميخواند؛ شعري که بارها
از او شنيدهام:
از جمادي مُردم و نامي شدم
وز نما مُردم بحيوان سر زدم
مُردم از حيواني و آدم شدم
پس چه ترسم کي ز مردن کم شدم
حمله ديگر بميرم از بشر
تا برآرم از ملائک بال و پر
بار ديگر از ملک پران شوم
آنچه اندر وهم نايد آن شوم
در آستانه سال نو به پيشنهاد خانم منیره گرجي همراه ايشان و چند نفر از دوستان به ديدار مهلقا ملاح شتافتيم؛ ديداري خاطرهانگيز با زناني از نسل مادران و مادربزرگهاي نسل انقلاب. خانم ملاح در آستانه منتظر بود و خانم گرجي را که به زحمت پلهها را بالا ميآمد، مينگريست. لحظه ديدار و درآغوشکشيدن اين دو بانو بهيادماندني بود. هر دو چنان مهربان و آشنا با هم گفتوگو را آغاز کردند که گويي خويشاوندان ابدي و ازلي يکديگرند. رفتارشان چنان از يگانگي و يکرنگي لبريز بود که «من» بودن و نمايش «منيت» در آن جايي نمييافت. هيچيک قصد بهرخکشيدن دانش، بينش و ايده خود بر ديگري را نداشت. زناني تأثيرگذار که همه عمر را صرف تحقق آرمانهاي سترگ کردهاند، يکديگر را يافته بودند. آنها فارغ از پيرايهها و عناوين و تعينات اجتماعي که خانم ملاح را مادر محيط زيست ايران و خانم گرجي قرآنپژوه را تنها زن عضو مجلس خبرگان قانون اساسي معرفي ميکند؛ دو خواهر به نامهاي مهلقا و منير بودند که با هم سخن ميگفتند.
مهلقاجان: خانمجان ميبيني زمين عزيزمان دارد متلاشي ميشود. ما فقط همين يک زمين را داريم، ميبيني با آن چه کردهايم؛ اين زمين عزيزي که با بيگبنگ به وجود آمد، چون فاصله زمين با خورشيد کم بود و زمين جاذبه خورشيد را به درون کشيد و ما به وجود آمديم. حالا انسان آنقدر افاده دارد که ميگويد من حاکم و اشرف زمينم.
منيرجان: اين خاک و زمين استعداد بياندازه دارد. زمين مادر ماست. خداوند که آفريننده اين زمين و اينهمه زيبايي و استعداد است، ميفرمايد: «من گنج مخفي بودم، دوست داشتم شناخته شوم» و انسان را با دميدن روح خودش طوري ميآفريند که قابليت شناخت زمين و آسمانها را دارد و البته قدرت تخريب آنها را هم دارد، اگر ايمان و باور نداشته باشد. ما باورها و ايمانمان را به اينکه تمام هستي در ارتباط با يکديگر و يک کل واحدند از دست دادهايم. جزءنگر شدهايم و تخريب ميکنيم و فکر ميکنيم اين جزء تخريبشده از عظمت خلقت چيزي نميکاهد. چرا ميکاهد. انسان را از جايگاه خليفه خدا بودن به جايگاهي پستتر از حيوان ميکشاند و هيچ انسان آزاد و مختاري حق ندارد اينچنين با ضايعکردن زمين و طبيعت، خودش را ضايع و نابود کند.
مهلقاجان: درست ميفرمايي؛ بشر استعداد بسيار دارد. قوه جاذبه هم درون انسانها هست. همانطور که درون حشرات بسيار ريز مانند پشه و ساس و شپش قوه جاذبه وجود دارد، در ميمون و فيل و گراز و انسان هم قوه جاذبه به صورت استعداد وجود دارد و عمل ميکند. حتي آب هم قدرت جاذبه در درون خود دارد. من 40 سال کتابدار بودم، در دانشکدههاي علوم، روانشناسي، جامعهشناسي، هنرهاي زيبا و مدتي هم عضو سازمان بازرسي شاهنشاهي بودم و درباره آلودگيهاي شهر تهران تحقيق ميکردم و به آنها نتايج تحقيقاتم را گفتم و گوش نکردند. از همانموقع که روند تخريب طبيعت آغاز شده بود، هشدار دادهام تا الان که چهلوچندسال از آن زمان ميگذرد، هشدار ميدهم و تلاش ميکنم تا جلوي تخريب زمين را بگيرم. نظامهاي سرمايهسالار که اغلب مردانه هستند، همانطور که دمار از روزگار زنان درآوردند، زمين را هم نابود ميکنند.
منيرجان: هر چيز حدوحدودي دارد. اگر از حد گذشت، يک وجبش هم به قدر چهار وجب خسارت ميزند. براي همين هم با توی عزيز موافقم که ميگويي حتي از قوه و قدرت جاذبه در يک پشه هم نبايد غافل شويم و آن را ناديده بگيريم. از بزرگان دينمان شنيدهايم و خواندهايم هر چيزى سببى دارد. امام صادق ميفرمايد: «أبَى اللّه ُ أن يجرِي الأشياءَ إلاّ بِأسبابٍ» و هر آسمان و زمين، متني است براي آسماني که بر فراز دارد. چطور کسي که در جستوجوي علم و آگاهي برنيامده و از تأثير پديدهها بر يکديگر خبر ندارد، ميتواند خود را اشرف مخلوقات بخواند؟ آفرينشگري يک ارزش است و بالاترين و والاترين ارزشهاست. يکي از شگفتانگيزترين پديدارها در طبيعت و جهان، خلقت زن است که به تعبير دکتر شريعتي، همدست خداوند در آفرينش انسان است.
مهلقاجان: بله ما نميخواهيم واقعيتها را ببينيم يا بشنويم. حتي متأسفانه بسياري هم که اطلاعات علمي دارند، سعي ميکنند در مواردي که به نفعشان نيست، اين اطلاعات را ناديده بگيرند. من ميگويم نقش زنان در زمين ميتواند نقشي بسيار تعیينکننده و زندگيساز و درعينحال اگر به نتايج کار خود آگاه نباشد يا آگاهيهايش را ناديده بگيرد، ضدزندگي باشد. به نظر من زن چهار ويژگي دارد؛ آيتم اول زايش، آيتم دوم تربيت، آيتم سوم ساختوساز و آيتم چهارم مصرف است. هرگاه اين ويژگيها در تقابل با يکديگر قرار بگيرند، منجر به نابودي زمين شده و اگر در تعامل باهم باشند، موجب تضمين بقاي محيط زيست و زمين عزيزمان ميشوند. بنابراين به همه ويژگيهاي خيلي خوب هم اگر بهدرستي توجه نشود، ميتوانند به ضد خودشان تبديل شوند.
منيرجان: زن هم انسان است و انسان شأني دارد که خدا با او صحبت ميکند، مردان را در دامان خودش ميپروراند. زن به زمين ميماند. من قبول دارم بسياري از انسانها خدايشان پول است، اما زنها کمتر از مردان اسير ثروت و قدرت هستند. من طرفدار زنان هستم؛ زيرا عامل اصلي برقراري و رواج ارزشهاي انساني در جهان و جامعه را زن ميدانم. خداوند براي اينکه نقش مؤثر زن را در خلقت و تربيت انسان ثابت کند، در قرآن از زناني مانند زن فرعون مثال ميآورد که با وجود اينکه در دربار فرعون زندگي ميکرد، خلقوخوي فرعون را به خود نگرفت. وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ؛ خدا همسر فرعون را مثل آورده آنگاه كه گفت پروردگارا پيش خود در بهشت خانهاى برايم بساز و من را از فرعون و كردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان و مريم دختر عمران را همان كسى كه خود را پاكدامن نگه داشت و خدا از روح خود در او دميد که عيسي پيامبر خدا را به دنيا آورد. خداوند چنين شأني براي زنان قائل است. بعد براي اينکه زن را تحقير و کوچک کنند، ميگويند خدا زن را براي مرد آفريد. شما کدام پيامبر را ميشناسيد که بدون مادر به دنيا آمده باشد؟
اما پيامبري داريم که بدون اينکه مردي در خلقتش نقش داشته باشد، به دنيا ميآيد. ما ميگوييم بدون پدر آري، بدون مادر هرگز. زنان چنين جايگاهي در قرآن دارند و حيف است قدر خود را ندانند. وقتي کسي درباره جهان ميپرسد، خدا ميگويد برو بگرد و خودت مشاهده کن و ببين. بزرگترين شخصيت را خدا به زن داده، درعينحال خدا ميخواهد شخصيت زن قائل به ذات و متکي بر قابليتهاي وجودي و استعدادهاي نهفته دروني او باشد؛ نه اينکه زن شخصيتش را در گرو شخصيت همسر يا پدرش بداند. زناني که براي شناخت خداوند به شناخت نفس خود روي ميآورند، خيلي سريع درمييابند عشق، محبت و قابليت زايش و تربيت که در وجودشان به وديعه گذاشته شده، صفات خدايي بوده و رمز و راز بنا و بقاي خلقت در اين صفات نهفته شده است. به کمک همين خصايص و ويژگيهاي خدايي است که زن، زمين و زايش مفاهيم عميق، تأثيرگذار و جايگاه خود را در جهان هستي درمييابند. جهان بدون وجود زنان جهاني، محکوم به نابودي و زوال است.
از مهلقاجان ميپرسم چيزي هست که دوست داشته باشيد انجام دهيد؟ ميگويد: بسيار دوست دارم بتوانم در هر محله کتابخانهاي براي نوجوانان بسازم تا دختران و پسران نوجوان بتوانند در آنجا درباره محيط زيست و آلودگيها و روشهاي پاکسازي محيط زيست از آلودگيها ياد بگيرند و بياموزند. منيرجان قول ميدهد تا جايي که از دستش برميآيد، کمک کند. به مهلقاجان ميگويم شايد شوراهاي محلات بتوانند کمک کنند. احساس ميکنم خانمها خسته شدهاند؛ ميگويم ببخشيد زحمتتان داديم. پرستار مهلقاجان رو به من ميکند و ميگويد چند روزي بود که میهمان نداشتيم، خانم ناراحت بودند که چرا کسي نميآيد. بيش از 30 سال است درهاي اين خانه هميشه به روي دوستداران محيط زيست و مادرش باز است. خانم گرجي دستان خانم ملاح را در دستانش ميفشارد و به او ميگويد خدا براي ما و همه مردم حفظتان کند. خانم ملاح شانهاي بالا مياندازد و بيمقدمه برايمان شعري از مولانا ميخواند؛ شعري که بارها
از او شنيدهام:
از جمادي مُردم و نامي شدم
وز نما مُردم بحيوان سر زدم
مُردم از حيواني و آدم شدم
پس چه ترسم کي ز مردن کم شدم
حمله ديگر بميرم از بشر
تا برآرم از ملائک بال و پر
بار ديگر از ملک پران شوم
آنچه اندر وهم نايد آن شوم