|

آیا ما تکامل‌یافته‌تر بودیم؟

پاسخ به سوءتفاهم‌هایی درباره تکامل

عرفان خسروی. دیرینه‌شناس

موضوع انقراض نئاندرتال‌ها در 40 هزار سال و باقی‌ماندن نسل نیاکان مستقیم ما، یکی از بزرگ‌ترین معماهای دیرینه‌شناسی است. شاید پاسخ این پرسش رازی سر به مهر باشد که با دانش امروزی نتوانیم به آن نزدیک شویم؛ شاید هم یکی از فرضیات فعلی، از قبیل شیوع بیماری‌های همه‌گیر یا طرد رقابتی به دست انسان‌های تازه‌وارد آفریقایی صحیح باشد و در آینده بنیان محکم‌تری برای آن پیدا شود. اما قطعا یک فرضیه صد درصد غلط است: اینکه نیاکان ما از نئاندرتال‌ها تکامل‌یافته‌تر و بهتر بودند، پس بقا یافتند و نئاندرتال‌ها چون عقب‌مانده بودند، محکوم به انقراض شدند. نئاندرتال‌ها تنها موجودات منقرض‌شده‌ای نیستند که به‌اشتباه نماد واپس‌ماندگی شمرده می‌شوند. مَثَل سائر بعدی از لحاظ شهرت دایناسورها هستند که بسیاری گفته‌اند چون نتوانستند تکامل پیدا کنند، منقرض شدند و جای خود را به پستانداران دادند؛ بگذریم از این حقیقت که تبار پستانداران دقیقا هم‌سن تبار دایناسورهاست، یعنی نخستین دایناسورها و پستانداران هم‌زمان روی زمین پیدا شدند و از آن مهم‌تر، الگوی بدنی که پستانداران از نیاکان خود به ارث بردند، یعنی بدن پوشیده از مو و شیردادن به فرزندان، صد میلیون سال پیش‌تر از دایناسورها تکامل یافته بود.
پیش‌فرض نهفته در این فرضیه‌ها اینجاست که برخی جانداران تکامل‌یافته و برخی واپس‌مانده‌اند؛ طبیعت بی‌رحم آنهایی را که درجا زده‌اند و تکامل‌نیافته‌اند، منقرض می‌کند تا جا به تکامل‌یافته‌ها برسد. اشتباه اول همین‌جاست که تصور کنیم برخی موجودات بیشتر از بقیه تکامل یافته‌اند. مثلا، پلاتی‌پوس و اکیدنه پستاندارانی هستند که هنوز هم مثل نیاکان و اسلاف خود، تخم می‌گذارند و روی تخم می‌خوابند. آیا می‌توانیم بگوییم این موجودات تکامل نیافته‌اند؟ واقعیت نادیده‌مانده درباره جاندارانی از این قبیل چنین است که آنها هم به اندازه بقیه پستانداران تکامل یافته‌اند. آخرین نیای مشترک پستانداران تخم‌گذار امروزی و باقی پستانداران، موجودی موش‌مانند و تخم‌گذار بوده که ۲۲۵ میلیون سال پیش می‌زیسته است. از نسل این مادربزرگ کوچولو و فوق‌العاده قدیمی، دو موجود تکامل یافتند؛ اما مسیر تکامل این دو موجود یکی نبود. در یکی از آنها آناتومی دستگاه تولیدمثل تغییر کرد و در دیگری، آناتومی جمجمه. آن یکی که آناتومی دستگاه تولیدمثل متفاوتی یافت، شد نیای پستاندارانی که تخم نمی‌گذارند و دیگری شد نیای پلاتی‌پوس و چنان ساختار بدیع و متفاوتی به جمجمه پلاتی‌پوس بخشید که در میلیون‌ها سال ضامن بقای این پستاندار منقاراُردکی باشد. در ۲۵۰ میلیون سالی که از انشقاق پلاتی‌پوس و بقیه پستانداران از آخرین نیای مشترکشان می‌گذرد، هر دو موجود به اندازه ۲۵۰ میلیون سال تغییر کرده‌اند. تغییرات این دو تبار کاملا متفاوت بوده است و نمی‌توان گفت یک دسته از این تغییرات از دیگری مهم‌تر، پیش‌رفته‌تر یا مفیدتر بوده است. حتی ظاهر کمتر تغییریافته پلاتی‌پوس نیز دلیل نمی‌شود که بگوییم این موجود، کمتر دچار تغییرات تکاملی شده است. در یادداشت قبلی توضیح دادم که موجودات موسوم به «فسیل زنده» نیز به اندازه موجودات دیگر در معرض تغییر هستند، اما این تغییرات در سطح ژنتیک، فیزیولوژی، رفتار یا آناتومی داخل پیدا می‌شوند و در ظاهر خارجی آنها نمودی ندارد. پلاتی‌پوس تخم‌گذار هم چنین داستانی دارد و ثابت‌بودن نسبی ظاهر بیرونی آن، نشان‌دهنده سازگاری کامل و موفقش با محیط زندگی بوده؛ نه عقب‌ماندگی تکاملی آن.
برگردیم به ماجرای دایناسورها که این روزها دیگر همه می‌دانیم حتی واقعا منقرض هم نشدند، بلکه تبار موفقی از دودمان آنها تا امروز روی زمین زنده مانده و میراث الگوی ژنتیک و کالبدشناسی دایناسورها را با موفقیت حفظ کرده است؛ آن هم با تنوع گونه‌ای دست‌کم دو برابر تنوع کنونی پستانداران. پرندگان، اعم از گنجشک، کبوتر، شترمرغ، بوقلمون، طوطی، عقاب، خروس بوتیمار و مرغ ماهی‌خوار، همان زیرگروه بازمانده از دارودسته دایناسورها هستند. دایناسورها همان‌ اندازه تکامل‌یافته بودند که بقیه موجودات زنده و البته، گرچه بسیاری از آنها در ادوار مختلف منقرض شدند، اما گروه بزرگی از آنها هنوز هم زنده است و میراث آنها را به دوش می‌کشد. درحقیقت جدیدترین یافته‌ها درباره زندگی دایناسورها نشان می‌دهد دایناسورها سبک زندگی پیچیده‌ای داشتند و شاید همین موضوع موجب انقراض آنها شد. گروه‌هایی از دایناسورهای شکارچی، از قبیل ولاسی‌راپتور (Velociraptor) درست در اولین ساعتی که از تخم بیرون می‌آمدند، شاه‌پرهای رشدیافته‌ای روی دست و بال خود داشتند و شروع به پرواز می‌کردند. این جوجه‌ها پس از مدتی زندگی شاخه‌نشینی و پرواز میان شاخه‌های درختان، بزرگ می‌شدند، قدرت پرواز خود را از دست می‌دادند و به شکارچیان بی‌پرواز اما دونده زمینی تبدیل می‌شدند. گروه‌های دیگری از دایناسورهای گیاه‌خوار بزرگ‌جثه مثل تریزینوسورِس (Therizinosaurus) که شبیه تنبل‌های فیل‌جثه‌ای بودند، وقتی سر از تخم درمی‌آوردند، دندان‌های تیزی برای شکار حیوانات کوچک در دهان داشتند. این جوجه‌های تیزدندان و شکارچی به دلیل اختلاف اندازه شدید میان والد و فرزند (والد به جثه فیل، فرزند به جثه کبوتر) نمی‌توانستند از نعمت مراقبت والدین گیاه‌خوار خود بهره‌مند شوند، بنابراین باید با خوردن حیوانات کوچک و حشرات به‌سرعت وزن می‌گرفتند تا در حدود 10 سال، به جثه والدین خود برسند، دندان‌های تیزشان شروع به تغییرشکل و پهن‌شدن کند و شروع به گیاه‌خواری کنند. حتی تیرانوسورِس نیز که بزرگ‌ترین شکارچی زمان خود بود، سبک زندگی متغیر و پیچیده‌ای را در عمر ۲۸ساله خود تجربه می‌کرد. گله‌های تیرانوسورِس وابسته به شکارچیان جوانی بود که با جثه‌های لاغر و ظریف خود می‌توانستند شکار را تعقیب کنند و به سمت دندان‌های والدین بزرگ‌جثه خود برانند. تیرانوسورهای بزرگ‌جثه و بالغ، خلاف جوان‌ترها قادر به دویدن و تعقیب طعمه نبودند و احتمالا مثل شیرهای امروزی، زندگی در گله، تنها بخت بقای آنها بود. زندگی دایناسورها درست مثل زندگی پستانداران ویژه‌گرای (specialist) از قبیل ببرها، پانداها و کرگدن‌های امروزی است که به دلیل شرایط خاصی که برای بقا نیاز دارند، بیشتر در معرض خطر انقراض هستند و اگر شرایط محیط زیست آنها کمی جابه‌جا شود، فورا منقرض خواهند شد، درحالی‌که موش‌ها و حیوانات فرصت‌طلب کوچک باقی خواهند ماند.
حالا دوباره به ماجرای انقراض نئاندرتال‌ها بازگردیم. گفتیم علت انقراض آنها قطعا واپس‌ماندگی تکاملی نبوده، چون همه جانداران به هرحال درحال تکامل و تغییرات دائمی هستند؛ اما شاید بتوان گفت علت انقراض آنها، همان چیزی است که زندگی پستانداران ویژه‌گرای امروزی و دایناسوری دیروز را تهدید می‌کرد: تخصصی‌شدن و ویژه‌گرایی که همیشه در رقابت با جانداران فرصت‌طلب و هام‌گرا (generalist) محکوم به شکست است.

موضوع انقراض نئاندرتال‌ها در 40 هزار سال و باقی‌ماندن نسل نیاکان مستقیم ما، یکی از بزرگ‌ترین معماهای دیرینه‌شناسی است. شاید پاسخ این پرسش رازی سر به مهر باشد که با دانش امروزی نتوانیم به آن نزدیک شویم؛ شاید هم یکی از فرضیات فعلی، از قبیل شیوع بیماری‌های همه‌گیر یا طرد رقابتی به دست انسان‌های تازه‌وارد آفریقایی صحیح باشد و در آینده بنیان محکم‌تری برای آن پیدا شود. اما قطعا یک فرضیه صد درصد غلط است: اینکه نیاکان ما از نئاندرتال‌ها تکامل‌یافته‌تر و بهتر بودند، پس بقا یافتند و نئاندرتال‌ها چون عقب‌مانده بودند، محکوم به انقراض شدند. نئاندرتال‌ها تنها موجودات منقرض‌شده‌ای نیستند که به‌اشتباه نماد واپس‌ماندگی شمرده می‌شوند. مَثَل سائر بعدی از لحاظ شهرت دایناسورها هستند که بسیاری گفته‌اند چون نتوانستند تکامل پیدا کنند، منقرض شدند و جای خود را به پستانداران دادند؛ بگذریم از این حقیقت که تبار پستانداران دقیقا هم‌سن تبار دایناسورهاست، یعنی نخستین دایناسورها و پستانداران هم‌زمان روی زمین پیدا شدند و از آن مهم‌تر، الگوی بدنی که پستانداران از نیاکان خود به ارث بردند، یعنی بدن پوشیده از مو و شیردادن به فرزندان، صد میلیون سال پیش‌تر از دایناسورها تکامل یافته بود.
پیش‌فرض نهفته در این فرضیه‌ها اینجاست که برخی جانداران تکامل‌یافته و برخی واپس‌مانده‌اند؛ طبیعت بی‌رحم آنهایی را که درجا زده‌اند و تکامل‌نیافته‌اند، منقرض می‌کند تا جا به تکامل‌یافته‌ها برسد. اشتباه اول همین‌جاست که تصور کنیم برخی موجودات بیشتر از بقیه تکامل یافته‌اند. مثلا، پلاتی‌پوس و اکیدنه پستاندارانی هستند که هنوز هم مثل نیاکان و اسلاف خود، تخم می‌گذارند و روی تخم می‌خوابند. آیا می‌توانیم بگوییم این موجودات تکامل نیافته‌اند؟ واقعیت نادیده‌مانده درباره جاندارانی از این قبیل چنین است که آنها هم به اندازه بقیه پستانداران تکامل یافته‌اند. آخرین نیای مشترک پستانداران تخم‌گذار امروزی و باقی پستانداران، موجودی موش‌مانند و تخم‌گذار بوده که ۲۲۵ میلیون سال پیش می‌زیسته است. از نسل این مادربزرگ کوچولو و فوق‌العاده قدیمی، دو موجود تکامل یافتند؛ اما مسیر تکامل این دو موجود یکی نبود. در یکی از آنها آناتومی دستگاه تولیدمثل تغییر کرد و در دیگری، آناتومی جمجمه. آن یکی که آناتومی دستگاه تولیدمثل متفاوتی یافت، شد نیای پستاندارانی که تخم نمی‌گذارند و دیگری شد نیای پلاتی‌پوس و چنان ساختار بدیع و متفاوتی به جمجمه پلاتی‌پوس بخشید که در میلیون‌ها سال ضامن بقای این پستاندار منقاراُردکی باشد. در ۲۵۰ میلیون سالی که از انشقاق پلاتی‌پوس و بقیه پستانداران از آخرین نیای مشترکشان می‌گذرد، هر دو موجود به اندازه ۲۵۰ میلیون سال تغییر کرده‌اند. تغییرات این دو تبار کاملا متفاوت بوده است و نمی‌توان گفت یک دسته از این تغییرات از دیگری مهم‌تر، پیش‌رفته‌تر یا مفیدتر بوده است. حتی ظاهر کمتر تغییریافته پلاتی‌پوس نیز دلیل نمی‌شود که بگوییم این موجود، کمتر دچار تغییرات تکاملی شده است. در یادداشت قبلی توضیح دادم که موجودات موسوم به «فسیل زنده» نیز به اندازه موجودات دیگر در معرض تغییر هستند، اما این تغییرات در سطح ژنتیک، فیزیولوژی، رفتار یا آناتومی داخل پیدا می‌شوند و در ظاهر خارجی آنها نمودی ندارد. پلاتی‌پوس تخم‌گذار هم چنین داستانی دارد و ثابت‌بودن نسبی ظاهر بیرونی آن، نشان‌دهنده سازگاری کامل و موفقش با محیط زندگی بوده؛ نه عقب‌ماندگی تکاملی آن.
برگردیم به ماجرای دایناسورها که این روزها دیگر همه می‌دانیم حتی واقعا منقرض هم نشدند، بلکه تبار موفقی از دودمان آنها تا امروز روی زمین زنده مانده و میراث الگوی ژنتیک و کالبدشناسی دایناسورها را با موفقیت حفظ کرده است؛ آن هم با تنوع گونه‌ای دست‌کم دو برابر تنوع کنونی پستانداران. پرندگان، اعم از گنجشک، کبوتر، شترمرغ، بوقلمون، طوطی، عقاب، خروس بوتیمار و مرغ ماهی‌خوار، همان زیرگروه بازمانده از دارودسته دایناسورها هستند. دایناسورها همان‌ اندازه تکامل‌یافته بودند که بقیه موجودات زنده و البته، گرچه بسیاری از آنها در ادوار مختلف منقرض شدند، اما گروه بزرگی از آنها هنوز هم زنده است و میراث آنها را به دوش می‌کشد. درحقیقت جدیدترین یافته‌ها درباره زندگی دایناسورها نشان می‌دهد دایناسورها سبک زندگی پیچیده‌ای داشتند و شاید همین موضوع موجب انقراض آنها شد. گروه‌هایی از دایناسورهای شکارچی، از قبیل ولاسی‌راپتور (Velociraptor) درست در اولین ساعتی که از تخم بیرون می‌آمدند، شاه‌پرهای رشدیافته‌ای روی دست و بال خود داشتند و شروع به پرواز می‌کردند. این جوجه‌ها پس از مدتی زندگی شاخه‌نشینی و پرواز میان شاخه‌های درختان، بزرگ می‌شدند، قدرت پرواز خود را از دست می‌دادند و به شکارچیان بی‌پرواز اما دونده زمینی تبدیل می‌شدند. گروه‌های دیگری از دایناسورهای گیاه‌خوار بزرگ‌جثه مثل تریزینوسورِس (Therizinosaurus) که شبیه تنبل‌های فیل‌جثه‌ای بودند، وقتی سر از تخم درمی‌آوردند، دندان‌های تیزی برای شکار حیوانات کوچک در دهان داشتند. این جوجه‌های تیزدندان و شکارچی به دلیل اختلاف اندازه شدید میان والد و فرزند (والد به جثه فیل، فرزند به جثه کبوتر) نمی‌توانستند از نعمت مراقبت والدین گیاه‌خوار خود بهره‌مند شوند، بنابراین باید با خوردن حیوانات کوچک و حشرات به‌سرعت وزن می‌گرفتند تا در حدود 10 سال، به جثه والدین خود برسند، دندان‌های تیزشان شروع به تغییرشکل و پهن‌شدن کند و شروع به گیاه‌خواری کنند. حتی تیرانوسورِس نیز که بزرگ‌ترین شکارچی زمان خود بود، سبک زندگی متغیر و پیچیده‌ای را در عمر ۲۸ساله خود تجربه می‌کرد. گله‌های تیرانوسورِس وابسته به شکارچیان جوانی بود که با جثه‌های لاغر و ظریف خود می‌توانستند شکار را تعقیب کنند و به سمت دندان‌های والدین بزرگ‌جثه خود برانند. تیرانوسورهای بزرگ‌جثه و بالغ، خلاف جوان‌ترها قادر به دویدن و تعقیب طعمه نبودند و احتمالا مثل شیرهای امروزی، زندگی در گله، تنها بخت بقای آنها بود. زندگی دایناسورها درست مثل زندگی پستانداران ویژه‌گرای (specialist) از قبیل ببرها، پانداها و کرگدن‌های امروزی است که به دلیل شرایط خاصی که برای بقا نیاز دارند، بیشتر در معرض خطر انقراض هستند و اگر شرایط محیط زیست آنها کمی جابه‌جا شود، فورا منقرض خواهند شد، درحالی‌که موش‌ها و حیوانات فرصت‌طلب کوچک باقی خواهند ماند.
حالا دوباره به ماجرای انقراض نئاندرتال‌ها بازگردیم. گفتیم علت انقراض آنها قطعا واپس‌ماندگی تکاملی نبوده، چون همه جانداران به هرحال درحال تکامل و تغییرات دائمی هستند؛ اما شاید بتوان گفت علت انقراض آنها، همان چیزی است که زندگی پستانداران ویژه‌گرای امروزی و دایناسوری دیروز را تهدید می‌کرد: تخصصی‌شدن و ویژه‌گرایی که همیشه در رقابت با جانداران فرصت‌طلب و هام‌گرا (generalist) محکوم به شکست است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها