از زرادخانههای اتمی تا زرادخانههای مالی
ناصر ذاکری-کارشناس اقتصادی
جیمی کارتر، رئیسجمهوری پیشین آمریکا، چند روز پیش اعلام کرد در مذاکرهای تلفنی در پاسخ به ترامپ که نگرانی خود را از جلوزدن چین از آمریکا اظهار کرده، به او گفته است آمریکا در سالهای گذشته میلیاردها دلار خرج جنگ کرده، اما چین در این سالها سرمایه خود را صرف پروژههایی در راستای منافع مردمش کرده است. پاسخ هوشمندانه کارتر، بهویژه به گفته خود ترامپ در دوران رقابت انتخاباتی اشاره دارد که از سیاست دولتهای گذشته در خاورمیانه انتقاد میکرد که هفت هزار میلیارد دلار هزینه کرده و دستاوردی نداشتهاند. سالهاست سیاستمداران آمریکایی، خواه دموکرات و خواه جمهوریخواه، نگران پیشرفت سریع رقیب تازهنفس خود هستند. چین در چند دهه گذشته با رشد اقتصادی چشمگیری روبهرو بوده و جایگاه خود را بهعنوان دومین قدرت بزرگ اقتصادی جهان تثبیت کرده است. هرچند تولید ناخالص داخلی این کشور با آمریکا بهعنوان قدرت اقتصادی اول دنیا هنوز فاصله درخور توجهی دارد، بااینحال بر اساس پیشبینیهای کارشناسانه، این فاصله در سالهای آینده کاهش یافته و جایگاه این دو قدرت عوض خواهد شد.برای درک هرچه بهتر صورتمسئله، لازم است قدری به عقب بازگردیم. در اوایل دهه 1960 میلادی سیاستمداران آمریکایی نگران پیشرفت سریع صنعتی و نظامی شوروی بودند. روسها چند سال قبل از آن، اولین ماهواره را در تاریخ بشر به فضا فرستاده و در کنار تلاش جدی برای تسخیر فضا، با ساخت موشکهای قارهپیما، رقیب خود را نگران کرده بودند. در آن ایام، شوروی دومین قدرت اقتصادی جهان بود و تلاش میکرد در همه میدانها خود را به غرب برساند و عقب نماند.مشکل عمده شوروی، علاوه بر سوءمدیریت ناشی از سیاستزدگی و شیوه متمرکز اداره امور، درگیرشدن در رقابت تسلیحاتی دوران جنگ سرد بود. این کشور برای تداوم رقابت نظامی با آمریکا، مجبور بود سهم بسیار بالاتری از تولید ناخالص داخلی خود را (تقریبا چهار برابر بیشتر از آمریکا) به مصارف نظامی اختصاص بدهد و این به معنی غفلت از توسعه سایر بخشهای صنعت بود. از سوی دیگر، طرف آمریکایی با بهرهگیری از پیشرفتهای صنایع نظامی، در عرصه تولید سایر کالاها به تجارتی سودآور دست میزد و بر ثروت و توان اقتصادی خود میافزود؛ اما طرف روسی به دلیل ناتوانی سایر بخشهای صنایع خود، توفیقی در این میدان نداشت و از این دستاورد مهم پیشرفت فنی در صنایع نظامی و فضایی محروم بود. این رقابت پرهزینه بهتدریج اقتصاد شوروی را متلاشی کرد و در نهایت پدیده فروپاشی اتفاق افتاد.با توجه به این نکته مهم و کلیدی تجربه تاریخی شوروی سابق، نگرانی کارتر برای اقتصاد آمریکا بهتر درک میشود. از دید کارتر و همفکرانش، آمریکا نیز بهنوعی دچار همان اشتباه سیاستمداران شوروی سابق شده است و منابع مالی خود را بهجای سرمایهگذاری برای رشد اقتصادی بیشتر و تأمین رفاه همه مردم، صرف مقاصد نظامی و جنگافروزی میکند؛ درحالیکه رقیب چینی با هوشمندی تمام، به رشد اقتصادی همهجانبه و جبران عقبماندگیهای تاریخی خود میپردازد. کارتر بیتردید به این جمله تاریخی رهبر اسبق چین توجه دارد که در اوایل دهه 80 میلادی گفته بود چین برای جبران عقبماندگی خود، به چهار دهه صلح نیازمند است؛ زیرا در سایه صلح و آرامش، این کشور فرصت کافی خواهد داشت به بسط روابط اقتصادی و فتح بیسروصدای بازارهای جهان بپردازد. اینک و با گذشت نزدیک به چهار دهه از آن ایام، توفیق چینیها در بهرهگیری از «چهار دهه صلح»، بهخوبی مشهود است. در واقع وزنهای را که زرادخانه اتمی شوروی سابق با صدها کلاهک هستهای نتوانست بالای سر ببرد، زرادخانه مالی چین بهراحتی بالای سرش برده و در آستانه مهارکردن آن است، ازاینرو ترامپ حق دارد نگران جلوزدن چین باشد و کارتر دوراندیش و دنیادیده نیز حق دارد علت این پدیده را تلاش بیوقفه کاخ سفید در جنگافروزی و هزینهکردن برای حفظ اقتدار سیاسی و نظامی خود بداند. صدها سال پیش اندیشمندان اقتصادی مکتب سوداگری، تنها شکل پذیرفتهشده و مورد اعتماد ثروت یک کشور را طلا و نقره میدانستند و معتقد بودند پیروزی نهایی از آنِ کشوری است که ذخیره فلزات قیمتی خود را به بیشترین میزان افزایش بدهد؛ زیرا در صورت بروز جنگ، بهراحتی میتواند به خرید کالاهای مورد نیاز خود اقدام کند. آدام اسمیت با نگارش کتاب ثروت ملل، به جنگ این طرز تفکر رفت و اعلام کرد ثروت یک کشور ناشی از کار و خلاقیت کاری آن ملت و نه اندوخته فلزات قیمتی است.
جنگ سرد، نگران افزایش برد و قدرت «زدن ضربه اولیه» طرف مقابل بودند؛ تا آن اندازه که آمریکاییها در مذاکرات مربوط به پیمان سالت2، حتی موضوع کنارگذاشتن پروژه افزایش برد بمبافکن استراتژیک روسی موسوم به توپولف بکفایر را مطرح کردند؛ زیرا این سلاح قدرتمند با افزایش شعاع عملکرد خود و با بهرهگیری از قدرت پرواز در ارتفاع کم و در نتیجه مخفیماندن از دید رادار دشمن، میتواند قدرت ضربه اولیه روسها را بهشدت افزایش بدهد.
اما اینک بسیاری از سیاستمداران دوراندیش بهتدریج بر این باور رسیدهاند که قدرت فقط از دهانه لوله تفنگ بیرون نمیآید و برد زرادخانه مالی بسیار مهمتر و تأثیرگذارتر از برد زرادخانه موشکی است. فروپاشی شوروی سابق در نتیجه تشدید مسابقه تسلیحاتی با غرب، کندشدن آهنگ رشد اقتصادی آمریکا به دلیل افزایش هزینههای بیفایده نظامی و در مقابل سرعتگرفتن رشد اقتصادی چین در سایه همان چهار دهه آرامشی که رهبر وقت مطرح میکرد، همه و همه مؤید چنین ادعایی هستند.
آمریکاییها شاید نگران رشد سریع اقتصادهای کوچکی مانند ویتنام و مالزی نباشند و حتی این رشد را در مسیر اهداف و منافع ملی خود ارزیابی کنند؛ اما از دید آنها، رشد اقتصادی چین و رسیدن این کشور به رتبه نخست اقتصادی جهان، خطری است که آینده رشد اقتصادی آمریکا و اقتدار سیاسی جهانی آن را تهدید میکند.
در دهه 1830 میلادی، توکوویل، اندیشمند فرانسوی و از پیشگامان جامعهشناسی سیاسی، میگفت روزی فراخواهد رسید که آمریکا و روسیه بر سر تصاحب جهان باهم درگیر خواهند شد. شاید توجه او، به منابع طبیعی سرشار این دو سرزمین وسیع بود؛ منابعی که با کاهش هزینه حملونقل در سایه پیشرفتهای فنی بیشتر و بهتر، میتوانست در خدمت توسعه این دو اقتصاد و تبدیلشدن آنها به ابرقدرتهای بلامنازع قرار گیرد؛ اما اینک گویی «انتخاب نادرست» سیاستمداران و تأکید نادرست آنها بر «قدرت لوله تفنگ»، موجب شده است قدرت سومی جای این دو رقیب بزرگ را بگیرد.
جیمی کارتر، رئیسجمهوری پیشین آمریکا، چند روز پیش اعلام کرد در مذاکرهای تلفنی در پاسخ به ترامپ که نگرانی خود را از جلوزدن چین از آمریکا اظهار کرده، به او گفته است آمریکا در سالهای گذشته میلیاردها دلار خرج جنگ کرده، اما چین در این سالها سرمایه خود را صرف پروژههایی در راستای منافع مردمش کرده است. پاسخ هوشمندانه کارتر، بهویژه به گفته خود ترامپ در دوران رقابت انتخاباتی اشاره دارد که از سیاست دولتهای گذشته در خاورمیانه انتقاد میکرد که هفت هزار میلیارد دلار هزینه کرده و دستاوردی نداشتهاند. سالهاست سیاستمداران آمریکایی، خواه دموکرات و خواه جمهوریخواه، نگران پیشرفت سریع رقیب تازهنفس خود هستند. چین در چند دهه گذشته با رشد اقتصادی چشمگیری روبهرو بوده و جایگاه خود را بهعنوان دومین قدرت بزرگ اقتصادی جهان تثبیت کرده است. هرچند تولید ناخالص داخلی این کشور با آمریکا بهعنوان قدرت اقتصادی اول دنیا هنوز فاصله درخور توجهی دارد، بااینحال بر اساس پیشبینیهای کارشناسانه، این فاصله در سالهای آینده کاهش یافته و جایگاه این دو قدرت عوض خواهد شد.برای درک هرچه بهتر صورتمسئله، لازم است قدری به عقب بازگردیم. در اوایل دهه 1960 میلادی سیاستمداران آمریکایی نگران پیشرفت سریع صنعتی و نظامی شوروی بودند. روسها چند سال قبل از آن، اولین ماهواره را در تاریخ بشر به فضا فرستاده و در کنار تلاش جدی برای تسخیر فضا، با ساخت موشکهای قارهپیما، رقیب خود را نگران کرده بودند. در آن ایام، شوروی دومین قدرت اقتصادی جهان بود و تلاش میکرد در همه میدانها خود را به غرب برساند و عقب نماند.مشکل عمده شوروی، علاوه بر سوءمدیریت ناشی از سیاستزدگی و شیوه متمرکز اداره امور، درگیرشدن در رقابت تسلیحاتی دوران جنگ سرد بود. این کشور برای تداوم رقابت نظامی با آمریکا، مجبور بود سهم بسیار بالاتری از تولید ناخالص داخلی خود را (تقریبا چهار برابر بیشتر از آمریکا) به مصارف نظامی اختصاص بدهد و این به معنی غفلت از توسعه سایر بخشهای صنعت بود. از سوی دیگر، طرف آمریکایی با بهرهگیری از پیشرفتهای صنایع نظامی، در عرصه تولید سایر کالاها به تجارتی سودآور دست میزد و بر ثروت و توان اقتصادی خود میافزود؛ اما طرف روسی به دلیل ناتوانی سایر بخشهای صنایع خود، توفیقی در این میدان نداشت و از این دستاورد مهم پیشرفت فنی در صنایع نظامی و فضایی محروم بود. این رقابت پرهزینه بهتدریج اقتصاد شوروی را متلاشی کرد و در نهایت پدیده فروپاشی اتفاق افتاد.با توجه به این نکته مهم و کلیدی تجربه تاریخی شوروی سابق، نگرانی کارتر برای اقتصاد آمریکا بهتر درک میشود. از دید کارتر و همفکرانش، آمریکا نیز بهنوعی دچار همان اشتباه سیاستمداران شوروی سابق شده است و منابع مالی خود را بهجای سرمایهگذاری برای رشد اقتصادی بیشتر و تأمین رفاه همه مردم، صرف مقاصد نظامی و جنگافروزی میکند؛ درحالیکه رقیب چینی با هوشمندی تمام، به رشد اقتصادی همهجانبه و جبران عقبماندگیهای تاریخی خود میپردازد. کارتر بیتردید به این جمله تاریخی رهبر اسبق چین توجه دارد که در اوایل دهه 80 میلادی گفته بود چین برای جبران عقبماندگی خود، به چهار دهه صلح نیازمند است؛ زیرا در سایه صلح و آرامش، این کشور فرصت کافی خواهد داشت به بسط روابط اقتصادی و فتح بیسروصدای بازارهای جهان بپردازد. اینک و با گذشت نزدیک به چهار دهه از آن ایام، توفیق چینیها در بهرهگیری از «چهار دهه صلح»، بهخوبی مشهود است. در واقع وزنهای را که زرادخانه اتمی شوروی سابق با صدها کلاهک هستهای نتوانست بالای سر ببرد، زرادخانه مالی چین بهراحتی بالای سرش برده و در آستانه مهارکردن آن است، ازاینرو ترامپ حق دارد نگران جلوزدن چین باشد و کارتر دوراندیش و دنیادیده نیز حق دارد علت این پدیده را تلاش بیوقفه کاخ سفید در جنگافروزی و هزینهکردن برای حفظ اقتدار سیاسی و نظامی خود بداند. صدها سال پیش اندیشمندان اقتصادی مکتب سوداگری، تنها شکل پذیرفتهشده و مورد اعتماد ثروت یک کشور را طلا و نقره میدانستند و معتقد بودند پیروزی نهایی از آنِ کشوری است که ذخیره فلزات قیمتی خود را به بیشترین میزان افزایش بدهد؛ زیرا در صورت بروز جنگ، بهراحتی میتواند به خرید کالاهای مورد نیاز خود اقدام کند. آدام اسمیت با نگارش کتاب ثروت ملل، به جنگ این طرز تفکر رفت و اعلام کرد ثروت یک کشور ناشی از کار و خلاقیت کاری آن ملت و نه اندوخته فلزات قیمتی است.
جنگ سرد، نگران افزایش برد و قدرت «زدن ضربه اولیه» طرف مقابل بودند؛ تا آن اندازه که آمریکاییها در مذاکرات مربوط به پیمان سالت2، حتی موضوع کنارگذاشتن پروژه افزایش برد بمبافکن استراتژیک روسی موسوم به توپولف بکفایر را مطرح کردند؛ زیرا این سلاح قدرتمند با افزایش شعاع عملکرد خود و با بهرهگیری از قدرت پرواز در ارتفاع کم و در نتیجه مخفیماندن از دید رادار دشمن، میتواند قدرت ضربه اولیه روسها را بهشدت افزایش بدهد.
اما اینک بسیاری از سیاستمداران دوراندیش بهتدریج بر این باور رسیدهاند که قدرت فقط از دهانه لوله تفنگ بیرون نمیآید و برد زرادخانه مالی بسیار مهمتر و تأثیرگذارتر از برد زرادخانه موشکی است. فروپاشی شوروی سابق در نتیجه تشدید مسابقه تسلیحاتی با غرب، کندشدن آهنگ رشد اقتصادی آمریکا به دلیل افزایش هزینههای بیفایده نظامی و در مقابل سرعتگرفتن رشد اقتصادی چین در سایه همان چهار دهه آرامشی که رهبر وقت مطرح میکرد، همه و همه مؤید چنین ادعایی هستند.
آمریکاییها شاید نگران رشد سریع اقتصادهای کوچکی مانند ویتنام و مالزی نباشند و حتی این رشد را در مسیر اهداف و منافع ملی خود ارزیابی کنند؛ اما از دید آنها، رشد اقتصادی چین و رسیدن این کشور به رتبه نخست اقتصادی جهان، خطری است که آینده رشد اقتصادی آمریکا و اقتدار سیاسی جهانی آن را تهدید میکند.
در دهه 1830 میلادی، توکوویل، اندیشمند فرانسوی و از پیشگامان جامعهشناسی سیاسی، میگفت روزی فراخواهد رسید که آمریکا و روسیه بر سر تصاحب جهان باهم درگیر خواهند شد. شاید توجه او، به منابع طبیعی سرشار این دو سرزمین وسیع بود؛ منابعی که با کاهش هزینه حملونقل در سایه پیشرفتهای فنی بیشتر و بهتر، میتوانست در خدمت توسعه این دو اقتصاد و تبدیلشدن آنها به ابرقدرتهای بلامنازع قرار گیرد؛ اما اینک گویی «انتخاب نادرست» سیاستمداران و تأکید نادرست آنها بر «قدرت لوله تفنگ»، موجب شده است قدرت سومی جای این دو رقیب بزرگ را بگیرد.