آينده ايران و ابهامات جامعه
صادق زيباکلام . استاد دانشگاه تهران
همه با نگراني ميپرسند آيا جنگ ميشود يا نه؟ اگر جنگ شود چقدر گسترده و جدي خواهد بود؟ تا چند ماه پيش همه ميپرسيدند که بعد از خروج ترامپ از برجام چه خواهد شد؟ قبلتر ميپرسيدند آيا آمريکا از برجام بيرون خواهد رفت يا نه؟ پيشتر سؤال ميکردند آيا مذاکرات 22 ماهه هستهاي به نتيجه ميرسد يا نه؟ کمي قبلتر درباره حضور نظامي ايران در لبنان و سوريه و تهديدات رژيم اشغالگر قدس، دغدغههايي وجود داشت. قبلتر نگران پيشروي داعش در عراق و احتمال نزديکشدن به مرز ايران بوديم. قبلتر، تصويب قطعنامههاي تحريم ايران در شوراي امنيت و تأثيرات محدوديتهاي جهاني بر زندگي ايرانيان نقل محافل بود. کمي بيش از دو دهه قبلتر ميگفتيم آيا جنگ با عراق روزي تمام خواهد شد؟ واقعيت اين است که رويدادهاي خارجي در سالهاي پس از انقلاب، همواره مردم ايران را در شرايطي قرار داده است که درباره زندگي روزمره و فرداي خود دچار دغدغههايي باشند؛ بحرانها هنوز تمام نشده، بحران ديگري از گرد راه رسيده است. در فاصله اين مسائل خارجي، مشکلات داخلي از محيطزيستي تا سوانح طبيعي يا رويدادهاي اجتماعي و تنشهاي سياسي هم خود را نشان داده است. به نظر ميرسد
بسياري از مردم، بهويژه اقشار و لايههاي جوانتر، در نتيجه بهسربردن در اين شرايط بيم و اميد اساسا نسبت به خيلي از مسائل و البته مشارکت سياسي، کمانگيزه شدهاند. نه رويدادها آنها را شاد ميکند نه غمگين و نسبت به مسائل سياسي و اجتماعي، پيگيري خاصي انجام نميدهند. کسي نميپرسد آيا اصلاحطلبان توان انجام اصلاحات را دارند يا نه؟ آيا آبي از آنها ميتواند گرم شود يا نه، بلکه بهتدريج اين احساس به وجود آمده که اصلاحات چرا پيش نميرود؟ بسياري از اين هم عبور کردهاند و احساس ميکنند شايد اين وضعيت ادامهدار باشد. مشکل آنجاست که زماني حداقل يافتن مقصر براي جامعه ايران اهميت داشت، اين گروه يا آن گروه، اين جريان يا آن يکي، اين شخصيت و چهره سياسي يا آن ديگري را مقصر ميدانستند و اميدوار بودند با کنارزدن آنان يا کنارگذاشتن اين جريان يا آن يکي و رأيندادن به فلان گرايش و در مقابل، رأيدادن به گروه ديگر شرايط رو به بهبودي ميرود. اما به نظر ميرسد عملکرد فراکسيون اميد، فرجام رأي به روحاني و عملکرد مديريت شهري کلانشهرها، بهويژه در بخش شوراهاي شهر، علامت سؤال جدي در ذهن بخشهاي زيادي از جامعه ايجاد کرده است. مشکل آنگاه
بزرگتر ميشود که نخبگان سياسي، فرهيختگان، چهرههاي مرجع و روشنفکران از اين احساس نتيجهنگرفتن در ميان اقشار جوانتر و تحصيلکردهتر جامعه يا بياطلاع هستند يا هيچ رسالتي براي خود در راستاي پاسخگويي به مردم قائل نيستند. مشخص نيست آنها چگونه ميتوانند در چشمان کساني که با ابهامات بسيار و فقط به اعتبار تشويق و ترغيب اصلاحطلبان در خرداد 92، اسفند 94 و ارديبهشت 96 پاي صندوق رأي رفتند، بنگرند و باز هم از آنها بخواهند در همان مسير سالهاي بعد از خرداد 76 حرکت کنند؟ آيا نفس اين استدلال که دست کم با آن آرا به عقب نرفتيم، کافي است که اميد در آنها باقي بماند؟ آيا نفس اينکه انتخاب در شرايط دشواري بود و امکان حضور همه نيروهاي باسابقه در صحنه فراهم نبود، ميتواند خيل عظيم جامعه را قانع کند؟ مسئله فقط نااميدي يا عدم مشارکت سياسي نيست. وضعيت اقتصادي يا اميد به آينده اقتصاد ايران از دغدغههاي سياسي مردم بسيار فراتر رفته و حتي باعث تغيير رفتار آنان در قبال يکديگر و حتي منافع ملي شده است. حدس زده ميشود در دو سال اخير، بين 30 تا 40 ميليارد دلار بهدست ايرانيان ثروتمند از کشور خارج و در گرجستان، ترکيه و امارات صرف خريد
ملک شده است؛ منابعي که باید در صنعت و کشاورزي ايران به کار انداخته ميشد، اما اگر صاحبان اين سرمايهها، فضاي تثبيتشدهاي از وضعيت اقتصادي کشور ميديدند، قطعا اين مبلغ را در داخل کشور سرمايهگذاري ميکردند. درباره وضعيت ارز تخصيصدادهشده به کالاهاي اساسي و برخي تخلفات افرادي که به اين ارز دسترسي داشتهاند نيز آمار و ارقام نگرانکنندهاي منتشر ميشود. آنچه از همه اينها نگرانكنندهتر است، اين واقعيت است که به نظر نميرسد بسياري از مسئولان حوزههاي مختلف، چندان متوجه سرخوردگي بسياري از مردم شده باشند. در يادداشت بعدي، درباره اينکه آيا ميتوان اين شرايط را تغيير داد يا خير، مطالبي را خواهم نوشت و پيشنهادهایی را ارائه خواهم داد.
همه با نگراني ميپرسند آيا جنگ ميشود يا نه؟ اگر جنگ شود چقدر گسترده و جدي خواهد بود؟ تا چند ماه پيش همه ميپرسيدند که بعد از خروج ترامپ از برجام چه خواهد شد؟ قبلتر ميپرسيدند آيا آمريکا از برجام بيرون خواهد رفت يا نه؟ پيشتر سؤال ميکردند آيا مذاکرات 22 ماهه هستهاي به نتيجه ميرسد يا نه؟ کمي قبلتر درباره حضور نظامي ايران در لبنان و سوريه و تهديدات رژيم اشغالگر قدس، دغدغههايي وجود داشت. قبلتر نگران پيشروي داعش در عراق و احتمال نزديکشدن به مرز ايران بوديم. قبلتر، تصويب قطعنامههاي تحريم ايران در شوراي امنيت و تأثيرات محدوديتهاي جهاني بر زندگي ايرانيان نقل محافل بود. کمي بيش از دو دهه قبلتر ميگفتيم آيا جنگ با عراق روزي تمام خواهد شد؟ واقعيت اين است که رويدادهاي خارجي در سالهاي پس از انقلاب، همواره مردم ايران را در شرايطي قرار داده است که درباره زندگي روزمره و فرداي خود دچار دغدغههايي باشند؛ بحرانها هنوز تمام نشده، بحران ديگري از گرد راه رسيده است. در فاصله اين مسائل خارجي، مشکلات داخلي از محيطزيستي تا سوانح طبيعي يا رويدادهاي اجتماعي و تنشهاي سياسي هم خود را نشان داده است. به نظر ميرسد
بسياري از مردم، بهويژه اقشار و لايههاي جوانتر، در نتيجه بهسربردن در اين شرايط بيم و اميد اساسا نسبت به خيلي از مسائل و البته مشارکت سياسي، کمانگيزه شدهاند. نه رويدادها آنها را شاد ميکند نه غمگين و نسبت به مسائل سياسي و اجتماعي، پيگيري خاصي انجام نميدهند. کسي نميپرسد آيا اصلاحطلبان توان انجام اصلاحات را دارند يا نه؟ آيا آبي از آنها ميتواند گرم شود يا نه، بلکه بهتدريج اين احساس به وجود آمده که اصلاحات چرا پيش نميرود؟ بسياري از اين هم عبور کردهاند و احساس ميکنند شايد اين وضعيت ادامهدار باشد. مشکل آنجاست که زماني حداقل يافتن مقصر براي جامعه ايران اهميت داشت، اين گروه يا آن گروه، اين جريان يا آن يکي، اين شخصيت و چهره سياسي يا آن ديگري را مقصر ميدانستند و اميدوار بودند با کنارزدن آنان يا کنارگذاشتن اين جريان يا آن يکي و رأيندادن به فلان گرايش و در مقابل، رأيدادن به گروه ديگر شرايط رو به بهبودي ميرود. اما به نظر ميرسد عملکرد فراکسيون اميد، فرجام رأي به روحاني و عملکرد مديريت شهري کلانشهرها، بهويژه در بخش شوراهاي شهر، علامت سؤال جدي در ذهن بخشهاي زيادي از جامعه ايجاد کرده است. مشکل آنگاه
بزرگتر ميشود که نخبگان سياسي، فرهيختگان، چهرههاي مرجع و روشنفکران از اين احساس نتيجهنگرفتن در ميان اقشار جوانتر و تحصيلکردهتر جامعه يا بياطلاع هستند يا هيچ رسالتي براي خود در راستاي پاسخگويي به مردم قائل نيستند. مشخص نيست آنها چگونه ميتوانند در چشمان کساني که با ابهامات بسيار و فقط به اعتبار تشويق و ترغيب اصلاحطلبان در خرداد 92، اسفند 94 و ارديبهشت 96 پاي صندوق رأي رفتند، بنگرند و باز هم از آنها بخواهند در همان مسير سالهاي بعد از خرداد 76 حرکت کنند؟ آيا نفس اين استدلال که دست کم با آن آرا به عقب نرفتيم، کافي است که اميد در آنها باقي بماند؟ آيا نفس اينکه انتخاب در شرايط دشواري بود و امکان حضور همه نيروهاي باسابقه در صحنه فراهم نبود، ميتواند خيل عظيم جامعه را قانع کند؟ مسئله فقط نااميدي يا عدم مشارکت سياسي نيست. وضعيت اقتصادي يا اميد به آينده اقتصاد ايران از دغدغههاي سياسي مردم بسيار فراتر رفته و حتي باعث تغيير رفتار آنان در قبال يکديگر و حتي منافع ملي شده است. حدس زده ميشود در دو سال اخير، بين 30 تا 40 ميليارد دلار بهدست ايرانيان ثروتمند از کشور خارج و در گرجستان، ترکيه و امارات صرف خريد
ملک شده است؛ منابعي که باید در صنعت و کشاورزي ايران به کار انداخته ميشد، اما اگر صاحبان اين سرمايهها، فضاي تثبيتشدهاي از وضعيت اقتصادي کشور ميديدند، قطعا اين مبلغ را در داخل کشور سرمايهگذاري ميکردند. درباره وضعيت ارز تخصيصدادهشده به کالاهاي اساسي و برخي تخلفات افرادي که به اين ارز دسترسي داشتهاند نيز آمار و ارقام نگرانکنندهاي منتشر ميشود. آنچه از همه اينها نگرانكنندهتر است، اين واقعيت است که به نظر نميرسد بسياري از مسئولان حوزههاي مختلف، چندان متوجه سرخوردگي بسياري از مردم شده باشند. در يادداشت بعدي، درباره اينکه آيا ميتوان اين شرايط را تغيير داد يا خير، مطالبي را خواهم نوشت و پيشنهادهایی را ارائه خواهم داد.