هزارتوی روابط اعضای برجام
علی سعادتآذر . کارشناس ارشد مطالعات منطقهای از دانشگاه تهران
نظام بینالملل همواره عرصه چالش دو دیدگاه متفاوت «حقوق بینالملل» و «سیاست بینالملل» بوده و خواهد بود. درباره اینکه گفتمان حقوقی مسلط است یا مسیرهای دیپلماتیک و سیاسی کارهای مرتبط با دیپلماسی راهگشای مسائل بینالمللی است، بحثهای نظری فراوانی شده اما واقعیت آن است که گفتمان مسلط بر نظام بینالملل را ماهیت و ساختار روابط آن تعیین میکند. نظام بینالملل که بعد از جنگ سرد وارد عرصه آنارشیک شده بود، امروز بیش از پیش به مدلهای سیاسی «عملگرا» و «فراعملگرا» متکی است. در این مدلها خروجیهای نتیجهمحور ملاک عمل دولتها است و بازیگران بیش از آنکه اسیر احساسات آرمانگرایانه شوند، در چارچوب «هزینه و فایده» رفتار میکنند. نهایتا اینکه باید پذیرفت نظام بینالملل بهلحاظ «حقوقی و داوطلبانه» بسته بوده و بهلحاظ «سیاسی و دیپلماتیک» باز است.
با این مقدمه، بازگردیم به تنشهای موجود در جهان سیاست که خروج آمریکا از برجام و عواقب آن اگر مهمترین آنها هم نباشد، از تأثیرگذارترین موضوعات در تحولات چندساله جهان بوده است.
برجام یک تعهد حقوقی بینالمللی و چندجانبه بود و پارهشدن آن ازسوی آمریکا نشان از شکنندگی سازوکارهای حقوقی است. اما این به معنی مفیدنبودن آن نیست؛ چراکه ادامه موفقیت یا بهاصطلاح پابرجاماندن آن به مکانیسمهای دیگری نیازمند است که یکی از آنها عرصه دیپلماسی است؛ به عبارت دیگر، سازوکارهای حقوقی برای اهداف و منافع ملی لازم است اما هرگز کافی نیست و مکملی مانند دیپلماسی فعال میخواهد.
نکته دیگر در این است که امضای یک تعهد بینالمللی پایان کار نیست و اتفاقا آغازی است برای رسیدن به منافع مورد نظر در چارچوب برجام؛ بنابراین باید از الگوهای دیپلماسی فعال مانند چانهزنی و اقناعسازی در خارج بهره برد تا ضمن حفظ چارچوب حقوقی برجام منافع حاصل از آن به بیشینه ممکن ارتقا یابد.
بیش از چهار سال از امضای برجام میگذرد و در کنار مزایای مادی این توافق، دستاوردهایی نیز در حوزههای هنجاری و بینالاذهانی داشته است؛ اینکه ایران کشوری قابل مذاکره، قابل اعتماد و پایبند به معاهدات بینالمللی است، از دستاوردهای ذهنی بزرگ برجام است؛ موضوع مهمی که حتی کشورهای باقیمانده در برجام را قانع به ماندن در آن کرده است.
پنج کشور دیگر طرف ایران در برجام اگر امروز نمیتوانند در قالب اینستکس کاری بکنند به این دلیل است که بیش از پیش دچار قاعده «هزینه و فایده» در روابط خود با آمریکا هستند. در معمای حفظ برجام و برقراری یک مسیر مالی برای ایران و حفظ رابطه اقتصادی و سیاسی با آمریکا با اتکا به همین قاعده بازی عملگرایی بیشازحد اروپاییها است.
قواعد حقوقی اجازه خروج از برجام را نمیدهد و معادلات سیاسی اجازه دوری از آمریکا را. این نوسان تا جایی ادامه خواهد یافت که قدرت دیپلماتیک یکی از طرفین ماجرا را به یک تعادل برساند. این نقطه تعادل جایی است که منافع کسبشده از سوی طرفین، دیگری را آزار ندهد و مطمئن باشید محصول چانهزنی، مذاکره، نمایش قدرت و لفاظی است و این دیگر از مسیرهای حقوقی تأمین نخواهد شد. این موضوع را طرفهای باقیمانده برجام هم بهخوبی میدانند، پس به اعتقاد نگارنده «مکانیسم ماشه» دستکم در میانمدت فعال نخواهد شد. اظهارات فرانسه و سایر شرکای اروپایی به اینکه مکانیسم ماشه فعال نمیشود نه از اراده آنها، بلکه از ساختار پیچیدهای برمیآید که بر برجام حاکم شده است.
اتفاقات یک ماهه اخیر ازجمله آتشسوزی نفتکشها، توقیف کشتیهای تجاری و نفتی، ساقطکردن پهپاد آمریکا و اعزام ناوهای جنگی در منطقه، نمایش قدرت ایران و فشارهای حداکثری آمریکا و مهمتر از همه رفتوآمدهای سیاسی دیپلماتها همگی نشاندهنده تضاد منافع باوجود فعالبودن یک قاعده حقوقی است. البته با همه این توضیحات، باید یادآور شد برجام و تنش ایران و آمریکا یک تکه از پازل تضاد منافع در میان بازیگران فعال است و پیچیدگی و بههمپیوستگی این تضاد بیشتر از آن است که در روابط دوجانبه خلاصه شود؛ از تنش آمریکا و چین، روابط آینده امارات و عربستان و ترکیه و زیادهخواهیهای رژیم صهیونیستی گرفته تا آرزوهای روسیه در جهان شرق و منافع اروپاییها همه در وضعیت فعلی ایجادشده سهیماند. امثال روسیه و چین هم تا زمانی ایران را مستحق منافع برجام خواهند دید که منافع خودشان تأمین شود.
بیسمارک میگفت معاهدات بدون شمشیر توان حفظ جان حتی یک نفر را هم ندارند. واقعیت این است که در ساختار فعلی نظام بینالملل نیز بدون قدرت، دیپلماسی فعال و عملگرایی نمیتوان امید چندانی به منافع ملی بهینه داشت.
نظام بینالملل همواره عرصه چالش دو دیدگاه متفاوت «حقوق بینالملل» و «سیاست بینالملل» بوده و خواهد بود. درباره اینکه گفتمان حقوقی مسلط است یا مسیرهای دیپلماتیک و سیاسی کارهای مرتبط با دیپلماسی راهگشای مسائل بینالمللی است، بحثهای نظری فراوانی شده اما واقعیت آن است که گفتمان مسلط بر نظام بینالملل را ماهیت و ساختار روابط آن تعیین میکند. نظام بینالملل که بعد از جنگ سرد وارد عرصه آنارشیک شده بود، امروز بیش از پیش به مدلهای سیاسی «عملگرا» و «فراعملگرا» متکی است. در این مدلها خروجیهای نتیجهمحور ملاک عمل دولتها است و بازیگران بیش از آنکه اسیر احساسات آرمانگرایانه شوند، در چارچوب «هزینه و فایده» رفتار میکنند. نهایتا اینکه باید پذیرفت نظام بینالملل بهلحاظ «حقوقی و داوطلبانه» بسته بوده و بهلحاظ «سیاسی و دیپلماتیک» باز است.
با این مقدمه، بازگردیم به تنشهای موجود در جهان سیاست که خروج آمریکا از برجام و عواقب آن اگر مهمترین آنها هم نباشد، از تأثیرگذارترین موضوعات در تحولات چندساله جهان بوده است.
برجام یک تعهد حقوقی بینالمللی و چندجانبه بود و پارهشدن آن ازسوی آمریکا نشان از شکنندگی سازوکارهای حقوقی است. اما این به معنی مفیدنبودن آن نیست؛ چراکه ادامه موفقیت یا بهاصطلاح پابرجاماندن آن به مکانیسمهای دیگری نیازمند است که یکی از آنها عرصه دیپلماسی است؛ به عبارت دیگر، سازوکارهای حقوقی برای اهداف و منافع ملی لازم است اما هرگز کافی نیست و مکملی مانند دیپلماسی فعال میخواهد.
نکته دیگر در این است که امضای یک تعهد بینالمللی پایان کار نیست و اتفاقا آغازی است برای رسیدن به منافع مورد نظر در چارچوب برجام؛ بنابراین باید از الگوهای دیپلماسی فعال مانند چانهزنی و اقناعسازی در خارج بهره برد تا ضمن حفظ چارچوب حقوقی برجام منافع حاصل از آن به بیشینه ممکن ارتقا یابد.
بیش از چهار سال از امضای برجام میگذرد و در کنار مزایای مادی این توافق، دستاوردهایی نیز در حوزههای هنجاری و بینالاذهانی داشته است؛ اینکه ایران کشوری قابل مذاکره، قابل اعتماد و پایبند به معاهدات بینالمللی است، از دستاوردهای ذهنی بزرگ برجام است؛ موضوع مهمی که حتی کشورهای باقیمانده در برجام را قانع به ماندن در آن کرده است.
پنج کشور دیگر طرف ایران در برجام اگر امروز نمیتوانند در قالب اینستکس کاری بکنند به این دلیل است که بیش از پیش دچار قاعده «هزینه و فایده» در روابط خود با آمریکا هستند. در معمای حفظ برجام و برقراری یک مسیر مالی برای ایران و حفظ رابطه اقتصادی و سیاسی با آمریکا با اتکا به همین قاعده بازی عملگرایی بیشازحد اروپاییها است.
قواعد حقوقی اجازه خروج از برجام را نمیدهد و معادلات سیاسی اجازه دوری از آمریکا را. این نوسان تا جایی ادامه خواهد یافت که قدرت دیپلماتیک یکی از طرفین ماجرا را به یک تعادل برساند. این نقطه تعادل جایی است که منافع کسبشده از سوی طرفین، دیگری را آزار ندهد و مطمئن باشید محصول چانهزنی، مذاکره، نمایش قدرت و لفاظی است و این دیگر از مسیرهای حقوقی تأمین نخواهد شد. این موضوع را طرفهای باقیمانده برجام هم بهخوبی میدانند، پس به اعتقاد نگارنده «مکانیسم ماشه» دستکم در میانمدت فعال نخواهد شد. اظهارات فرانسه و سایر شرکای اروپایی به اینکه مکانیسم ماشه فعال نمیشود نه از اراده آنها، بلکه از ساختار پیچیدهای برمیآید که بر برجام حاکم شده است.
اتفاقات یک ماهه اخیر ازجمله آتشسوزی نفتکشها، توقیف کشتیهای تجاری و نفتی، ساقطکردن پهپاد آمریکا و اعزام ناوهای جنگی در منطقه، نمایش قدرت ایران و فشارهای حداکثری آمریکا و مهمتر از همه رفتوآمدهای سیاسی دیپلماتها همگی نشاندهنده تضاد منافع باوجود فعالبودن یک قاعده حقوقی است. البته با همه این توضیحات، باید یادآور شد برجام و تنش ایران و آمریکا یک تکه از پازل تضاد منافع در میان بازیگران فعال است و پیچیدگی و بههمپیوستگی این تضاد بیشتر از آن است که در روابط دوجانبه خلاصه شود؛ از تنش آمریکا و چین، روابط آینده امارات و عربستان و ترکیه و زیادهخواهیهای رژیم صهیونیستی گرفته تا آرزوهای روسیه در جهان شرق و منافع اروپاییها همه در وضعیت فعلی ایجادشده سهیماند. امثال روسیه و چین هم تا زمانی ایران را مستحق منافع برجام خواهند دید که منافع خودشان تأمین شود.
بیسمارک میگفت معاهدات بدون شمشیر توان حفظ جان حتی یک نفر را هم ندارند. واقعیت این است که در ساختار فعلی نظام بینالملل نیز بدون قدرت، دیپلماسی فعال و عملگرایی نمیتوان امید چندانی به منافع ملی بهینه داشت.