|

منافع ملی

مجید اسدی

این نوشتار ادعا دارد که:

۱- منافع ملی هر کشوری‌بر اساس اقتضائات آن کشور تعریف می‌شود، این اقتضائات براساس ماهیت تمدنی و جغرافیای سیاسی آن کشور‌ می‌تواند گسترده و پیچیده باشد یا محدود و دارای قابلیت تعریف‌‌پذیری سریع. بر این اساس، منافع ملی ایران، به‌عنوان منافع ملی کشوری با هزاره‌های تاریخی و تمدنی، همچنین مرزهای فرهنگی بسیار وسیع‌تر از مرزهای سیاسی، ماهیتی بسیار پیچیده دارد که تاکنون به آن توجه نشده است.
۲- حوزه گسترده‌ای که منافع ملی هر کشور مدعی، از آن حوزه تولید می‌شود، بررسی نشده است.
۳- منافع ملی ایران باید براساس مبانی تمدنی خود ایران به مفهوم وسیع کلمه و با همه پیچیدگی‌هایش تعریف شود.
۴- منافع ملی ایران عبارت است از منافع مادی و معنوی ملتی که به‌دلیل برخورداری از هزاره‌های وسیع تمدنی و تاریخی، نمی‌تواند بدون خود ادامه مسیر دهد؛ بر این مبنا منافع ملی ایران باید فقط با تولید تاریخ و تجدید خود و براساس مبانی تمدنی آن تعریف شود.
قبل از پرداختن به اصل موضوع، شاید خالی از لطف نباشد گفتن این نکته که تا دهه‌ قبل، برزبان‌آوردن ترکیب منافع ملی، چندان راحت نبود که خود‌به‌خود از برزبان‌آوردن این ترکیب امتناع می‌کردیم، هرچند امروز خوشبختانه یا سوگ‌مندانه این ترکیب منافع ملی در هر کوی و برزن بر زبان‌ها جاری است. خوشبختانه از این نظر که به هر طریق می‌رود تا از قباحت این ترکیب کاسته شود تا شاید با بررسی عمیق راهی به دهی گشوده شود و سوگمندانه، براساس این نگرانی که این ترکیب منافع ملی نیز مانند سایر مفهوم‌های وارداتی در دو سده اخیر، مورد تأمل و بررسی جدی قرار نگیرد تا بتوان آن را براساس مبانی این جغرافیای سیاسی، یعنی ایران تعریف یا در صورت ناگزیری تعبیه کرد و مانند مفهوم‌های وام‌گرفته دیگر، تنها در سطح زبان بلغزد که نگارنده این وضع را در شرایط خارج از زبان و جهان می‌فهمد و بر همین مبنا احترام و ارزشی برای آن متصور نیست، زیرا این وضع ناشی از هیچ واقعیتی نیست و از حقیقتی نمی‌گوید، بلکه باعث و دلیل گمراهی است. چنان‌که مفاهیم وارداتی سابق نیز به‌اندازه مشکلاتی که آفریده‌اند، راهی نگشوده‌اند؛ اما اینکه از قبل گفته‌ایم که تا دهه‌ای قبل، این ترکیب، یعنی منافع ملی قبیح می‌نمود، از دیدگاه نگارنده به سه دلیل از ذهن مخالفان بر زبان آنها سرایت می‌کرد. نخست اینکه آنها به این نتیجه نادرست رسیده بودند که منافع ملی عبارت است از منافع مادی که به هر طریقی حاصل شود و دلیل دوم اینکه بیشتر مخالفان با واژه ملی خصومت داشتند، زیرا این مفهوم را در حد احساسات غیرمنطقی و خودبرتربین، از جمله نژادپرستی تقلیل می‌دادند و می‌دهند و سوم هم اینکه این مخالفان بیشتر خود را مدعی و محصور در این جغرافیا نمی‌دانند. با توجه به این جهات، برزبان‌آوردن ترکیب منافع ملی را نه‌تنها برنمی‌تافتند، بلکه با هر بر‌زبان‌آورنده این ترکیب، در خوش‌بینانه‌ترین حالت روی ترش نشان می‌دادند.
باری هرچند ملی‌گرایی ایرانی هنوز به نحوی شایسته تعریف نشده است و شایسته از این نظر که این مفهوم باید براساس مبانی تمدنی ما تعریف شود که ماهیتی خردمحور دارد؛ اما به‌دلیل توانایی‌نداشتن ما در خواندن تاریخ و بی‌زبانی ما، تعریف این مفهوم بسیار مشکل می‌نماید، ولی با همه این قیدها در همین مجال کوتاه اعلام می‌کنم که هرگاه ملی‌گرایی ایرانی براساس مبانی تاریخی و تمدنی این جغرافیا تعریف و توضیح داده شود، کمترین نسبتی با هر ملی‌گرایی دیگر از جمله ملی‌گرایی غربی خواهد داشت. باری اگر بپذیریم منافع ملی هر کشور به‌صورت کلی براساس اقتضائات آن کشور باید تعریف شود:
۱- ما به‌عنوان کشوری دارای هزاره‌های تاریخی و تمدنی و مرزهای فرهنگی بسیار گسترده‌تر از مرزهای سیاسی، منافعی ملی با ماهیتی بسیار پیچیده داریم که تاکنون به‌درستی از عهده تعریف آن برنیامده‌ایم.
منافع ملی در هر جغرافیایی پس از تشکیل
دولت-ملت، از طریق تولید قدرت با توسل به ایجاد سه حوزه انسجام داخلی، اقتصاد مادی و معنوی ملی بانشاط و نیروهای دفاعی چابک حاصل می‌شود. در بدو امر شاید این پرسش در ذهن ایجاد شود که با انسجام ملی است که دولت - ملت تشکیل می‌شود و نه بعد از آن در ناحیه تولید قدرت. باید پاسخ داد که ادامه انسجام داخلی تا تولید قدرت به‌وسیله هر سه حوزه منظور نظر است در غیر این صورت یعنی به تبع نبود انسجام داخلی نه ملتی خواهد بود و نه حوزه‌ای برای تولید قدرت؛ اما اینکه گفته شده تعریف منافع ملی ایران پیچیده است، ناظر بر تولید مفهوم‌هایی مبتنی بر تمدن و تاریخ خود است تا وضع و اجرای این مفهوم‌ها بتواند انسجام منطقی ملی را شکل دهد، به‌صورتی‌که هر ایرانی به‌طور محسوس به این درک و دریافت برسد که در این جغرافیای سیاسی سهمی برابر از امکانات مادی و معنوی با دیگران دارد. با دریادداشتن این قید که تنها شایستگی فردی و تلاش است که می‌تواند او را از دیگران آن‌هم تنها در عرصه مادی متمایز کند و نه در سایر عرصه‌های حقوقی و سیاسی. بر این اساس ما محتاج تولید مفاهیمی هستیم که از مبانی تمدنی و تاریخی ما برآمده باشد تا وضع آن باعث انسجام پایدار ملی ما شود.
این مفاهیم هرچند می‌توانند با مفاهیم جغرافیای سایر در این حوزه شباهت‌هایی داشته باشند؛ اما بر‌اساس ماهیت تمدنی ما بدون‌شک و به‌طور حتم با مفاهیم موضوعه در جغرافیای سایر فرق خواهند داشت و آنچه مبنی بر پیچیدگی تعریف منافع ملی گفته شده است، ضمن نظر بر اقتضائات ملی ما، ناظر به تولید این مفاهیم مد‌نظر نیز هست که باید بتواند پایه و اساس تولید قدرت به صورت منطقی و موزون قرار گیرد تا باعث تولید انسجام ملی بی‌گزند و پایدار شود که با نظری به داشته‌های کنونی و رویکردهای متنوع سیاست‌گذاران و مجریان و باز با توجه به وضعیت نازل در حد عدمی اندیشگی کنونی، تولید مفاهیم که خود تولید تاریخ است و شرایط خاص خود را می‌طلبد؛ هرچند بسیار مشکل اما تنها راه ناچار به نظر می‌رسد؛ یعنی راهی که باید گشوده و پیموده شود.

در چنین انسجام ملی موزون، منطقی و با‌قوامی است که ملیت ایرانی می‌تواند خود را بر جغرافیای خود در مقابل موانع و مواقع مستقرکرده و تولید کند و با شمایل ماهیتی خود ادامه مسیر دهد. در غیر‌این‌صورت هرچند به دلیل داشتن هزاره‌های تمدنی در مقابل استحاله‌شدگی مقاومت خواهیم کرد؛ ولی این استحاله‌شدگی باز هرچند تدریجی اما به طور حتم صورت خواهد گرفت و ما را به موقعیتی سخت‌تر یعنی کوچ از این جغرافیا رهنمون خواهد شد. البته به‌ظاهر آسان‌ترین کار تن‌دادن به دنباله‌روی و رها‌کردن خود تاریخی است که امکان آن نیز چنان که در دو سده اخیر نشان دادیم، به دلیل وجود تاریخ چند‌لایه در ما میسور نیست؛ ولی چنان که گفته شد، استحاله تدریجی اما حتمی روی خواهد داد. مگر اینکه بتوانیم بر پیچیدگی‌های تمدنی خود فائق آمده و آن را به اقتضای امروز بخوانیم و آینده فراموش‌شده گذشته خود را بزایانیم؛ بر‌اساس‌این اعتقاد داریم که:
۲-حوزه تعریف منافع ملی ما، حوزه گسترده‌ای است که تاکنون بررسی و کنکاش نشده است.
اگر منافع ملی را به صورت اعم، تولید تاریخ از سوی ملتی بدانیم که خود را در تاریخ تجدید می‌کند، بنا‌براین حوزه ناظر بر کنکاش منافع ملی به‌ اندازه حوزه فلسفه تاریخ یعنی سرگذشت انسان گسترده است که تمام رفتار و کردار انسان و لوازم آن را در جغرافیا شامل است. این رفتار تولیدکننده تاریخ بر جغرافیای سیاسی باید بتواند با تولید قدرت ملی در داخل و تعامل تاریخ تولید‌شده در جغرافیای سایر، از لحاظ مادی و معنوی مشارکت کند تا سهم مقبول خود را که مابازای تاریخ تولید‌شده خود است، دریافت کند؛ در‌این‌میان بدیهی است که در این داد‌و‌ستد (نه داد تنها-و نه ستد) قوام انسجام داخلی را باعث شود تا بتواند به تبع آن به راه شایسته‌ای که در پیش دارد، گام بگیرد که این دوام و قوام در بدو امر در زبان ملی خود را می‌نمایانند و این زبان است که به‌عنوان نهادی اساسی و غیر‌قابل‌جانشین بار همه مسائل را بر دوش می‌کشد؛ زیرا در بدو امر هر تولیدی در زبان و با زبان تولید می‌شود و زبان هر ملتی تاریخ آن ملت را بر دوش می‌کشد و زبانی دارای حرکت است که ملت آن در حرکت باشد و باری بر دوش داشته باشد که زبان ساکن زبان مرده است که ملت آن و جهانش مرده‌اند و اگر امروز از هر طریقی به زبان ملی ما حمله می‌شود، با توجه به اهمیت آن در انسجام ملی و منافع آن است که عده‌ای در داخل و عده‌ای در خارج با بازی‌کردن بر بسترهای طبیعی و مصنوعی موجود به آن می‌تازند. بر‌اساس‌این غفلت از زبان غفلت از جهان ملی است که امروزه مسئولان امر حتی چندان توجهی به ظاهر هم به این نهاد مهم یعنی زبان ملی ندارند. بر‌اساس‌ اینکه اولین نشانه تولید قدرت در هر جغرافیایی در زبان هویدا می‌شود و باز از‌آنجایی‌که زبان نمی‌تواند بدون داشتن پشتوانه‌ای منظم از اقتصاد مادی و معنوی یعنی پشتوانه‌ای در حوزه عمل و نظر باشد که تولید این اقتصاد متکی به تولید تاریخ است؛ یعنی تولید مفاهیم در حوزه نظر که منبع از اندیشه دارد و تولید فنون که خود از شرایط موزون و مورد قبول اقتصادی به مفهوم مادی کلمه است که این دو حوزه یعنی تولید اندیشه و اقتصاد تنها در آزادی نظر و عمل است که باعث آبادی زبان خواهد شد. بدیهی است که چنانچه زبان بر‌اساس چارچوب تعریف‌شده، منافع ملی آزاد نباشد یا منافع ملی به گونه‌ای تعریف شود که زبان نتواند آزادی عمل داشته باشد؛ به‌هر‌روی تولید اندیشه محال است که این خود ضد منافع ملی است؛ زیرا در‌این‌صورت از جامعه و انسجام آن چیزی باقی نخواهد ماند؛ یعنی شاید جامعه به مرحله انتظام برسد؛ اما برای انسجام آن باید فکری کرد. تعریف منافع ملی باید به نحوی باشد که در داخل باعث انسجام ملی و امتداد این انسجام ملی به خارج از مرزهای سیاسی شود تا در همین مسیر با در‌دست‌داشتن تاریخ تولیدی خود بتواند در کنار سایر فرهنگ‌ها، خود را در معرض دید دیگران بگذارد. بدیهی است که این امتداد منافع ملی از داخل به خارج و توسعه این امتداد تا هر نقطه جهان، چه در عمل و چه در نظر باعث آن چیزی می‌شود که بازگشت مابازای آن یعنی این امتداد، جهت تغلیظ انسجام بیشتر داخلی برای پیمودن راحت‌تر راه مانده یعنی آینده خواهد شد. حال اگر امروز نگاهی به وضعیت زبان ملی خود بیندازیم و فشارهای هر لحظه فزاینده بر آن را که از شش جهت وارد می‌شود، در نظر بگیریم، بیشتر متوجه سطح، ماهیت، کیفیت و سرانجام وضعیت ملی خود خواهیم شد.
۳-منافع ملی ایران باید بر اساس مبانی ملی ایران یعنی تاریخ و تمدن آن به مفهوم وسیع کلمه تعریف شود. چنان‌که از قبل گفته شده است، منافع ملی هر کشوری که بخواهد حيات خود را ادامه دهد، باید بر مبانی تمدنی آن کشور بایستد تا بتواند ضمن حفظ خود در داخل، در جهان نیز خود را به عنوان مدعی بنمایاند؛ یعنی هر کشوری تنها زمانی می‌تواند به عنوان خود و تأکید می‌کنم به عنوان خود و دارای جهان خود در جهان ظاهر شود که ماهیت تولیدشده خود را چه در حوزه عمل و چه در حوزه نظر در معرض دیگران قرار دهد و از همین نقطه شناسایی و به رسمیت شناخته‌شدن این جغرافیای مدعی شروع می‌شود. در غیر این صورت هیچ‌کس با دردست‌داشتن هدایای دیگری صاحب وجهه نشده و بدیهی است که چنین ملتی، ملتی نیست که بتواند تولید قدرت ملی کند چه رسد که بخواهد از آن دفاع کند، زیرا چنین ملت و چنین جغرافیایی بر پاهای دیگران ایستاده و اینجاست که دیگران می‌پیمایند و او جز ناظری بی‌اشتها نخواهد بود و این یعنی استحاله به مفهوم کوچیدن از جغرافیای خود که امروزه به روشنی می‌بینیم شرقی‌ترین کشورهای زمین به غربی‌ترین قسمت آن مهاجرت کردند. بر این اساس اعتقاد دارم که منافع ملی ما به عنوان کشوری به‌حق مدعی باید بر اساس منابع تاریخ و تمدن ما تعریف شود و این منابع همان تاریخ ازسرگذرانده ماست که هرگز از سر ما نگذشته است و نخواهد گذشت بلکه بر مطالبات عمده برزمین‌مانده خود یعنی بر زایش آینده فراموش‌شده گذشته خود توسط ما، همچنان پای می‌فشرد و این به این معنی است که مفاهیم مقتضی منافع ملی باید از درون این تاریخ و تمدن تولید و وضع شود که با توجه به وسعت ایران فرهنگی در جغرافیایی بیش از پنج میلیون کیلومترمربع، می‌تواند تأثیر بسزایی جهت امتداد منافع ملی ما محسوب شود و البته این مهم نکته‌ای است که بسیاری از قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای نگران آن‌اند. در این خصوص می‌توان شعر نیمایی را برای نمونه در نظر آورد که به سرعت و آسانی در این حوزه وسیع فرهنگی منتشر و جایگیر شد زیرا نیما توانسته بود ناحیه‌ای از تمدن ما را به سخن‌گفتن وادارد.
۴- منافع ملی ایران عبارت است از منافع مادی و معنوی ملتی که به دلیل برخورداری از هزاره‌های تمدنی در جغرافیایی وسیع، چه در داخل مرزهای سیاسی امروز و چه در خارج از آن در حوزه ایران فرهنگی نمی‌تواند ماهیت و ماییت غلیظ خود را رها کند و بر این اساس مجبور است به عنوان جغرافیایی به‌حق مدعی، از دنباله‌روی چشم پوشیده و به پیشروی خود در مسیر توسط تجدید خود، در تاریخ خود، از طریق تولید تاریخ بکوشد. اینکه فلان به‌اصطلاح استاد جامعه‌شناسی نداشته ما می‌گوید ما باید تاریخ را رها کنیم و دیگری می‌گوید ما سنت نداریم و اگر داریم چیزی در آن یافت نمی‌شود، جز بی‌دانشی و سردرگمی گوینده را نمی‌نمایاند؛ زیرا رهایی ما از تاریخ ما نه ممکن است و نه اگر امکان این رهایی هم بود، کاری شایسته. ممکن نیست چون ما نمی‌توانیم مأخذ و مظهر ماهیت خود را به دور‌ اندازیم، هرچند نتوانیم آن را بر زبان آوریم و از این نظر زبان ما افسرده، صبور و تهیدست باشد، اما به هر حال با ماست، زیرا هنوز در رفتار روزانه هر ایرانی نشانه‌های بسیار از هزاره‌های دور تا نزدیک به روشنی دیده می‌شود و دوم آنکه چرا ما نباید زبانمان را به سخن‌گفتن آوریم تا بتوانیم بر جغرافیای خود به عنوان خود مستقر شویم نه مستأجر، یا به عنوان دیگری. اگر جهان‌وطنان را اعتقاد و علاقه بر این است که چنانچه مرزهای سیاسی برداشته شوند، همه مشکلات نوع بشر رفع خواهد شد، به‌جد اعتقاد دارم که مرزهای سیاسی معقول، بر اساس مرزهای فرهنگی، تاریخی و تمدنی شکل گرفته‌اند و هر تمدن و فرهنگی مردان و زنان خود را خانه است ولاغیر و هیچ انسانی نمی‌تواند ماهیت و ماییت تاریخی خود را رها کند که امری غیرارادی است و نه از نظر بهداشت روانی انجام چنین امری جایز است و شاید در این خصوص به کلامی از هایدگر می‌توان توسل جست که بشر در زمین شاعرانه سکنا می‌گزیند و اضافه می‌کنم که شاید نه همیشه عاقلانه! اما اینکه ما نمی‌توانیم تاریخ و تمدن خود را بخوانیم ضعفی ناشی از نبود اندیشه در سده‌های متمادی است که امروز میراث‌دار این وضع هستیم و سعی ما باید بر این باشد که شرایطی وضع شود تا بتوانیم در عمل و نظر دارای تولیدات خود باشیم و به سخن دیگر به جای مصرف دیگران و گفتن از آنها از خود بگوییم و به تولیدات خود متکی باشیم و این خود جز خود تاریخی ما نیست. بر این اساس با چشمان امروز به گذشته باید برگشت و آینده این گذشته را زایاند و اینکه هانری کربن می‌گوید: امروزه ایرانیان کماکان غافل‌اند از اینکه فرهنگ سنتی‌شان می‌تواند حامل پیامی برای بشر این روزگار باشد و هنوز نمی‌دانند چگونه این پیام را روزآمد کنند (اسلام ایرانی -جلد- اول-ص۳۸) حرف حقی است که او شاید فقط درخصوص فلسفه نوری می‌زند اما به‌جد اعتقاد دارم که این گفته شامل تمام حوزه‌های تمدنی ماست. امروز اگر غرب در حوزه عمل و نظر جهان را در سیطره گرفته، سده‌هاست که از همین در تنگ وارد شده است و با شتاب هر چه بیشتر ادامه مسیر می‌دهد و اگر مفهوماتی را از تمدن سایر دریافت کرده، در تمدن خود پس از دخل و تصرف تعبیه کرده است و ما هم اگر نتوانیم با نگاهی دقیق به راه پیموده‌شده و همچنین چشم‌انداز پیش‌رو، خالق وضعی باشیم که بتوانیم حرکت کنیم نه تنها منافع ملی ما به همه موارد و دلایل گفته‌شده تأمین نخواهد شد، بلکه وضع حتی بر منوالی نخواهد چرخید که در چند سده اخیر چرخیده است.

این نوشتار ادعا دارد که:

۱- منافع ملی هر کشوری‌بر اساس اقتضائات آن کشور تعریف می‌شود، این اقتضائات براساس ماهیت تمدنی و جغرافیای سیاسی آن کشور‌ می‌تواند گسترده و پیچیده باشد یا محدود و دارای قابلیت تعریف‌‌پذیری سریع. بر این اساس، منافع ملی ایران، به‌عنوان منافع ملی کشوری با هزاره‌های تاریخی و تمدنی، همچنین مرزهای فرهنگی بسیار وسیع‌تر از مرزهای سیاسی، ماهیتی بسیار پیچیده دارد که تاکنون به آن توجه نشده است.
۲- حوزه گسترده‌ای که منافع ملی هر کشور مدعی، از آن حوزه تولید می‌شود، بررسی نشده است.
۳- منافع ملی ایران باید براساس مبانی تمدنی خود ایران به مفهوم وسیع کلمه و با همه پیچیدگی‌هایش تعریف شود.
۴- منافع ملی ایران عبارت است از منافع مادی و معنوی ملتی که به‌دلیل برخورداری از هزاره‌های وسیع تمدنی و تاریخی، نمی‌تواند بدون خود ادامه مسیر دهد؛ بر این مبنا منافع ملی ایران باید فقط با تولید تاریخ و تجدید خود و براساس مبانی تمدنی آن تعریف شود.
قبل از پرداختن به اصل موضوع، شاید خالی از لطف نباشد گفتن این نکته که تا دهه‌ قبل، برزبان‌آوردن ترکیب منافع ملی، چندان راحت نبود که خود‌به‌خود از برزبان‌آوردن این ترکیب امتناع می‌کردیم، هرچند امروز خوشبختانه یا سوگ‌مندانه این ترکیب منافع ملی در هر کوی و برزن بر زبان‌ها جاری است. خوشبختانه از این نظر که به هر طریق می‌رود تا از قباحت این ترکیب کاسته شود تا شاید با بررسی عمیق راهی به دهی گشوده شود و سوگمندانه، براساس این نگرانی که این ترکیب منافع ملی نیز مانند سایر مفهوم‌های وارداتی در دو سده اخیر، مورد تأمل و بررسی جدی قرار نگیرد تا بتوان آن را براساس مبانی این جغرافیای سیاسی، یعنی ایران تعریف یا در صورت ناگزیری تعبیه کرد و مانند مفهوم‌های وام‌گرفته دیگر، تنها در سطح زبان بلغزد که نگارنده این وضع را در شرایط خارج از زبان و جهان می‌فهمد و بر همین مبنا احترام و ارزشی برای آن متصور نیست، زیرا این وضع ناشی از هیچ واقعیتی نیست و از حقیقتی نمی‌گوید، بلکه باعث و دلیل گمراهی است. چنان‌که مفاهیم وارداتی سابق نیز به‌اندازه مشکلاتی که آفریده‌اند، راهی نگشوده‌اند؛ اما اینکه از قبل گفته‌ایم که تا دهه‌ای قبل، این ترکیب، یعنی منافع ملی قبیح می‌نمود، از دیدگاه نگارنده به سه دلیل از ذهن مخالفان بر زبان آنها سرایت می‌کرد. نخست اینکه آنها به این نتیجه نادرست رسیده بودند که منافع ملی عبارت است از منافع مادی که به هر طریقی حاصل شود و دلیل دوم اینکه بیشتر مخالفان با واژه ملی خصومت داشتند، زیرا این مفهوم را در حد احساسات غیرمنطقی و خودبرتربین، از جمله نژادپرستی تقلیل می‌دادند و می‌دهند و سوم هم اینکه این مخالفان بیشتر خود را مدعی و محصور در این جغرافیا نمی‌دانند. با توجه به این جهات، برزبان‌آوردن ترکیب منافع ملی را نه‌تنها برنمی‌تافتند، بلکه با هر بر‌زبان‌آورنده این ترکیب، در خوش‌بینانه‌ترین حالت روی ترش نشان می‌دادند.
باری هرچند ملی‌گرایی ایرانی هنوز به نحوی شایسته تعریف نشده است و شایسته از این نظر که این مفهوم باید براساس مبانی تمدنی ما تعریف شود که ماهیتی خردمحور دارد؛ اما به‌دلیل توانایی‌نداشتن ما در خواندن تاریخ و بی‌زبانی ما، تعریف این مفهوم بسیار مشکل می‌نماید، ولی با همه این قیدها در همین مجال کوتاه اعلام می‌کنم که هرگاه ملی‌گرایی ایرانی براساس مبانی تاریخی و تمدنی این جغرافیا تعریف و توضیح داده شود، کمترین نسبتی با هر ملی‌گرایی دیگر از جمله ملی‌گرایی غربی خواهد داشت. باری اگر بپذیریم منافع ملی هر کشور به‌صورت کلی براساس اقتضائات آن کشور باید تعریف شود:
۱- ما به‌عنوان کشوری دارای هزاره‌های تاریخی و تمدنی و مرزهای فرهنگی بسیار گسترده‌تر از مرزهای سیاسی، منافعی ملی با ماهیتی بسیار پیچیده داریم که تاکنون به‌درستی از عهده تعریف آن برنیامده‌ایم.
منافع ملی در هر جغرافیایی پس از تشکیل
دولت-ملت، از طریق تولید قدرت با توسل به ایجاد سه حوزه انسجام داخلی، اقتصاد مادی و معنوی ملی بانشاط و نیروهای دفاعی چابک حاصل می‌شود. در بدو امر شاید این پرسش در ذهن ایجاد شود که با انسجام ملی است که دولت - ملت تشکیل می‌شود و نه بعد از آن در ناحیه تولید قدرت. باید پاسخ داد که ادامه انسجام داخلی تا تولید قدرت به‌وسیله هر سه حوزه منظور نظر است در غیر این صورت یعنی به تبع نبود انسجام داخلی نه ملتی خواهد بود و نه حوزه‌ای برای تولید قدرت؛ اما اینکه گفته شده تعریف منافع ملی ایران پیچیده است، ناظر بر تولید مفهوم‌هایی مبتنی بر تمدن و تاریخ خود است تا وضع و اجرای این مفهوم‌ها بتواند انسجام منطقی ملی را شکل دهد، به‌صورتی‌که هر ایرانی به‌طور محسوس به این درک و دریافت برسد که در این جغرافیای سیاسی سهمی برابر از امکانات مادی و معنوی با دیگران دارد. با دریادداشتن این قید که تنها شایستگی فردی و تلاش است که می‌تواند او را از دیگران آن‌هم تنها در عرصه مادی متمایز کند و نه در سایر عرصه‌های حقوقی و سیاسی. بر این اساس ما محتاج تولید مفاهیمی هستیم که از مبانی تمدنی و تاریخی ما برآمده باشد تا وضع آن باعث انسجام پایدار ملی ما شود.
این مفاهیم هرچند می‌توانند با مفاهیم جغرافیای سایر در این حوزه شباهت‌هایی داشته باشند؛ اما بر‌اساس ماهیت تمدنی ما بدون‌شک و به‌طور حتم با مفاهیم موضوعه در جغرافیای سایر فرق خواهند داشت و آنچه مبنی بر پیچیدگی تعریف منافع ملی گفته شده است، ضمن نظر بر اقتضائات ملی ما، ناظر به تولید این مفاهیم مد‌نظر نیز هست که باید بتواند پایه و اساس تولید قدرت به صورت منطقی و موزون قرار گیرد تا باعث تولید انسجام ملی بی‌گزند و پایدار شود که با نظری به داشته‌های کنونی و رویکردهای متنوع سیاست‌گذاران و مجریان و باز با توجه به وضعیت نازل در حد عدمی اندیشگی کنونی، تولید مفاهیم که خود تولید تاریخ است و شرایط خاص خود را می‌طلبد؛ هرچند بسیار مشکل اما تنها راه ناچار به نظر می‌رسد؛ یعنی راهی که باید گشوده و پیموده شود.

در چنین انسجام ملی موزون، منطقی و با‌قوامی است که ملیت ایرانی می‌تواند خود را بر جغرافیای خود در مقابل موانع و مواقع مستقرکرده و تولید کند و با شمایل ماهیتی خود ادامه مسیر دهد. در غیر‌این‌صورت هرچند به دلیل داشتن هزاره‌های تمدنی در مقابل استحاله‌شدگی مقاومت خواهیم کرد؛ ولی این استحاله‌شدگی باز هرچند تدریجی اما به طور حتم صورت خواهد گرفت و ما را به موقعیتی سخت‌تر یعنی کوچ از این جغرافیا رهنمون خواهد شد. البته به‌ظاهر آسان‌ترین کار تن‌دادن به دنباله‌روی و رها‌کردن خود تاریخی است که امکان آن نیز چنان که در دو سده اخیر نشان دادیم، به دلیل وجود تاریخ چند‌لایه در ما میسور نیست؛ ولی چنان که گفته شد، استحاله تدریجی اما حتمی روی خواهد داد. مگر اینکه بتوانیم بر پیچیدگی‌های تمدنی خود فائق آمده و آن را به اقتضای امروز بخوانیم و آینده فراموش‌شده گذشته خود را بزایانیم؛ بر‌اساس‌این اعتقاد داریم که:
۲-حوزه تعریف منافع ملی ما، حوزه گسترده‌ای است که تاکنون بررسی و کنکاش نشده است.
اگر منافع ملی را به صورت اعم، تولید تاریخ از سوی ملتی بدانیم که خود را در تاریخ تجدید می‌کند، بنا‌براین حوزه ناظر بر کنکاش منافع ملی به‌ اندازه حوزه فلسفه تاریخ یعنی سرگذشت انسان گسترده است که تمام رفتار و کردار انسان و لوازم آن را در جغرافیا شامل است. این رفتار تولیدکننده تاریخ بر جغرافیای سیاسی باید بتواند با تولید قدرت ملی در داخل و تعامل تاریخ تولید‌شده در جغرافیای سایر، از لحاظ مادی و معنوی مشارکت کند تا سهم مقبول خود را که مابازای تاریخ تولید‌شده خود است، دریافت کند؛ در‌این‌میان بدیهی است که در این داد‌و‌ستد (نه داد تنها-و نه ستد) قوام انسجام داخلی را باعث شود تا بتواند به تبع آن به راه شایسته‌ای که در پیش دارد، گام بگیرد که این دوام و قوام در بدو امر در زبان ملی خود را می‌نمایانند و این زبان است که به‌عنوان نهادی اساسی و غیر‌قابل‌جانشین بار همه مسائل را بر دوش می‌کشد؛ زیرا در بدو امر هر تولیدی در زبان و با زبان تولید می‌شود و زبان هر ملتی تاریخ آن ملت را بر دوش می‌کشد و زبانی دارای حرکت است که ملت آن در حرکت باشد و باری بر دوش داشته باشد که زبان ساکن زبان مرده است که ملت آن و جهانش مرده‌اند و اگر امروز از هر طریقی به زبان ملی ما حمله می‌شود، با توجه به اهمیت آن در انسجام ملی و منافع آن است که عده‌ای در داخل و عده‌ای در خارج با بازی‌کردن بر بسترهای طبیعی و مصنوعی موجود به آن می‌تازند. بر‌اساس‌این غفلت از زبان غفلت از جهان ملی است که امروزه مسئولان امر حتی چندان توجهی به ظاهر هم به این نهاد مهم یعنی زبان ملی ندارند. بر‌اساس‌ اینکه اولین نشانه تولید قدرت در هر جغرافیایی در زبان هویدا می‌شود و باز از‌آنجایی‌که زبان نمی‌تواند بدون داشتن پشتوانه‌ای منظم از اقتصاد مادی و معنوی یعنی پشتوانه‌ای در حوزه عمل و نظر باشد که تولید این اقتصاد متکی به تولید تاریخ است؛ یعنی تولید مفاهیم در حوزه نظر که منبع از اندیشه دارد و تولید فنون که خود از شرایط موزون و مورد قبول اقتصادی به مفهوم مادی کلمه است که این دو حوزه یعنی تولید اندیشه و اقتصاد تنها در آزادی نظر و عمل است که باعث آبادی زبان خواهد شد. بدیهی است که چنانچه زبان بر‌اساس چارچوب تعریف‌شده، منافع ملی آزاد نباشد یا منافع ملی به گونه‌ای تعریف شود که زبان نتواند آزادی عمل داشته باشد؛ به‌هر‌روی تولید اندیشه محال است که این خود ضد منافع ملی است؛ زیرا در‌این‌صورت از جامعه و انسجام آن چیزی باقی نخواهد ماند؛ یعنی شاید جامعه به مرحله انتظام برسد؛ اما برای انسجام آن باید فکری کرد. تعریف منافع ملی باید به نحوی باشد که در داخل باعث انسجام ملی و امتداد این انسجام ملی به خارج از مرزهای سیاسی شود تا در همین مسیر با در‌دست‌داشتن تاریخ تولیدی خود بتواند در کنار سایر فرهنگ‌ها، خود را در معرض دید دیگران بگذارد. بدیهی است که این امتداد منافع ملی از داخل به خارج و توسعه این امتداد تا هر نقطه جهان، چه در عمل و چه در نظر باعث آن چیزی می‌شود که بازگشت مابازای آن یعنی این امتداد، جهت تغلیظ انسجام بیشتر داخلی برای پیمودن راحت‌تر راه مانده یعنی آینده خواهد شد. حال اگر امروز نگاهی به وضعیت زبان ملی خود بیندازیم و فشارهای هر لحظه فزاینده بر آن را که از شش جهت وارد می‌شود، در نظر بگیریم، بیشتر متوجه سطح، ماهیت، کیفیت و سرانجام وضعیت ملی خود خواهیم شد.
۳-منافع ملی ایران باید بر اساس مبانی ملی ایران یعنی تاریخ و تمدن آن به مفهوم وسیع کلمه تعریف شود. چنان‌که از قبل گفته شده است، منافع ملی هر کشوری که بخواهد حيات خود را ادامه دهد، باید بر مبانی تمدنی آن کشور بایستد تا بتواند ضمن حفظ خود در داخل، در جهان نیز خود را به عنوان مدعی بنمایاند؛ یعنی هر کشوری تنها زمانی می‌تواند به عنوان خود و تأکید می‌کنم به عنوان خود و دارای جهان خود در جهان ظاهر شود که ماهیت تولیدشده خود را چه در حوزه عمل و چه در حوزه نظر در معرض دیگران قرار دهد و از همین نقطه شناسایی و به رسمیت شناخته‌شدن این جغرافیای مدعی شروع می‌شود. در غیر این صورت هیچ‌کس با دردست‌داشتن هدایای دیگری صاحب وجهه نشده و بدیهی است که چنین ملتی، ملتی نیست که بتواند تولید قدرت ملی کند چه رسد که بخواهد از آن دفاع کند، زیرا چنین ملت و چنین جغرافیایی بر پاهای دیگران ایستاده و اینجاست که دیگران می‌پیمایند و او جز ناظری بی‌اشتها نخواهد بود و این یعنی استحاله به مفهوم کوچیدن از جغرافیای خود که امروزه به روشنی می‌بینیم شرقی‌ترین کشورهای زمین به غربی‌ترین قسمت آن مهاجرت کردند. بر این اساس اعتقاد دارم که منافع ملی ما به عنوان کشوری به‌حق مدعی باید بر اساس منابع تاریخ و تمدن ما تعریف شود و این منابع همان تاریخ ازسرگذرانده ماست که هرگز از سر ما نگذشته است و نخواهد گذشت بلکه بر مطالبات عمده برزمین‌مانده خود یعنی بر زایش آینده فراموش‌شده گذشته خود توسط ما، همچنان پای می‌فشرد و این به این معنی است که مفاهیم مقتضی منافع ملی باید از درون این تاریخ و تمدن تولید و وضع شود که با توجه به وسعت ایران فرهنگی در جغرافیایی بیش از پنج میلیون کیلومترمربع، می‌تواند تأثیر بسزایی جهت امتداد منافع ملی ما محسوب شود و البته این مهم نکته‌ای است که بسیاری از قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای نگران آن‌اند. در این خصوص می‌توان شعر نیمایی را برای نمونه در نظر آورد که به سرعت و آسانی در این حوزه وسیع فرهنگی منتشر و جایگیر شد زیرا نیما توانسته بود ناحیه‌ای از تمدن ما را به سخن‌گفتن وادارد.
۴- منافع ملی ایران عبارت است از منافع مادی و معنوی ملتی که به دلیل برخورداری از هزاره‌های تمدنی در جغرافیایی وسیع، چه در داخل مرزهای سیاسی امروز و چه در خارج از آن در حوزه ایران فرهنگی نمی‌تواند ماهیت و ماییت غلیظ خود را رها کند و بر این اساس مجبور است به عنوان جغرافیایی به‌حق مدعی، از دنباله‌روی چشم پوشیده و به پیشروی خود در مسیر توسط تجدید خود، در تاریخ خود، از طریق تولید تاریخ بکوشد. اینکه فلان به‌اصطلاح استاد جامعه‌شناسی نداشته ما می‌گوید ما باید تاریخ را رها کنیم و دیگری می‌گوید ما سنت نداریم و اگر داریم چیزی در آن یافت نمی‌شود، جز بی‌دانشی و سردرگمی گوینده را نمی‌نمایاند؛ زیرا رهایی ما از تاریخ ما نه ممکن است و نه اگر امکان این رهایی هم بود، کاری شایسته. ممکن نیست چون ما نمی‌توانیم مأخذ و مظهر ماهیت خود را به دور‌ اندازیم، هرچند نتوانیم آن را بر زبان آوریم و از این نظر زبان ما افسرده، صبور و تهیدست باشد، اما به هر حال با ماست، زیرا هنوز در رفتار روزانه هر ایرانی نشانه‌های بسیار از هزاره‌های دور تا نزدیک به روشنی دیده می‌شود و دوم آنکه چرا ما نباید زبانمان را به سخن‌گفتن آوریم تا بتوانیم بر جغرافیای خود به عنوان خود مستقر شویم نه مستأجر، یا به عنوان دیگری. اگر جهان‌وطنان را اعتقاد و علاقه بر این است که چنانچه مرزهای سیاسی برداشته شوند، همه مشکلات نوع بشر رفع خواهد شد، به‌جد اعتقاد دارم که مرزهای سیاسی معقول، بر اساس مرزهای فرهنگی، تاریخی و تمدنی شکل گرفته‌اند و هر تمدن و فرهنگی مردان و زنان خود را خانه است ولاغیر و هیچ انسانی نمی‌تواند ماهیت و ماییت تاریخی خود را رها کند که امری غیرارادی است و نه از نظر بهداشت روانی انجام چنین امری جایز است و شاید در این خصوص به کلامی از هایدگر می‌توان توسل جست که بشر در زمین شاعرانه سکنا می‌گزیند و اضافه می‌کنم که شاید نه همیشه عاقلانه! اما اینکه ما نمی‌توانیم تاریخ و تمدن خود را بخوانیم ضعفی ناشی از نبود اندیشه در سده‌های متمادی است که امروز میراث‌دار این وضع هستیم و سعی ما باید بر این باشد که شرایطی وضع شود تا بتوانیم در عمل و نظر دارای تولیدات خود باشیم و به سخن دیگر به جای مصرف دیگران و گفتن از آنها از خود بگوییم و به تولیدات خود متکی باشیم و این خود جز خود تاریخی ما نیست. بر این اساس با چشمان امروز به گذشته باید برگشت و آینده این گذشته را زایاند و اینکه هانری کربن می‌گوید: امروزه ایرانیان کماکان غافل‌اند از اینکه فرهنگ سنتی‌شان می‌تواند حامل پیامی برای بشر این روزگار باشد و هنوز نمی‌دانند چگونه این پیام را روزآمد کنند (اسلام ایرانی -جلد- اول-ص۳۸) حرف حقی است که او شاید فقط درخصوص فلسفه نوری می‌زند اما به‌جد اعتقاد دارم که این گفته شامل تمام حوزه‌های تمدنی ماست. امروز اگر غرب در حوزه عمل و نظر جهان را در سیطره گرفته، سده‌هاست که از همین در تنگ وارد شده است و با شتاب هر چه بیشتر ادامه مسیر می‌دهد و اگر مفهوماتی را از تمدن سایر دریافت کرده، در تمدن خود پس از دخل و تصرف تعبیه کرده است و ما هم اگر نتوانیم با نگاهی دقیق به راه پیموده‌شده و همچنین چشم‌انداز پیش‌رو، خالق وضعی باشیم که بتوانیم حرکت کنیم نه تنها منافع ملی ما به همه موارد و دلایل گفته‌شده تأمین نخواهد شد، بلکه وضع حتی بر منوالی نخواهد چرخید که در چند سده اخیر چرخیده است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها