سرزمین ترس
شرق: «کالوکائین»، رمانی است از کارین بویه که با ترجمه سعید مقدم در نشر مرکز منتشر شده است. کارین بویه چنانکه در مقدمه ترجمه فارسی رمان «کالوکائین» در معرفی او آمده است، از نویسندگان و شاعران مطرح سوئدی در نیمه اول قرن بیستم است. او در طول عمر کوتاه خود تحولات فکری مختلفی را تجربه کرد. «کالوکائین» آخرین و مهمترین رمان کارین بویه است. بویه از فعالان جنبش کارگری «کلارته»، سازمان روشنفکران چپ رادیکال سوئد بود اما سفر به شوروی باعث شد گرایش ایدئولوژیک خود به چپ رادیکال را کنار نهد. رمان «کالوکائین» بنا بر آنچه در مقدمه ترجمه فارسی این رمان آمده است، ماحصل «اقامت کارین در برلین و مشاهدهی شیوهی فاشیستها که بهسوی کسب قدرت میخزیدند و نیز سفرش به شوروی در اواخر دههی 1920» است.
راوی این رمان چنانکه خود در آغاز داستان میگوید یک شیمیدان زندانی است. او در زندان مشغول نوشتن کتابی است که به گفته خودش فرایند نوشتن آن متفاوت است با کتابی که نویسندهای در شرایط عادی مینویسد. او میگوید: «کتابی که اکنون مشغول نوشتن آنم، شاید به نظر خیلیها چیز پوچی بیاید؛ البته اگر اصلا این خیلیها امکان خواندن آن را پیدا کنند. با اینکه کاملا به میل خود و بیدستور کسی این کار را شروع کردهام ولی مطمئن نیستم قصدم از نوشتن این کتاب چیست. تمام قضیه از این قرار است که من میخواهم و باید آن را بنویسم. در مواقع عادی، نویسندگان با هدف روشنی که دارند، به پرسشهایی که سرسختانه ذهنشان را به خود مشغول میدارد، یکبهیک پاسخ میدهند و برای نوشتن، چنان شیوهی دقیقی اختیار میکنند که در بهترین حالت، حتی یک کلمه برحسب اتفاق به کار برده نشود. ولی نویسندهی این کتاب مجبور بوده در وادی بیهدفی، شیوهی مخالفی را برگزیند، زیرا گرچه سالهایی که در اینجا با عنوان زندانی و شیمیدان سپری کردهام (فکر میکنم اکنون بیش از بیست سال شده باشد)، سالهای پرکار و پرشتابی بودهاند، ولی احساس میکنم در این سالها کمبودی وجود داشته
که الهامبخش کار دیگری در درونم بوده است. با آنکه امکان اشراف بر این کار را نداشتهام، ولی عمیقا و به نحو دردناکی با آن درگیر بودهام. این کار زمانی به فرجام میرسد که نوشتن این کتاب را به پایان رسانده باشم. بنابراین، اگرچه میدانم نوشتههایم از دیدگاه تفکر عملی و عقلی، بسیار غیرمنطقی است، ولی مینویسم». او در ادامه از وضعیت زندگیاش در زندان مینویسد و آنگاه به گذشتهاش نقب میزند تا ماجرایی را که میخواهد بگوید از آغاز شرح دهد. از خلال روایت راوی با سیستم پلیسی مخوفی مواجه میشویم که گویی در سراسر رمان جاری است. سیستمی که اضطراب و کابوس و ترس را رقم میزند. «کالوکائین» رمانی است با فضایی غریب و مرموز و خوفانگیز و با طنزی سیاه. آنچه در ادامه میخوانید قسمتی دیگر است از این رمان: «صبح روز بعد، برای صرف صبحانه، بردندمان به یکی از سالنهای غذاخوری آنجا. معلوم شد ما تنها مهمانانی نبودیم که شب در کاخ پلیس خوابیده بودیم. پیش از ورود ما، حدود هفتاد هشتاد همقطار دیگر -زن و مرد و همگی بزرگسال- دور میزها جمع شده بودند. کسی صدایمان زد. کَرِک بود که در میان چند ناشناس نشسته بود و داشت شوربای ذرتش را میخورد. گرچه
مقام او از ما خیلی بالاتر بود، اما از دیدن چهرهی آشنایش خوشحال شدیم. به نظر میرسید او هم از مصاحبت با ما دلخور نیست. گفت: من برای هر سه نفرمان از رئیس کل پلیس درخواست ملاقات حضوری کردهام. دلایلی در دست دارم که فکر میکنم درخواستم بهسرعت پذیرفته شود. بهتر است تا صبحانه تمام شد، وسایل لازم برای تهیهی کالوکائین را بیاورید.
البته من در خوردن صبحانه عجله کردم و بهسرعت رفتم جعبهی حاوی وسایل تهیهی کالوکائین را آوردم. گرچه معلوم شد قدری در فوریت قضیه اغراق کردهاند، چون وقتی هر سه نفرمان، بهخط، رفتیم توی اتاق انتظار رئیس کل پلیس، مجبور شدیم بیش از یک ساعت منتظر بنشینیم تا در اتاق داخلی باز شود. و چون سه نفر دیگر پیش از ما نشسته بودند آنجا حدس زدم باید مدت زیادی منتظر بمانیم. اما ما را زودتر از آنها به حضور پذیرفتند. کارمند کوچکاندام فرزی در را باز کرد و مستقیم رفت طرف کرک و چیزی در گوش او گفت. کرک اشاره کرد به ریسن و من، و پس از آن هر سه نفرمان را به اتاق دیگری بردند و آنجا بار دیگر سرتاپامان را بازرسی کردند. اقدامات امنیتی آنجا بهطور کلی خیلی اساسی و بیشتر از شهر ما - شهر شیمی شمارهی چهار - بود؛ طبیعتا بهخاطر آنکه جانهایی که آنجا نگهبانی و محافظت میشدند بهمراتب ارزشمندتر از مناطق دیگر کشور جهانی بودند. در همان اولین اتاق انتظار و به تعداد بیشتری در آنجا و در خود اتاق رئیس کل پلیس، نگهبانهایی با اسلحههای آمادهی شلیک، نگهبانی میدادند. سرانجام اجازه دادند وارد اتاق آن مرد قدرتمند شویم».
شرق: «کالوکائین»، رمانی است از کارین بویه که با ترجمه سعید مقدم در نشر مرکز منتشر شده است. کارین بویه چنانکه در مقدمه ترجمه فارسی رمان «کالوکائین» در معرفی او آمده است، از نویسندگان و شاعران مطرح سوئدی در نیمه اول قرن بیستم است. او در طول عمر کوتاه خود تحولات فکری مختلفی را تجربه کرد. «کالوکائین» آخرین و مهمترین رمان کارین بویه است. بویه از فعالان جنبش کارگری «کلارته»، سازمان روشنفکران چپ رادیکال سوئد بود اما سفر به شوروی باعث شد گرایش ایدئولوژیک خود به چپ رادیکال را کنار نهد. رمان «کالوکائین» بنا بر آنچه در مقدمه ترجمه فارسی این رمان آمده است، ماحصل «اقامت کارین در برلین و مشاهدهی شیوهی فاشیستها که بهسوی کسب قدرت میخزیدند و نیز سفرش به شوروی در اواخر دههی 1920» است.
راوی این رمان چنانکه خود در آغاز داستان میگوید یک شیمیدان زندانی است. او در زندان مشغول نوشتن کتابی است که به گفته خودش فرایند نوشتن آن متفاوت است با کتابی که نویسندهای در شرایط عادی مینویسد. او میگوید: «کتابی که اکنون مشغول نوشتن آنم، شاید به نظر خیلیها چیز پوچی بیاید؛ البته اگر اصلا این خیلیها امکان خواندن آن را پیدا کنند. با اینکه کاملا به میل خود و بیدستور کسی این کار را شروع کردهام ولی مطمئن نیستم قصدم از نوشتن این کتاب چیست. تمام قضیه از این قرار است که من میخواهم و باید آن را بنویسم. در مواقع عادی، نویسندگان با هدف روشنی که دارند، به پرسشهایی که سرسختانه ذهنشان را به خود مشغول میدارد، یکبهیک پاسخ میدهند و برای نوشتن، چنان شیوهی دقیقی اختیار میکنند که در بهترین حالت، حتی یک کلمه برحسب اتفاق به کار برده نشود. ولی نویسندهی این کتاب مجبور بوده در وادی بیهدفی، شیوهی مخالفی را برگزیند، زیرا گرچه سالهایی که در اینجا با عنوان زندانی و شیمیدان سپری کردهام (فکر میکنم اکنون بیش از بیست سال شده باشد)، سالهای پرکار و پرشتابی بودهاند، ولی احساس میکنم در این سالها کمبودی وجود داشته
که الهامبخش کار دیگری در درونم بوده است. با آنکه امکان اشراف بر این کار را نداشتهام، ولی عمیقا و به نحو دردناکی با آن درگیر بودهام. این کار زمانی به فرجام میرسد که نوشتن این کتاب را به پایان رسانده باشم. بنابراین، اگرچه میدانم نوشتههایم از دیدگاه تفکر عملی و عقلی، بسیار غیرمنطقی است، ولی مینویسم». او در ادامه از وضعیت زندگیاش در زندان مینویسد و آنگاه به گذشتهاش نقب میزند تا ماجرایی را که میخواهد بگوید از آغاز شرح دهد. از خلال روایت راوی با سیستم پلیسی مخوفی مواجه میشویم که گویی در سراسر رمان جاری است. سیستمی که اضطراب و کابوس و ترس را رقم میزند. «کالوکائین» رمانی است با فضایی غریب و مرموز و خوفانگیز و با طنزی سیاه. آنچه در ادامه میخوانید قسمتی دیگر است از این رمان: «صبح روز بعد، برای صرف صبحانه، بردندمان به یکی از سالنهای غذاخوری آنجا. معلوم شد ما تنها مهمانانی نبودیم که شب در کاخ پلیس خوابیده بودیم. پیش از ورود ما، حدود هفتاد هشتاد همقطار دیگر -زن و مرد و همگی بزرگسال- دور میزها جمع شده بودند. کسی صدایمان زد. کَرِک بود که در میان چند ناشناس نشسته بود و داشت شوربای ذرتش را میخورد. گرچه
مقام او از ما خیلی بالاتر بود، اما از دیدن چهرهی آشنایش خوشحال شدیم. به نظر میرسید او هم از مصاحبت با ما دلخور نیست. گفت: من برای هر سه نفرمان از رئیس کل پلیس درخواست ملاقات حضوری کردهام. دلایلی در دست دارم که فکر میکنم درخواستم بهسرعت پذیرفته شود. بهتر است تا صبحانه تمام شد، وسایل لازم برای تهیهی کالوکائین را بیاورید.
البته من در خوردن صبحانه عجله کردم و بهسرعت رفتم جعبهی حاوی وسایل تهیهی کالوکائین را آوردم. گرچه معلوم شد قدری در فوریت قضیه اغراق کردهاند، چون وقتی هر سه نفرمان، بهخط، رفتیم توی اتاق انتظار رئیس کل پلیس، مجبور شدیم بیش از یک ساعت منتظر بنشینیم تا در اتاق داخلی باز شود. و چون سه نفر دیگر پیش از ما نشسته بودند آنجا حدس زدم باید مدت زیادی منتظر بمانیم. اما ما را زودتر از آنها به حضور پذیرفتند. کارمند کوچکاندام فرزی در را باز کرد و مستقیم رفت طرف کرک و چیزی در گوش او گفت. کرک اشاره کرد به ریسن و من، و پس از آن هر سه نفرمان را به اتاق دیگری بردند و آنجا بار دیگر سرتاپامان را بازرسی کردند. اقدامات امنیتی آنجا بهطور کلی خیلی اساسی و بیشتر از شهر ما - شهر شیمی شمارهی چهار - بود؛ طبیعتا بهخاطر آنکه جانهایی که آنجا نگهبانی و محافظت میشدند بهمراتب ارزشمندتر از مناطق دیگر کشور جهانی بودند. در همان اولین اتاق انتظار و به تعداد بیشتری در آنجا و در خود اتاق رئیس کل پلیس، نگهبانهایی با اسلحههای آمادهی شلیک، نگهبانی میدادند. سرانجام اجازه دادند وارد اتاق آن مرد قدرتمند شویم».