|

شورش کلمات

شرق: «زبانم در شورش کلمات» و «ناگهان همه برمی‌خیزند... به آوازی دیگر» دو کتاب‌اند از سعیده آجربندیان، یکی مجموعه شعر و دیگری نمایشنامه، که هر دو در نشر نصیرا منتشر شده‌اند. مجموعه شعر «زبانم در شورش کلمات» شامل شعرهایی است که عنوان کتاب گویای سبک آنهاست. در این شعرها شاهد حضور نامتعارف زبان هستیم؛ زبانی نحوشکنی شده و جاهایی در هم ریخته که تجسم گونه‌ای آشوب و تشویش‌اند. زبان در این شعرها گاه بارگرفته از ادبیات قدیم است و واژگانی که چه‌بسا بعضی از آنها امروزه مهجور بنمایند. شعرها حامل نوعی عصیان‌اند و بی‌قراری و خواست و تقلای بیرون زدن از خود. راوی شعرهای این کتاب گویی می‌کوشد چارچوبی را بشکند و از آن بیرون بزند و شورش کلمات نیز هم تجسم زبانی این تقلا هستند و هم انگار بیان‌ناپذیری تجربه‌ای را به نمایش می‌گذارند مانند این شعر: «یادم تو را/ شدتم به نگاهت/ به راهی که تو را/ برنمی‌گردد که نبودنت کجا برود؟!/ شبیه شبی که رد از مرز غروب، می.../ و پیدا نمی‌شود/ به فراموشی» و عشق و اضطراب و سکوت و تنهایی نیز از دیگر مضامینی است که ردشان را در شعرهای کتاب می‌توان دید، مانند این شعر: «اشک امانم را برید/ دوخت به چشم برادری که هرگز نداشتم/ او هم مرا نشناخت/ باران شدم/ - بیم ابر از زمین -/ کوه/ - سنگریزه‌های از دره ترسناک -/ سنگ‌ریزه‌ها هم کوه می‌خواهند/ تا به نیش بکشد غربت را/ گاهی که باران/ پر می‌کند کفش‌های لنگشان را» و البته رد بینامتنیت و ارجاع به متون و قصه‌ها و روایت‌های دیگر را نیز در بعضی شعرها می‌توان پیدا کرد و همچنین پس‌زمینه‌هایی تاریخی را که شعرها به آنها ارجاع می‌دهند. مجموعه «زبانم در شورش کلمات» شامل 30 شعر است.نمایشنامه «ناگهان همه برمی‌خیزند... به آوازی دیگر» نمایشنامه‌ای است با شش شخصیت که البته یکی از آنها - مأ‌مور - تنها صداست. داستان این نمایشنامه در سه صحنه اتفاق می‌افتد و مکان آن حمام متروکه‌ای است که در صحنه سوم و پایانی نمایش می‌بینیم «با قفسه‌های کتابخانه مزین شده است». بی‌بی، یکی از اولین شخصیت‌هایی که در نمایشنامه ظاهر می‌شوند، ساکن حمام متروکه است. در آغاز نمایشنامه مأمور به بی‌بی می‌گوید که از فرمانداری دستور آمده است حمام متروکه‌ که گویا بی‌بی نمی‌خواهد متروکه بودنش را بپذیرد، باید کتابخانه بشود؛ چنانکه مأمور می‌گوید پسر بی‌بی کارمند فرمانداری است. بی‌بی از این حکم ناراضی است. کار بی‌بی ظاهرا به خاطر پسرش به حمام متروکه کشیده است. پسر خانه را فروخته تا با پولش خانه‌ای بزرگ‌تر بسازد. بساز‌و‌بفروشی هم که قرار بوده این کار را بکند، ورشکسته و ناپدید شده است. این را بی‌بی برای ابراهیم یکی دیگر از شخصیت‌های نمایشنامه تعریف می‌کند. ابراهیم مردی است با یک عروسک که به گفته خودش خانه آماده همراهش دارد. گرد شخصیت‌ها، در عین واقعی بودن‌شان، گویی هاله‌ای از رمز و راز است و به‌طورکلی حال‌وهوای نمایشنامه قدری رازآلود است. آذر از شخصیت‌های دیگر نمایشنامه زنی است ظاهرا کتاب‌خوانده و روشنفکر و عصیانگر که با کتابخانه‌شدن حمام موافق است. بی‌بی اما کتابخانه‌شدن حمام را مترادف با بی‌جا‌‌ومکان‌شدن خود می‌داند. در این نمایشنامه با تصویری انتقادی از اجتماع نیز مواجهیم و با اشاره‌هایی به آسیب‌ها و مسائل اجتماعی. در صحنه سوم و پایانی نمایشنامه چنانکه گفته شد حمام متروکه سرانجام به کتابخانه تبدیل شده است. اما مأمور باز از تغییر کاربری مکانی که قبلا حمام بوده و حالا کتابخانه سخن می‌گوید و از خلال صحبت‌ها چنین برمی‌آید که کتابخانه هم به اندازه حمام متروکه مانده است. نمایشنامه لایه‌های دیگری هم دارد که مربوط به گذشته اشخاص نمایش و ارتباط‌شان با یکدیگر است و این به تدریج از خلال دیالوگ‌ها آشکار می‌شود و قصه‌ای دیگر رخ می‌نماید. قصه و قصه‌گویی و قصه ساختن عنصری مهم در نمایشنامه «ناگهان همه برمی‌خیزند... به آوازی دیگر» است. بی‌بی خود نشانی از مادربزرگ‌های قصه‌گو دارد. آنچه می‌آید قسمتی است از این نمایشنامه:
«بی‌بی: هوای یخچال فرقی با بیرون نداره. غذای دیروز بمونه برای امروز خراب میشه. یخچاله عمرشو کرده دیگه.
مرد چاق: باشه عمرشو کرده. می‌خرم برات. چی گفتن؟
بی‌بی: گفتن پسرت دیر کرده.
مرد چاق: پس چشم براه بودی.
بی‌بی: نه، غافلگیر شدم! گفتن دیر کرده بی‌بی، قرار بود قبل از عید خبردار شی.
مرد چاق: تصمیم‌شون قطعی نبود، هنوزم نیست.
بی‌بی: این نامه چی می‌گه پس؟
مرد چاق: جلسه اولیا مربیان نیس که همین فردا برگزار شه اگه نری سنگ‌قلاب بشی.
بی‌بی: نهایتش حکم تخلیه‌س!».
شرق: «زبانم در شورش کلمات» و «ناگهان همه برمی‌خیزند... به آوازی دیگر» دو کتاب‌اند از سعیده آجربندیان، یکی مجموعه شعر و دیگری نمایشنامه، که هر دو در نشر نصیرا منتشر شده‌اند. مجموعه شعر «زبانم در شورش کلمات» شامل شعرهایی است که عنوان کتاب گویای سبک آنهاست. در این شعرها شاهد حضور نامتعارف زبان هستیم؛ زبانی نحوشکنی شده و جاهایی در هم ریخته که تجسم گونه‌ای آشوب و تشویش‌اند. زبان در این شعرها گاه بارگرفته از ادبیات قدیم است و واژگانی که چه‌بسا بعضی از آنها امروزه مهجور بنمایند. شعرها حامل نوعی عصیان‌اند و بی‌قراری و خواست و تقلای بیرون زدن از خود. راوی شعرهای این کتاب گویی می‌کوشد چارچوبی را بشکند و از آن بیرون بزند و شورش کلمات نیز هم تجسم زبانی این تقلا هستند و هم انگار بیان‌ناپذیری تجربه‌ای را به نمایش می‌گذارند مانند این شعر: «یادم تو را/ شدتم به نگاهت/ به راهی که تو را/ برنمی‌گردد که نبودنت کجا برود؟!/ شبیه شبی که رد از مرز غروب، می.../ و پیدا نمی‌شود/ به فراموشی» و عشق و اضطراب و سکوت و تنهایی نیز از دیگر مضامینی است که ردشان را در شعرهای کتاب می‌توان دید، مانند این شعر: «اشک امانم را برید/ دوخت به چشم برادری که هرگز نداشتم/ او هم مرا نشناخت/ باران شدم/ - بیم ابر از زمین -/ کوه/ - سنگریزه‌های از دره ترسناک -/ سنگ‌ریزه‌ها هم کوه می‌خواهند/ تا به نیش بکشد غربت را/ گاهی که باران/ پر می‌کند کفش‌های لنگشان را» و البته رد بینامتنیت و ارجاع به متون و قصه‌ها و روایت‌های دیگر را نیز در بعضی شعرها می‌توان پیدا کرد و همچنین پس‌زمینه‌هایی تاریخی را که شعرها به آنها ارجاع می‌دهند. مجموعه «زبانم در شورش کلمات» شامل 30 شعر است.نمایشنامه «ناگهان همه برمی‌خیزند... به آوازی دیگر» نمایشنامه‌ای است با شش شخصیت که البته یکی از آنها - مأ‌مور - تنها صداست. داستان این نمایشنامه در سه صحنه اتفاق می‌افتد و مکان آن حمام متروکه‌ای است که در صحنه سوم و پایانی نمایش می‌بینیم «با قفسه‌های کتابخانه مزین شده است». بی‌بی، یکی از اولین شخصیت‌هایی که در نمایشنامه ظاهر می‌شوند، ساکن حمام متروکه است. در آغاز نمایشنامه مأمور به بی‌بی می‌گوید که از فرمانداری دستور آمده است حمام متروکه‌ که گویا بی‌بی نمی‌خواهد متروکه بودنش را بپذیرد، باید کتابخانه بشود؛ چنانکه مأمور می‌گوید پسر بی‌بی کارمند فرمانداری است. بی‌بی از این حکم ناراضی است. کار بی‌بی ظاهرا به خاطر پسرش به حمام متروکه کشیده است. پسر خانه را فروخته تا با پولش خانه‌ای بزرگ‌تر بسازد. بساز‌و‌بفروشی هم که قرار بوده این کار را بکند، ورشکسته و ناپدید شده است. این را بی‌بی برای ابراهیم یکی دیگر از شخصیت‌های نمایشنامه تعریف می‌کند. ابراهیم مردی است با یک عروسک که به گفته خودش خانه آماده همراهش دارد. گرد شخصیت‌ها، در عین واقعی بودن‌شان، گویی هاله‌ای از رمز و راز است و به‌طورکلی حال‌وهوای نمایشنامه قدری رازآلود است. آذر از شخصیت‌های دیگر نمایشنامه زنی است ظاهرا کتاب‌خوانده و روشنفکر و عصیانگر که با کتابخانه‌شدن حمام موافق است. بی‌بی اما کتابخانه‌شدن حمام را مترادف با بی‌جا‌‌ومکان‌شدن خود می‌داند. در این نمایشنامه با تصویری انتقادی از اجتماع نیز مواجهیم و با اشاره‌هایی به آسیب‌ها و مسائل اجتماعی. در صحنه سوم و پایانی نمایشنامه چنانکه گفته شد حمام متروکه سرانجام به کتابخانه تبدیل شده است. اما مأمور باز از تغییر کاربری مکانی که قبلا حمام بوده و حالا کتابخانه سخن می‌گوید و از خلال صحبت‌ها چنین برمی‌آید که کتابخانه هم به اندازه حمام متروکه مانده است. نمایشنامه لایه‌های دیگری هم دارد که مربوط به گذشته اشخاص نمایش و ارتباط‌شان با یکدیگر است و این به تدریج از خلال دیالوگ‌ها آشکار می‌شود و قصه‌ای دیگر رخ می‌نماید. قصه و قصه‌گویی و قصه ساختن عنصری مهم در نمایشنامه «ناگهان همه برمی‌خیزند... به آوازی دیگر» است. بی‌بی خود نشانی از مادربزرگ‌های قصه‌گو دارد. آنچه می‌آید قسمتی است از این نمایشنامه:
«بی‌بی: هوای یخچال فرقی با بیرون نداره. غذای دیروز بمونه برای امروز خراب میشه. یخچاله عمرشو کرده دیگه.
مرد چاق: باشه عمرشو کرده. می‌خرم برات. چی گفتن؟
بی‌بی: گفتن پسرت دیر کرده.
مرد چاق: پس چشم براه بودی.
بی‌بی: نه، غافلگیر شدم! گفتن دیر کرده بی‌بی، قرار بود قبل از عید خبردار شی.
مرد چاق: تصمیم‌شون قطعی نبود، هنوزم نیست.
بی‌بی: این نامه چی می‌گه پس؟
مرد چاق: جلسه اولیا مربیان نیس که همین فردا برگزار شه اگه نری سنگ‌قلاب بشی.
بی‌بی: نهایتش حکم تخلیه‌س!».
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها