شعبدهبازي، فريب يا توهم؟!
محمدرضا توکلیصابری.نویسنده و مترجم کتابهای علمی همگاني
دوستان، اينگونه به حقيقت ميرسيم: به بررسي بپردازيد، تحقيق صادقانه و قبول مدرك و سند. مهم نيست ما را به كجا ميبرد.
فيل پليت، ستارهشناس و نويسنده آمريكايي
تلهپاتي (telepathy) واژهاي يوناني، به معناي احساس از دور است؛ همانطور كه تلفن به معني شنيدن از راه دور، تلويزيون به معناي ديدن از راه دور و تلگراف به معناي فرستادن از راه دور است. منظور از تلهپاتي، احساس فكر شخص ديگر و ارتباط فكري و انتقال اطلاعات با وي، بدون استفاده از گفتوگو يا دیگر روشهاي ارتباط انساني (حواس پنجگانه) يا وسايل مادي از فواصل دور است. گفته ميشود بعضي افراد ميتوانند از طريق فكر با دیگران ارتباط برقرار كرده و از انديشه آنان اطلاع يابند. اين ارتباط، آني و مستقل از فاصله آن دو شخص است؛ يعني فاصله در شدت و ضعف مطالب ارسالي تأثيري ندارد. گفته ميشود كه همه مردم، حتي بعضي از حيوانات مانند سگ و گربه و اسبها، تا حدي اين توانايي را دارند.
تلهپاتي يكي از چهار بخش فراروانشناسي1 است. سه بخش ديگر آن عبارتند از: غيبگويي يا روشنبيني يا اطلاع از حوادث و وقايع در فواصل و مكانهاي دور از زمان اتفاق آنها، پيشآگاهي يا پيشگويي از واقعهاي كه در آينده اتفاق خواهد افتاد و جنبانش رواني یا حرکتدادن اشيای مادي با نيروي ذهن و روان، از طريق تأثير مستقيم روح به جسم. سه بخش اول كه رابطه و تأثير و واكنشي با جهان مادي ندارد و به استفاده از حواس پنجگانه مربوط ميشود و بيشتر به جنبههاي معرفتي فراروانشناسي مربوط ميشود، ادراك فراحسي ناميده ميشود. واژه تلهپاتي را فردريك ماير انگليسي (١901-١843)، بنيانگذار انجمن آمريكايي براي پژوهشهاي رواني ابداع كرد. سپس روانشناساني مانند زيگموند فرويد، كارل يونگ و ويليام جيمز نيز به آن علاقه پيدا كردند و در مورد آن نوشتند. در اوج جنگ سرد ميان ايالات متحده آمريكا و اتحاد جماهير شوروي، آمريكاييها كه از پژوهشهاي روسها در اين زمينه اطلاع يافته بودند، به اين موضوع براي ايجاد يك خط ارتباطي مستقل و ايمن يا خواندن فكر افراد علاقهمند شدند، ولي پژوهشهاي آنان وجود چنين پديدهاي را نشان نداد و آن را كنار گذاشتند. امروزه هم
تلهپاتي و همفكرخواني فقط در ميان شعبدهبازان و براي تفريح و تفنن انجام ميشود.
شايد در زندگي شما هم موارد زيادي از وقايع تلهپاتيك رخ داده باشد؛ براي مثال در مورد دوست يا آشنايي فكر ميكنيد و او هم ناگهان به شما تلفن ميزند. كسي در خواب ميبيند كه دارد غرق ميشود و پس از بيدارشدن به او خبر میدهند كه يكي از نزديكانش غرق شده است. اگر همه اين گزارشها را با آنچه در عمل رخ داده است مقايسه كنيد، ميبینيد كه ميان فكر يا رؤياي ديدهشده و آنچه به طور واقعي اتفاق افتاده است، هيچ رابطهاي وجود ندارد. نكته مهم در مورد مدارک و شواهد مربوط به تلهپاتي، بياعتباري شهادت انسان است. خطاپذيري ذهن انسان در ضبطكردن حوادث و درست بهخاطرآوردن آنها در زمانهاي بعد بدون تغيير و تحريف آن، با آزمايشهاي متعدد ثابت شده است. تلهپاتي به عواطف و احساسات مربوط ميشود و به همين علت است كه بيشتر زنان دريافتكننده آنند.
با تأسيس انجمن آمريكايي براي پژوهشهاي رواني در آمريكا، علاقهمندي به پژوهش در این مورد به شيوه دانشورزانه بيشتر شد و تلهپاتي از اولين پديدههايي بود كه به روش دانشورزانه مورد پژوهش قرار گرفت. روش آزمايش تلهپاتي اين بود كه يك نفر در يك اتاق سعي ميكرد كه يك عدد، يك مزه يا يك تصوير را به طرف ديگر در اتاق ديگري انتقال دهد. «شارل ريشه»، فيزيولوژيست فرانسوي، احتمال رياضي را وارد اين نوع پژوهشها كرد و پژوهش در مورد تلهپاتي پيچيدهتر شد. در فاصله دو جنگ جهاني توجه و علاقهمندي عموم به تلهپاتي بيشتر شد. در سال ١٩٧١ ادگار ميچل فضانورد، در آپولوي-١۴ آزمايشهايي را در مورد تلهپاتي با چهار نفر در روي زمين انجام داد. آزمايش به اين ترتيب بود كه ميچل در مورد 25 عدد به طور تصادفي فكر ميكرد و آنها ميبايست فكر او را خوانده و اعدادي را كه ميچل فكر كرده بود، اعلام كنند. نتيجه آزمايشها برابر ميانگين تصادفي بود؛ يعني اگر با كسان ديگري هم اين عددها يا عددهاي ديگري انتخاب ميشد، حاصل برابر شانس و تصادف بود. درست مانند اينكه وقتي يك سكه را به بالا پرتاب ميكنيد، از صد نفر بخواهيد بگويند كه شير يا خط است. در حدود 50
نفر درست حدس ميزنند و اين مربوط به احتمال آماري است و نه وجود تلهپاتي.
مسلم است كه تلهپاتي توسط امواج الكترومغناطيسي انجام نميشود، چون افراد معتقد به تلهپاتي ميگويند قرارگرفتن در يک محفظه، مانع انجام تلهپاتي نميشود. درواقع گفته شده است كه خدمه زيردريايي توانستهاند توسط تلهپاتي با ساحل ارتباط برقرار كنند، درحاليکه ارتباط راديويي توسط امواج الكترومغناطيسي در اين حالت ناممكن است. علاوهبرآن حساسترين حسگرهاي موجود نتوانستهاند هيچ مقدار انرژي؛ چه انرژي الكترومغناطيسي و چه انواع دیگر انرژي را در نزديكي اين افراد تشخيص دهند. يكي از قوانين طبيعت اين است كه مقدار انرژی الكتريكي، مغناطيسي، الكترومغناطيسي، صوتي، فراصوتي و گرانشي، برحسب مربع فاصله از منبع انرژي كاهش مييابد؛ يعني در فاصله 10 متري منبع، مقدار انرژي به يكصدم شدت اوليه (در فاصله یکمتری) قابل تشخيص است. بنابراين اگر كسي ميخواهد از طريق تلهپاتي پيامي را از تهران به شخصي در بندرعباس برساند، ميليونها بار انرژي بيشتري لازم دارد تا اگر بخواهد آن را به شخصي در كرج برساند و اين پيامهاي تلهپاتيک بايد بالاتر از پارازيتهاي زمينهاي باشد. اين گونه تلهپاتي، به ميليونها كيلووات انرژي نياز دارد كه مغز انساني قادر به
تأمين آن نيست. چنين پديدهاي برخلاف قوانين طبيعت است؛ زيرا طبيعت چنين موهبت خارقالعادهاي را براي يک فايده كوچک اختصاص نميدهد. به علاوه چگونه است امواج تلهپاتي فقط به شخص معيني ميرسد و فقط با مغز او ارتباط برقرار ميكند و با مغزهاي ديگر نزديک آن، ارتباط برقرار نميكند؟ چگونه است محل و موقعيت جغرافيايي او را مييابد و با حركت و تغيير جهت او، اختلالي در ارسال پيام ايجاد نميشود؟ در جهاني كه بيش از هشت ميليارد انسان زندگي ميكنند و پيامهاي تلهپاتي ميان اين انسانها برقرار ميشود، چگونه است كه اين پيامها با همديگر تداخل پيدا نميكنند و هركسي پيام مربوط به خودش را دريافت و ارسال ميكند؟
اين فرضيه كه مغز انسان قادر است از ميان صدها ميليون پيام، فقط پيام مخصوص خودش را فورا تشخيص داده و دريافت كند، بيش از حد خيالپردازانه و برخلاف اصل صرفهجويي يا تيغ اوكام است. تاكنون نه دانشورزان و نه مدعيان تلهپاتي موفق نشدهاند از نظر تئوري وجود اين امواج را اثبات كنند يا آن را با دستگاههاي مختلف تشخيص دهند. تلهپاتي با هيچ چيزي كه از طبيعت و جهان مادي ميدانيم، سازگاري ندارد. ما تمام اطلاعات محيط خارج را با پنج حس خود درمييابيم كه اطلاعات دریافتی را توسط نورونها به مغز ميرسانند. در حيوانات هم همين سيستم وجود دارد. مغز بدون اين حواس و نورونها، چيزي را از جهان خارج درک نميكند. شنیدن بر اثر حركت موجي سازمانيافته مولكولها ايجاد ميشود. بويايي و چشايي بر اثر تشخيص مستقيم شكل مولكولها ايجاد ميشود. اندامهاي حسي (چشم، گوش و بيني) از سلولهاي ويژهاي تشكيل شدهاند كه فوتونها، حركت مولكولها و شكل مولكولها را بهطور مستقيم تشخيص ميدهند. اين سلولها از طريق الياف عصبي پيامها را به مغز ميرسانند و در آنجا سلولهاي مغزي، آنها را تفسير کرده و به آنها واكنش نشان ميدهند. نكته مهم اين است كه سلولهاي
مغزي به اطلاعات حسي مستقيم حساسيتي ندارند؛ يعني اگر جمجمه را باز كرده و سلولهاي مغزي را با نور، صدا، حرارت، بو يا محركهاي ديگري تحريک كنيم، هيچ واكنشي نشان نميدهد و سلولهاي آن از وجود اين محركها خبري ندارد. با توجه به اين سيستم اطلاعات دريافتي مغز، مكانيسم تلهپاتي زير سؤال ميرود. چگونه ممكن است وقتي شخصي درباره چيزي فكر ميكند، از مغزش چيزي تشعشع پيدا كرده يا صادر شود و سپس مغز شخص ديگري از آن اطلاع پيدا كند؟ اين برخلاف همه دانشي است كه از مغز و سيستم عصبي انسان داريم.
ممكن است گفته شود تلهپاتي با حواس ديگر تفاوت دارد؛ زيرا خود مغز اندام حسي تلهپاتي است. پس در اين صورت محركي كه اطلاعات را به مغز ميرساند بايد از اشعه ايكس يا راديواكتيويته قويتری باشد كه بتواند از ضخامت استخوان جمجمه عبور كند؛ اين نيز از نظر فيزيكي ناممكن است.
تلهپاتي مانند بقيه موضوعات شبهدانشورزي بر پايه حكايتها، تکمثالها و موارد انفرادي است. دانشورزان در يك قرن گذشته سعي كردند با ابداع روشهاي گوناگون، وجود چنين پديدهاي را بيازمايند. آنها با ميليونها آزمايش گوناگون نتيجه گرفتند كه چنين پديدهاي وجود ندارد. موارد مثبت تلهپاتي، موارد شعبدهبازي يا فريب و توهم بوده است.
بيشتر مطالبي كه درباره تلهپاتي منتشر شده است، مربوط به ادعاهاي محققان روسي در دوران اتحاد جماهير شوروي بوده است. البته پژوهشهاي دانشمندان غربي نشان داد همه اين پژوهشها اشكالات اساسي در روش و نتيجهگيريهاي خود داشتهاند. آزمايشهاي كنترلشده و در شرايط جديتر، وجود تلهپاتي را منتفي کرد. براي مثال يكي از آزمايشها كه سر آليستر هاردي، استاد زيستشناسي دانشگاه آكسفورد، انجام داد به اين ترتيب بود كه 10 تصوير را به 200 نفر از حاضران نشان ميدادند و از 20 نفر كه در اتاقكي مقابل آنها نشسته بودند و تصاوير را نميديدند، ميخواستند از طريق تلهپاتي شكل تصوير را رسم كنند. پس از نمايش 10 تصوير، اين گروه 20 نفري به حضار ميپيوستند و 20 نفر ديگر از حضار در اين اتاقکها مينشستند و ميبايست 10 تصوير نمايش دادهشده به حاضران را از طريق تلهپاتي تعيين كنند. هر بار تصوير متفاوتي به شركتكنندگان نشان داده ميشد. اين آزمايش در گروههاي 20نفره آنقدر ادامه يافت تا اينكه همه حضار در گروههاي 20نفره در اين آزمايش شركت كردند. اين آزمايش در نشاندادن نيروي تلهپاتي كاملا ناموفق بود.
البته هستند كساني كه بگويند با دانش و معلومات ناقص امروزين از نحوه كاركرد تلهپاتي، چگونه ميتوانيد تلهپاتي را رد كنيد. صد سال پيش هم ممكن بود وجود تلويزيون را در آينده رد كنند. اين يك مغلطه است. اشاره به يک فناوري جديد مانند تلويزيون كه در صد سال پيش از اين وجود نداشت، از نوع پيشبيني يک وسيله جديد در آينده است كه اشخاص را ميتوان از فواصل دور ديد و حركت و صدايشان را شنيد. در حالي كه تلهپاتي يك پديده فراروانشناسي است كه گفته ميشود هماكنون وجود دارد. اين پديده در تضاد با همه قوانين طبيعي شناختهشده است و با همه آزمايشهاي زيادي كه انجام شده، وجود آن رد شده است. جهل نسبت به يك موضوع در گذشته سبب احتمال وجود آن در حال حاضر نميشود. چون چند قرن پيش نميدانستيم قاره آمريكا وجود ندارد، دليل اين نميشود كه فكر كنيم احتمال دارد قاره كشفنشده ديگري روي زمين وجود داشته باشد.
تحقيقات نشان داده است كه تلهپاتي بهطور خودكار در مواقع بحران پيش ميآيد كه در آن شخصی نسبت به شخص ديگري كه از او دور است، احساس خطر ميكند. اين احساس در حالت خواب، توهم و خلسه پيش ميآيد. براي مثال، شخص ناگهان در مورد شخصي كه به سفر، كوهستان يا جنگ رفته يا در وضعيت مخاطرهآميزي قرار دارد، حساس شده و به او تلفن ميزند يا راجع به او و اينكه حادثهاي براي او پيش آمده صحبت ميكند. بعد معلوم ميشود كه اين پيشبيني و احساس خطر درست درآمده است. اين نوع موارد، هرچند خيلي محدود است، چون خيلي جالب است بهسرعت دهان به دهان منتشر شده و پخش ميشود، اما هزاران موردي كه شخص دچار حادثه نشده است، توجهي را جلب خود نميكند.
بعدها تلهپاتي مورد توجه شعبدهبازان قرار گرفت و آنها روشهاي مختلفي را براي خواندن فكر افراد ابداع كردند كه البته همه آنها ترفندهاي شعبدهبازي است و هيچگاه تلهپاتي به طوري كه تعريف شد، انجام نميشود. بعضي از شيادان و شبهدانشورزان از اين ترفندهاي شعبدهبازي براي اثبات وجود تلهپاتي استفاده ميكنند. يكي از موارد جالب تلهپاتي مربوط به يوري گلر شعبدهباز اسرائيلي است كه در دهه 70 ميلادي ادعا ميكرد قدرت فراعادي دارد و ميتواند با نيروي فكر خود فلزات را خم كند و با تلهپاتي افكار را بخواند. او ميتوانست محتويات داخل يك پاكت يا جعبه بسته را بگويد. او سروصداي عجيبي در جهان به راه انداخت و بعضي از مراكز تحقيقاتي آمريكا تأييد كردند كه او واقعا داراي چنين نيرويي است. تا اينكه شعبدهبازان وارد عمل شدند و نشان دادند همه كارهاي او شعبدهبازي است و او توانسته است همه اساتيد روانشناسي و پژوهشگران را با ترفندهايش گول بزند. يكي از كساني كه در روكردن ترفندهاي يوري گلر نقش مهمي داشت، شعبدهباز معروف كانادايي-آمريكايي به نام جيمز رندي بود. او حتي كتابي هم در مورد يوري گلر نوشت.
در سال ١٩٧٣ يوري گلر در دفتر مجله تايم كارهاي خود را در حضور خبرنگاران به نمايش گذاشت. در ميان آنها جيمز رندي بود كه يوري گلر نميدانست او روزنامهنگار نيست. گلر سعي كرد نيروي تلهپاتي خود را به نمايش بگذارد. قرار بود افراد حاضر شكلي را بكشند و يوري گلر در حالي كه دستهايش را جلوي چشمهايش گرفته بود تا چيزي را نبيند، با نيروي تلهپاتي خود بگويد آنها چه شكلي را كشيدهاند. او توانست تقريبا همه شكلها را بکشد، جز شكلي را كه جيمز رندي كشيده بود. دليلش آن بود كه جيمز رندي ترفند يوري گلر را ميدانست. رندي هنگام كشيدن شكل، طوري مداد را در برابر دفترش گرفته بود كه يوري گلر نميتوانست حركت مداد را ببيند. يوري گلر در حالي كه از لابهلاي انگشتانش نگاه ميكرد، توانست حركت مداد خبرنگاران را روي صفحه كاغذ ببيند و تقريبا تمام شكلها را بكشد، به جز حركت مداد جيمز رندي را. جيمز رندي توانست همه كارهاي يوري گلر را تكرار كند. كارهاي جيمز رندي باعث شد يوري گلر براي هميشه از صحنه تحقيقات مربوط به نيروهاي رواني و موضوعات فراعادي کنار برود. كارهاي جيمز رندي و ديگران وجود يک شعبدهباز را هنگام تحقيقات در مورد مسائل فراعادي و
شبهدانشورزي بيش از پيش ضروري كرد.
پينوشت:
1- براي اطلاع بيشتر از فراروانشناسي به فصل سوم كتاب جهان فراطبيعي، دكتر محمدرضا توكليصابري، نشر اختران رجوع كنيد.
دوستان، اينگونه به حقيقت ميرسيم: به بررسي بپردازيد، تحقيق صادقانه و قبول مدرك و سند. مهم نيست ما را به كجا ميبرد.
فيل پليت، ستارهشناس و نويسنده آمريكايي
تلهپاتي (telepathy) واژهاي يوناني، به معناي احساس از دور است؛ همانطور كه تلفن به معني شنيدن از راه دور، تلويزيون به معناي ديدن از راه دور و تلگراف به معناي فرستادن از راه دور است. منظور از تلهپاتي، احساس فكر شخص ديگر و ارتباط فكري و انتقال اطلاعات با وي، بدون استفاده از گفتوگو يا دیگر روشهاي ارتباط انساني (حواس پنجگانه) يا وسايل مادي از فواصل دور است. گفته ميشود بعضي افراد ميتوانند از طريق فكر با دیگران ارتباط برقرار كرده و از انديشه آنان اطلاع يابند. اين ارتباط، آني و مستقل از فاصله آن دو شخص است؛ يعني فاصله در شدت و ضعف مطالب ارسالي تأثيري ندارد. گفته ميشود كه همه مردم، حتي بعضي از حيوانات مانند سگ و گربه و اسبها، تا حدي اين توانايي را دارند.
تلهپاتي يكي از چهار بخش فراروانشناسي1 است. سه بخش ديگر آن عبارتند از: غيبگويي يا روشنبيني يا اطلاع از حوادث و وقايع در فواصل و مكانهاي دور از زمان اتفاق آنها، پيشآگاهي يا پيشگويي از واقعهاي كه در آينده اتفاق خواهد افتاد و جنبانش رواني یا حرکتدادن اشيای مادي با نيروي ذهن و روان، از طريق تأثير مستقيم روح به جسم. سه بخش اول كه رابطه و تأثير و واكنشي با جهان مادي ندارد و به استفاده از حواس پنجگانه مربوط ميشود و بيشتر به جنبههاي معرفتي فراروانشناسي مربوط ميشود، ادراك فراحسي ناميده ميشود. واژه تلهپاتي را فردريك ماير انگليسي (١901-١843)، بنيانگذار انجمن آمريكايي براي پژوهشهاي رواني ابداع كرد. سپس روانشناساني مانند زيگموند فرويد، كارل يونگ و ويليام جيمز نيز به آن علاقه پيدا كردند و در مورد آن نوشتند. در اوج جنگ سرد ميان ايالات متحده آمريكا و اتحاد جماهير شوروي، آمريكاييها كه از پژوهشهاي روسها در اين زمينه اطلاع يافته بودند، به اين موضوع براي ايجاد يك خط ارتباطي مستقل و ايمن يا خواندن فكر افراد علاقهمند شدند، ولي پژوهشهاي آنان وجود چنين پديدهاي را نشان نداد و آن را كنار گذاشتند. امروزه هم
تلهپاتي و همفكرخواني فقط در ميان شعبدهبازان و براي تفريح و تفنن انجام ميشود.
شايد در زندگي شما هم موارد زيادي از وقايع تلهپاتيك رخ داده باشد؛ براي مثال در مورد دوست يا آشنايي فكر ميكنيد و او هم ناگهان به شما تلفن ميزند. كسي در خواب ميبيند كه دارد غرق ميشود و پس از بيدارشدن به او خبر میدهند كه يكي از نزديكانش غرق شده است. اگر همه اين گزارشها را با آنچه در عمل رخ داده است مقايسه كنيد، ميبینيد كه ميان فكر يا رؤياي ديدهشده و آنچه به طور واقعي اتفاق افتاده است، هيچ رابطهاي وجود ندارد. نكته مهم در مورد مدارک و شواهد مربوط به تلهپاتي، بياعتباري شهادت انسان است. خطاپذيري ذهن انسان در ضبطكردن حوادث و درست بهخاطرآوردن آنها در زمانهاي بعد بدون تغيير و تحريف آن، با آزمايشهاي متعدد ثابت شده است. تلهپاتي به عواطف و احساسات مربوط ميشود و به همين علت است كه بيشتر زنان دريافتكننده آنند.
با تأسيس انجمن آمريكايي براي پژوهشهاي رواني در آمريكا، علاقهمندي به پژوهش در این مورد به شيوه دانشورزانه بيشتر شد و تلهپاتي از اولين پديدههايي بود كه به روش دانشورزانه مورد پژوهش قرار گرفت. روش آزمايش تلهپاتي اين بود كه يك نفر در يك اتاق سعي ميكرد كه يك عدد، يك مزه يا يك تصوير را به طرف ديگر در اتاق ديگري انتقال دهد. «شارل ريشه»، فيزيولوژيست فرانسوي، احتمال رياضي را وارد اين نوع پژوهشها كرد و پژوهش در مورد تلهپاتي پيچيدهتر شد. در فاصله دو جنگ جهاني توجه و علاقهمندي عموم به تلهپاتي بيشتر شد. در سال ١٩٧١ ادگار ميچل فضانورد، در آپولوي-١۴ آزمايشهايي را در مورد تلهپاتي با چهار نفر در روي زمين انجام داد. آزمايش به اين ترتيب بود كه ميچل در مورد 25 عدد به طور تصادفي فكر ميكرد و آنها ميبايست فكر او را خوانده و اعدادي را كه ميچل فكر كرده بود، اعلام كنند. نتيجه آزمايشها برابر ميانگين تصادفي بود؛ يعني اگر با كسان ديگري هم اين عددها يا عددهاي ديگري انتخاب ميشد، حاصل برابر شانس و تصادف بود. درست مانند اينكه وقتي يك سكه را به بالا پرتاب ميكنيد، از صد نفر بخواهيد بگويند كه شير يا خط است. در حدود 50
نفر درست حدس ميزنند و اين مربوط به احتمال آماري است و نه وجود تلهپاتي.
مسلم است كه تلهپاتي توسط امواج الكترومغناطيسي انجام نميشود، چون افراد معتقد به تلهپاتي ميگويند قرارگرفتن در يک محفظه، مانع انجام تلهپاتي نميشود. درواقع گفته شده است كه خدمه زيردريايي توانستهاند توسط تلهپاتي با ساحل ارتباط برقرار كنند، درحاليکه ارتباط راديويي توسط امواج الكترومغناطيسي در اين حالت ناممكن است. علاوهبرآن حساسترين حسگرهاي موجود نتوانستهاند هيچ مقدار انرژي؛ چه انرژي الكترومغناطيسي و چه انواع دیگر انرژي را در نزديكي اين افراد تشخيص دهند. يكي از قوانين طبيعت اين است كه مقدار انرژی الكتريكي، مغناطيسي، الكترومغناطيسي، صوتي، فراصوتي و گرانشي، برحسب مربع فاصله از منبع انرژي كاهش مييابد؛ يعني در فاصله 10 متري منبع، مقدار انرژي به يكصدم شدت اوليه (در فاصله یکمتری) قابل تشخيص است. بنابراين اگر كسي ميخواهد از طريق تلهپاتي پيامي را از تهران به شخصي در بندرعباس برساند، ميليونها بار انرژي بيشتري لازم دارد تا اگر بخواهد آن را به شخصي در كرج برساند و اين پيامهاي تلهپاتيک بايد بالاتر از پارازيتهاي زمينهاي باشد. اين گونه تلهپاتي، به ميليونها كيلووات انرژي نياز دارد كه مغز انساني قادر به
تأمين آن نيست. چنين پديدهاي برخلاف قوانين طبيعت است؛ زيرا طبيعت چنين موهبت خارقالعادهاي را براي يک فايده كوچک اختصاص نميدهد. به علاوه چگونه است امواج تلهپاتي فقط به شخص معيني ميرسد و فقط با مغز او ارتباط برقرار ميكند و با مغزهاي ديگر نزديک آن، ارتباط برقرار نميكند؟ چگونه است محل و موقعيت جغرافيايي او را مييابد و با حركت و تغيير جهت او، اختلالي در ارسال پيام ايجاد نميشود؟ در جهاني كه بيش از هشت ميليارد انسان زندگي ميكنند و پيامهاي تلهپاتي ميان اين انسانها برقرار ميشود، چگونه است كه اين پيامها با همديگر تداخل پيدا نميكنند و هركسي پيام مربوط به خودش را دريافت و ارسال ميكند؟
اين فرضيه كه مغز انسان قادر است از ميان صدها ميليون پيام، فقط پيام مخصوص خودش را فورا تشخيص داده و دريافت كند، بيش از حد خيالپردازانه و برخلاف اصل صرفهجويي يا تيغ اوكام است. تاكنون نه دانشورزان و نه مدعيان تلهپاتي موفق نشدهاند از نظر تئوري وجود اين امواج را اثبات كنند يا آن را با دستگاههاي مختلف تشخيص دهند. تلهپاتي با هيچ چيزي كه از طبيعت و جهان مادي ميدانيم، سازگاري ندارد. ما تمام اطلاعات محيط خارج را با پنج حس خود درمييابيم كه اطلاعات دریافتی را توسط نورونها به مغز ميرسانند. در حيوانات هم همين سيستم وجود دارد. مغز بدون اين حواس و نورونها، چيزي را از جهان خارج درک نميكند. شنیدن بر اثر حركت موجي سازمانيافته مولكولها ايجاد ميشود. بويايي و چشايي بر اثر تشخيص مستقيم شكل مولكولها ايجاد ميشود. اندامهاي حسي (چشم، گوش و بيني) از سلولهاي ويژهاي تشكيل شدهاند كه فوتونها، حركت مولكولها و شكل مولكولها را بهطور مستقيم تشخيص ميدهند. اين سلولها از طريق الياف عصبي پيامها را به مغز ميرسانند و در آنجا سلولهاي مغزي، آنها را تفسير کرده و به آنها واكنش نشان ميدهند. نكته مهم اين است كه سلولهاي
مغزي به اطلاعات حسي مستقيم حساسيتي ندارند؛ يعني اگر جمجمه را باز كرده و سلولهاي مغزي را با نور، صدا، حرارت، بو يا محركهاي ديگري تحريک كنيم، هيچ واكنشي نشان نميدهد و سلولهاي آن از وجود اين محركها خبري ندارد. با توجه به اين سيستم اطلاعات دريافتي مغز، مكانيسم تلهپاتي زير سؤال ميرود. چگونه ممكن است وقتي شخصي درباره چيزي فكر ميكند، از مغزش چيزي تشعشع پيدا كرده يا صادر شود و سپس مغز شخص ديگري از آن اطلاع پيدا كند؟ اين برخلاف همه دانشي است كه از مغز و سيستم عصبي انسان داريم.
ممكن است گفته شود تلهپاتي با حواس ديگر تفاوت دارد؛ زيرا خود مغز اندام حسي تلهپاتي است. پس در اين صورت محركي كه اطلاعات را به مغز ميرساند بايد از اشعه ايكس يا راديواكتيويته قويتری باشد كه بتواند از ضخامت استخوان جمجمه عبور كند؛ اين نيز از نظر فيزيكي ناممكن است.
تلهپاتي مانند بقيه موضوعات شبهدانشورزي بر پايه حكايتها، تکمثالها و موارد انفرادي است. دانشورزان در يك قرن گذشته سعي كردند با ابداع روشهاي گوناگون، وجود چنين پديدهاي را بيازمايند. آنها با ميليونها آزمايش گوناگون نتيجه گرفتند كه چنين پديدهاي وجود ندارد. موارد مثبت تلهپاتي، موارد شعبدهبازي يا فريب و توهم بوده است.
بيشتر مطالبي كه درباره تلهپاتي منتشر شده است، مربوط به ادعاهاي محققان روسي در دوران اتحاد جماهير شوروي بوده است. البته پژوهشهاي دانشمندان غربي نشان داد همه اين پژوهشها اشكالات اساسي در روش و نتيجهگيريهاي خود داشتهاند. آزمايشهاي كنترلشده و در شرايط جديتر، وجود تلهپاتي را منتفي کرد. براي مثال يكي از آزمايشها كه سر آليستر هاردي، استاد زيستشناسي دانشگاه آكسفورد، انجام داد به اين ترتيب بود كه 10 تصوير را به 200 نفر از حاضران نشان ميدادند و از 20 نفر كه در اتاقكي مقابل آنها نشسته بودند و تصاوير را نميديدند، ميخواستند از طريق تلهپاتي شكل تصوير را رسم كنند. پس از نمايش 10 تصوير، اين گروه 20 نفري به حضار ميپيوستند و 20 نفر ديگر از حضار در اين اتاقکها مينشستند و ميبايست 10 تصوير نمايش دادهشده به حاضران را از طريق تلهپاتي تعيين كنند. هر بار تصوير متفاوتي به شركتكنندگان نشان داده ميشد. اين آزمايش در گروههاي 20نفره آنقدر ادامه يافت تا اينكه همه حضار در گروههاي 20نفره در اين آزمايش شركت كردند. اين آزمايش در نشاندادن نيروي تلهپاتي كاملا ناموفق بود.
البته هستند كساني كه بگويند با دانش و معلومات ناقص امروزين از نحوه كاركرد تلهپاتي، چگونه ميتوانيد تلهپاتي را رد كنيد. صد سال پيش هم ممكن بود وجود تلويزيون را در آينده رد كنند. اين يك مغلطه است. اشاره به يک فناوري جديد مانند تلويزيون كه در صد سال پيش از اين وجود نداشت، از نوع پيشبيني يک وسيله جديد در آينده است كه اشخاص را ميتوان از فواصل دور ديد و حركت و صدايشان را شنيد. در حالي كه تلهپاتي يك پديده فراروانشناسي است كه گفته ميشود هماكنون وجود دارد. اين پديده در تضاد با همه قوانين طبيعي شناختهشده است و با همه آزمايشهاي زيادي كه انجام شده، وجود آن رد شده است. جهل نسبت به يك موضوع در گذشته سبب احتمال وجود آن در حال حاضر نميشود. چون چند قرن پيش نميدانستيم قاره آمريكا وجود ندارد، دليل اين نميشود كه فكر كنيم احتمال دارد قاره كشفنشده ديگري روي زمين وجود داشته باشد.
تحقيقات نشان داده است كه تلهپاتي بهطور خودكار در مواقع بحران پيش ميآيد كه در آن شخصی نسبت به شخص ديگري كه از او دور است، احساس خطر ميكند. اين احساس در حالت خواب، توهم و خلسه پيش ميآيد. براي مثال، شخص ناگهان در مورد شخصي كه به سفر، كوهستان يا جنگ رفته يا در وضعيت مخاطرهآميزي قرار دارد، حساس شده و به او تلفن ميزند يا راجع به او و اينكه حادثهاي براي او پيش آمده صحبت ميكند. بعد معلوم ميشود كه اين پيشبيني و احساس خطر درست درآمده است. اين نوع موارد، هرچند خيلي محدود است، چون خيلي جالب است بهسرعت دهان به دهان منتشر شده و پخش ميشود، اما هزاران موردي كه شخص دچار حادثه نشده است، توجهي را جلب خود نميكند.
بعدها تلهپاتي مورد توجه شعبدهبازان قرار گرفت و آنها روشهاي مختلفي را براي خواندن فكر افراد ابداع كردند كه البته همه آنها ترفندهاي شعبدهبازي است و هيچگاه تلهپاتي به طوري كه تعريف شد، انجام نميشود. بعضي از شيادان و شبهدانشورزان از اين ترفندهاي شعبدهبازي براي اثبات وجود تلهپاتي استفاده ميكنند. يكي از موارد جالب تلهپاتي مربوط به يوري گلر شعبدهباز اسرائيلي است كه در دهه 70 ميلادي ادعا ميكرد قدرت فراعادي دارد و ميتواند با نيروي فكر خود فلزات را خم كند و با تلهپاتي افكار را بخواند. او ميتوانست محتويات داخل يك پاكت يا جعبه بسته را بگويد. او سروصداي عجيبي در جهان به راه انداخت و بعضي از مراكز تحقيقاتي آمريكا تأييد كردند كه او واقعا داراي چنين نيرويي است. تا اينكه شعبدهبازان وارد عمل شدند و نشان دادند همه كارهاي او شعبدهبازي است و او توانسته است همه اساتيد روانشناسي و پژوهشگران را با ترفندهايش گول بزند. يكي از كساني كه در روكردن ترفندهاي يوري گلر نقش مهمي داشت، شعبدهباز معروف كانادايي-آمريكايي به نام جيمز رندي بود. او حتي كتابي هم در مورد يوري گلر نوشت.
در سال ١٩٧٣ يوري گلر در دفتر مجله تايم كارهاي خود را در حضور خبرنگاران به نمايش گذاشت. در ميان آنها جيمز رندي بود كه يوري گلر نميدانست او روزنامهنگار نيست. گلر سعي كرد نيروي تلهپاتي خود را به نمايش بگذارد. قرار بود افراد حاضر شكلي را بكشند و يوري گلر در حالي كه دستهايش را جلوي چشمهايش گرفته بود تا چيزي را نبيند، با نيروي تلهپاتي خود بگويد آنها چه شكلي را كشيدهاند. او توانست تقريبا همه شكلها را بکشد، جز شكلي را كه جيمز رندي كشيده بود. دليلش آن بود كه جيمز رندي ترفند يوري گلر را ميدانست. رندي هنگام كشيدن شكل، طوري مداد را در برابر دفترش گرفته بود كه يوري گلر نميتوانست حركت مداد را ببيند. يوري گلر در حالي كه از لابهلاي انگشتانش نگاه ميكرد، توانست حركت مداد خبرنگاران را روي صفحه كاغذ ببيند و تقريبا تمام شكلها را بكشد، به جز حركت مداد جيمز رندي را. جيمز رندي توانست همه كارهاي يوري گلر را تكرار كند. كارهاي جيمز رندي باعث شد يوري گلر براي هميشه از صحنه تحقيقات مربوط به نيروهاي رواني و موضوعات فراعادي کنار برود. كارهاي جيمز رندي و ديگران وجود يک شعبدهباز را هنگام تحقيقات در مورد مسائل فراعادي و
شبهدانشورزي بيش از پيش ضروري كرد.
پينوشت:
1- براي اطلاع بيشتر از فراروانشناسي به فصل سوم كتاب جهان فراطبيعي، دكتر محمدرضا توكليصابري، نشر اختران رجوع كنيد.