|

نطق اضطراری سلحشوری فضای مجلس را ملتهب کرد

دفاع از خانه ملت

شرق: هنوز جاروجنجال ادامه داشت که خبرنگاران را از صحن بيرون کردند. رئيس جلسه زنگ پايان را زده بود اما کسي پاي رفتن نداشت؛ نماينده‌ها در صحن و خبرنگاران در جايگاهشان. اميدي‌ها دور پروانه سلحشوري حلقه زده بودند تا گزند تندروها به او نرسد. حسين‌زاده بود و ميرزايي‌نيکو و حميده زرآبادي و بيگدلي و عده‌اي ديگر. نطق پنج‌دقيقه‌اي سلحشوري انگار لرزه انداخته بود به صندلي‌هاي نمايندگان نزديک به جريان پايداري و يکي يکي آمده بودند تا فرياد بزنند و اعتراض کنند که چرا به زعم آنها «کسي که خودش در انتخابات ثبت‌نام کرده است تمام مقدسات نظام را زير سؤال مي‌برد». اين را يکي از نمايندگان خوزستان گفته بود و همه گوش تيز کرده بودند و البته براي شنيدن صداي اصولگراها نيازي به گوش‌تيزکردن نبود. يکي اما شنيد که سلحشوري ميان هياهوها به آنها گفته «من نماينده ملت هستم و بايد حرف آنها را بزنم». چندساعتي بايد مي‌گذشت تا سلحشوري بنويسد: «قسم خورده‌ام که حقيقت را بگويم و آن را فداي مصلحت نکنم».
سلحشوری: مردم را دريابيد
صحن علني در حال به‌پايان‌رساندن يکي از روزهاي بي‌شمار آرام خود بود. اما وقتي قرعه نطق اضطراري به نام پروانه سلحشوري درآمد، همه خبردار شدند که زنگ جلسه در اين سکوت به صدا درنمي‌آيد. هنوز صحبت از بيانيه او درباره شرکت‌نکردن در انتخابات مجلس داغ بود. سلحشوري گفته بود به دليل «ساختارهاي محدودکننده» و «نظارت استصوابي» و «اتفاقات پاييز 98» نمي‌تواند خودش را قانع کند تا کانديداي مجلس شود. نماينده تهران ديروز شايد در آخرين نطقش در صحن سبزرنگ گفت که «تا دير نشده مردم را دريابيم». در آغاز، مردم ايران را به بخش‌هايي از سخنراني امام خميني (ره) در بهشت‌زهرا ارجاع داد و گفت:‌ «مردم شريف ايران، امام خميني 40 سال پيش در بهشت‌زهرا فرمودند: «به چه حقي ملت 50 سال پيش، سرنوشت ملت بعد را معين مي‌کند؟ سرنوشت هر ملتي به دست خودش است. در صد سال پيش از اين، 150 سال پيش از اين ملتي بوده، يک سرنوشت و اختيار داشته اما اختيار ما را نداشته است». سلحشوري با صداي رسايي که نطق اضطراري را شروع کرده بود، ادامه داد: «هم‌وطنان عزيزم اعتراض‌هاي سال‌هاي 78 و 88 و همچنين دی‌ماه 96 و آبان 98 اعتراض‌هايي بوده که همواره مطالباتي در آن وجود داشته است. اما امروز معترضان اغلب جواناني هستند که به دنبال اشتغال و يک زندگي مطلوب انساني و اجتماعي‌اند». او از قول يکي از جامعه‌شناسان در اين زمينه گفت: ‌«ضرورت امروز کشور اين امر را بر ما قطعي کرده است که از نو بپرسيم؛ جامعه‌اي که در فاصله 70 سال دو انقلاب بزرگ را تجربه کرده است و در هر يک يا دو دهه يک جنبش سياسي و اجتماعي را، چرا‌‌ آرام نمي‌گيرد و به بلوغ نمي‌رسد؟ چه چيز‌ در لايه‌هاي پنهان اين جامعه و در سياست و زمانه است که عموم مردم را مضطرب، نابردبار و ناآرام کرده است؟ آيا انسان‌هايي که اين جامعه را برساخته‌اند دچار شوريدگي و خشم مداوم هستند يا يک معلوليت پنهان در هويت و ذات».
صدايي که مي‌لرزيد و مي‌لرزاند
تندروها اندک‌اندک براي اعتراض صدا بلند کرده بودند و از جا برخاسته بودند. سلحشوري اما پشت تريبون ايستاده بود و مي‌گفت: «متأسفانه به‌جز اقليتي برخوردار از تبعيض و امتياز باقي مردم را رها کرده‌ايم. به‌گونه‌ای که امسال گفته شد، بيش از نيمي از پذيرفته‌شدگان سهميه پزشکي کساني بودند که از سهميه برخوردار بودند. يک طبقه نوساخته و بدساخته و داراي امتيازات گوناگون و بقيه مردم رهاشده».
سلحشوري بعد پرسش پرتکرار اين روزها را به گوش مجلسي‌ها رساند: «به‌راستي جايگاه نهاد ملت کجاست؟». ديگر تاب پايداري‌هاي مجلس تمام شده بود؛ در دقيقه چهارم يک نطق. سامري و ناصري‌نژاد نماينده‌هاي بوشهر و خوزستان فرياد مي‌زدند تا صدا شنيده نشود.
شمار تندروها دم‌به‌دم بيشتر مي‌شد و رئيس جلسه يعني مسعود پزشکيان را صدا مي‌زدند که نطق سلحشوري قطع شود. شايد کمتر کسي از آنها به ياد مي‌آورد که پزشکيان بعد از حوادث سال 88 در مجلس هشتم، درست جاي سلحشوري ايستاده بود و مي‌گفت که «حق نداريم خلاف قانون با انسان‌ها برخورد کنيم». مي‌گفت: «بايد انصاف را مراعات کنيم. صداوسيما بايد انصاف را مراعات کند. سيستم‌‌هاي نظام و امنيتي بايد انصاف را مراعات کنند». حالا 12 سال بعد اين سلحشوري بود که جاي پزشکيان ايستاده بود.
اميد آمده بود تا حرکت تندروها را کُند کند
اميدي‌ها آمده بودند تا مثل مانعي براي نعره‌هاي تندروها شوند و حرکت آنها را کند کنند. سلحشوري پايين آمده بود و حميده زرآبادي، نماينده قزوين، حسين‌زاده، نماينده نقده، احمد بيگدلي، نماينده زنجان يک طرف و محسن کوهکن، نصرالله پژمانفر و عليرضا سليمي سوي ديگر بودند. گوش‌ها تيز شده بود و صداي اصولگرايان تندرو مثل هميشه صحن بهارستان را پر مي‌کرد؛ «نطق خودت نبوده و صهيونيست‌ها برايت نوشته‌اند»، «نطق را کرد تا به او گرين‌کارت دهند»، «به جهنم که ثبت‌نام نکرده»، «نمي‌شود که هرکسي هر غلطي خواست بکند». درهاي جايگاه خبرنگاران را که بستند، ديگر نمي‌شد صدايي شنيد و فهميد ماجرا چطور ختم مي‌شود. حتي نفهميديم که سلحشوري در آن هياهو به تندروها چه مي‌گويد. او چند ساعت بعد که نطقش فضاي مجازي را مثل راهروهاي بهارستان به خود مشغول کرده بود، نوشت:‌ «امروز قرعه نطق اضطراري به نامم افتاد. قسم خورده‌ام که حقيقت را بگويم و آن را فداي مصلحت نکنم. من ايراني آباد و آزاد براي همه مي‌خواهم. سعادت و رفاه را براي همگان مي‌خواهم. فرصت براي ناسزا گفتن و تهمت زدن هميشه هست؛ اندکي تأمل کنيد. شايد شما هم نداي دلسوزانه و خيرخواهانه مرا شنيديد».

شرق: هنوز جاروجنجال ادامه داشت که خبرنگاران را از صحن بيرون کردند. رئيس جلسه زنگ پايان را زده بود اما کسي پاي رفتن نداشت؛ نماينده‌ها در صحن و خبرنگاران در جايگاهشان. اميدي‌ها دور پروانه سلحشوري حلقه زده بودند تا گزند تندروها به او نرسد. حسين‌زاده بود و ميرزايي‌نيکو و حميده زرآبادي و بيگدلي و عده‌اي ديگر. نطق پنج‌دقيقه‌اي سلحشوري انگار لرزه انداخته بود به صندلي‌هاي نمايندگان نزديک به جريان پايداري و يکي يکي آمده بودند تا فرياد بزنند و اعتراض کنند که چرا به زعم آنها «کسي که خودش در انتخابات ثبت‌نام کرده است تمام مقدسات نظام را زير سؤال مي‌برد». اين را يکي از نمايندگان خوزستان گفته بود و همه گوش تيز کرده بودند و البته براي شنيدن صداي اصولگراها نيازي به گوش‌تيزکردن نبود. يکي اما شنيد که سلحشوري ميان هياهوها به آنها گفته «من نماينده ملت هستم و بايد حرف آنها را بزنم». چندساعتي بايد مي‌گذشت تا سلحشوري بنويسد: «قسم خورده‌ام که حقيقت را بگويم و آن را فداي مصلحت نکنم».
سلحشوری: مردم را دريابيد
صحن علني در حال به‌پايان‌رساندن يکي از روزهاي بي‌شمار آرام خود بود. اما وقتي قرعه نطق اضطراري به نام پروانه سلحشوري درآمد، همه خبردار شدند که زنگ جلسه در اين سکوت به صدا درنمي‌آيد. هنوز صحبت از بيانيه او درباره شرکت‌نکردن در انتخابات مجلس داغ بود. سلحشوري گفته بود به دليل «ساختارهاي محدودکننده» و «نظارت استصوابي» و «اتفاقات پاييز 98» نمي‌تواند خودش را قانع کند تا کانديداي مجلس شود. نماينده تهران ديروز شايد در آخرين نطقش در صحن سبزرنگ گفت که «تا دير نشده مردم را دريابيم». در آغاز، مردم ايران را به بخش‌هايي از سخنراني امام خميني (ره) در بهشت‌زهرا ارجاع داد و گفت:‌ «مردم شريف ايران، امام خميني 40 سال پيش در بهشت‌زهرا فرمودند: «به چه حقي ملت 50 سال پيش، سرنوشت ملت بعد را معين مي‌کند؟ سرنوشت هر ملتي به دست خودش است. در صد سال پيش از اين، 150 سال پيش از اين ملتي بوده، يک سرنوشت و اختيار داشته اما اختيار ما را نداشته است». سلحشوري با صداي رسايي که نطق اضطراري را شروع کرده بود، ادامه داد: «هم‌وطنان عزيزم اعتراض‌هاي سال‌هاي 78 و 88 و همچنين دی‌ماه 96 و آبان 98 اعتراض‌هايي بوده که همواره مطالباتي در آن وجود داشته است. اما امروز معترضان اغلب جواناني هستند که به دنبال اشتغال و يک زندگي مطلوب انساني و اجتماعي‌اند». او از قول يکي از جامعه‌شناسان در اين زمينه گفت: ‌«ضرورت امروز کشور اين امر را بر ما قطعي کرده است که از نو بپرسيم؛ جامعه‌اي که در فاصله 70 سال دو انقلاب بزرگ را تجربه کرده است و در هر يک يا دو دهه يک جنبش سياسي و اجتماعي را، چرا‌‌ آرام نمي‌گيرد و به بلوغ نمي‌رسد؟ چه چيز‌ در لايه‌هاي پنهان اين جامعه و در سياست و زمانه است که عموم مردم را مضطرب، نابردبار و ناآرام کرده است؟ آيا انسان‌هايي که اين جامعه را برساخته‌اند دچار شوريدگي و خشم مداوم هستند يا يک معلوليت پنهان در هويت و ذات».
صدايي که مي‌لرزيد و مي‌لرزاند
تندروها اندک‌اندک براي اعتراض صدا بلند کرده بودند و از جا برخاسته بودند. سلحشوري اما پشت تريبون ايستاده بود و مي‌گفت: «متأسفانه به‌جز اقليتي برخوردار از تبعيض و امتياز باقي مردم را رها کرده‌ايم. به‌گونه‌ای که امسال گفته شد، بيش از نيمي از پذيرفته‌شدگان سهميه پزشکي کساني بودند که از سهميه برخوردار بودند. يک طبقه نوساخته و بدساخته و داراي امتيازات گوناگون و بقيه مردم رهاشده».
سلحشوري بعد پرسش پرتکرار اين روزها را به گوش مجلسي‌ها رساند: «به‌راستي جايگاه نهاد ملت کجاست؟». ديگر تاب پايداري‌هاي مجلس تمام شده بود؛ در دقيقه چهارم يک نطق. سامري و ناصري‌نژاد نماينده‌هاي بوشهر و خوزستان فرياد مي‌زدند تا صدا شنيده نشود.
شمار تندروها دم‌به‌دم بيشتر مي‌شد و رئيس جلسه يعني مسعود پزشکيان را صدا مي‌زدند که نطق سلحشوري قطع شود. شايد کمتر کسي از آنها به ياد مي‌آورد که پزشکيان بعد از حوادث سال 88 در مجلس هشتم، درست جاي سلحشوري ايستاده بود و مي‌گفت که «حق نداريم خلاف قانون با انسان‌ها برخورد کنيم». مي‌گفت: «بايد انصاف را مراعات کنيم. صداوسيما بايد انصاف را مراعات کند. سيستم‌‌هاي نظام و امنيتي بايد انصاف را مراعات کنند». حالا 12 سال بعد اين سلحشوري بود که جاي پزشکيان ايستاده بود.
اميد آمده بود تا حرکت تندروها را کُند کند
اميدي‌ها آمده بودند تا مثل مانعي براي نعره‌هاي تندروها شوند و حرکت آنها را کند کنند. سلحشوري پايين آمده بود و حميده زرآبادي، نماينده قزوين، حسين‌زاده، نماينده نقده، احمد بيگدلي، نماينده زنجان يک طرف و محسن کوهکن، نصرالله پژمانفر و عليرضا سليمي سوي ديگر بودند. گوش‌ها تيز شده بود و صداي اصولگرايان تندرو مثل هميشه صحن بهارستان را پر مي‌کرد؛ «نطق خودت نبوده و صهيونيست‌ها برايت نوشته‌اند»، «نطق را کرد تا به او گرين‌کارت دهند»، «به جهنم که ثبت‌نام نکرده»، «نمي‌شود که هرکسي هر غلطي خواست بکند». درهاي جايگاه خبرنگاران را که بستند، ديگر نمي‌شد صدايي شنيد و فهميد ماجرا چطور ختم مي‌شود. حتي نفهميديم که سلحشوري در آن هياهو به تندروها چه مي‌گويد. او چند ساعت بعد که نطقش فضاي مجازي را مثل راهروهاي بهارستان به خود مشغول کرده بود، نوشت:‌ «امروز قرعه نطق اضطراري به نامم افتاد. قسم خورده‌ام که حقيقت را بگويم و آن را فداي مصلحت نکنم. من ايراني آباد و آزاد براي همه مي‌خواهم. سعادت و رفاه را براي همگان مي‌خواهم. فرصت براي ناسزا گفتن و تهمت زدن هميشه هست؛ اندکي تأمل کنيد. شايد شما هم نداي دلسوزانه و خيرخواهانه مرا شنيديد».

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها