اينها همه مردم ما هستند
احمد غلامی . سردبير
ناصر هاديان در گفتوگو با يورونيوز درباره مسائل اخير ايران- ترور سردار سليماني و حادثه سقوط هواپيماي مسافربري اوكرايني- از دو مفهوم سود جسته است: «ايده سياسي و ايده استراتژي.» هاديان ايده سياسي را ايدهاي ميداند كه دولتها براي گذار از مشكلات و حفظ يا ايجاد هژموني خود آن را به كار ميبندند. با برداشت از نگاه او ايده سياسي بيش از آنكه متكي به واقعيت يا تغيير جدي در مناسبات سياسي، اقتصادي و اجتماعي باشد، پادزهري موقتی براي مقابله با دشمنان است تا آنان را ناگزير کند به خواستههايشان تن بدهند يا در پروسه تخريب بيامانشان توقف يا خللي ايجاد كنند. از اين منظر ايدههاي سياسي مصرفياند، مصرف داخلي دارند و خارجي؛ اما آنچه اصل است، استراتژي است. راهبردي سرد و منطقي است كه تن به هيچ سانتيمانتاليسم سياسياي نميدهد و گاه با همه تلخي بايد آن را فروخورد، مانند داروي تلخي كه براي مداوا به كار بسته ميشود. استراتژيها در كوتاهمدت خللناپذيرند اما در بلندمدت به شيوهاي بطئي و در شرايط حاد قابل تغييرند.
هدف اصلي طرفين مخاصمه (ایران_آمریکا) اضمحلال يا فروپاشي استراتژيهاست. ترور سردار سليماني يك ايده سیاسی براي ضربهزدن به يك استراتژي است كه دست بر قضا در مكان و زمان نامناسب به ضد خودش بدل شد و حتی به ايده سياسي طرف مقابل كمك كرد اما سقوط هواپيماي اوكرايني با همه ابهاماتش به اين ايده سياسي كه قابليت بهرهبرداري استراتژيك داشت، ضربه هولناكي زد و بيدليل نبود كه تمام مخالفان ايران سقوط هواپيما را كه واقعيتي تلخ و دردناك و غيرقابل بخشش بود، یکباره دستمايه ضربات سنگين خود بر پيكره استراتژيك ايران قرار دادند. ايدههاي سياسي جريان اصلي در سياست نيست و به معناي دقيقتر با كنكاش در ايدههاي سياسي نميتوان جريان اصلي را كه قرار است در قدرت سهم بسزايي داشته باشد، شناخت. شايد بسياري از اين ايدهها قرباني جریان اصلی شوند. ايدههاي سياسي چندمحوره و چندمنظوره هستند و بيش از هركسي مردم و تحلیلگران سیاسي را به خطا وامیدارند. بديهي است كشف و تبيين استراتژيها از حوصله مردم خارج است و چون استراتژيها فاقد جنبههاي رمانتيكاند، براي مردم جذاب نيستند. در تفاوت ميان ايده سياسي و استراتژي، تفاوت دولت اوباما و ترامپ كاملا آشكار است. دولت اوباما درصدد تحديد استراتژيك ايران بود و براي اين امر راه مذاكره و مقابله را برگزيده بود. اوباما همه ايدههاي سياسي را وانهاده و رويكردش با ايران برخورد استراتژيك بود. ازهمينرو در حوادث 88 اوباما بعد از ظهور كمفروغي كه در اين حوادث داشت، بهسرعت از ايده سياسي 88 فاصله گرفت و آن را رها كرد؛ اما دولت ترامپ در آمريكا با ايدههاي سياسي متكثري روي كار آمده بود كه اين ايدهها در غالب وعدههاي انتخاباتياش عمل ميكرد. آنچه ترامپ را وادار كرد كه به وعدههاي انتخاباتياش وفادار بماند، اين بود كه اين وعدهها بيش از آنكه تبليغاتي باشند، در راستاي انگيزههاي استراتژيك بودند.
ترامپ به همين شيوه به مقابله با ايران آمد؛ كشوري كه در سطح كلان ايدههاي سياسياش در خدمت يك استراتژي است. ازاينرو است كه دو رويكرد مشابه تنشآفرين شدهاند و گاه این تنش به نقطه جوش ميرسد. آنچه اكنون بهوضوح ميتوان آن را در مسائل داخلي و خارجي ايران مشاهده كرد، رویارویی اين ايدههاست. ايدههاي سياسي خودجوش و مردمي كه الزاما جنبه استراتژيك ندارند؛ اما پراكندگي و لاينحلماندن آنان استراتژي دولت ايران را فرسوده و ناكارآمد خواهد كرد. مخالفان دولت ايران تلاش ميكنند اين ايدههاي پراكنده را در محوري افقي در كنار يكديگر بنشانند و از آن نتيجهاي استراتژيك بگيرند؛ اما تاكنون موفق به اين كار نشدهاند، چون نتوانستهاند ايدهاي مركزي را خلق كنند كه براي همه طيفهاي جامعه جذاب باشد. از همينجا ميخواهم مفهوم «پارادايم كثرتگرا»ي بهمن بازرگانی را عاريه بگيرم. چه چيزي در تودهها اجماع به وجود ميآورد؟ ايدهاي كه عموم مردم از بالا تا پايين از اقليت تا اكثريت، فقير و غني، مذهبي و غيرمذهبي به آن شيفتهوار نگاه ميكنند. تشبه به آن را جذاب و زيبا ميبينند و ضد آن را زشت و چندشآور. يكي از كاركردهاي ايده سياسي جذابيت است؛
ايجاد گفتمانی جذاب كه اجماعي خلاق به وجود آورد. ايدهاي كه بر محوري افقي قرار بگيرد و بدرخشد، فراارزش خواهد شد كه نظام ارزشهاي پارادايم كثرتگرا تحت تأثير آن قرار خواهند گرفت. با تحليل تاريخي بهمن بازرگاني ميتوان به پاسخ پرسشهاي كنوني نزديك شد: «در انقلاب مشروطه ما تنها يك متهم داشتيم و آن هم خودمان بوديم. در آن زمان ما ايرانيها عميقا بر اين باور بوديم كه ما از دنياي متمدن عقب ماندهايم و مقصرش نيز خودمان، افكار عقبماندهمان، سنتهاي عقبماندهمان، مدارس قديميمان، ديكتاتوريمان، بيقانونيمان، حاكمان فاسدمان، ملت نان به نرخ روز خور و در ترس و تملقمان و الي آخر بوديم». اما در دوره خرداد 1341 تا انقلاب اسلامي 1357 اين پارادايم به شكل ديگري ظهور كرد. ديگر ما خودمان را متهم نميديديم، متهم در بيرون قرار داشت. متهم كسي بود كه نميگذاشت ما به آنچه خود داشتيم برسيم. پس توافقي بر سر يك ايده در جریانهای سياسي شكل گرفت. ايدهاي كه فراارزش شد و ايدههاي ديگر را تحتالشعاع قرار داد: «در اينجا برخلاف پارادايم مشروطهخواهي كه انگار ذهن آدمهاي ما متوجه غرب بود؛ يعني غرب تبديل به كانون ميخكوبكنندهاي شده بود كه
بعضي با شور و شوق ميخواستند از همه نظر شبيه به آن شوند (نمونه تقيزاده) يا از آن به هراس ميافتادند (شيخ فضلالله نوري) و يا عدهاي ميخواستند اسلحه و تنظيمات قشون و ترتيبات اداري و بوروكراسي را از آن اقتباس كنند (دولتمردان و در نهايت رضاشاه) يا افرادي كه برقراري عدالت را مدنظر داشتند (اجتماعيون عاميون) يا افرادي كه دموكراسي و آزاديهاي سياسي غرب را ميخواستند در ايران پياده كنند (ملکمخان و روشنفكران) بودند، اين ايدههاي متكثر در كشتي مشروطه و مشروعه در درياي توفانزده گرفتار آمده بود. در سياست قدرت تعيينكننده است نه ايدهها و آرمانها؛ ايدهها و آرمانها زمانی توان دارند كه به سوژههاي سياسي تبديل شده باشند.
بازگرديم به ايدههاي سياسي و استراتژي. در شرايط كنوني كه ايدههاي سياسي متكثر در جامعه موج ميزنند، چگونه جریانها به اجماع خواهند رسيد. شرايط كنوني ایران نشان ميدهد در رويارويي ايدههاي سياسي متكثر در جامعه هيچ ايدهاي چندان دست بالا را ندارد تا همه ايدهها را منقاد خويش کند. در تداوم اين وضعيت جامعه بهسوي چندقطبي پيش خواهد رفت، جامعهاي چندقطبي كه مستعد بهرهبرداريهاي سياسي است. وانگهي اين وضعيت، موقعيت مردم و بازيگران سياست را خطيرتر ميكند، كوچكترين اشتباه، اشتباهي فاحش است كه ميتواند به اجماع یکی از ايدههاي مخالف دولت ایران بينجامد و برعکس. البته دولت ايران ميتواند دست بالا را داشته باشد تا زماني كه اين تفكر را تقويت كند: اينها همه مردم ما هستند.
ناصر هاديان در گفتوگو با يورونيوز درباره مسائل اخير ايران- ترور سردار سليماني و حادثه سقوط هواپيماي مسافربري اوكرايني- از دو مفهوم سود جسته است: «ايده سياسي و ايده استراتژي.» هاديان ايده سياسي را ايدهاي ميداند كه دولتها براي گذار از مشكلات و حفظ يا ايجاد هژموني خود آن را به كار ميبندند. با برداشت از نگاه او ايده سياسي بيش از آنكه متكي به واقعيت يا تغيير جدي در مناسبات سياسي، اقتصادي و اجتماعي باشد، پادزهري موقتی براي مقابله با دشمنان است تا آنان را ناگزير کند به خواستههايشان تن بدهند يا در پروسه تخريب بيامانشان توقف يا خللي ايجاد كنند. از اين منظر ايدههاي سياسي مصرفياند، مصرف داخلي دارند و خارجي؛ اما آنچه اصل است، استراتژي است. راهبردي سرد و منطقي است كه تن به هيچ سانتيمانتاليسم سياسياي نميدهد و گاه با همه تلخي بايد آن را فروخورد، مانند داروي تلخي كه براي مداوا به كار بسته ميشود. استراتژيها در كوتاهمدت خللناپذيرند اما در بلندمدت به شيوهاي بطئي و در شرايط حاد قابل تغييرند.
هدف اصلي طرفين مخاصمه (ایران_آمریکا) اضمحلال يا فروپاشي استراتژيهاست. ترور سردار سليماني يك ايده سیاسی براي ضربهزدن به يك استراتژي است كه دست بر قضا در مكان و زمان نامناسب به ضد خودش بدل شد و حتی به ايده سياسي طرف مقابل كمك كرد اما سقوط هواپيماي اوكرايني با همه ابهاماتش به اين ايده سياسي كه قابليت بهرهبرداري استراتژيك داشت، ضربه هولناكي زد و بيدليل نبود كه تمام مخالفان ايران سقوط هواپيما را كه واقعيتي تلخ و دردناك و غيرقابل بخشش بود، یکباره دستمايه ضربات سنگين خود بر پيكره استراتژيك ايران قرار دادند. ايدههاي سياسي جريان اصلي در سياست نيست و به معناي دقيقتر با كنكاش در ايدههاي سياسي نميتوان جريان اصلي را كه قرار است در قدرت سهم بسزايي داشته باشد، شناخت. شايد بسياري از اين ايدهها قرباني جریان اصلی شوند. ايدههاي سياسي چندمحوره و چندمنظوره هستند و بيش از هركسي مردم و تحلیلگران سیاسي را به خطا وامیدارند. بديهي است كشف و تبيين استراتژيها از حوصله مردم خارج است و چون استراتژيها فاقد جنبههاي رمانتيكاند، براي مردم جذاب نيستند. در تفاوت ميان ايده سياسي و استراتژي، تفاوت دولت اوباما و ترامپ كاملا آشكار است. دولت اوباما درصدد تحديد استراتژيك ايران بود و براي اين امر راه مذاكره و مقابله را برگزيده بود. اوباما همه ايدههاي سياسي را وانهاده و رويكردش با ايران برخورد استراتژيك بود. ازهمينرو در حوادث 88 اوباما بعد از ظهور كمفروغي كه در اين حوادث داشت، بهسرعت از ايده سياسي 88 فاصله گرفت و آن را رها كرد؛ اما دولت ترامپ در آمريكا با ايدههاي سياسي متكثري روي كار آمده بود كه اين ايدهها در غالب وعدههاي انتخاباتياش عمل ميكرد. آنچه ترامپ را وادار كرد كه به وعدههاي انتخاباتياش وفادار بماند، اين بود كه اين وعدهها بيش از آنكه تبليغاتي باشند، در راستاي انگيزههاي استراتژيك بودند.
ترامپ به همين شيوه به مقابله با ايران آمد؛ كشوري كه در سطح كلان ايدههاي سياسياش در خدمت يك استراتژي است. ازاينرو است كه دو رويكرد مشابه تنشآفرين شدهاند و گاه این تنش به نقطه جوش ميرسد. آنچه اكنون بهوضوح ميتوان آن را در مسائل داخلي و خارجي ايران مشاهده كرد، رویارویی اين ايدههاست. ايدههاي سياسي خودجوش و مردمي كه الزاما جنبه استراتژيك ندارند؛ اما پراكندگي و لاينحلماندن آنان استراتژي دولت ايران را فرسوده و ناكارآمد خواهد كرد. مخالفان دولت ايران تلاش ميكنند اين ايدههاي پراكنده را در محوري افقي در كنار يكديگر بنشانند و از آن نتيجهاي استراتژيك بگيرند؛ اما تاكنون موفق به اين كار نشدهاند، چون نتوانستهاند ايدهاي مركزي را خلق كنند كه براي همه طيفهاي جامعه جذاب باشد. از همينجا ميخواهم مفهوم «پارادايم كثرتگرا»ي بهمن بازرگانی را عاريه بگيرم. چه چيزي در تودهها اجماع به وجود ميآورد؟ ايدهاي كه عموم مردم از بالا تا پايين از اقليت تا اكثريت، فقير و غني، مذهبي و غيرمذهبي به آن شيفتهوار نگاه ميكنند. تشبه به آن را جذاب و زيبا ميبينند و ضد آن را زشت و چندشآور. يكي از كاركردهاي ايده سياسي جذابيت است؛
ايجاد گفتمانی جذاب كه اجماعي خلاق به وجود آورد. ايدهاي كه بر محوري افقي قرار بگيرد و بدرخشد، فراارزش خواهد شد كه نظام ارزشهاي پارادايم كثرتگرا تحت تأثير آن قرار خواهند گرفت. با تحليل تاريخي بهمن بازرگاني ميتوان به پاسخ پرسشهاي كنوني نزديك شد: «در انقلاب مشروطه ما تنها يك متهم داشتيم و آن هم خودمان بوديم. در آن زمان ما ايرانيها عميقا بر اين باور بوديم كه ما از دنياي متمدن عقب ماندهايم و مقصرش نيز خودمان، افكار عقبماندهمان، سنتهاي عقبماندهمان، مدارس قديميمان، ديكتاتوريمان، بيقانونيمان، حاكمان فاسدمان، ملت نان به نرخ روز خور و در ترس و تملقمان و الي آخر بوديم». اما در دوره خرداد 1341 تا انقلاب اسلامي 1357 اين پارادايم به شكل ديگري ظهور كرد. ديگر ما خودمان را متهم نميديديم، متهم در بيرون قرار داشت. متهم كسي بود كه نميگذاشت ما به آنچه خود داشتيم برسيم. پس توافقي بر سر يك ايده در جریانهای سياسي شكل گرفت. ايدهاي كه فراارزش شد و ايدههاي ديگر را تحتالشعاع قرار داد: «در اينجا برخلاف پارادايم مشروطهخواهي كه انگار ذهن آدمهاي ما متوجه غرب بود؛ يعني غرب تبديل به كانون ميخكوبكنندهاي شده بود كه
بعضي با شور و شوق ميخواستند از همه نظر شبيه به آن شوند (نمونه تقيزاده) يا از آن به هراس ميافتادند (شيخ فضلالله نوري) و يا عدهاي ميخواستند اسلحه و تنظيمات قشون و ترتيبات اداري و بوروكراسي را از آن اقتباس كنند (دولتمردان و در نهايت رضاشاه) يا افرادي كه برقراري عدالت را مدنظر داشتند (اجتماعيون عاميون) يا افرادي كه دموكراسي و آزاديهاي سياسي غرب را ميخواستند در ايران پياده كنند (ملکمخان و روشنفكران) بودند، اين ايدههاي متكثر در كشتي مشروطه و مشروعه در درياي توفانزده گرفتار آمده بود. در سياست قدرت تعيينكننده است نه ايدهها و آرمانها؛ ايدهها و آرمانها زمانی توان دارند كه به سوژههاي سياسي تبديل شده باشند.
بازگرديم به ايدههاي سياسي و استراتژي. در شرايط كنوني كه ايدههاي سياسي متكثر در جامعه موج ميزنند، چگونه جریانها به اجماع خواهند رسيد. شرايط كنوني ایران نشان ميدهد در رويارويي ايدههاي سياسي متكثر در جامعه هيچ ايدهاي چندان دست بالا را ندارد تا همه ايدهها را منقاد خويش کند. در تداوم اين وضعيت جامعه بهسوي چندقطبي پيش خواهد رفت، جامعهاي چندقطبي كه مستعد بهرهبرداريهاي سياسي است. وانگهي اين وضعيت، موقعيت مردم و بازيگران سياست را خطيرتر ميكند، كوچكترين اشتباه، اشتباهي فاحش است كه ميتواند به اجماع یکی از ايدههاي مخالف دولت ایران بينجامد و برعکس. البته دولت ايران ميتواند دست بالا را داشته باشد تا زماني كه اين تفكر را تقويت كند: اينها همه مردم ما هستند.