|

بررسي خشم از منظر روان‌شناسي، پديده‌اي که ذاتا ويرانگر است اما پتانسيل و ظرفيت سازندگي دارد

خشم اجتماعي و مسئوليت دولتمردان

محمود دهقاني . روان‌شناس باليني

بگذاريد از موضوعی ساده و نسبتا خنثي شروع کنيم؛ شايد اين راه مناسب‌تري براي تبيين کارکرد دقيق خشم در ساختارهاي خرد و کلان باشد. در رابطه والدين و فرزندان، ظرفيت تحمل خشم فرزندان نقش بسيار سازنده‌اي در استحکام خانواده دارد؛ به همان اندازه که تعريف قوانين و چارچوب‌هاي بسيار دقيق و التزام عملي به آنها و به‌رسميت‌شناختن جايگاه والدين نقش مهمي در جهت‌دهي رشد سالم فرزندان و فراهم‌‌کردن امنيت و مراقبت دارد، فراهم‌کردن فضايي براي ابراز وجود، اعتراض و بيان خشم براي رشد فرزندان و استحکام خانواده حياتي تلقي مي‌شود. ايجاد تعادلي ميان پايبندي به قوانين و فراهم‌كردن فضايي براي بيان خشم و عصبانيت، نه‌تنها تهديدي براي جايگاه والدين محسوب نمي‌‌شد، بلکه پتانسيلي است که مي‌تواند جايگاه آنها را اعتبار، ارتقا، استحکام و محبوبيت ببخشد و به تعادلي سازنده ميان والدين و فرزندان منتهي شود. بر مبناي اينکه والدين اعتراض، خشم و عصبانيت فرزندان را چگونه تجربه مي‌کنند، کنش يا واکنش‌هايي نشان مي‌دهند که مي‌تواند به پويايي‌هايي قويا سازنده و خوش‌خيم يا قويا مخرب و بدخيم بينجامد. وقتي جايگاه والدين مستحکم و درعين‌حال انعطاف‌پذير باشد، اعتراض، خشم و عصبانيت فرزندان صرفا به معناي يک رفتار طبيعي تلقي مي‌شود که مي‌تواند حامل پيامي مهم و سازنده باشد که نه الزاما به معناي بدبودن و بي‌کفايتي والدين است و نه به معناي عصيان و ابتذال فرزندان، بلکه والدين مستحکم و منعطف در چنين شرايطي يا فکر مي‌کنند که اعتراض فرزندان ناشي از دگرانديشي درست و بجا است و با تعمق در آن، چنين خشم و اعتراضي را به‌عنوان فرصتي مغتنم براي تغيير يا اصلاح رفتار خود در نظر مي‌گيرند و از آن در جهت يکپارچگي خانواده، بالندگي فرزندان و استحکام جايگاه خود بهره مي‌جويند و از اين طريق در فرزندان خود احساس عامليت يا منشأ اثر بودن، اميد، اصالت، سرزندگي، آزادي و خلاقيت را پرورش مي‌دهند؛ به گونه‌اي که باور به تعيين سرنوشت خود و اميد به آينده‌اي بهتر در آنها شکوفا مي‌شود. همچنين ممکن است والدين فکر کنند آنها صرفا در حال اعمال قوانيني هستند که در راستاي رشد سالم فرزندان و انسجام خانواده است و در‌عين‌حال که منطق التزام عملي به قانون و اجتناب‌ناپذيري ناکامي را براي فرزندان خود توضيح مي‌دهند، ظرفيت تحمل خشم و عصبانيت فرزندان را در چارچوب قانون خانواده، بدون توسل به خشونت دارند؛ چون در‌عين‌حال که خشم و عصبانيت فرزندان را طبيعي تلقي مي‌کنند درباره اعمال قانون و درست‌بودن رفتار خود ترديدي ندارند و بين برخورد قاطعانه و رويکرد خصمانه، تمايز قائل مي‌شوند. چنين والدينی نه‌تنها خشم و مخالفت فرزندان را درخور احترام مي‌دانند، بلکه گاه با آن همراه مي‌شوند؛ چراکه آن را بخشي از رشد و تحول گريز‌ناپذيري مي‌بينند که بايد به‌منظور حفظ بالندگي، سرزندگي و يکپارچگي ساختار خانواده، خود را با آن همراه کنند، نه اينکه آن را دال بر ابتذال‌‌خواهي فرزندان تصور کرده و بر مبناي شعار «خانه من قانون من»، اعتراض و خشم را مبنايي براي طرد فرزندان از بستر فيزيکي، عاطفي و رواني خانواده کنند.
وقتي فرزندان با گذر زمان متوجه ظرفيت تحمل خشم از سوي والدين مي‌شوند، اين امر به اعتماد، عشق، دوستي و محبت بيشتر در رابطه فرزندان و والدين منتهي خواهد شد. بدون ترديد گاهي صرفا تحمل خشم و تنفر فرزندان در چارچوب قوانين خانواده، منشأ دگرگوني عمده‌اي در نگاه فرزندان مي‌شود؛ به گونه‌اي که نفرت را به عشق و عصيان را به همراهي تبديل مي‌کند. مسئله بسيار سهل و ممتنع است؛ فرزندان نه‌تنها حق اعتراض، عصبانيت و بيان خشم را دارند و اين امر ضرورتا نه‌فقط به معناي تهديد جايگاه و قدرت والدين نيست، بلکه خشم، عصبانيت و اعتراض مي‌تواند متضمن پتانسيلي بسيار حياتي و سازنده براي هدايت و اصلاح رفتار والدين يا اصلاح قانون نامناسب در ساختار خانواده باشد. گاه صرفا مشاهده ظرفيت تحمل والدين، به ايجاد فضايي بسيار پويا در استحکام و انسجام ساختار خانواده مي‌انجامد؛ درحالي‌که توسل به خشونت ممکن است به‌طور موقت احساس کاذبي از اقتدار و امنيت را براي والدين ايجاد کند، اما به‌زودي آنها با موارد جدي‌تري روبه‌رو خواهند شد و اين دور باطلي است که در نهايت به شرایطی اجتناب‌ناپذير و غير‌قابل‌کنترل منتهي خواهد شد. به اين معنا، خشم به‌عنوان روي ديگر سکه عشق، آتشي است که اگر مهارشده به کار گرفته شود، کانون خانواده را گرم خواهد کرد و اگر مهارگسيخته شود، مي‌تواند خانه را خاکستر کند.
اگر والدين هر شکلي از عصبانيت، خشم و اعتراض را به معناي ناتوانی خود يا عصيان و ابتذال فرزندان تلقي کنند، در بلند‌مدت بايد منتظر شکل‌گيري پويايي‌هايي خطرناک در ساختار خانواده باشند. بدون شک هيچ چيز ويرانگرتر از اين نيست که فرزندان احساس کنند که تقدير بر آنها چيره شده و سرنوشت آنها فراتر از اراده و خواست آنها رقم مي‌خورد؛ چراکه با فقدان حس عامليت و منشأ اثر بودن، زندگي از اصالت، عشق، اميد، آزادي، ارزش و معنا تهي و احساس بيهودگي، نااميدي، ناکامي، درماندگي و خشم ويرانگر بر روان آنها چيره مي‌شود.
اين تمثيل را صرفا براي فهم دقيق پديده خشم در رابطه دولت با مردم مفيد ديدم؛ هر‌چند بايد قويا تأکيد کنم که قياس رابطه والدين و فرزندان با رابطه حاکمیت با مردم، مقایسه بسيار ناقصي است؛ چرا‌که فرزندان ممکن است صغير باشند و نيازمند قيم، اما مردم به اين معنا نه. با اين وجود، اين تشابه را به‌طور نسبي در رابطه نظام حاکم با مردم، صرفا براي تبيين اهميت ظرفيت تحمل خشم و کارکرد آن مناسب ديدم. بدون ترديد به همان اندازه که تعريف قوانين و ضوابط دقيق و التزام عملي به آنها از سوي نظام حاکم براي فراهم‌‌کردن نظم، امنيت، مراقبت از مردم و جامعه حياتي تلقي مي‌‌شود، وجود فضا و مجرايي سازنده براي اعتراض و بيان و بروز خشم و عصبانيت مي‌تواند ضامن بقا، استحکام، توسعه، اصلاح قوانين و محبوبيت دولتمردان شود. اجازه بدهيد به مصداق‌هاي واقعي آن در دنياي امروز برگرديم، البته پيش از اينکه بيشتر ادامه بدهيم، من مي‌خواهم تنها در جايگاه يک پرسشگر باقي بمانم و قضاوت را به شما واگذار کنم. جليقه‌زردها در اعتراض به افزايش نرخ سوخت خودرو و پايين‌آمدن قدرت خريد قشر متوسط، بيش از يک سال در فرانسه اعتراض، خشم و عصبانیت بسيار شديد خود را نشان دادند، به‌گونه‌اي که فرانسه دچار بحراني جدي شد. سؤال اينجاست که آيا حاکميت به سمت مردم معترض حتي يک گلوله شليک کرد؟ آيا کسي در فرانسه براي اصلاح جامعه به تمثيل حجامت خون کثيف متوسل شد؟ آيا اين اعتراض‌هاي طولاني به کشور ديگري منتسب شد؟ آيا اين امر به اين معناست که سيستم حاکميت در فرانسه با اقتدار با معترضان برخورد نکرده و آنها را مجازات نکرده است؟ اين نوع اعتراض‌ها به ديگر کشورهاي اروپايي مانند بلژيک و هلند نيز سرايت کرد، واکنش آنها نبايد براي ما تأمل‌برانگیز باشد؟
(توضيح از شرق: البته در مدت بيش از 17 ماه تجمعات اعتراضي جليقه‌زردها براساس آخرين آمار در مجموع 11 نفر کشته‌اند، 24 نفر يک چشم خود را از دست داده‌اند - به‌دليل اصابت گلوله‌هاي گاز اشک‌آور و گلوله‌هاي پلاستيکي و... - بیش از 10نفر يک دست خود را از دست داده‌اند و بيشتر از دو هزار نفر به‌نوعي در اين تجمعات مصدوم شده‌اند. تعداد کل بازداشتي‌ها نيز تا حدود چهار هزار نفر اعلام شده است. خرداد امسال در پاريس گروهي از مجروحان اعتراضات جليقه‌زردها گروهي ۳۹نفره به نام «مثله‌شدگان نمونه» تشکيل دادند. اعضاي اين گروه خود را «مثله‌شده» مي‌نامند، زيرا بيشتر آنها بر اثر برخورد گلوله‌هاي پلاستيکي يا نارنجک پليس يک چشم يا يک دست خود را از دست داده‌اند. منبع: يورونيوز/ در خبرهايي ديگر نيز مقامات فرانسوي حمايت کشورهاي خارجي - در يک مورد مقامات ايتاليايي را- از جليقه‌زردها محکوم کرده‌اند).
در کشور ما، واکنش سيستم حاکميت در سال‌هاي گذشته به اعتراض‌هاي مختلف از چند دهه گذشته تا به امروز چگونه بوده است؟ آيا حاکميت ظرفيت تحمل اعتراض، خشم و عصبانیت مردم را داشته و آن را به‌عنوان فرصتي جهت اصلاح قوانين و رفتارهاي احيانا اشتباه و مخرب مسئولان در نظر گرفته و با تغيير رفتار يا صرفا با تحمل چنين خشمي در چارچوب قانون، به محبوبيت، استحکام و مقبوليت عمومي در نگاه مردم افزوده است؟ یا اینکه برعکس عمل شده است؟
همان‌طورکه هر سدي با هر استحکامي در مقابل انباشت ميزان مشخصي از آب آسیب می‌بیند، هر ساختار مستحکم و سرسختي با انباشت معيني از نارضايتي و خشم نیز آسیب خواهد دید. به‌همين‌دليل تمامي سدهاي استاندارد دريچه‌هايي براي کنترل ظرفيت خود دارند. به‌راستي منفذ بيان و بروز خشم و اعتراض مردم در سيستم ما دقيقا کجاست؟ آيا دولت صدور بيانيه‌هاي منتقدان خود را نشانه‌اي از وجود پويايي‌هايي سازنده و فرصتي مغتنم براي اصلاح و بالندگي جامعه و حاکميت مي‌بيند؟ آيا عصبانيت مردم نسبت به حادثه تلخ سقوط هواپيماي اوکرايني درک شده و پاسخ مناسبي به عمق رنج و اندوه آنان داده شده است؟ آيا عميقا درک می‌شود که تک‌تک 176 مسافر پرواز نافرجام اوکرايني حداقل عزيزترين فرد يک يا چند نفر در اين جهان بودند؟ آيا به‌درستي درک می‌شود که همه فرزندان ايران، حداقل عزيزترين فرد براي يک يا چند نفر در اين جهان هستند؟ هيچ ترديدي نيست که جغرافياي ايران مي‌تواند همه ما را با همه اندیشه‌هايمان در درون خود جاي دهد، اما در جغرافياي ذهنيت مسئولان چطور؟ آيا همه کساني که در جغرافياي ذهنيت مسئولان نمي‌گنجند، بايد از ايران بروند؟
نمي‌دانم که شما خواننده عزيز اکنون که به انتهاي اين نوشته نزديک مي‌شويد، دقيقا چه احساسي داريد؟ شايد باورش براي بعضي خوانندگان عزيز بسيار دشوار باشد که من تنها به‌طرز غريبي نگران آينده مردم و اين مرز و بوم هستم. اميدوارم که انعکاس تحليل و تبيين پديده خشم و اعتراض در ذهن يک شهروند ايراني، در چارچوب قانون و تحمل حاکميت قرار گرفته باشد و سيستم را به تأمل و تعمق درباره مشکلاتي که جامعه ما امروزه با آن روبه‌رو است، وادارد.

بگذاريد از موضوعی ساده و نسبتا خنثي شروع کنيم؛ شايد اين راه مناسب‌تري براي تبيين کارکرد دقيق خشم در ساختارهاي خرد و کلان باشد. در رابطه والدين و فرزندان، ظرفيت تحمل خشم فرزندان نقش بسيار سازنده‌اي در استحکام خانواده دارد؛ به همان اندازه که تعريف قوانين و چارچوب‌هاي بسيار دقيق و التزام عملي به آنها و به‌رسميت‌شناختن جايگاه والدين نقش مهمي در جهت‌دهي رشد سالم فرزندان و فراهم‌‌کردن امنيت و مراقبت دارد، فراهم‌کردن فضايي براي ابراز وجود، اعتراض و بيان خشم براي رشد فرزندان و استحکام خانواده حياتي تلقي مي‌شود. ايجاد تعادلي ميان پايبندي به قوانين و فراهم‌كردن فضايي براي بيان خشم و عصبانيت، نه‌تنها تهديدي براي جايگاه والدين محسوب نمي‌‌شد، بلکه پتانسيلي است که مي‌تواند جايگاه آنها را اعتبار، ارتقا، استحکام و محبوبيت ببخشد و به تعادلي سازنده ميان والدين و فرزندان منتهي شود. بر مبناي اينکه والدين اعتراض، خشم و عصبانيت فرزندان را چگونه تجربه مي‌کنند، کنش يا واکنش‌هايي نشان مي‌دهند که مي‌تواند به پويايي‌هايي قويا سازنده و خوش‌خيم يا قويا مخرب و بدخيم بينجامد. وقتي جايگاه والدين مستحکم و درعين‌حال انعطاف‌پذير باشد، اعتراض، خشم و عصبانيت فرزندان صرفا به معناي يک رفتار طبيعي تلقي مي‌شود که مي‌تواند حامل پيامي مهم و سازنده باشد که نه الزاما به معناي بدبودن و بي‌کفايتي والدين است و نه به معناي عصيان و ابتذال فرزندان، بلکه والدين مستحکم و منعطف در چنين شرايطي يا فکر مي‌کنند که اعتراض فرزندان ناشي از دگرانديشي درست و بجا است و با تعمق در آن، چنين خشم و اعتراضي را به‌عنوان فرصتي مغتنم براي تغيير يا اصلاح رفتار خود در نظر مي‌گيرند و از آن در جهت يکپارچگي خانواده، بالندگي فرزندان و استحکام جايگاه خود بهره مي‌جويند و از اين طريق در فرزندان خود احساس عامليت يا منشأ اثر بودن، اميد، اصالت، سرزندگي، آزادي و خلاقيت را پرورش مي‌دهند؛ به گونه‌اي که باور به تعيين سرنوشت خود و اميد به آينده‌اي بهتر در آنها شکوفا مي‌شود. همچنين ممکن است والدين فکر کنند آنها صرفا در حال اعمال قوانيني هستند که در راستاي رشد سالم فرزندان و انسجام خانواده است و در‌عين‌حال که منطق التزام عملي به قانون و اجتناب‌ناپذيري ناکامي را براي فرزندان خود توضيح مي‌دهند، ظرفيت تحمل خشم و عصبانيت فرزندان را در چارچوب قانون خانواده، بدون توسل به خشونت دارند؛ چون در‌عين‌حال که خشم و عصبانيت فرزندان را طبيعي تلقي مي‌کنند درباره اعمال قانون و درست‌بودن رفتار خود ترديدي ندارند و بين برخورد قاطعانه و رويکرد خصمانه، تمايز قائل مي‌شوند. چنين والدينی نه‌تنها خشم و مخالفت فرزندان را درخور احترام مي‌دانند، بلکه گاه با آن همراه مي‌شوند؛ چراکه آن را بخشي از رشد و تحول گريز‌ناپذيري مي‌بينند که بايد به‌منظور حفظ بالندگي، سرزندگي و يکپارچگي ساختار خانواده، خود را با آن همراه کنند، نه اينکه آن را دال بر ابتذال‌‌خواهي فرزندان تصور کرده و بر مبناي شعار «خانه من قانون من»، اعتراض و خشم را مبنايي براي طرد فرزندان از بستر فيزيکي، عاطفي و رواني خانواده کنند.
وقتي فرزندان با گذر زمان متوجه ظرفيت تحمل خشم از سوي والدين مي‌شوند، اين امر به اعتماد، عشق، دوستي و محبت بيشتر در رابطه فرزندان و والدين منتهي خواهد شد. بدون ترديد گاهي صرفا تحمل خشم و تنفر فرزندان در چارچوب قوانين خانواده، منشأ دگرگوني عمده‌اي در نگاه فرزندان مي‌شود؛ به گونه‌اي که نفرت را به عشق و عصيان را به همراهي تبديل مي‌کند. مسئله بسيار سهل و ممتنع است؛ فرزندان نه‌تنها حق اعتراض، عصبانيت و بيان خشم را دارند و اين امر ضرورتا نه‌فقط به معناي تهديد جايگاه و قدرت والدين نيست، بلکه خشم، عصبانيت و اعتراض مي‌تواند متضمن پتانسيلي بسيار حياتي و سازنده براي هدايت و اصلاح رفتار والدين يا اصلاح قانون نامناسب در ساختار خانواده باشد. گاه صرفا مشاهده ظرفيت تحمل والدين، به ايجاد فضايي بسيار پويا در استحکام و انسجام ساختار خانواده مي‌انجامد؛ درحالي‌که توسل به خشونت ممکن است به‌طور موقت احساس کاذبي از اقتدار و امنيت را براي والدين ايجاد کند، اما به‌زودي آنها با موارد جدي‌تري روبه‌رو خواهند شد و اين دور باطلي است که در نهايت به شرایطی اجتناب‌ناپذير و غير‌قابل‌کنترل منتهي خواهد شد. به اين معنا، خشم به‌عنوان روي ديگر سکه عشق، آتشي است که اگر مهارشده به کار گرفته شود، کانون خانواده را گرم خواهد کرد و اگر مهارگسيخته شود، مي‌تواند خانه را خاکستر کند.
اگر والدين هر شکلي از عصبانيت، خشم و اعتراض را به معناي ناتوانی خود يا عصيان و ابتذال فرزندان تلقي کنند، در بلند‌مدت بايد منتظر شکل‌گيري پويايي‌هايي خطرناک در ساختار خانواده باشند. بدون شک هيچ چيز ويرانگرتر از اين نيست که فرزندان احساس کنند که تقدير بر آنها چيره شده و سرنوشت آنها فراتر از اراده و خواست آنها رقم مي‌خورد؛ چراکه با فقدان حس عامليت و منشأ اثر بودن، زندگي از اصالت، عشق، اميد، آزادي، ارزش و معنا تهي و احساس بيهودگي، نااميدي، ناکامي، درماندگي و خشم ويرانگر بر روان آنها چيره مي‌شود.
اين تمثيل را صرفا براي فهم دقيق پديده خشم در رابطه دولت با مردم مفيد ديدم؛ هر‌چند بايد قويا تأکيد کنم که قياس رابطه والدين و فرزندان با رابطه حاکمیت با مردم، مقایسه بسيار ناقصي است؛ چرا‌که فرزندان ممکن است صغير باشند و نيازمند قيم، اما مردم به اين معنا نه. با اين وجود، اين تشابه را به‌طور نسبي در رابطه نظام حاکم با مردم، صرفا براي تبيين اهميت ظرفيت تحمل خشم و کارکرد آن مناسب ديدم. بدون ترديد به همان اندازه که تعريف قوانين و ضوابط دقيق و التزام عملي به آنها از سوي نظام حاکم براي فراهم‌‌کردن نظم، امنيت، مراقبت از مردم و جامعه حياتي تلقي مي‌‌شود، وجود فضا و مجرايي سازنده براي اعتراض و بيان و بروز خشم و عصبانيت مي‌تواند ضامن بقا، استحکام، توسعه، اصلاح قوانين و محبوبيت دولتمردان شود. اجازه بدهيد به مصداق‌هاي واقعي آن در دنياي امروز برگرديم، البته پيش از اينکه بيشتر ادامه بدهيم، من مي‌خواهم تنها در جايگاه يک پرسشگر باقي بمانم و قضاوت را به شما واگذار کنم. جليقه‌زردها در اعتراض به افزايش نرخ سوخت خودرو و پايين‌آمدن قدرت خريد قشر متوسط، بيش از يک سال در فرانسه اعتراض، خشم و عصبانیت بسيار شديد خود را نشان دادند، به‌گونه‌اي که فرانسه دچار بحراني جدي شد. سؤال اينجاست که آيا حاکميت به سمت مردم معترض حتي يک گلوله شليک کرد؟ آيا کسي در فرانسه براي اصلاح جامعه به تمثيل حجامت خون کثيف متوسل شد؟ آيا اين اعتراض‌هاي طولاني به کشور ديگري منتسب شد؟ آيا اين امر به اين معناست که سيستم حاکميت در فرانسه با اقتدار با معترضان برخورد نکرده و آنها را مجازات نکرده است؟ اين نوع اعتراض‌ها به ديگر کشورهاي اروپايي مانند بلژيک و هلند نيز سرايت کرد، واکنش آنها نبايد براي ما تأمل‌برانگیز باشد؟
(توضيح از شرق: البته در مدت بيش از 17 ماه تجمعات اعتراضي جليقه‌زردها براساس آخرين آمار در مجموع 11 نفر کشته‌اند، 24 نفر يک چشم خود را از دست داده‌اند - به‌دليل اصابت گلوله‌هاي گاز اشک‌آور و گلوله‌هاي پلاستيکي و... - بیش از 10نفر يک دست خود را از دست داده‌اند و بيشتر از دو هزار نفر به‌نوعي در اين تجمعات مصدوم شده‌اند. تعداد کل بازداشتي‌ها نيز تا حدود چهار هزار نفر اعلام شده است. خرداد امسال در پاريس گروهي از مجروحان اعتراضات جليقه‌زردها گروهي ۳۹نفره به نام «مثله‌شدگان نمونه» تشکيل دادند. اعضاي اين گروه خود را «مثله‌شده» مي‌نامند، زيرا بيشتر آنها بر اثر برخورد گلوله‌هاي پلاستيکي يا نارنجک پليس يک چشم يا يک دست خود را از دست داده‌اند. منبع: يورونيوز/ در خبرهايي ديگر نيز مقامات فرانسوي حمايت کشورهاي خارجي - در يک مورد مقامات ايتاليايي را- از جليقه‌زردها محکوم کرده‌اند).
در کشور ما، واکنش سيستم حاکميت در سال‌هاي گذشته به اعتراض‌هاي مختلف از چند دهه گذشته تا به امروز چگونه بوده است؟ آيا حاکميت ظرفيت تحمل اعتراض، خشم و عصبانیت مردم را داشته و آن را به‌عنوان فرصتي جهت اصلاح قوانين و رفتارهاي احيانا اشتباه و مخرب مسئولان در نظر گرفته و با تغيير رفتار يا صرفا با تحمل چنين خشمي در چارچوب قانون، به محبوبيت، استحکام و مقبوليت عمومي در نگاه مردم افزوده است؟ یا اینکه برعکس عمل شده است؟
همان‌طورکه هر سدي با هر استحکامي در مقابل انباشت ميزان مشخصي از آب آسیب می‌بیند، هر ساختار مستحکم و سرسختي با انباشت معيني از نارضايتي و خشم نیز آسیب خواهد دید. به‌همين‌دليل تمامي سدهاي استاندارد دريچه‌هايي براي کنترل ظرفيت خود دارند. به‌راستي منفذ بيان و بروز خشم و اعتراض مردم در سيستم ما دقيقا کجاست؟ آيا دولت صدور بيانيه‌هاي منتقدان خود را نشانه‌اي از وجود پويايي‌هايي سازنده و فرصتي مغتنم براي اصلاح و بالندگي جامعه و حاکميت مي‌بيند؟ آيا عصبانيت مردم نسبت به حادثه تلخ سقوط هواپيماي اوکرايني درک شده و پاسخ مناسبي به عمق رنج و اندوه آنان داده شده است؟ آيا عميقا درک می‌شود که تک‌تک 176 مسافر پرواز نافرجام اوکرايني حداقل عزيزترين فرد يک يا چند نفر در اين جهان بودند؟ آيا به‌درستي درک می‌شود که همه فرزندان ايران، حداقل عزيزترين فرد براي يک يا چند نفر در اين جهان هستند؟ هيچ ترديدي نيست که جغرافياي ايران مي‌تواند همه ما را با همه اندیشه‌هايمان در درون خود جاي دهد، اما در جغرافياي ذهنيت مسئولان چطور؟ آيا همه کساني که در جغرافياي ذهنيت مسئولان نمي‌گنجند، بايد از ايران بروند؟
نمي‌دانم که شما خواننده عزيز اکنون که به انتهاي اين نوشته نزديک مي‌شويد، دقيقا چه احساسي داريد؟ شايد باورش براي بعضي خوانندگان عزيز بسيار دشوار باشد که من تنها به‌طرز غريبي نگران آينده مردم و اين مرز و بوم هستم. اميدوارم که انعکاس تحليل و تبيين پديده خشم و اعتراض در ذهن يک شهروند ايراني، در چارچوب قانون و تحمل حاکميت قرار گرفته باشد و سيستم را به تأمل و تعمق درباره مشکلاتي که جامعه ما امروزه با آن روبه‌رو است، وادارد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها