|

آينده نفت و اولويت‎ امروز ايران

رضا دهقان-معاون توسعه و مهندسي شرکت ملي نفت ايران

تاکنون نزديك به نيمي از ذخاير نفتي اثبات‌شده جهان شامل انواع نفت خام و ميعانات برداشت‌شده است، اما با وجود اينكه ايران يكي از اولين كشورها در شروع توليد تجاري نفت بوده، کمي بيشتر از يک‌سوم ذخاير اثبات‌شده‌اش را برداشت کرده است؛ بنابراين تفاوت قابل ملاحظه‌اي در روند برداشت نفت، بين ايران و متوسط جهاني وجود دارد. آيا اين تفاوت يک نقطه قوت به حساب مي‌آيد؟ آيا برداشت بيشتر نفت در حکم استفاده نادرست و غيرصيانتي از اين موهبت خدادادي است؟ آيا عدم استخراج نفت، به‌مثابه باقي‌گذاشتن ثروت براي نسل‎هاي آينده است؟ پاسخ به اين سؤالات و برنامه‎ريزي صحيح و تصميم‎گيري هوشمندانه درباره اولويت‌هاي امروز صنعت نفت کشور، مستلزم ترسيم تصويري جامع و واقع‎گرايانه از وضعيت عرضه، تقاضا و به‌طور‌كلي تجارت آينده نفت در جهان است. اگر در آينده شاهد کاهش عرضه يا افزايش تقاضاي نفت خام باشيم، تفاوت روند برداشت نفت در ايران با متوسط جهاني ممکن است نقطه قوت تلقي شود زيرا کشور ما همچنان قادر به تأمين تقاضا بوده و از شرايط آتي بهره اقتصادي خواهد برد، اما از آمار و ارقام توليد و مصرف جهاني نفت، پيش‎بيني‌هاي مؤسسات آينده‎پژوهي معتبر دنيا و نيز رفتارها و سياست‌گذاري‎هاي کشورهاي مطرح جهان چنين بر‎مي‌آيد که تقاضا زودتر از عرضه به پايان راه خود نزديك خواهد شد و به اين ترتيب در آينده، داشتن ذخاير مازاد نه‌تنها مزيتي نخواهد داشت، بلکه به معني از‌دست‌دادن فرصت‎هاي قبلي براي بهره‎برداري حداکثري از دوران طلايي نفت خواهد بود.‌الگوي مصرف انرژي جهان، تغييرات قابل‎ملاحظه و پرشتابي را در سه دهه آينده تجربه خواهد کرد. امروزه بخش عمده کاربرد نفت‌ خام در حمل‌ونقل است، اما خودروهاي الکتريکي با سرعت سرسام‎آور در حال توليد و عرضه هستند و پيش‌بيني‌ها نشان مي‎دهد تا سال 2050 بيش از نيمي از خودروهاي در حال تردد در جهان الکتريکي خواهند شد و اين تغيير، کاهش چشمگير ميزان تقاضاي فراورده‌هاي نفتي را به‌دنبال خواهد داشت. بهره‌گيري از انرژي‎هاي نو و تجديدپذير نيز به‎طور تصاعدي به‎ويژه در کشورهاي توسعه‎يافته در حال افزايش است. اين انرژي‎ها و در رأس آنها انرژي‎هاي خورشيدي و بادي، نه‌فقط نگراني‎هاي زيست‎محيطي مربوط به سوخت‎هاي فسيلي را برطرف مي‎کنند، بلکه مهم‌تر از آن، توجيه اقتصادي بسيار خوبي دارند. امروزه قيمت تمام‌شده يک کيلووات برق خورشيدي يا برق بادي کمتر از يک کيلووات برق فسيلي است و در آينده نزديک با توجه به پيشرفت‎هاي فناورانه و زيرساختي که هنوز در جريان‌اند، اين فاصله بيشتر نيز خواهد شد. در‌حال‌حاضر بيش از 600 گيگاوات ظرفيت نصب‌شده نيروگاه‌هاي خورشيدي و همين ميزان ظرفيت نصب‌شده نيروگاه‎هاي بادي (مجموعا هزارو 200 گيگاوات) در سرتاسر جهان هست و پيش‎بيني مي‌شود ظرفيت اين نوع نيروگاه‌ها تا سال 2050 از مرز 14هزار گيگاوات عبور کند. براي درک بهتر اين ارقام، مي‌توان به کل ظرفيت 90 گيگاواتي نيروگاه‎هاي ايران که عمدتا هم فسيلي هستند توجه کرد. با توجه به اينکه کاربري‌هاي غير‌سوختي نفت مانند فراورده‎هاي شيميايي و پتروشيميايي نيز بخش کوچکي از سبد تقاضاي نفت را تشکيل مي‌دهند، بنابراين نمي‌توانند در تغيير روند تقاضا، نقش تعيين‌کننده‌اي ايفا کنند.

مزيت اقتصادي و زيست‎محيطي انرژي‎هاي تجديدپذير به حدي است که بسياري از کشورهاي پيشرفته و مطرح در اروپا، آمريکاي شمالي، آسياي شرقي و اقيانوسيه، سال‎هاي 2020 تا 2050 را به‎عنوان سال‎هاي عاري از سوخت فسيلي هدف‌گذاري کرده‌اند. اين امر نشان‎دهنده عزم جدي‎ آنها براي جايگزيني سوخت‎هاي فسيلي در آينده نزديک است. در ضمن از آنجا که اين كشورها بر سياست‌گذاري‎هاي جامعه بين‎الملل تأثير ‎بسزايي دارند، بايد انتظار داشت که به موازات، مقررات جديد و سخت‌گيرانه‎تر زيست‌محيطي در نهادهاي بين‎المللي به تصويب برسد و اجازه استخراج سوخت‎هاي فسيلي و استفاده از آنها محدود شود. ‌از نظر عرضه، بيشترين توليد روزانه نفت و ميعانات به ترتيب در اختيار آمريکا با 12.5 ميليون بشکه، عربستان سعودي با 12.5 ميليون بشکه، روسيه با 11.5 ميليون بشکه، کانادا با 5.5 ميليون بشکه و چين با پنج ميليون بشکه است. اين پنج کشور در مجموع بيش از نيمي از توليد جهاني را بر عهده دارند و اکنون همگي بيشترين و بي‌سابقه‎ترين ميزان نفت خود را توليد مي‌کنند. با چنين روند پرشتاب و با احتساب درصدي براي اکتشافات جديد، ذخاير اين کشورها بين دو تا پنج دهه ديگر پاسخ‌گوي تقاضاي بازار خواهد بود و از بررسي سياست‌گذاري‎ها و رفتارهاي آنها به نظر نمي‌رسد که پس از اين بازه زماني نيز برنامه‌اي براي بازار انرژي نداشته باشند. به‎ويژه به‎نظر مي‌آيد اين کشورها با هدف بهره‌برداري حداکثري از ذخاير خود، روي هم‌زماني کاهش عرضه با کاهش تقاضا برنامه‎ريزي جدي کرده‌اند. بسياري از ساير کشورهاي توليدکننده نفت نيز وضعيت مشابهي دارند. در ايران اما با روند فعلي برداشت نفت خام و ميعانات که نرخ آن در چهار دهه گذشته هيچ‌گاه به مرز پنج ميليون بشکه در روز نرسيده است و فعلا نيز افق بهتري حداقل تا پنج سال آينده وجود ندارد، نزديک به يک قرن ديگر زمان لازم است تا همه ذخاير شناخته‌شده تاکنون استخراج شوند.

طبيعتا با کشف ذخاير جديد، اين زمان طولاني‌تر نيز خواهد شد. با توجه به آنچه گفته شد و با در‌نظر‌گرفتن بازار عرضه و تقاضاي نفت خام در دهه‎هاي آتي، فعاليت‌هاي توسعه‌اي و نرخ تخليه مخازن که امروز در کشور شاهد آن هستيم، متناسب با روند جهاني نيست و در آينده جايگاه مناسبي را براي ايران در جامعه بين‎الملل رقم نخواهد زد. اين نگراني جدي وجود دارد که زماني در حدود سه دهه ديگر فرا برسد که نفت در مخازن کشور وجود داشته باشد؛ ولي استخراج آن با محدوديت‎هاي زيست‎محيطي مواجه شده و از توجيه اقتصادي کمي برخوردار باشد. اين به آن معني است که ممکن است ما و نسل‎هاي بعد براي هميشه فرصت استفاده از بخشي از ذخاير نفتي کشورمان را از دست بدهيم؛ بنابراين رويکرد تأخير در برداشت نفت و نگهداري اين ثروت در زمين، از ضمانت اجرائي کافي براي بهره‎مندي نسل‎هاي آتي برخوردار نيست. رويکرد استراتژيک بايد در صيانت از ثروت حاصل از نفت، به جاي صيانت از خود نفت قرار گيرد. بنابراين به يک تفاهم ملي در سطح تصميم‌سازان و تصميم‌گيران -که اتفاقا پرتعداد هم هستند- نياز مبرم داريم تا جهت حرکت توسعه‌اي کشور و در سايه آن جهت توسعه نفت را مشخص و تثبيت کنيم. متأسفانه حصول چنين تفاهمي آسان نيست و نبود آن موجب تشتت فکري مديران و کارشناسان، سردرگمي در تصميم‌گيري‌ها، ايجاد اصطکاک در امور اجرائي و استهلاک سرمايه‎هاي انساني کارآمد کشور مي‌شود. همچنين با در‌نظر‌گرفتن متوسط عمر ميادين نفتي، فرصت زيادي براي تصميم‎گيري درباره روند برداشت و توسعه نفت در اختيارمان نيست و با گذشت زمان، فرصت اتخاذ تصميمات محدود و محدودتر مي‎شود. پيش‎نياز رسيدن به چنين تفاهمي اين است که توجه به آينده با در‌نظر‌گرفتن واقعيت‎هاي کشور و تمرين ذهني در‌اين‎باره، براي تصميم‌سازان و تصميم‌گيران به عادت بدل شده تا به‌مرور تصويري روشن، جامع و يکپارچه از افق پيش‎رو در ذهن‎شان شکل گيرد و مي‌توان اميدوار بود که آنان افزايش توليد نفت و فعاليت‌هاي توسعه‌اي مرتبط با آن را حقيقتا به‎عنوان يک ضرورت و اولويت ملي ديده و در راستاي برطرف‌کردن عوامل ممانعت‎کننده و تقويت عوامل تسريع‎کننده قدم بردارند. در‌اين‌صورت به سه حوزه اصلي بايد توجه حداکثري کنند: اول توسعه بخش بالادستي نفت با توجه به ريسک‌هاي زياد و هزينه‌هاي بالا به‌شدت به سرمايه‌گذاري‌هاي کلان نيازمند است؛ بنابراین بايد سرمايه‌گذاري در اين بخش به يکي از جذاب‎ترين حوزه‌هاي سرمايه‌گذاري در کشور، به‌ویژه براي سرمايه‌گذاران ايراني و در رأس آنها بخش خصوصي تبديل شود، آن‌گاه منابع سرمايه‌اي مختلف، حتي سرمايه‌هاي سرگردان، به‌مرور به سوي اين بخش سرازير مي‌شوند. در‌عين‌حال هرگاه که شرايط سياسي بين‌المللي اجازه دهد، بايد به جذب سرمايه‌هاي خارجي توجه جدي کرد. دوم آنکه هرگاه مقدور باشد، بايد از طريق تعامل بين‌المللي حداکثري از ظرفيت‎هاي جهاني براي جذب فناوري‌هاي نو و يادگيري روش‎هاي برتر مديريتي بهره برد؛ اما در کنار آن، بهره‌برداري از ظرفيت و توان مديريتي، فني و اجرائي داخل کشور نيز بسيار حائز اهميت است. توجه به توان داخلي، در زمان حاضر که براي تعامل بين‌المللي با محدوديت‌هايي مواجهيم، بيش‌از‌پيش اهميت يافته است. شرکت‎ها، مؤسسات و متخصصان کشور از ظرفيت‎هاي بسيار خوبي برخوردارند؛ هرچند اين ظرفيت‎ها پراکنده بوده و نياز به ساماندهي دارد. سوم آنکه زير‌ساخت‎هاي اداري و مقرراتي کشور، به‌هيچ‌وجه مناسب توسعه پرشتاب نيستند. مقررات متعدد، مبهم، متضاد و ناکارآمد، بوروکراسي گسترده و دست‌و‌پاگير، فرايندهاي اداري طولاني و نفس‌گير، روزمرگي مديران و مشغوليت آنها به خرده‌ريزهاي اداري فرايند توسعه بهنگام، متوازن و پايدار را کم‎رمق و محدود مي‌کند. سبک‌کردن مقررات و چابک‌سازي فرايندها در توسعه نفت از مهم‌ترين اقدامات است.

تاکنون نزديك به نيمي از ذخاير نفتي اثبات‌شده جهان شامل انواع نفت خام و ميعانات برداشت‌شده است، اما با وجود اينكه ايران يكي از اولين كشورها در شروع توليد تجاري نفت بوده، کمي بيشتر از يک‌سوم ذخاير اثبات‌شده‌اش را برداشت کرده است؛ بنابراين تفاوت قابل ملاحظه‌اي در روند برداشت نفت، بين ايران و متوسط جهاني وجود دارد. آيا اين تفاوت يک نقطه قوت به حساب مي‌آيد؟ آيا برداشت بيشتر نفت در حکم استفاده نادرست و غيرصيانتي از اين موهبت خدادادي است؟ آيا عدم استخراج نفت، به‌مثابه باقي‌گذاشتن ثروت براي نسل‎هاي آينده است؟ پاسخ به اين سؤالات و برنامه‎ريزي صحيح و تصميم‎گيري هوشمندانه درباره اولويت‌هاي امروز صنعت نفت کشور، مستلزم ترسيم تصويري جامع و واقع‎گرايانه از وضعيت عرضه، تقاضا و به‌طور‌كلي تجارت آينده نفت در جهان است. اگر در آينده شاهد کاهش عرضه يا افزايش تقاضاي نفت خام باشيم، تفاوت روند برداشت نفت در ايران با متوسط جهاني ممکن است نقطه قوت تلقي شود زيرا کشور ما همچنان قادر به تأمين تقاضا بوده و از شرايط آتي بهره اقتصادي خواهد برد، اما از آمار و ارقام توليد و مصرف جهاني نفت، پيش‎بيني‌هاي مؤسسات آينده‎پژوهي معتبر دنيا و نيز رفتارها و سياست‌گذاري‎هاي کشورهاي مطرح جهان چنين بر‎مي‌آيد که تقاضا زودتر از عرضه به پايان راه خود نزديك خواهد شد و به اين ترتيب در آينده، داشتن ذخاير مازاد نه‌تنها مزيتي نخواهد داشت، بلکه به معني از‌دست‌دادن فرصت‎هاي قبلي براي بهره‎برداري حداکثري از دوران طلايي نفت خواهد بود.‌الگوي مصرف انرژي جهان، تغييرات قابل‎ملاحظه و پرشتابي را در سه دهه آينده تجربه خواهد کرد. امروزه بخش عمده کاربرد نفت‌ خام در حمل‌ونقل است، اما خودروهاي الکتريکي با سرعت سرسام‎آور در حال توليد و عرضه هستند و پيش‌بيني‌ها نشان مي‎دهد تا سال 2050 بيش از نيمي از خودروهاي در حال تردد در جهان الکتريکي خواهند شد و اين تغيير، کاهش چشمگير ميزان تقاضاي فراورده‌هاي نفتي را به‌دنبال خواهد داشت. بهره‌گيري از انرژي‎هاي نو و تجديدپذير نيز به‎طور تصاعدي به‎ويژه در کشورهاي توسعه‎يافته در حال افزايش است. اين انرژي‎ها و در رأس آنها انرژي‎هاي خورشيدي و بادي، نه‌فقط نگراني‎هاي زيست‎محيطي مربوط به سوخت‎هاي فسيلي را برطرف مي‎کنند، بلکه مهم‌تر از آن، توجيه اقتصادي بسيار خوبي دارند. امروزه قيمت تمام‌شده يک کيلووات برق خورشيدي يا برق بادي کمتر از يک کيلووات برق فسيلي است و در آينده نزديک با توجه به پيشرفت‎هاي فناورانه و زيرساختي که هنوز در جريان‌اند، اين فاصله بيشتر نيز خواهد شد. در‌حال‌حاضر بيش از 600 گيگاوات ظرفيت نصب‌شده نيروگاه‌هاي خورشيدي و همين ميزان ظرفيت نصب‌شده نيروگاه‎هاي بادي (مجموعا هزارو 200 گيگاوات) در سرتاسر جهان هست و پيش‎بيني مي‌شود ظرفيت اين نوع نيروگاه‌ها تا سال 2050 از مرز 14هزار گيگاوات عبور کند. براي درک بهتر اين ارقام، مي‌توان به کل ظرفيت 90 گيگاواتي نيروگاه‎هاي ايران که عمدتا هم فسيلي هستند توجه کرد. با توجه به اينکه کاربري‌هاي غير‌سوختي نفت مانند فراورده‎هاي شيميايي و پتروشيميايي نيز بخش کوچکي از سبد تقاضاي نفت را تشکيل مي‌دهند، بنابراين نمي‌توانند در تغيير روند تقاضا، نقش تعيين‌کننده‌اي ايفا کنند.

مزيت اقتصادي و زيست‎محيطي انرژي‎هاي تجديدپذير به حدي است که بسياري از کشورهاي پيشرفته و مطرح در اروپا، آمريکاي شمالي، آسياي شرقي و اقيانوسيه، سال‎هاي 2020 تا 2050 را به‎عنوان سال‎هاي عاري از سوخت فسيلي هدف‌گذاري کرده‌اند. اين امر نشان‎دهنده عزم جدي‎ آنها براي جايگزيني سوخت‎هاي فسيلي در آينده نزديک است. در ضمن از آنجا که اين كشورها بر سياست‌گذاري‎هاي جامعه بين‎الملل تأثير ‎بسزايي دارند، بايد انتظار داشت که به موازات، مقررات جديد و سخت‌گيرانه‎تر زيست‌محيطي در نهادهاي بين‎المللي به تصويب برسد و اجازه استخراج سوخت‎هاي فسيلي و استفاده از آنها محدود شود. ‌از نظر عرضه، بيشترين توليد روزانه نفت و ميعانات به ترتيب در اختيار آمريکا با 12.5 ميليون بشکه، عربستان سعودي با 12.5 ميليون بشکه، روسيه با 11.5 ميليون بشکه، کانادا با 5.5 ميليون بشکه و چين با پنج ميليون بشکه است. اين پنج کشور در مجموع بيش از نيمي از توليد جهاني را بر عهده دارند و اکنون همگي بيشترين و بي‌سابقه‎ترين ميزان نفت خود را توليد مي‌کنند. با چنين روند پرشتاب و با احتساب درصدي براي اکتشافات جديد، ذخاير اين کشورها بين دو تا پنج دهه ديگر پاسخ‌گوي تقاضاي بازار خواهد بود و از بررسي سياست‌گذاري‎ها و رفتارهاي آنها به نظر نمي‌رسد که پس از اين بازه زماني نيز برنامه‌اي براي بازار انرژي نداشته باشند. به‎ويژه به‎نظر مي‌آيد اين کشورها با هدف بهره‌برداري حداکثري از ذخاير خود، روي هم‌زماني کاهش عرضه با کاهش تقاضا برنامه‎ريزي جدي کرده‌اند. بسياري از ساير کشورهاي توليدکننده نفت نيز وضعيت مشابهي دارند. در ايران اما با روند فعلي برداشت نفت خام و ميعانات که نرخ آن در چهار دهه گذشته هيچ‌گاه به مرز پنج ميليون بشکه در روز نرسيده است و فعلا نيز افق بهتري حداقل تا پنج سال آينده وجود ندارد، نزديک به يک قرن ديگر زمان لازم است تا همه ذخاير شناخته‌شده تاکنون استخراج شوند.

طبيعتا با کشف ذخاير جديد، اين زمان طولاني‌تر نيز خواهد شد. با توجه به آنچه گفته شد و با در‌نظر‌گرفتن بازار عرضه و تقاضاي نفت خام در دهه‎هاي آتي، فعاليت‌هاي توسعه‌اي و نرخ تخليه مخازن که امروز در کشور شاهد آن هستيم، متناسب با روند جهاني نيست و در آينده جايگاه مناسبي را براي ايران در جامعه بين‎الملل رقم نخواهد زد. اين نگراني جدي وجود دارد که زماني در حدود سه دهه ديگر فرا برسد که نفت در مخازن کشور وجود داشته باشد؛ ولي استخراج آن با محدوديت‎هاي زيست‎محيطي مواجه شده و از توجيه اقتصادي کمي برخوردار باشد. اين به آن معني است که ممکن است ما و نسل‎هاي بعد براي هميشه فرصت استفاده از بخشي از ذخاير نفتي کشورمان را از دست بدهيم؛ بنابراين رويکرد تأخير در برداشت نفت و نگهداري اين ثروت در زمين، از ضمانت اجرائي کافي براي بهره‎مندي نسل‎هاي آتي برخوردار نيست. رويکرد استراتژيک بايد در صيانت از ثروت حاصل از نفت، به جاي صيانت از خود نفت قرار گيرد. بنابراين به يک تفاهم ملي در سطح تصميم‌سازان و تصميم‌گيران -که اتفاقا پرتعداد هم هستند- نياز مبرم داريم تا جهت حرکت توسعه‌اي کشور و در سايه آن جهت توسعه نفت را مشخص و تثبيت کنيم. متأسفانه حصول چنين تفاهمي آسان نيست و نبود آن موجب تشتت فکري مديران و کارشناسان، سردرگمي در تصميم‌گيري‌ها، ايجاد اصطکاک در امور اجرائي و استهلاک سرمايه‎هاي انساني کارآمد کشور مي‌شود. همچنين با در‌نظر‌گرفتن متوسط عمر ميادين نفتي، فرصت زيادي براي تصميم‎گيري درباره روند برداشت و توسعه نفت در اختيارمان نيست و با گذشت زمان، فرصت اتخاذ تصميمات محدود و محدودتر مي‎شود. پيش‎نياز رسيدن به چنين تفاهمي اين است که توجه به آينده با در‌نظر‌گرفتن واقعيت‎هاي کشور و تمرين ذهني در‌اين‎باره، براي تصميم‌سازان و تصميم‌گيران به عادت بدل شده تا به‌مرور تصويري روشن، جامع و يکپارچه از افق پيش‎رو در ذهن‎شان شکل گيرد و مي‌توان اميدوار بود که آنان افزايش توليد نفت و فعاليت‌هاي توسعه‌اي مرتبط با آن را حقيقتا به‎عنوان يک ضرورت و اولويت ملي ديده و در راستاي برطرف‌کردن عوامل ممانعت‎کننده و تقويت عوامل تسريع‎کننده قدم بردارند. در‌اين‌صورت به سه حوزه اصلي بايد توجه حداکثري کنند: اول توسعه بخش بالادستي نفت با توجه به ريسک‌هاي زياد و هزينه‌هاي بالا به‌شدت به سرمايه‌گذاري‌هاي کلان نيازمند است؛ بنابراین بايد سرمايه‌گذاري در اين بخش به يکي از جذاب‎ترين حوزه‌هاي سرمايه‌گذاري در کشور، به‌ویژه براي سرمايه‌گذاران ايراني و در رأس آنها بخش خصوصي تبديل شود، آن‌گاه منابع سرمايه‌اي مختلف، حتي سرمايه‌هاي سرگردان، به‌مرور به سوي اين بخش سرازير مي‌شوند. در‌عين‌حال هرگاه که شرايط سياسي بين‌المللي اجازه دهد، بايد به جذب سرمايه‌هاي خارجي توجه جدي کرد. دوم آنکه هرگاه مقدور باشد، بايد از طريق تعامل بين‌المللي حداکثري از ظرفيت‎هاي جهاني براي جذب فناوري‌هاي نو و يادگيري روش‎هاي برتر مديريتي بهره برد؛ اما در کنار آن، بهره‌برداري از ظرفيت و توان مديريتي، فني و اجرائي داخل کشور نيز بسيار حائز اهميت است. توجه به توان داخلي، در زمان حاضر که براي تعامل بين‌المللي با محدوديت‌هايي مواجهيم، بيش‌از‌پيش اهميت يافته است. شرکت‎ها، مؤسسات و متخصصان کشور از ظرفيت‎هاي بسيار خوبي برخوردارند؛ هرچند اين ظرفيت‎ها پراکنده بوده و نياز به ساماندهي دارد. سوم آنکه زير‌ساخت‎هاي اداري و مقرراتي کشور، به‌هيچ‌وجه مناسب توسعه پرشتاب نيستند. مقررات متعدد، مبهم، متضاد و ناکارآمد، بوروکراسي گسترده و دست‌و‌پاگير، فرايندهاي اداري طولاني و نفس‌گير، روزمرگي مديران و مشغوليت آنها به خرده‌ريزهاي اداري فرايند توسعه بهنگام، متوازن و پايدار را کم‎رمق و محدود مي‌کند. سبک‌کردن مقررات و چابک‌سازي فرايندها در توسعه نفت از مهم‌ترين اقدامات است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها