|

پایان جهان و ادامه تکامل انسان

عبدالرضا ناصرمقدسی. متخصص مغز و اعصاب

«مکس دیوانه: جاده خشم» محصول مشترک آمریکا و استرالیا، ساخته‌شده در سال 2015 و به کارگردانی جرج میلر است؛ یکی از صدها فیلمی که به آخرالزمان انسانی می‌پردازند؛ زمانی که انسان با اقدامات مخربی که انجام داده، هم خود و هم زمین را نابود کرده و حالا دارد برای بقا دست‌وپنجه نرم می‌کند. انسان در این فیلم‌ها معمولا به موفقیت می‌رسد. انگار می‌خواهد بیان کند که آخرالزمانی برای انسان وجود ندارد و انسان می‌تواند از هر موقعیتی هرچند بد، رهایی یابد. امید حتی در آخرالزمان نیز وجود دارد.
در این فیلم‌ها انسان به‌عنوان موجودی ورای زمین معرفی می‌شود؛ موجودی که می‌تواند برای رهایی و نجات خود زمین و هر چیز دیگر را تخریب کند یا دوباره به شکلی دیگر بسازد. ازاین‌رو این فیلم‌ها بیش از آنکه در مورد آخرالزمان انسان باشند، بخشی از مراحل تکاملی او را به نمایش می‌گذارند؛ مرحله‌ای که گرچه سخت و دهشتناک است، اما انسان از آن عبور خواهد کرد. چنین طرز فکری طرفداران بی‌شماری دارد. خیلی‌ها فکر می‌کنند که انسان برای بحران‌های محیط‌زیستی راه‌حلی پیدا می‌کند یا در صورت عدم توانایی در بهبود شرایط، زمین را به مقصد سایر کرات ترک خواهد کرد. اما این حرف تا چه اندازه می‌تواند واقعیت داشته باشد؟ آیا ممکن است توان انسان خیلی محدودتر از چیزی باشد که ما فکر می‌کنیم؟ ممکن است آنچه ما می‌سازیم تا به یاری‌مان بشتابد همانند ماشین‌ها و تکنولوژی‌های برجسته، در نهایت خودمختار شده و زمام امور را در دست گرفته و ما را نابود یا تبدیل به برده‌های خود کنند؟ یا حتی طبیعتی که این‌گونه از آن فاصله گرفته‌ایم جان داشته باشد و ما را بر سر حفظ خود قربانی كند؟ واقعا ما در برابر زمین‌لرزه‌های مهیب یا سیل‌ها و سونامی‌ها تا چه اندازه می‌توانیم به واسطه تکنولوژی از خود دفاع کنیم؟ سؤال بعدی نیز که مطرح می‌شود این است که انسان آیا در نهایت، آخرالزمانی روی زمین دارد؟ آیا ممکن است روزی طبیعت از بین برود؟ آب‌ها و مراتع و درختان نابود شوند؟ انسان‌ها به جان هم بیفتند؟ تا چه میزان نوع انسان می‌تواند مخرب باشد؟ آنچه ما مشاهده می‌کنیم این است که انسان موجودی به‌شدت مخرب است. انسان دارد محیط زیست خود را هر لحظه بیش از پیش تخریب می‌کند. بحران محیط زیست شاید جدی‌ترین خطری باشد که نوع بشر با آن روبه‌روست. اما میزان این تخریب در واقعیت تا به کجا می‌تواند پیش برود؟ آیا ممکن است مکانیسم‌های بازدارنده‌ای در طبیعت وجود داشته باشد که علیه انسان در جهت حفظ خود شود؟ اینها سؤالاتی است که باید به آنها پرداخته شود. اما یک چیز قابل ذکر است: این شورش طبیعت علیه انسان می‌تواند به دست خود انسان صورت گیرد. کسانی که برای حفظ محیط زیست تلاش می‌کنند درواقع نگهبانان زمین هستند و چه‌بسا که سربازان آن نیز محسوب شوند. ما هیچ‌گاه نگاهی کلی به واقعیت طبیعت نداشته و جایگاه خود؛ چه منفی و چه مثبت را در آن درنیافته‌ایم. شاید در آن صورت مدافعان محیط زیست نیز همانند درختانی باشند که با راندن ریشه‌های خود به اعماق زمین سبب استحکام آن می‌شوند. شاید. فیلم «مکس دیوانه: جاده خشم» داستانی ساده دارد. زمین رو به ویرانی است و آن اندک منابعی مانند آب و غذا نیز که موجود است در دست انسانی است که خویی درنده داشته و با چهره‌ای شبیه گرگ از سایرین بهره‌برداری می‌کند. او خود را به مثابه رب‌النوعی می‌بیند و زندگی و مرگ دیگران را در دست گرفته است، اما در این بین تعدادی از نزدیک‌ترین افراد به او؛ یعنی همسرانش علیه او می‌شورند. آنها به امید رسیدن به سرزمین سبزی که در داستان‌ها گفته شده، از آن جهنم ساخته‌شده توسط مرد گرگ‌نما فرار می‌کنند، اما وقتی که می‌فهمند چنین سرزمینی وجود ندارد، دوباره به ‌سوی همان سرزمین به‌جامانده از روزهای پرفتوح زمین بازمی‌گردند و تمام منابع زمین، از جمله آب را بین همه تقسیم می‌کنند. این‌گونه عدالت و طراوت را به زمین و به مردمان بازمی‌گردانند. همان‌طور که گفتم، فیلم کاملا داستانی معمولی و خطی دارد. اما استفاده بسیار خوب از صحنه‌های جذاب و نیز موسیقی عالی و هماهنگ فیلم به آن شکلی کاملا حماسی و درعین‌حال پرکشش بخشیده است؛ فیلمی که شاید کسی را به فکر نیندازد، اما می‌تواند برای بسیاری لذت‌بخش باشد. فیلم به دنبال بیان معنایی نیست، بلکه می‌خواهد با تصاویر برجسته بصری و یک موسیقی عالی، آخرالزمان و حماسه آن را به شکلی دیگر به نمایش بگذارد. به گمانم در این کار کاملا موفق شده است.
«مکس دیوانه: جاده خشم» محصول مشترک آمریکا و استرالیا، ساخته‌شده در سال 2015 و به کارگردانی جرج میلر است؛ یکی از صدها فیلمی که به آخرالزمان انسانی می‌پردازند؛ زمانی که انسان با اقدامات مخربی که انجام داده، هم خود و هم زمین را نابود کرده و حالا دارد برای بقا دست‌وپنجه نرم می‌کند. انسان در این فیلم‌ها معمولا به موفقیت می‌رسد. انگار می‌خواهد بیان کند که آخرالزمانی برای انسان وجود ندارد و انسان می‌تواند از هر موقعیتی هرچند بد، رهایی یابد. امید حتی در آخرالزمان نیز وجود دارد.
در این فیلم‌ها انسان به‌عنوان موجودی ورای زمین معرفی می‌شود؛ موجودی که می‌تواند برای رهایی و نجات خود زمین و هر چیز دیگر را تخریب کند یا دوباره به شکلی دیگر بسازد. ازاین‌رو این فیلم‌ها بیش از آنکه در مورد آخرالزمان انسان باشند، بخشی از مراحل تکاملی او را به نمایش می‌گذارند؛ مرحله‌ای که گرچه سخت و دهشتناک است، اما انسان از آن عبور خواهد کرد. چنین طرز فکری طرفداران بی‌شماری دارد. خیلی‌ها فکر می‌کنند که انسان برای بحران‌های محیط‌زیستی راه‌حلی پیدا می‌کند یا در صورت عدم توانایی در بهبود شرایط، زمین را به مقصد سایر کرات ترک خواهد کرد. اما این حرف تا چه اندازه می‌تواند واقعیت داشته باشد؟ آیا ممکن است توان انسان خیلی محدودتر از چیزی باشد که ما فکر می‌کنیم؟ ممکن است آنچه ما می‌سازیم تا به یاری‌مان بشتابد همانند ماشین‌ها و تکنولوژی‌های برجسته، در نهایت خودمختار شده و زمام امور را در دست گرفته و ما را نابود یا تبدیل به برده‌های خود کنند؟ یا حتی طبیعتی که این‌گونه از آن فاصله گرفته‌ایم جان داشته باشد و ما را بر سر حفظ خود قربانی كند؟ واقعا ما در برابر زمین‌لرزه‌های مهیب یا سیل‌ها و سونامی‌ها تا چه اندازه می‌توانیم به واسطه تکنولوژی از خود دفاع کنیم؟ سؤال بعدی نیز که مطرح می‌شود این است که انسان آیا در نهایت، آخرالزمانی روی زمین دارد؟ آیا ممکن است روزی طبیعت از بین برود؟ آب‌ها و مراتع و درختان نابود شوند؟ انسان‌ها به جان هم بیفتند؟ تا چه میزان نوع انسان می‌تواند مخرب باشد؟ آنچه ما مشاهده می‌کنیم این است که انسان موجودی به‌شدت مخرب است. انسان دارد محیط زیست خود را هر لحظه بیش از پیش تخریب می‌کند. بحران محیط زیست شاید جدی‌ترین خطری باشد که نوع بشر با آن روبه‌روست. اما میزان این تخریب در واقعیت تا به کجا می‌تواند پیش برود؟ آیا ممکن است مکانیسم‌های بازدارنده‌ای در طبیعت وجود داشته باشد که علیه انسان در جهت حفظ خود شود؟ اینها سؤالاتی است که باید به آنها پرداخته شود. اما یک چیز قابل ذکر است: این شورش طبیعت علیه انسان می‌تواند به دست خود انسان صورت گیرد. کسانی که برای حفظ محیط زیست تلاش می‌کنند درواقع نگهبانان زمین هستند و چه‌بسا که سربازان آن نیز محسوب شوند. ما هیچ‌گاه نگاهی کلی به واقعیت طبیعت نداشته و جایگاه خود؛ چه منفی و چه مثبت را در آن درنیافته‌ایم. شاید در آن صورت مدافعان محیط زیست نیز همانند درختانی باشند که با راندن ریشه‌های خود به اعماق زمین سبب استحکام آن می‌شوند. شاید. فیلم «مکس دیوانه: جاده خشم» داستانی ساده دارد. زمین رو به ویرانی است و آن اندک منابعی مانند آب و غذا نیز که موجود است در دست انسانی است که خویی درنده داشته و با چهره‌ای شبیه گرگ از سایرین بهره‌برداری می‌کند. او خود را به مثابه رب‌النوعی می‌بیند و زندگی و مرگ دیگران را در دست گرفته است، اما در این بین تعدادی از نزدیک‌ترین افراد به او؛ یعنی همسرانش علیه او می‌شورند. آنها به امید رسیدن به سرزمین سبزی که در داستان‌ها گفته شده، از آن جهنم ساخته‌شده توسط مرد گرگ‌نما فرار می‌کنند، اما وقتی که می‌فهمند چنین سرزمینی وجود ندارد، دوباره به ‌سوی همان سرزمین به‌جامانده از روزهای پرفتوح زمین بازمی‌گردند و تمام منابع زمین، از جمله آب را بین همه تقسیم می‌کنند. این‌گونه عدالت و طراوت را به زمین و به مردمان بازمی‌گردانند. همان‌طور که گفتم، فیلم کاملا داستانی معمولی و خطی دارد. اما استفاده بسیار خوب از صحنه‌های جذاب و نیز موسیقی عالی و هماهنگ فیلم به آن شکلی کاملا حماسی و درعین‌حال پرکشش بخشیده است؛ فیلمی که شاید کسی را به فکر نیندازد، اما می‌تواند برای بسیاری لذت‌بخش باشد. فیلم به دنبال بیان معنایی نیست، بلکه می‌خواهد با تصاویر برجسته بصری و یک موسیقی عالی، آخرالزمان و حماسه آن را به شکلی دیگر به نمایش بگذارد. به گمانم در این کار کاملا موفق شده است.
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها