|

تأملی در باب انصراف هنرمندان از جشنواره تئاتر فجر

از قضا سِرکَنگبین صفرا فزود

حسین کیانی. نمایش‌نامه‌نویس و کارگردان

من تا به آخر بنا داشتم درباره‌ ماجرای انصراف هنرمندان از شرکت و حضور در جشنواره‌های هنری فجر و مخصوصا جشنواره‌ تئاتر فجر اظهارنظری نکنم، اما پذیرفته‌نشدن یا به عبارتی ردشدن چندین‌باره‌ یکی دیگر از نمایش‌نامه‌هایم از طرف شورای نظارت و ارزشیابی که دیگر، عادت من و شورا شده است و قصد اجرای آن را در سال ۱۳۹۹ داشتم، باعث شد تصمیم به شکستن این بنا بگیرم و نظر خود را بیان کنم.
به گمان من که ذی‌نفع جشنواره هم نیستم، انصراف و عدم حضور و قهر از مشارکت در سی‌وهشتمین جشنواره‌ تئاتر فجر نه‌تنها کمکی به بهبود شرایط موجود و رفع آسیب‌های این هنر نمی‌کند، بلکه هدفی را هم که انصراف‌دهندگان خواسته یا ناخواسته در پی آن بودند رهنمون نمی‌شود و ای‌بسا به قول مثنوی؛ سِرکَنگبین صفرا بیفزاید و به نتیجه‌ای کاملا مغایر و متفاوت با آنچه انصراف‌دهندگان در نظر داشتند، بینجامد؛ چنان‌که همین‌گونه هم شده است و عملی که قرار بود همدردی و همدلی و مسئولیت‌پذیری هنرمندان را نشان دهد، تبدیل شد به قهر لجبازانه و نارضایتی سرشار از بی‌اعتمادی از یک طرف و تهدیدِ قهرآمیز و دامن‌زدن به بی‌اعتمادی متقابل از سوی دیگر این ماجرا. حالا دیگر انصراف و عدم حضور و مشارکت تبدیل به نوعی طناب‌کشی قهرآمیز شده است که یک طرف می‌خواهد روی طرف دیگر را کم کند و تا حد امکان، طناب را جوری بکشد که طرف مقابل با پهنای صورت به زمین برخورد کند و چهره‌اش به طور کامل خدشه‌دار شود.
آیا این بود هدف غایی و نهایی انصراف که از سرِ روحِ لطیف هنری و احساس مسئولیت‌پذیری فرهنگی برآمده بود و قصد داشت یک پیغام کاملا مدنی و سازنده به طرف مقابل بدهد؟ آیا قرار بود به چنین منازعه و مخاصمه‌ای بینجامد و نتیجه‌ای جز دامن‌زدن بیشتر به آسیب‌ها و لاینحل‌ماندن مشکلات نداشته باشد یا می‌خواست پیام‌رسان همدردی و همدلی اجتماعی و انجام وظیفه‌ای اخلاقی و فرهنگی باشد؟ به راستی که مصداق بارز نقض غرضِ ناخواسته‌ای شد که هم هدف اصلی را مخدوش و منحرف کرد و هم باری مضاعف را بر مشکلات هنر تئاتر افزود. اینکه چه طرفی در این ماجرا مقصر است و دلایل اثبات و رد آن، بماند برای پژوهندگان تاریخ اجتماعی تئاتر ایران، اما اصل و آخر مطلب این است که یک‌بار و تنها یک‌بار، همت عالی کنیم و در این خانواده‌ چندهزارنفری، افراط و تفریط نباشیم. چه کسی نمی‌داند که جشنواره‌ فجر زمانی آنچنان اعتبار بلندی یافته بود که آنهایی که حالا برای حضور در آن شرط‌وشروط سنگین‌ورنگین می‌گذارند، در آن دوران هر شرطی را برای حضور می‌پذیرفتند؟ خیال نکنیم اعمال و تصمیماتمان در غبار فراموشی زمان گم می‌شود و دگرگونی احوالمان را دیگران و تاریخ‌نویسان اجتماعی تئاتر ایران از یاد خواهند برد. کم‌حافظگی یا بدحافظگی، پناه امنی برای رنگ‌به‌رنگ‌شدن نیست. عصر، عصر رسانه است و تئاتر در شرایط زیستی ما از مهم‌ترین آنهاست. درست است که تئاتر کارنکردن، گاهی مهم‌ترین تئاتری است که می‌تواند اتفاق بیفتد، اما در حال کنونی ما و با توجه به آنچه رفت، حضور و مشارکت در جشنواره‌ای که پایه‌گذاران و رونق‌دهندگانش، از مهم‌ترین هنرمندان تئاتر ایران بوده‌اند، ضروری می‌نماید. آن‌گاهی که یک هدف اخلاقی و از سر مسئولیت‌پذیری اجتماعی نقض غرض می‌شود و می‌شود مصداق آن بیت معروف مثنوی معنوی؛
از قضا سِرکَنگبین صفرا فزود
روغن‌ بادام خشکی می‌نمود
پس بهتر است زبان و بیان هنر گشوده‌تر و صریح‌تر شود و آنچه قرار بود به زبان تند ولی الکن انصراف بیان شود، حالا به روایت متعادل، ولی خلاقانه و صدچندان مؤثرتر هنر نمایش بیان شود؛ روایتی که در شرایط زیست کنونی ما بیشترین نیاز به آن احساس می‌شود و بالاترین ضرورت‌ها را دارد. تئاتر، هنر گفت‌وگوست. با گفت‌وگو آغاز می‌شود، با گفت‌وگو ادامه می‌دهد و با گفت‌وگو به پایان می‌رسد. هر انصراف و خللی در اجرای آن به تضعیف گفت‌وگو در جامعه دامن می‌زند و مهم‌ترین راه نجات جامعه را مسدود می‌کند؛ راه نجاتی که جز گفت‌وگو و ‌هم‌اندیشی و همگرایی نیست. هیچ‌کس نمی‌تواند در برابر گفت‌وگو مقاومت کند. هنر تئاتر می‌تواند به نهادینه‌سازی این گفت‌وگو کمک فراوانی کند و هر کسی را به گفت‌وگو وامی‌دارد. از گفت‌وگو دریغ نکنیم که تنها راه برون‌رفت و زنده‌سازی حیات اجتماعی و فکری و فرهنگی ماست.
من تا به آخر بنا داشتم درباره‌ ماجرای انصراف هنرمندان از شرکت و حضور در جشنواره‌های هنری فجر و مخصوصا جشنواره‌ تئاتر فجر اظهارنظری نکنم، اما پذیرفته‌نشدن یا به عبارتی ردشدن چندین‌باره‌ یکی دیگر از نمایش‌نامه‌هایم از طرف شورای نظارت و ارزشیابی که دیگر، عادت من و شورا شده است و قصد اجرای آن را در سال ۱۳۹۹ داشتم، باعث شد تصمیم به شکستن این بنا بگیرم و نظر خود را بیان کنم.
به گمان من که ذی‌نفع جشنواره هم نیستم، انصراف و عدم حضور و قهر از مشارکت در سی‌وهشتمین جشنواره‌ تئاتر فجر نه‌تنها کمکی به بهبود شرایط موجود و رفع آسیب‌های این هنر نمی‌کند، بلکه هدفی را هم که انصراف‌دهندگان خواسته یا ناخواسته در پی آن بودند رهنمون نمی‌شود و ای‌بسا به قول مثنوی؛ سِرکَنگبین صفرا بیفزاید و به نتیجه‌ای کاملا مغایر و متفاوت با آنچه انصراف‌دهندگان در نظر داشتند، بینجامد؛ چنان‌که همین‌گونه هم شده است و عملی که قرار بود همدردی و همدلی و مسئولیت‌پذیری هنرمندان را نشان دهد، تبدیل شد به قهر لجبازانه و نارضایتی سرشار از بی‌اعتمادی از یک طرف و تهدیدِ قهرآمیز و دامن‌زدن به بی‌اعتمادی متقابل از سوی دیگر این ماجرا. حالا دیگر انصراف و عدم حضور و مشارکت تبدیل به نوعی طناب‌کشی قهرآمیز شده است که یک طرف می‌خواهد روی طرف دیگر را کم کند و تا حد امکان، طناب را جوری بکشد که طرف مقابل با پهنای صورت به زمین برخورد کند و چهره‌اش به طور کامل خدشه‌دار شود.
آیا این بود هدف غایی و نهایی انصراف که از سرِ روحِ لطیف هنری و احساس مسئولیت‌پذیری فرهنگی برآمده بود و قصد داشت یک پیغام کاملا مدنی و سازنده به طرف مقابل بدهد؟ آیا قرار بود به چنین منازعه و مخاصمه‌ای بینجامد و نتیجه‌ای جز دامن‌زدن بیشتر به آسیب‌ها و لاینحل‌ماندن مشکلات نداشته باشد یا می‌خواست پیام‌رسان همدردی و همدلی اجتماعی و انجام وظیفه‌ای اخلاقی و فرهنگی باشد؟ به راستی که مصداق بارز نقض غرضِ ناخواسته‌ای شد که هم هدف اصلی را مخدوش و منحرف کرد و هم باری مضاعف را بر مشکلات هنر تئاتر افزود. اینکه چه طرفی در این ماجرا مقصر است و دلایل اثبات و رد آن، بماند برای پژوهندگان تاریخ اجتماعی تئاتر ایران، اما اصل و آخر مطلب این است که یک‌بار و تنها یک‌بار، همت عالی کنیم و در این خانواده‌ چندهزارنفری، افراط و تفریط نباشیم. چه کسی نمی‌داند که جشنواره‌ فجر زمانی آنچنان اعتبار بلندی یافته بود که آنهایی که حالا برای حضور در آن شرط‌وشروط سنگین‌ورنگین می‌گذارند، در آن دوران هر شرطی را برای حضور می‌پذیرفتند؟ خیال نکنیم اعمال و تصمیماتمان در غبار فراموشی زمان گم می‌شود و دگرگونی احوالمان را دیگران و تاریخ‌نویسان اجتماعی تئاتر ایران از یاد خواهند برد. کم‌حافظگی یا بدحافظگی، پناه امنی برای رنگ‌به‌رنگ‌شدن نیست. عصر، عصر رسانه است و تئاتر در شرایط زیستی ما از مهم‌ترین آنهاست. درست است که تئاتر کارنکردن، گاهی مهم‌ترین تئاتری است که می‌تواند اتفاق بیفتد، اما در حال کنونی ما و با توجه به آنچه رفت، حضور و مشارکت در جشنواره‌ای که پایه‌گذاران و رونق‌دهندگانش، از مهم‌ترین هنرمندان تئاتر ایران بوده‌اند، ضروری می‌نماید. آن‌گاهی که یک هدف اخلاقی و از سر مسئولیت‌پذیری اجتماعی نقض غرض می‌شود و می‌شود مصداق آن بیت معروف مثنوی معنوی؛
از قضا سِرکَنگبین صفرا فزود
روغن‌ بادام خشکی می‌نمود
پس بهتر است زبان و بیان هنر گشوده‌تر و صریح‌تر شود و آنچه قرار بود به زبان تند ولی الکن انصراف بیان شود، حالا به روایت متعادل، ولی خلاقانه و صدچندان مؤثرتر هنر نمایش بیان شود؛ روایتی که در شرایط زیست کنونی ما بیشترین نیاز به آن احساس می‌شود و بالاترین ضرورت‌ها را دارد. تئاتر، هنر گفت‌وگوست. با گفت‌وگو آغاز می‌شود، با گفت‌وگو ادامه می‌دهد و با گفت‌وگو به پایان می‌رسد. هر انصراف و خللی در اجرای آن به تضعیف گفت‌وگو در جامعه دامن می‌زند و مهم‌ترین راه نجات جامعه را مسدود می‌کند؛ راه نجاتی که جز گفت‌وگو و ‌هم‌اندیشی و همگرایی نیست. هیچ‌کس نمی‌تواند در برابر گفت‌وگو مقاومت کند. هنر تئاتر می‌تواند به نهادینه‌سازی این گفت‌وگو کمک فراوانی کند و هر کسی را به گفت‌وگو وامی‌دارد. از گفت‌وگو دریغ نکنیم که تنها راه برون‌رفت و زنده‌سازی حیات اجتماعی و فکری و فرهنگی ماست.
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها