|

عالی‌جنابان الکی

حسین گنجی. روزنامه‌نگار

در رفتارهای اجتماعی حیوانات خصوصیاتی بروز می‌کند که ما در جامعه انسانی با تفاوت‌های شبیه به آنها را مشاهده می‌کنیم و همین‌طور برعکس در رفتارهای اجتماعی انسان‌ها شباهت‌های با رفتارهای حیوانی می‌بینم. این رایج است که اگر انسانی رفتار خشن از خود بروز دهد، به او حیوان یا وحشی گفته می‌شود و اگر این رفتار در نهایت خشونت باشد به او درنده یا حیوان و از این دست مشابهت‌سازی‌های به حرف و تصویر گفته می‌شود. فصل مشترک انسان و حیوان را شاید همان غریزه باید دانست. جایی که انسان دارای عقل خودکنترلگر مانند حیوان غریزه‌محور رفتار می کند و از خود رفتاری خارج از مدنیت اجتماع انسانی بروز می‌دهد. تمامیت‌خواه و پرخاشگر می‌شود، آسیب‌زننده و تحکم‌آمیز رفتار می‌کند و می‌کوشد میان خود و دیگری یا دیگران مرزی تعیین کند و اصطلاحا حساب خود را از بقیه سوا کند. احساساتش را به شکل مغرورانه و حق‌به‌جانبی بروز می‌دهد و جهانش را سراسر تهاجمی و دارای شبهه و خصم می‌بیند. این گذاره‌های کوتاه تا حدودی خصوصیات مردسالارانه جامعه ماست که در نمایشگاه اخیر پیمان هوشمند‌زاده در گالری AG با عنوان عالی‌جناب خروس، خود را نمایان کرده است.
همان‌طورکه از نام نمایشگاه پیداست، کلمه عالی‌جناب به‌خوبی زینت‌بخش و معرفی‌کننده خروس و وجوه در‌هم‌تنیده اوست و تصویری از همان نگاه و برداشتی است که ما از خروس در ذهن داریم. خروس به این معنا کسی است که عموما بر صدر باید بنشیند، حرم‌سرای مملو از مرغان باید او را احاطه کنند و جهانش را با آواز صبحگاهی به این معنی که من بیدارم، چه معنی دارد کسی بخوابد و در واقع استراحت با نگاه از زیر تاج ملوکانه پایان‌بخش روز‌ش باشد.
تاجی که در عکس‌های هوشمندزاده به روشنی بخش طنز ماجرا را نیز با خود یدک می‌کشد و این سؤال که این همه غرور و این نگاه با چه پشتوانه‌‌ای خود را برتر می‌داند. اساسا یک خروس کجای جهان ماست؟ و ما انسان‌ها شاید خیلی در زندگی شخصی و مدنی خود چنین زاویه نگاهی را خواسته یا ناخواسته برگزیده‌ایم، ولی اکنون که موجودی با چنین خصوصیات رفتاری و شکل ظاهری‌ای می‌بینم، بیشتر شوخی و خنده‌دار درکش می‌کنیم، فارغ از اینکه از جایگاه خروس، در نقش خود و در جایی که ایستاده است، نه‌تنها خنده‌دار نیست و خود را این‌گونه نمی‌داند، بلکه با تمام وجود موقعیت خود را تحسین می‌کند، کاری که ما نیز درباره خودمان انجام می‌دهیم. شاید این سؤال را با دیدن این عکس‌ها از خودمان بپرسیم که این‌همه سهم را از کجا برای خودمان کنار گذاشته‌ایم؟
هوشمندزاده با عکس‌هایش در قاب‌های به‌مراتب ساده و بی‌آلایش، جهان مردسالارانه و پرآلایش ما را به نقد کشیده است. کلمه عالی‌جناب بیش از آنکه در احترام اینجا قرار گرفته باشد، رفتار به‌ظاهر جدی ولی در باطن بیهوده ما را به طنز گرفته است. او با عالی‌جناب گفتن به خروس به‌نوعی جامعه عالی‌جناب‌ساز و عالی‌جناب‌زده را زیر نیش طنز لنز خود برده و خروس در این میان تنها یک استعاره است؛ استعاره از مردانی که فکر می‌کنند دارای چنین جایگاهی در محیط خانواده خود هستند.
نمادی از یک عالی‌جناب الکی و پلاستیکی که فکر می‌کند جهان همین باغچه‌ای است که او با مرغانش در آن زیست می‌کند و باید به اراده او خانواده‌اش زندگی کنند
که قطعا اگر خروس بداند هوشمندزاده چه با او کرده، بسیار مکدر خواهد شد. هوشمندزاده پیش از این نیز در کارهایش، در کبریت‌ها، فندک‌ها، دست‌ها و كمربندها و گردنبند‌ها و دیگر کارها، به‌خوبی این نگاه جزءانگارانه‌اش به جهان پیرامونش را به تصویر کشیده بود. او از همین نگاه جزئی‌نگر به کل‌های پرمسئله و حادترین موضوعات اطرافش ورود می‌کند و آنها را به چالش می‌کشد. او در سال‌های کاری‌اش توانسته تیغ تیز نگاهش را به چرکین‌ترین بخش‌های مدنیت اجتماعی جامعه بزند و رفتارهای انسانی چرک را از دورترین فاصله‌ها به سوژه به ما نشان دهد. کاری که شاید تنها از یک عکاس ایرانی غرق‌شده در ادبیات فارسی مملو از استعاره و ایهام بربیاید. در کارهای او نگاهی اجتماعی که برآمده از دغدغه‌های مدام اوست و نبود شلختگی و شلوغی و به‌نوعی سادگی کارها، قاب‌بندی‌ها که برآمده از تسلط او بر عکاسی است و داشتن جهان‌بینی بزرگ و زاویه نگاه وسیعش که حاصل تسلط او بر ادبیات است، به هوشمندزاده عکاس کمک کرده ما را برابر نه یک عکس از یک تاج خروس یا نگاه بیمناکش، برابر مجموعه‌‌ای از نشانه‌ها، اسطوره‌ها و باورهای غلط اجتماعی یک جامعه قرار دهد. جامعه‌‌ای که هر روز مسائل پیچیده‌تر و هر روز به این نگاه ساده ولی در عین آسیب‌شناسانه بیشتر نیازمند است.
در رفتارهای اجتماعی حیوانات خصوصیاتی بروز می‌کند که ما در جامعه انسانی با تفاوت‌های شبیه به آنها را مشاهده می‌کنیم و همین‌طور برعکس در رفتارهای اجتماعی انسان‌ها شباهت‌های با رفتارهای حیوانی می‌بینم. این رایج است که اگر انسانی رفتار خشن از خود بروز دهد، به او حیوان یا وحشی گفته می‌شود و اگر این رفتار در نهایت خشونت باشد به او درنده یا حیوان و از این دست مشابهت‌سازی‌های به حرف و تصویر گفته می‌شود. فصل مشترک انسان و حیوان را شاید همان غریزه باید دانست. جایی که انسان دارای عقل خودکنترلگر مانند حیوان غریزه‌محور رفتار می کند و از خود رفتاری خارج از مدنیت اجتماع انسانی بروز می‌دهد. تمامیت‌خواه و پرخاشگر می‌شود، آسیب‌زننده و تحکم‌آمیز رفتار می‌کند و می‌کوشد میان خود و دیگری یا دیگران مرزی تعیین کند و اصطلاحا حساب خود را از بقیه سوا کند. احساساتش را به شکل مغرورانه و حق‌به‌جانبی بروز می‌دهد و جهانش را سراسر تهاجمی و دارای شبهه و خصم می‌بیند. این گذاره‌های کوتاه تا حدودی خصوصیات مردسالارانه جامعه ماست که در نمایشگاه اخیر پیمان هوشمند‌زاده در گالری AG با عنوان عالی‌جناب خروس، خود را نمایان کرده است.
همان‌طورکه از نام نمایشگاه پیداست، کلمه عالی‌جناب به‌خوبی زینت‌بخش و معرفی‌کننده خروس و وجوه در‌هم‌تنیده اوست و تصویری از همان نگاه و برداشتی است که ما از خروس در ذهن داریم. خروس به این معنا کسی است که عموما بر صدر باید بنشیند، حرم‌سرای مملو از مرغان باید او را احاطه کنند و جهانش را با آواز صبحگاهی به این معنی که من بیدارم، چه معنی دارد کسی بخوابد و در واقع استراحت با نگاه از زیر تاج ملوکانه پایان‌بخش روز‌ش باشد.
تاجی که در عکس‌های هوشمندزاده به روشنی بخش طنز ماجرا را نیز با خود یدک می‌کشد و این سؤال که این همه غرور و این نگاه با چه پشتوانه‌‌ای خود را برتر می‌داند. اساسا یک خروس کجای جهان ماست؟ و ما انسان‌ها شاید خیلی در زندگی شخصی و مدنی خود چنین زاویه نگاهی را خواسته یا ناخواسته برگزیده‌ایم، ولی اکنون که موجودی با چنین خصوصیات رفتاری و شکل ظاهری‌ای می‌بینم، بیشتر شوخی و خنده‌دار درکش می‌کنیم، فارغ از اینکه از جایگاه خروس، در نقش خود و در جایی که ایستاده است، نه‌تنها خنده‌دار نیست و خود را این‌گونه نمی‌داند، بلکه با تمام وجود موقعیت خود را تحسین می‌کند، کاری که ما نیز درباره خودمان انجام می‌دهیم. شاید این سؤال را با دیدن این عکس‌ها از خودمان بپرسیم که این‌همه سهم را از کجا برای خودمان کنار گذاشته‌ایم؟
هوشمندزاده با عکس‌هایش در قاب‌های به‌مراتب ساده و بی‌آلایش، جهان مردسالارانه و پرآلایش ما را به نقد کشیده است. کلمه عالی‌جناب بیش از آنکه در احترام اینجا قرار گرفته باشد، رفتار به‌ظاهر جدی ولی در باطن بیهوده ما را به طنز گرفته است. او با عالی‌جناب گفتن به خروس به‌نوعی جامعه عالی‌جناب‌ساز و عالی‌جناب‌زده را زیر نیش طنز لنز خود برده و خروس در این میان تنها یک استعاره است؛ استعاره از مردانی که فکر می‌کنند دارای چنین جایگاهی در محیط خانواده خود هستند.
نمادی از یک عالی‌جناب الکی و پلاستیکی که فکر می‌کند جهان همین باغچه‌ای است که او با مرغانش در آن زیست می‌کند و باید به اراده او خانواده‌اش زندگی کنند
که قطعا اگر خروس بداند هوشمندزاده چه با او کرده، بسیار مکدر خواهد شد. هوشمندزاده پیش از این نیز در کارهایش، در کبریت‌ها، فندک‌ها، دست‌ها و كمربندها و گردنبند‌ها و دیگر کارها، به‌خوبی این نگاه جزءانگارانه‌اش به جهان پیرامونش را به تصویر کشیده بود. او از همین نگاه جزئی‌نگر به کل‌های پرمسئله و حادترین موضوعات اطرافش ورود می‌کند و آنها را به چالش می‌کشد. او در سال‌های کاری‌اش توانسته تیغ تیز نگاهش را به چرکین‌ترین بخش‌های مدنیت اجتماعی جامعه بزند و رفتارهای انسانی چرک را از دورترین فاصله‌ها به سوژه به ما نشان دهد. کاری که شاید تنها از یک عکاس ایرانی غرق‌شده در ادبیات فارسی مملو از استعاره و ایهام بربیاید. در کارهای او نگاهی اجتماعی که برآمده از دغدغه‌های مدام اوست و نبود شلختگی و شلوغی و به‌نوعی سادگی کارها، قاب‌بندی‌ها که برآمده از تسلط او بر عکاسی است و داشتن جهان‌بینی بزرگ و زاویه نگاه وسیعش که حاصل تسلط او بر ادبیات است، به هوشمندزاده عکاس کمک کرده ما را برابر نه یک عکس از یک تاج خروس یا نگاه بیمناکش، برابر مجموعه‌‌ای از نشانه‌ها، اسطوره‌ها و باورهای غلط اجتماعی یک جامعه قرار دهد. جامعه‌‌ای که هر روز مسائل پیچیده‌تر و هر روز به این نگاه ساده ولی در عین آسیب‌شناسانه بیشتر نیازمند است.
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها