|

تاريك و روشن توقف پخش زنده چند برنامه

محمد‌جواد لساني - ‌پژوهشگر

هفته گذشته اعلام شد که چند برنامه تلويزيوني مانند ثريا، جهان‌آرا و عصرانه از حالت پخش زنده خارج شده‌اند. شايد هم کار تا آنجا پيش رفته باشد که به تعطيلي برخي از آن برنامه‌ها بينجامد. آيا اين تصميم در محدوده اختيارات سازمان صورت گرفته يا آنکه فراسازماني بوده؟ البته خبري هم پخش شد که نماينده رئيس‌جمهوري در رسانه ملي گفته دولت در زنده يا ضبطي‌بودن و پخش‌کردن يا نکردن برنامه‌ها هيچ دخالتي نداشته است و فقط بر اصول حرفه‌اي برنامه‌سازي متوازن، رعايت بي‌طرفي، انصاف، عينيت و شفافيت تأکيد داشته است. اين نظر، پس از آن بود که عده‌اي در فضاي مجازي، فشار دولت را پشت پرده اين تصميمات قلمداد کردند.‌پيش از آنکه به پاسخ مسئولان امر پرداخته شود، بايد گفت که نمي‌توان هرگونه سختگيري رسانه‌اي را با شتاب‌زدگي مردود دانست يا برخي قوا بخواهند دامن خويش را از آن مبرا کنند؛ بلکه بايد مسئله طرح‌شده را با چشم‌هاي باز بررسي کرد. با اين پيش‌فرض که اگر يک برنامه تلويزيوني بخواهد در روند اجرائي خود از شيوه علمي و استاندارد خود تخطي کند، شايد بيراه نباشد که مستوجب اخطاري سازماني قرار گيرد تا پس از رفع خطاهاي پيش‌آمده و عادت‌شده بار ديگر در مسير صحيح برنامه‌سازي قرار گيرد و دوره جديدي از پخش برنامه‌هاي زنده خود را آغاز کند. اين روند اگر تا به آخر طي شود، هرگز نمي‌تواند نکته ناگواري باشد. مدير روابط‌عمومي معاونت سيما درباره اين قضيه پيش‌آمده در پخش چند برنامه زنده، واکنش نشان داد و در گفت‌وگو با يکي از خبرگزاري‌ها، اصطلاحي با عنوان «بازمهندسي» به کار برد. اين مسئول رسانه‌اي اعلام کرد مديران شبکه‌هاي سيما لازم است در برنامه‌هايي که منطق پخش زنده ندارند، بازنگري مجدد کنند. او گفت که تهيه‌کنندگان شايسته است رويکرد چالشي براي ارتقای اين‌گونه برنامه‌ها اتخاذ کنند تا به نقد هدف که «منصفانه» باشد، دست يابند. اين فکر جامع، طراحي جديدي مي‌طلبد تا بينندگان بيشتري از صاحبان افکار گوناگون، جذب تلويزيون بشوند. نکته‌هايي که او طرح کرده، البته در عمل و نه‌فقط گفتار، با موازين يک برنامه زنده مطابقت دارد؛ اما بهتر است مطلب بازتر شود. بايد پرسيد که مگر براي پخش زنده يک برنامه چه چيزهايي بايد رعايت کرد؟ نکته‌هايي آکادميک تعريف شده که مي‌توان آنها را برشمرد؛ مثل تعامل «لحظه‌اي» با مخاطبان، بازخورد و تعامل سريع با مخاطبان برنامه در حال پخش و هم‌زماني برنامه با وقوع رخدادهاي جامعه که موضوع برنامه قرار گرفته؛ از‌جمله مواردي است که بايد در نظر گرفت تا کالبد برنامه زنده به بار بنشيند؛ اما از همه مهم‌‌تر آن است که عناصر دعوت‌شده به اين «تاک شو» يا ميزگرد کارشناسي، بايد نماينده واقعي افکار يا احزابي باشند که در جامعه حضور قوي و تأثيرگذار دارند و گاهي هم صاحبان آن افکار ممکن است روبه‌روي هم بايستند و برخورد فکري با هم داشته باشند. فقط در صورت رعايت اين رويه منصفانه است که بر محتوا و غناي برنامه افزوده مي‌شود و آن را از حالت تبليغ يا «پروپاگاندا» خارج مي‌کند. اين رمزی طلايي است که مي‌تواند مخاطبان انبوه را از چهار گوشه ميهن فرا بخواند تا با يک برنامه زنده، همراه و همدم شوند. يک مدير گروه تلويزيوني با پخش زنده يک برنامه، مخاطراتي براي خود مي‌خرد که اگر بي‌تجربگي کند، سبب‌ساز اشتباهات فاحشي مي‌شود و چه بسا لحظاتي از برنامه مي‌تواند ساحت آرام و پاک يک جامعه را ملتهب کند. اکنون هم مانند گذشته نيست که فقط چند نفر برنامه را مشاهده کنند و برای ديگران تعريف کنند که چه اتفاقي را شاهد بودند؛ بلکه با رشد فناوري رسانه‌اي، باز‌پخش و تکثير تکه‌هاي يک برنامه يا واقعه‌اي اجتماعي به‌راحتي در شبکه‌هاي اجتماعي ممکن شده و همين امر به‌مثابه يک «ذره‌بين» مي‌تواند بخش اعتراضي يک برنامه زنده را تشديد کند و حتي در معرض ديد مادربزرگ‌هاي بي‌خبر از احوال کنوني اجتماع قرار دهد و آنها را هم درگير ماجرا کند. در واقع اقشار مختلف سني جامعه در اين‌گونه موارد داوران صادقي هستند که سکوت در برابر آن يا عزم محدودكردن اين موج عظيم فکري، کاري نابخردانه است.

باز هم يک پرسش مطرح مي‌شود که اين بيماري رسانه‌اي چگونه خود را نشان مي‌دهد؟ در پاسخ بايد ساده گفت وقتي که تهيه‌کننده بخواهد بدون رعايت قواعد پذيرفته‌شده، به سمتي برود که فقط اميال شخصي مديران خود را برآورده کند، خشت اول برنامه‌سازي را کج نهاده است. منظور از اميال، مقاصدي است که يک دستگاه بخواهد از طريق آن، حقيقتي مسلم و اجتماعي را بپوشاند. درحالي‌که وظيفه مديران سازماني اين است که به‌جاي آن اميال جناحي و شخصي، به خواسته‌هاي ملي بينندگان برنامه احترام بگذارند! اگر روند يک برنامه زنده صادقانه پيش رود، ديگر نيازي نيست براي به کرسي نشاندن يک حرف شخصي يا حزبي، در لحظاتي از برنامه به شخصيتي سياسي يا هنري توهين و تعرضي شود يا به پيشگاه شرکت‌کنندگان در يک رخداد اجتماعي تحقير و ناسزايي اعمال شود. بلکه با رعايت اصول برنامه‌سازي، مدار گفت‌وگو به‌صورت طبيعي به سمت حقيقت‌يابي مسئله ميل خواهد کرد. نشانه ديگر اين بيماري، زماني است که استوديوي يک برنامه چالشي با کارشناسان يکدستي پر شود که تقريبا همه آنها تنها يک مسير فکري را دنبال مي‌کنند. تصور کنيد در آن ميان از مجري برنامه چه کاري ساخته است؟ زيرا وقتي که او به شرايط حضور انتخاب‌شوندگان در استوديو پي مي‌برد، ديگر اختيار عملي از خود ندارد. نيات پشت پرده را با هوش متوسط خود درمي‌يابد اما هرگز قادر نيست تا براي توازن برنامه کاري کند و براي دفاع از حقوق نمايندگان غايب گامي محکم بردارد؛ به‌ويژه اگر از خود مايه‌هاي فکري و مطالعاتي هم نداشته باشد، هر نوع دخالتي از سوي او کار را بدتر مي‌کند. در باطن امر، او تنها يک شومن است که مي‌کوشد با بذله‌گويي غريزي خود، هيجاني مصنوعي ايجاد کند تا به نحوي بينندگان عادي به يکسونگري برنامه پي نبرند.
سواد رسانه‌اي در اين‌گونه مواقع مي‌تواند به کمک مديران بشتابد تا اگر خواهان يک برنامه چالشي زنده هستند، آن را به‌درستی اجرا کنند و اگر نخواهند تن به آن بدهند، بهتر است که از خير تهيه چنين برنامه‌هايي بگذرند.

زيرا هر اقدام رسانه‌اي، سازو‌کار خود را مي‌طلبد که اکنون شايد در صحن رسانه ملي، مردم شاهد اين قالي‌تکاني درباره چند برنامه زنده باشند. رسانه ملي وظيفه دارد آنچه را به‌طور عيني در جامعه جريان دارد، بر مصالح جزئي خود ترجيح دهد تا احترام به حقوق مخاطبان خدشه نپذيرد. مخاطباني که از گونه‌هاي متنوع فکري شاهد برنامه در آن لحظه هستند، مي‌خواهند لحظاتي زنده را شاهد باشند که دلسوزانه و منصفانه به يک موضوع فرهنگي يا سياسي مي‌پردازد. اين خواسته چندان بالايي از رسانه ملي نيست. به‌هر‌روي مي‌توان اين اقدام سازمان صداوسيما را با تأمل بيشتري نگريست. مشروط بر آنکه مخاطبان در آينده نزديک، شاهد پاگرفتن برنامه‌هاي زنده‌اي باشند که صلاحيت لازم در اين عرصه را برگرفته باشند و چنان باشند که بتوانند بينندگان را به ياد برنامه‌هاي ارزشمندي بيندازد که در سال‌هاي نخست پيروزي انقلاب پخش مي‌شد. مجموعه برنامه‌هاي زنده‌اي به نام «بحث آزاد» که بايد پخش آن را از فراز‌هاي درخشان اين رسانه برشمرد. شخصيت‌هاي مستقلي از احزاب سياسي وقت، به استوديو دعوت مي‌شدند که افکار خود را بازگو کنند؛ به‌طوري‌که حتي کمونيست‌ها هم مي‌توانستند در کنار شهيد دکتر بهشتي يا رئيس‌جمهور وقت، حرف‌هاي خود را آزادانه مطرح کنند. اين در حالي بود که در آن سال‌ها شبکه‌هاي تلويزيوني بسيار کم‌تعداد بودند اما مديران وقت، به کارهاي پرجرئت و برجسته‌اي در رده سازماني خود مبادرت مي‌کردند. اگر مديران بخواهند از خود کارنامه قابل دفاعي بر جا بگذارند، الگوبرداري از رسانه سال‌هاي ۵۹ و ۶۰ خورشيدي چيز بدي نيست.

هفته گذشته اعلام شد که چند برنامه تلويزيوني مانند ثريا، جهان‌آرا و عصرانه از حالت پخش زنده خارج شده‌اند. شايد هم کار تا آنجا پيش رفته باشد که به تعطيلي برخي از آن برنامه‌ها بينجامد. آيا اين تصميم در محدوده اختيارات سازمان صورت گرفته يا آنکه فراسازماني بوده؟ البته خبري هم پخش شد که نماينده رئيس‌جمهوري در رسانه ملي گفته دولت در زنده يا ضبطي‌بودن و پخش‌کردن يا نکردن برنامه‌ها هيچ دخالتي نداشته است و فقط بر اصول حرفه‌اي برنامه‌سازي متوازن، رعايت بي‌طرفي، انصاف، عينيت و شفافيت تأکيد داشته است. اين نظر، پس از آن بود که عده‌اي در فضاي مجازي، فشار دولت را پشت پرده اين تصميمات قلمداد کردند.‌پيش از آنکه به پاسخ مسئولان امر پرداخته شود، بايد گفت که نمي‌توان هرگونه سختگيري رسانه‌اي را با شتاب‌زدگي مردود دانست يا برخي قوا بخواهند دامن خويش را از آن مبرا کنند؛ بلکه بايد مسئله طرح‌شده را با چشم‌هاي باز بررسي کرد. با اين پيش‌فرض که اگر يک برنامه تلويزيوني بخواهد در روند اجرائي خود از شيوه علمي و استاندارد خود تخطي کند، شايد بيراه نباشد که مستوجب اخطاري سازماني قرار گيرد تا پس از رفع خطاهاي پيش‌آمده و عادت‌شده بار ديگر در مسير صحيح برنامه‌سازي قرار گيرد و دوره جديدي از پخش برنامه‌هاي زنده خود را آغاز کند. اين روند اگر تا به آخر طي شود، هرگز نمي‌تواند نکته ناگواري باشد. مدير روابط‌عمومي معاونت سيما درباره اين قضيه پيش‌آمده در پخش چند برنامه زنده، واکنش نشان داد و در گفت‌وگو با يکي از خبرگزاري‌ها، اصطلاحي با عنوان «بازمهندسي» به کار برد. اين مسئول رسانه‌اي اعلام کرد مديران شبکه‌هاي سيما لازم است در برنامه‌هايي که منطق پخش زنده ندارند، بازنگري مجدد کنند. او گفت که تهيه‌کنندگان شايسته است رويکرد چالشي براي ارتقای اين‌گونه برنامه‌ها اتخاذ کنند تا به نقد هدف که «منصفانه» باشد، دست يابند. اين فکر جامع، طراحي جديدي مي‌طلبد تا بينندگان بيشتري از صاحبان افکار گوناگون، جذب تلويزيون بشوند. نکته‌هايي که او طرح کرده، البته در عمل و نه‌فقط گفتار، با موازين يک برنامه زنده مطابقت دارد؛ اما بهتر است مطلب بازتر شود. بايد پرسيد که مگر براي پخش زنده يک برنامه چه چيزهايي بايد رعايت کرد؟ نکته‌هايي آکادميک تعريف شده که مي‌توان آنها را برشمرد؛ مثل تعامل «لحظه‌اي» با مخاطبان، بازخورد و تعامل سريع با مخاطبان برنامه در حال پخش و هم‌زماني برنامه با وقوع رخدادهاي جامعه که موضوع برنامه قرار گرفته؛ از‌جمله مواردي است که بايد در نظر گرفت تا کالبد برنامه زنده به بار بنشيند؛ اما از همه مهم‌‌تر آن است که عناصر دعوت‌شده به اين «تاک شو» يا ميزگرد کارشناسي، بايد نماينده واقعي افکار يا احزابي باشند که در جامعه حضور قوي و تأثيرگذار دارند و گاهي هم صاحبان آن افکار ممکن است روبه‌روي هم بايستند و برخورد فکري با هم داشته باشند. فقط در صورت رعايت اين رويه منصفانه است که بر محتوا و غناي برنامه افزوده مي‌شود و آن را از حالت تبليغ يا «پروپاگاندا» خارج مي‌کند. اين رمزی طلايي است که مي‌تواند مخاطبان انبوه را از چهار گوشه ميهن فرا بخواند تا با يک برنامه زنده، همراه و همدم شوند. يک مدير گروه تلويزيوني با پخش زنده يک برنامه، مخاطراتي براي خود مي‌خرد که اگر بي‌تجربگي کند، سبب‌ساز اشتباهات فاحشي مي‌شود و چه بسا لحظاتي از برنامه مي‌تواند ساحت آرام و پاک يک جامعه را ملتهب کند. اکنون هم مانند گذشته نيست که فقط چند نفر برنامه را مشاهده کنند و برای ديگران تعريف کنند که چه اتفاقي را شاهد بودند؛ بلکه با رشد فناوري رسانه‌اي، باز‌پخش و تکثير تکه‌هاي يک برنامه يا واقعه‌اي اجتماعي به‌راحتي در شبکه‌هاي اجتماعي ممکن شده و همين امر به‌مثابه يک «ذره‌بين» مي‌تواند بخش اعتراضي يک برنامه زنده را تشديد کند و حتي در معرض ديد مادربزرگ‌هاي بي‌خبر از احوال کنوني اجتماع قرار دهد و آنها را هم درگير ماجرا کند. در واقع اقشار مختلف سني جامعه در اين‌گونه موارد داوران صادقي هستند که سکوت در برابر آن يا عزم محدودكردن اين موج عظيم فکري، کاري نابخردانه است.

باز هم يک پرسش مطرح مي‌شود که اين بيماري رسانه‌اي چگونه خود را نشان مي‌دهد؟ در پاسخ بايد ساده گفت وقتي که تهيه‌کننده بخواهد بدون رعايت قواعد پذيرفته‌شده، به سمتي برود که فقط اميال شخصي مديران خود را برآورده کند، خشت اول برنامه‌سازي را کج نهاده است. منظور از اميال، مقاصدي است که يک دستگاه بخواهد از طريق آن، حقيقتي مسلم و اجتماعي را بپوشاند. درحالي‌که وظيفه مديران سازماني اين است که به‌جاي آن اميال جناحي و شخصي، به خواسته‌هاي ملي بينندگان برنامه احترام بگذارند! اگر روند يک برنامه زنده صادقانه پيش رود، ديگر نيازي نيست براي به کرسي نشاندن يک حرف شخصي يا حزبي، در لحظاتي از برنامه به شخصيتي سياسي يا هنري توهين و تعرضي شود يا به پيشگاه شرکت‌کنندگان در يک رخداد اجتماعي تحقير و ناسزايي اعمال شود. بلکه با رعايت اصول برنامه‌سازي، مدار گفت‌وگو به‌صورت طبيعي به سمت حقيقت‌يابي مسئله ميل خواهد کرد. نشانه ديگر اين بيماري، زماني است که استوديوي يک برنامه چالشي با کارشناسان يکدستي پر شود که تقريبا همه آنها تنها يک مسير فکري را دنبال مي‌کنند. تصور کنيد در آن ميان از مجري برنامه چه کاري ساخته است؟ زيرا وقتي که او به شرايط حضور انتخاب‌شوندگان در استوديو پي مي‌برد، ديگر اختيار عملي از خود ندارد. نيات پشت پرده را با هوش متوسط خود درمي‌يابد اما هرگز قادر نيست تا براي توازن برنامه کاري کند و براي دفاع از حقوق نمايندگان غايب گامي محکم بردارد؛ به‌ويژه اگر از خود مايه‌هاي فکري و مطالعاتي هم نداشته باشد، هر نوع دخالتي از سوي او کار را بدتر مي‌کند. در باطن امر، او تنها يک شومن است که مي‌کوشد با بذله‌گويي غريزي خود، هيجاني مصنوعي ايجاد کند تا به نحوي بينندگان عادي به يکسونگري برنامه پي نبرند.
سواد رسانه‌اي در اين‌گونه مواقع مي‌تواند به کمک مديران بشتابد تا اگر خواهان يک برنامه چالشي زنده هستند، آن را به‌درستی اجرا کنند و اگر نخواهند تن به آن بدهند، بهتر است که از خير تهيه چنين برنامه‌هايي بگذرند.

زيرا هر اقدام رسانه‌اي، سازو‌کار خود را مي‌طلبد که اکنون شايد در صحن رسانه ملي، مردم شاهد اين قالي‌تکاني درباره چند برنامه زنده باشند. رسانه ملي وظيفه دارد آنچه را به‌طور عيني در جامعه جريان دارد، بر مصالح جزئي خود ترجيح دهد تا احترام به حقوق مخاطبان خدشه نپذيرد. مخاطباني که از گونه‌هاي متنوع فکري شاهد برنامه در آن لحظه هستند، مي‌خواهند لحظاتي زنده را شاهد باشند که دلسوزانه و منصفانه به يک موضوع فرهنگي يا سياسي مي‌پردازد. اين خواسته چندان بالايي از رسانه ملي نيست. به‌هر‌روي مي‌توان اين اقدام سازمان صداوسيما را با تأمل بيشتري نگريست. مشروط بر آنکه مخاطبان در آينده نزديک، شاهد پاگرفتن برنامه‌هاي زنده‌اي باشند که صلاحيت لازم در اين عرصه را برگرفته باشند و چنان باشند که بتوانند بينندگان را به ياد برنامه‌هاي ارزشمندي بيندازد که در سال‌هاي نخست پيروزي انقلاب پخش مي‌شد. مجموعه برنامه‌هاي زنده‌اي به نام «بحث آزاد» که بايد پخش آن را از فراز‌هاي درخشان اين رسانه برشمرد. شخصيت‌هاي مستقلي از احزاب سياسي وقت، به استوديو دعوت مي‌شدند که افکار خود را بازگو کنند؛ به‌طوري‌که حتي کمونيست‌ها هم مي‌توانستند در کنار شهيد دکتر بهشتي يا رئيس‌جمهور وقت، حرف‌هاي خود را آزادانه مطرح کنند. اين در حالي بود که در آن سال‌ها شبکه‌هاي تلويزيوني بسيار کم‌تعداد بودند اما مديران وقت، به کارهاي پرجرئت و برجسته‌اي در رده سازماني خود مبادرت مي‌کردند. اگر مديران بخواهند از خود کارنامه قابل دفاعي بر جا بگذارند، الگوبرداري از رسانه سال‌هاي ۵۹ و ۶۰ خورشيدي چيز بدي نيست.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها