|

انتقام در فارنهايت ٤٥١

بابك زماني. نورولوژيست

بالاخره يك مرد پيدا شد و انتقام ما را از اين كتاب لعنتي گرفت! چه ساعات طولاني و چه شب‌هاي بي‌خوابي‌ای كه پاي اين كتاب گذاشتيم. چقدر صبح‌هاي زود با چشم‌هاي پف‌كرده از كشيك و بي‌خوابي سطر سطر اين كتاب لعنتي را به هم ريختیم تا در گزارش صبحگاهي در برابر اتندينگ (استادان) بي‌رحم كم نياوريم. چند بار نيمه‌شب با اضطراب و نگراني قفسه‌هاي كمد پاويون را به دنبالش زير و رو كرديم تا مبادا در تشخيصي يا دارويي اندك اشتباهي باعث مرگ بيمارمان شود. چندين و چند بار در كتابخانه يا در گوشه‌اي دنج كه براي مطالعه انتخاب كرده بوديم، با چرت بي‌اختيار سر ما با اين اوراق تصادف كرد. اين كتاب لعنتي را با آن حقايق وحشتناكش كه مو لاي درز آنها نمي‌رود بارها و بارها با ماژيك‌هاي رنگارنگ نقش مي‌زديم بلكه در ياد بماند كه در ياد نمي‌ماند و فقط بر وجدان سنگيني مي‌كرد لعنتي! واقعا كه جز ٤٥١ درجه فارنهايت حرارت اين كتاب چاره ديگري ندارد.

به گمانم اين احساس شعفي را كه ما از سوختن اين اوراق در دل‌هايمان احساس مي‌كنيم دانشجويان آلماني در رشته‌هاي ادبيات و اقتصاد و علوم انساني هم در كتاب‌سوزان نازي‌ها در خود احساس مي‌كرده‌اند؟! البته قطعا دانشجويان پزشكي آن زمان هم اگر در مخيله‌شان خطور مي‌كرد كه ممكن است روزي كتاب‌هاي پزشكي را هم بسوزانند، به حال دانشجويان امروز ما غبطه مي‌خوردند! راستي در انبار خانه‌ها و در ته كمدها و كتابخانه‌هاي ما هم اوراق دست‌نويس، همان يادداشت‌هايي كه طي روزها و سال‌ها در كلاس‌ها و راندها و كنگره‌ها نوشته‌ايم، بسيار است. لطف كنند آنها را هم بسوزانند. اطمينان مي‌دهم اين اوراق نه‌فقط بهتر مي‌سوزند، بلكه هيزم مناسبي براي سوختن هاريسون كه كاغذ كلفت روغني دارد، هم مي‌شوند. به‌علاوه تا اين اوراق نسوزند، نمي‌توان مطمئن بود كار قبيح معالجه بيماران با استفاده از دانش روز كه باعث اهميت پيداكردن مسائل حقير دنيوي مثل سلامت تن و بهداشت عمومي مي‌شوند، از ريشه بركنده شود؛ انتقامي كه خرافات از دانش مي‌گيرد و موفق نمي‌شود. بله بالاخره واقعا يك مرد پيدا شد كه هم كار ما را آسان كرد و ما را از خواندن و امتحان‌دادن اين مطالب معاف كرد، هم حداقل با خودش روراست بود و در دوراهي دانش و خرافه كه بسياري از ما به تفاوت تركيبي از هر دو را پيش مي‌گيريم، يك‌راست جانب دوم را گرفت و خيال خودش و ما را راحت كرد. واقعا هم شترسواري دولا دولا نمي‌شود، يا رومي روم يا زنگي زنگ! فقط يك اشكال مهم وجود دارد و آن هم اينكه شخص ايشان با اين عقايد و اين سن و سال اگر خداي ناكرده بيماري‌اي به سراغشان بيايد، ممكن است با اين عقايد دنيا را از فيض وجود خود بي‌بهره کرده و ما را مجددا دچار مشكلات پيش‌گفته بسازند.

بالاخره يك مرد پيدا شد و انتقام ما را از اين كتاب لعنتي گرفت! چه ساعات طولاني و چه شب‌هاي بي‌خوابي‌ای كه پاي اين كتاب گذاشتيم. چقدر صبح‌هاي زود با چشم‌هاي پف‌كرده از كشيك و بي‌خوابي سطر سطر اين كتاب لعنتي را به هم ريختیم تا در گزارش صبحگاهي در برابر اتندينگ (استادان) بي‌رحم كم نياوريم. چند بار نيمه‌شب با اضطراب و نگراني قفسه‌هاي كمد پاويون را به دنبالش زير و رو كرديم تا مبادا در تشخيصي يا دارويي اندك اشتباهي باعث مرگ بيمارمان شود. چندين و چند بار در كتابخانه يا در گوشه‌اي دنج كه براي مطالعه انتخاب كرده بوديم، با چرت بي‌اختيار سر ما با اين اوراق تصادف كرد. اين كتاب لعنتي را با آن حقايق وحشتناكش كه مو لاي درز آنها نمي‌رود بارها و بارها با ماژيك‌هاي رنگارنگ نقش مي‌زديم بلكه در ياد بماند كه در ياد نمي‌ماند و فقط بر وجدان سنگيني مي‌كرد لعنتي! واقعا كه جز ٤٥١ درجه فارنهايت حرارت اين كتاب چاره ديگري ندارد.

به گمانم اين احساس شعفي را كه ما از سوختن اين اوراق در دل‌هايمان احساس مي‌كنيم دانشجويان آلماني در رشته‌هاي ادبيات و اقتصاد و علوم انساني هم در كتاب‌سوزان نازي‌ها در خود احساس مي‌كرده‌اند؟! البته قطعا دانشجويان پزشكي آن زمان هم اگر در مخيله‌شان خطور مي‌كرد كه ممكن است روزي كتاب‌هاي پزشكي را هم بسوزانند، به حال دانشجويان امروز ما غبطه مي‌خوردند! راستي در انبار خانه‌ها و در ته كمدها و كتابخانه‌هاي ما هم اوراق دست‌نويس، همان يادداشت‌هايي كه طي روزها و سال‌ها در كلاس‌ها و راندها و كنگره‌ها نوشته‌ايم، بسيار است. لطف كنند آنها را هم بسوزانند. اطمينان مي‌دهم اين اوراق نه‌فقط بهتر مي‌سوزند، بلكه هيزم مناسبي براي سوختن هاريسون كه كاغذ كلفت روغني دارد، هم مي‌شوند. به‌علاوه تا اين اوراق نسوزند، نمي‌توان مطمئن بود كار قبيح معالجه بيماران با استفاده از دانش روز كه باعث اهميت پيداكردن مسائل حقير دنيوي مثل سلامت تن و بهداشت عمومي مي‌شوند، از ريشه بركنده شود؛ انتقامي كه خرافات از دانش مي‌گيرد و موفق نمي‌شود. بله بالاخره واقعا يك مرد پيدا شد كه هم كار ما را آسان كرد و ما را از خواندن و امتحان‌دادن اين مطالب معاف كرد، هم حداقل با خودش روراست بود و در دوراهي دانش و خرافه كه بسياري از ما به تفاوت تركيبي از هر دو را پيش مي‌گيريم، يك‌راست جانب دوم را گرفت و خيال خودش و ما را راحت كرد. واقعا هم شترسواري دولا دولا نمي‌شود، يا رومي روم يا زنگي زنگ! فقط يك اشكال مهم وجود دارد و آن هم اينكه شخص ايشان با اين عقايد و اين سن و سال اگر خداي ناكرده بيماري‌اي به سراغشان بيايد، ممكن است با اين عقايد دنيا را از فيض وجود خود بي‌بهره کرده و ما را مجددا دچار مشكلات پيش‌گفته بسازند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها