|

زيستن با طبيعت

شرق: «تتبعاتِ» مونتني از چند حيث اثري بي‌همتا است. يكي به اين خاطر كه مي‌توان آن را حاصل عمر نويسنده‌اش دانست و ديگر آنكه به‌گونه‌اي نوشته و تدوين شده كه نمي‌توان آن را در فرم نوشتاري مشخصي دسته‌بندي كرد. ميشل ايكم دومونتني از نويسندگان و فيلسوفان كلاسيك فرانسوي است كه در 28 فوريه 1533 در ولايت دردني متولد شد. او پس از تحصيل در دانشكده حقوق تولوز، مناصب مختلفي كسب كرد. او بيست سال از عمر شصت‌‌ساله‌اش را، البته با وقفه‌هايي اجباري، صرف نوشتن «تتبعات» كرد و اين اثر ابتكاري‌اش، سرانجام با مرگ نويسنده در 13 سپتامبر 1592 قهرا صورتي نهايي مي‌يابد و در ميراث ادبيات فرانسوي باقي مي‌ماند.
احمد سمعي(گيلاني) سال‌ها پيش گزيده‌اي از «تتبعات» را به فارسي برگرداند و به تازگي چاپ دوم اين اثر در نشر نيلوفر منتشر شده است. سميعي در بخشي از توضيحاتش درباره مونتني و اين اثرش نوشته:‌ «وي نخستين كسي است كه اثر خود را Essais عنوان داده است. اين اثر در نوع خود بي‌همتاست. نه گردآوري است نه شرح، نه درس و اندرز، نه كلمات قصار و نه اخلاقيات؛ زندگي‌نامه‌ مولف هم نيست چون جريان حوادث عمر نويسنده را گزارش مي‌كند. اعترافات به شيوه قديس آوگوستينوس يا اثر روسو هم نيست. آن را خاطرات يا يادداشت‌هاي روزانه هم نمي‌توان شمرد. اثري تخيلي هم كه دگرگون‌سازنده واقعيت باشد نيست». سميعي نوشته كه ترجمه عنوان اين اثر به فارسي هم در جاي خودش مسئله‌اي بوده چراكه آن را هم «مقالات»، نه به معناي امروزي بلكه به معناي قديم آن، مي‌توان ناميد و هم «آزمون‌ها» اما سميعي معتقد است كه «تتبعات» مطابقت بيشتري با محتواي اثر دارد چراكه «صفحه‌اي از صفحات اثر نيست كه در آن از تتبع نويسنده در آثار اسلاف نشاني نباشد». مونتني در اين كتاب به نويسندگان روزگار باستان يونان و روم فراوان توجه كرده است و به پلوتارك و زندگي‌نامه بزرگان هم علاقه زيادي نشان داده است. درعين‌حال اين اثر «نمودار تحولات روحي و فكري او در دوره‌هاي گوناگون حيات» نيز هست.
سميعي در بخش ديگري از متنش درباره اين اثر نوشته: «نوع اثري كه مونتني آفريده امكانات تازه‌اي براي نويسنده پديد مي‌آورد از جمله صرفه‌جويي در لوازم كار و منابع، اباحت در لحن سخن، ور رفتن با مسائل به طرق گوناگون و به هواي الهام. تتبعات نوعا، رفته‌رفته، از الهام نويسنده، كه عنان آن رها گشته، بر دميده است. فكر نويسنده، چون به حال خود رها گردد، به هر جهت روي مي‌آورد و بي‌قرار مي‌ماند و با نوشتن است كه مهار مي‌شود. تتبعات، در حقيقت، به انديشه سرگردانِ مونتني نظم و انضباط بخشيد. مونتني، با نوشتن اين اثر، درصدد آن است كه مزاج نفساني خود را وصف كند». به اعتقاد سميعي، در اين اثر نوشته و نويسنده هم‌گوهر مي‌شوند به اين معنا كه همان ‌اندازه كه نويسنده نوشته را مي‌سازد نوشته متقابلا نويسنده را مي‌سازد. به عبارتي نويسنده و نوشته يكي مي‌شوند: «هر كس نوشته را آماج انتقاد و اتهام سازد نويسنده را هم نشان گرفته است و هركس از نوشته خوشش بيايد در حكم آن است كه از نويسنده خوشش آمده باشد. در اينجا، مسير از هستيِ واقعي آغاز مي‌شود و، از طريق نگارش، به واقعيت ديگري مي‌رسد. نويسنده خود را در نوشته كشف مي‌كند. نوشته آيينه نويسنده مي‌شود. واقعيتِ هستيِ ملموس امكان نيل به واقعيت اخلاقي ديگري را فراهم مي‌سازد. نويسنده، به‌جاي كوشش در شناخت جان كه تمامي ندارد و همه انديشه‌ورزي‌هاي انتزاعي و احكام جزمي از آن برمي‌خيزد، به شناخت انسان انضمامي و ملموس روي مي‌آورد». مونتني در «تتبعات»، انسان واقعي را با همه تناقضات و پيچيدگي‌ها و تغييروتحولات هميشگي‌اش به تصوير مي‌كشد. زبان مونتني در اين اثر آن‌طور كه سميعي هم اشاره مي‌كند، ساده و بي‌پيرايه و طبيعي و تصويري و مي‌توان گفت «دهاتي‌وار» است.
انتخاب عنوان «تتبعات» براي اين كتاب هم نشانه‌اي است از كم‌ادعايي مونتني و هم نشاني است از اصالت و بكارتِ نيت نويسنده. مونتني از همان آغاز مي‌گويد كه هدفش نه كسب افتخار بوده و نه راحتي خواننده بلكه مي‌خواسته در هر موضوعي داوري خود را به آزمايش بگذارد: «اي‌ خواننده، تو پيش روي خود كتابي داري بي‌روي و ريا كه، هم از آغاز، خبرت مي‌كند كه من جز مقاصدي از نوع خانوادگي و شخصي اختيار نكرده‌ام. من، در اين كتاب، دل نه به علاقه تو مشغول داشته‌ام نه به افتخار خود: براي تعهد اجراي چنين طرحي نيروي كافي ندارم. دلم مي‌خواست كه اين كتاب، پيش از هر چيز، براي نزديكان و دوستانم هموار باشد و آنان، چون مرا از دست دهند- كه دير هم نخواهد بود- بتوانند پاره‌اي از خصوصيات منش و طبع مرا در آن بازيابند و شناختي را كه از من دارند تمام‌تر و زنده‌تر نگه دارند». «تتبعات» در طول سال‌هاي حيات مونتني دستخوش تحول بوده و در آغاز، مجموعه‌اي از شواهد دسته‌بندي‌شده با شرح و تفسير مختصر يا مجموعه‌اي از دستورهاي اخلاقي برگرفته از اخلاقيات روزگار بوستان بوده است. مونتني مي‌خوانده و از خوانده‌هايش يادداشت برمي‌داشته و به مقايسه و شرح آنها مي‌پرداخته است. در بخشي از «تتبعات» با عنوان «سه خواننده» مي‌خوانيم: «باري، من، به سهم خود، خوش‌تر دارم مزاحم و بي‌ملاحظه باشم تا تملق‌گو و رياكار. قبول دارم كه به اين‌گونه تمام‌اندام و بي‌پرده خود را نشان‌دادن و ملاحظه غير نكردن چه‌بسا با اندكي غرور و خيره‌سري آميخته باشد و به نظرم چنين مي‌آيد در آن‌جا كه بايد كم‌تر آزاد بود اندكي آزادتر مي‌شوم و با رعايت نكردن حرمت به هيجان مي‌آيم. هم‌چنين ممكن است كه به دور از تصنع خود را به دست گرايش طبيعت خود بسپارم، و چون در سخن گفتن با بزرگان از همان جواز و آزادي در گفتار و رفتار استفاده مي‌كنم كه در خانه دارم، احساس مي‌كنم كه آن‌ چه اندازه با بي‌ملاحظگي و بي‌ادبي هم‌مرز است. ليكن، علاوه‌بر آن‌كه چنين ساخته شده‌ام، نرمش ذهنيتم چندان نيست كه چون با تقاضايي فوري روبه‌رو شوم به ترفند دست يازم و راه كج كنم و طفره روم يا دروغي را راست جلوه دهم».

شرق: «تتبعاتِ» مونتني از چند حيث اثري بي‌همتا است. يكي به اين خاطر كه مي‌توان آن را حاصل عمر نويسنده‌اش دانست و ديگر آنكه به‌گونه‌اي نوشته و تدوين شده كه نمي‌توان آن را در فرم نوشتاري مشخصي دسته‌بندي كرد. ميشل ايكم دومونتني از نويسندگان و فيلسوفان كلاسيك فرانسوي است كه در 28 فوريه 1533 در ولايت دردني متولد شد. او پس از تحصيل در دانشكده حقوق تولوز، مناصب مختلفي كسب كرد. او بيست سال از عمر شصت‌‌ساله‌اش را، البته با وقفه‌هايي اجباري، صرف نوشتن «تتبعات» كرد و اين اثر ابتكاري‌اش، سرانجام با مرگ نويسنده در 13 سپتامبر 1592 قهرا صورتي نهايي مي‌يابد و در ميراث ادبيات فرانسوي باقي مي‌ماند.
احمد سمعي(گيلاني) سال‌ها پيش گزيده‌اي از «تتبعات» را به فارسي برگرداند و به تازگي چاپ دوم اين اثر در نشر نيلوفر منتشر شده است. سميعي در بخشي از توضيحاتش درباره مونتني و اين اثرش نوشته:‌ «وي نخستين كسي است كه اثر خود را Essais عنوان داده است. اين اثر در نوع خود بي‌همتاست. نه گردآوري است نه شرح، نه درس و اندرز، نه كلمات قصار و نه اخلاقيات؛ زندگي‌نامه‌ مولف هم نيست چون جريان حوادث عمر نويسنده را گزارش مي‌كند. اعترافات به شيوه قديس آوگوستينوس يا اثر روسو هم نيست. آن را خاطرات يا يادداشت‌هاي روزانه هم نمي‌توان شمرد. اثري تخيلي هم كه دگرگون‌سازنده واقعيت باشد نيست». سميعي نوشته كه ترجمه عنوان اين اثر به فارسي هم در جاي خودش مسئله‌اي بوده چراكه آن را هم «مقالات»، نه به معناي امروزي بلكه به معناي قديم آن، مي‌توان ناميد و هم «آزمون‌ها» اما سميعي معتقد است كه «تتبعات» مطابقت بيشتري با محتواي اثر دارد چراكه «صفحه‌اي از صفحات اثر نيست كه در آن از تتبع نويسنده در آثار اسلاف نشاني نباشد». مونتني در اين كتاب به نويسندگان روزگار باستان يونان و روم فراوان توجه كرده است و به پلوتارك و زندگي‌نامه بزرگان هم علاقه زيادي نشان داده است. درعين‌حال اين اثر «نمودار تحولات روحي و فكري او در دوره‌هاي گوناگون حيات» نيز هست.
سميعي در بخش ديگري از متنش درباره اين اثر نوشته: «نوع اثري كه مونتني آفريده امكانات تازه‌اي براي نويسنده پديد مي‌آورد از جمله صرفه‌جويي در لوازم كار و منابع، اباحت در لحن سخن، ور رفتن با مسائل به طرق گوناگون و به هواي الهام. تتبعات نوعا، رفته‌رفته، از الهام نويسنده، كه عنان آن رها گشته، بر دميده است. فكر نويسنده، چون به حال خود رها گردد، به هر جهت روي مي‌آورد و بي‌قرار مي‌ماند و با نوشتن است كه مهار مي‌شود. تتبعات، در حقيقت، به انديشه سرگردانِ مونتني نظم و انضباط بخشيد. مونتني، با نوشتن اين اثر، درصدد آن است كه مزاج نفساني خود را وصف كند». به اعتقاد سميعي، در اين اثر نوشته و نويسنده هم‌گوهر مي‌شوند به اين معنا كه همان ‌اندازه كه نويسنده نوشته را مي‌سازد نوشته متقابلا نويسنده را مي‌سازد. به عبارتي نويسنده و نوشته يكي مي‌شوند: «هر كس نوشته را آماج انتقاد و اتهام سازد نويسنده را هم نشان گرفته است و هركس از نوشته خوشش بيايد در حكم آن است كه از نويسنده خوشش آمده باشد. در اينجا، مسير از هستيِ واقعي آغاز مي‌شود و، از طريق نگارش، به واقعيت ديگري مي‌رسد. نويسنده خود را در نوشته كشف مي‌كند. نوشته آيينه نويسنده مي‌شود. واقعيتِ هستيِ ملموس امكان نيل به واقعيت اخلاقي ديگري را فراهم مي‌سازد. نويسنده، به‌جاي كوشش در شناخت جان كه تمامي ندارد و همه انديشه‌ورزي‌هاي انتزاعي و احكام جزمي از آن برمي‌خيزد، به شناخت انسان انضمامي و ملموس روي مي‌آورد». مونتني در «تتبعات»، انسان واقعي را با همه تناقضات و پيچيدگي‌ها و تغييروتحولات هميشگي‌اش به تصوير مي‌كشد. زبان مونتني در اين اثر آن‌طور كه سميعي هم اشاره مي‌كند، ساده و بي‌پيرايه و طبيعي و تصويري و مي‌توان گفت «دهاتي‌وار» است.
انتخاب عنوان «تتبعات» براي اين كتاب هم نشانه‌اي است از كم‌ادعايي مونتني و هم نشاني است از اصالت و بكارتِ نيت نويسنده. مونتني از همان آغاز مي‌گويد كه هدفش نه كسب افتخار بوده و نه راحتي خواننده بلكه مي‌خواسته در هر موضوعي داوري خود را به آزمايش بگذارد: «اي‌ خواننده، تو پيش روي خود كتابي داري بي‌روي و ريا كه، هم از آغاز، خبرت مي‌كند كه من جز مقاصدي از نوع خانوادگي و شخصي اختيار نكرده‌ام. من، در اين كتاب، دل نه به علاقه تو مشغول داشته‌ام نه به افتخار خود: براي تعهد اجراي چنين طرحي نيروي كافي ندارم. دلم مي‌خواست كه اين كتاب، پيش از هر چيز، براي نزديكان و دوستانم هموار باشد و آنان، چون مرا از دست دهند- كه دير هم نخواهد بود- بتوانند پاره‌اي از خصوصيات منش و طبع مرا در آن بازيابند و شناختي را كه از من دارند تمام‌تر و زنده‌تر نگه دارند». «تتبعات» در طول سال‌هاي حيات مونتني دستخوش تحول بوده و در آغاز، مجموعه‌اي از شواهد دسته‌بندي‌شده با شرح و تفسير مختصر يا مجموعه‌اي از دستورهاي اخلاقي برگرفته از اخلاقيات روزگار بوستان بوده است. مونتني مي‌خوانده و از خوانده‌هايش يادداشت برمي‌داشته و به مقايسه و شرح آنها مي‌پرداخته است. در بخشي از «تتبعات» با عنوان «سه خواننده» مي‌خوانيم: «باري، من، به سهم خود، خوش‌تر دارم مزاحم و بي‌ملاحظه باشم تا تملق‌گو و رياكار. قبول دارم كه به اين‌گونه تمام‌اندام و بي‌پرده خود را نشان‌دادن و ملاحظه غير نكردن چه‌بسا با اندكي غرور و خيره‌سري آميخته باشد و به نظرم چنين مي‌آيد در آن‌جا كه بايد كم‌تر آزاد بود اندكي آزادتر مي‌شوم و با رعايت نكردن حرمت به هيجان مي‌آيم. هم‌چنين ممكن است كه به دور از تصنع خود را به دست گرايش طبيعت خود بسپارم، و چون در سخن گفتن با بزرگان از همان جواز و آزادي در گفتار و رفتار استفاده مي‌كنم كه در خانه دارم، احساس مي‌كنم كه آن‌ چه اندازه با بي‌ملاحظگي و بي‌ادبي هم‌مرز است. ليكن، علاوه‌بر آن‌كه چنين ساخته شده‌ام، نرمش ذهنيتم چندان نيست كه چون با تقاضايي فوري روبه‌رو شوم به ترفند دست يازم و راه كج كنم و طفره روم يا دروغي را راست جلوه دهم».

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها