درباره آثار داوود زندیان در گالری ایرانشهر
در ستایش جزئیات
حسین گنجی. روزنامهنگار
هنر بر ستونهایی استوار است که همواره با برقراری آنها میتواند خود را تعریف کند و در برابر مخاطب به نمایش بگذارد و مخاطب به عنوان هنر آن را بشناسد و همراهش شود. یکی از استوارترین آنها، فکر به جزئیات است. چه کمینهگرایان که نهایت خلاصهنگاری را رعایت میکنند و چه هنرمندان کلاسیک که تا نهایت جزئیات پیش میروند، همواره دغدغه پرداختن یا نپرداختن به جزئیات همراهشان است. این دخالتندادن جزئیات یا بهکاربستن تماموکمال آنها، شکلدهنده آثار بسیاری از هنرمندان مدرن ما بوده است و در این مسیر چه آنان که از آن پرهیز کرده و چه آنان که به آن پرداختهاند، هر دو به شکلی جزئیات را در کارهایشان رعایت کرده و خواسته یا ناخواسته به آن تن دادهاند.
هنر غرق در جزئیات است و هنرمندان از مینیمالترین تا آنارشیستترینشان، چه دانسته چه نادانسته و خودانگیخته، کارهای خود را بر همین جزئیات سوار کردهاند. آثار هنرمندان مینیمالیست از تئو وان دوسبرگ تا کازیمیر مالویچ که از مشهورترین کمینهگرایان هنر مدرن هستند که کلنگری باید کارهایشان را احاطه کند، این نپرداختن به جزئیات است که به کارهایشان معنا بخشید و این نپرداختن به جزئیات خود جزئیات بسیاری را ایجاد کرد که هنرمند و مخاطب هر دو نتوانسته و نمیتوانند خود را از آن جدا بدانند و اثر را جدا از ظرایف بیشماری که در آنها هست، تجزیه و تحلیل کنند.
این گزاره و این ستون بیفصل هنر، به شیوهای دیگر و در آثار داوود زندیان در دو نمایشگاه اخیرش در گالری ایرانشهر و در ابعاد بزرگ خود را نمایان کرده است؛ بهویژه که او این پرداختن به جزئیات را به دلیل علاقهای که گویا به متن و از آن بیشتر، به تاریخ و زیست اجتماعی انسان دارد، به حد اعلای خود به نمایش گذاشته است. داوود زندیان در بیرونکشیدن جزئیات از پس و پشت زندگی ایرانی استاد و در ترسیم آنها بینظیر است. او تناقضهای زندگی ایرانی را آنطور در حاشیههای قابهایش میکشد که انسان میان تشخیص متن از حاشیه، اصل از فرع و سوژه از ناسوژه، درمیماند. زندیان در یک قاب از گذشته تا امروز محیط پیرامونی و جهان در هم خود را منظم کنار یکدیگر میچیند و خواسته یا ناخواسته در حالی که جهان خودش و جهان ما را به تصویر میکشد، در این مواجهه بینسبت و نظر نیست و این جهان در هم پیچیده و ناموزون را نقد میکند و در این چالش خودش را نیز بینصیب نمیگذارد. دوربین در همه آثار تازه زندیان ناظر ساکت و زندهای است که بیوقفه ترسیم شده و در حال نظاره است. او نماد تاريخ و نماد شاهد عینی است. در قابهای بزرگ او نشانهوار، فرهنگ ایرانی را با
همه ابعادش میتوان ریختشناسانه و جامعهشناسانه مشاهده و منظر فکری او را چیزی شبیه همان دوربین کشیدهشده دانست. زندیانِ نقاش بهتنهایی نقاش نیست. او در عمق جان جامعهاش نفوذ کرده است و از پستوهای فرهنگی ما قابهای بزرگش را بیرون میکشد.
زندیان در قابهای بزرگ خود، بر جزئیاتی دست گذاشته است که زندگی هر مخاطبی به آن گره خورده یا از آن متأثر و در کنار و گوشه برخی گزارههای کوتاه متنی به شکل طنز قرار داده است تا ما را به آنچه او میبیند، راهنمایی کند؛ مثل نقشه گنجی که نشانههای بسیارش صاحب نقشه را به گنجخانه راهبری میکند.
آثار او بر این مبنا را باید آثاری در ستایش جزئیات و در اهمیت جزئیات و در نگاه به جزئیات دانست؛ مواردی که ما در زندگی روزمره خود با آنها مواجه ولی از آنها غافل هستیم.
در نمایشگاه اخیر او پا را فراتر گذاشته و کتاب و کتابخانه تم اصلی کار او قرار گرفته که در این سوژه نیز کتاب خود مأمن و ملجأ جزئیات است، زیرا کلمه آنجا خانه دارد.
او حرفهایش را سربسته و در کمرنگ و پررنگکردن، در واضح و مخفیکردن، در نوشتن و ننوشتن، در آوردن برخی از اشیا به میانه معرکه و نیاوردن برخی دیگر، بیان میکند. همانطور که گفته شد، مثل نقشه گنجی که باید نشانهها را از درون آن بیرون کشید، کدگذاری کرد و معنا را از درون آن کدها که در میان رنگها، شکلها و تصویرها مخفی شده است، پیدا کرد و خواند و فهمید؛ نشانههایی که در نمایشگاه اخیر او کوکاکولا، لامپ، قیچی، دوربین و نامه و روزنامه بخش بزرگی از آنها را نمایندگی میکنند و در اکثر کارهای او در کنجی از قاب جایگاهی ویژه برای کشیدن مخاطب به سمت معنا و مقصود مدنظر را دارند.
هنر بر ستونهایی استوار است که همواره با برقراری آنها میتواند خود را تعریف کند و در برابر مخاطب به نمایش بگذارد و مخاطب به عنوان هنر آن را بشناسد و همراهش شود. یکی از استوارترین آنها، فکر به جزئیات است. چه کمینهگرایان که نهایت خلاصهنگاری را رعایت میکنند و چه هنرمندان کلاسیک که تا نهایت جزئیات پیش میروند، همواره دغدغه پرداختن یا نپرداختن به جزئیات همراهشان است. این دخالتندادن جزئیات یا بهکاربستن تماموکمال آنها، شکلدهنده آثار بسیاری از هنرمندان مدرن ما بوده است و در این مسیر چه آنان که از آن پرهیز کرده و چه آنان که به آن پرداختهاند، هر دو به شکلی جزئیات را در کارهایشان رعایت کرده و خواسته یا ناخواسته به آن تن دادهاند.
هنر غرق در جزئیات است و هنرمندان از مینیمالترین تا آنارشیستترینشان، چه دانسته چه نادانسته و خودانگیخته، کارهای خود را بر همین جزئیات سوار کردهاند. آثار هنرمندان مینیمالیست از تئو وان دوسبرگ تا کازیمیر مالویچ که از مشهورترین کمینهگرایان هنر مدرن هستند که کلنگری باید کارهایشان را احاطه کند، این نپرداختن به جزئیات است که به کارهایشان معنا بخشید و این نپرداختن به جزئیات خود جزئیات بسیاری را ایجاد کرد که هنرمند و مخاطب هر دو نتوانسته و نمیتوانند خود را از آن جدا بدانند و اثر را جدا از ظرایف بیشماری که در آنها هست، تجزیه و تحلیل کنند.
این گزاره و این ستون بیفصل هنر، به شیوهای دیگر و در آثار داوود زندیان در دو نمایشگاه اخیرش در گالری ایرانشهر و در ابعاد بزرگ خود را نمایان کرده است؛ بهویژه که او این پرداختن به جزئیات را به دلیل علاقهای که گویا به متن و از آن بیشتر، به تاریخ و زیست اجتماعی انسان دارد، به حد اعلای خود به نمایش گذاشته است. داوود زندیان در بیرونکشیدن جزئیات از پس و پشت زندگی ایرانی استاد و در ترسیم آنها بینظیر است. او تناقضهای زندگی ایرانی را آنطور در حاشیههای قابهایش میکشد که انسان میان تشخیص متن از حاشیه، اصل از فرع و سوژه از ناسوژه، درمیماند. زندیان در یک قاب از گذشته تا امروز محیط پیرامونی و جهان در هم خود را منظم کنار یکدیگر میچیند و خواسته یا ناخواسته در حالی که جهان خودش و جهان ما را به تصویر میکشد، در این مواجهه بینسبت و نظر نیست و این جهان در هم پیچیده و ناموزون را نقد میکند و در این چالش خودش را نیز بینصیب نمیگذارد. دوربین در همه آثار تازه زندیان ناظر ساکت و زندهای است که بیوقفه ترسیم شده و در حال نظاره است. او نماد تاريخ و نماد شاهد عینی است. در قابهای بزرگ او نشانهوار، فرهنگ ایرانی را با
همه ابعادش میتوان ریختشناسانه و جامعهشناسانه مشاهده و منظر فکری او را چیزی شبیه همان دوربین کشیدهشده دانست. زندیانِ نقاش بهتنهایی نقاش نیست. او در عمق جان جامعهاش نفوذ کرده است و از پستوهای فرهنگی ما قابهای بزرگش را بیرون میکشد.
زندیان در قابهای بزرگ خود، بر جزئیاتی دست گذاشته است که زندگی هر مخاطبی به آن گره خورده یا از آن متأثر و در کنار و گوشه برخی گزارههای کوتاه متنی به شکل طنز قرار داده است تا ما را به آنچه او میبیند، راهنمایی کند؛ مثل نقشه گنجی که نشانههای بسیارش صاحب نقشه را به گنجخانه راهبری میکند.
آثار او بر این مبنا را باید آثاری در ستایش جزئیات و در اهمیت جزئیات و در نگاه به جزئیات دانست؛ مواردی که ما در زندگی روزمره خود با آنها مواجه ولی از آنها غافل هستیم.
در نمایشگاه اخیر او پا را فراتر گذاشته و کتاب و کتابخانه تم اصلی کار او قرار گرفته که در این سوژه نیز کتاب خود مأمن و ملجأ جزئیات است، زیرا کلمه آنجا خانه دارد.
او حرفهایش را سربسته و در کمرنگ و پررنگکردن، در واضح و مخفیکردن، در نوشتن و ننوشتن، در آوردن برخی از اشیا به میانه معرکه و نیاوردن برخی دیگر، بیان میکند. همانطور که گفته شد، مثل نقشه گنجی که باید نشانهها را از درون آن بیرون کشید، کدگذاری کرد و معنا را از درون آن کدها که در میان رنگها، شکلها و تصویرها مخفی شده است، پیدا کرد و خواند و فهمید؛ نشانههایی که در نمایشگاه اخیر او کوکاکولا، لامپ، قیچی، دوربین و نامه و روزنامه بخش بزرگی از آنها را نمایندگی میکنند و در اکثر کارهای او در کنجی از قاب جایگاهی ویژه برای کشیدن مخاطب به سمت معنا و مقصود مدنظر را دارند.