|

بديل‌هاي تازه‌اي در راه‌اند؟

احمد غلامی . سردبیر

رونمايي از بطن سياست بدون داده‌هاي اطلاعاتي كار بسيار دشواري است و اين كار همواره تحليلگران را به خطا برده است. تحليل وضعيت كنوني اصلاح‌طلبان يعني مواجهه نهادهاي رسمي با آنان از جمله اين تحليل‌هاست. به‌راستي كمتر كسي فكر مي‌كرد بعد از حوادث آبان‌ماه 98 و با موضع‌گيري‌هاي حمايتي اصلاح‌طلبان از نظام در برابر اتفاقات رخ‌داده آنان اين‌چنين مورد كم‌‌مهري قرار بگيرند. در جريان حوادث آبان 98 اپوزيسيون تمام تلاش خود را كرد تا اصلاح‌طلبان را بي‌اعتبار کند يا آنان را به واكنش وادارد اما اصلاح‌طلبان با اينكه مي‌دانستند با استراتژي سكوت در برابر وضعيت موجود و دفاع از آن، حاميانشان را از دست خواهند داد، تن به واكنش ندادند. اينك پرسش اصلي اين است: چه كسي از اين استراتژي سود برد؟

يقينا اپوزيسيون و اصولگرايان بيشترين بهره‌برداري را از اين استراتژي مي‌كردند. آنان دو سر قطب نعل سياست‌اند كه هرچه به هم نزديك‌تر مي‌شوند، اصلاح‌طلبان به قعر نعل رانده مي‌شوند؛ جايي كه اكنون در آن قرار دارند. اگر يكي از آماج حوادث آبان 98 از كارانداختن اصلاح‌طلبان بوده باشد كه هست، بايد اعتراف كرد تير مخالفان به هدف نشسته است. حالا در غياب اصلاح‌طلبان كه قطعه مهمي از ماشين انتزاعي دولت‌اند، چه كسي كارشان را برعهده خواهد گرفت. بديل آنان چه كساني يا چه جرياني است؟ همواره در بحران اقتصادي و براي برون‌رفت از بحران‌هايي كه انباشت سرمايه را به خطر مي‌اندازد، بديل تازه‌اي خلق مي‌شود. آيا حذف اصلاح‌طلبان تاوان خلاصي از اين بحران‌ است؟ سرسختي هيئت‌هاي نظارت در ردصلاحيت‌ها نشان مي‌دهد اراده‌اي قوي وجود دارد تا نشان دهد ديگر بود‌و‌نبود اصلاح‌طلبان مسئله نيست. اصلاح‌طلباني كه ديگر توان به ميدان‌ آوردن طيف‌هاي خاكستري را ندارند و حتي شك و دودلي در ميان حاميانشان موج مي‌زند، به چه كار سياست مي‌آيند كه باید نگران حذف يا تعديل آنان بود. خاصه در جامعه‌اي كه توسط اپوزيسيون قطبي شده است و حضور اصلاح‌طلبان نه‌تنها مفيد نيست بلكه شكاف طبقات جامعه را عميق‌تر مي‌كند. اصلاح‌طلبان همچون كاتاليزوري نيروهاي اجتماعي در قطب‌بندي تازه‌شكل‌گرفته را به تحرك وامي‌دارند و در نهايت به انسجامشان سرعت مي‌دهند. بديهي است دست به يكسان‌سازي زدن، نزديك‌ترين راه براي برون‌رفت است. اما هر راه نزديكي حتما به مقصد نمي‌رسد. در شرايط به‌وجودآمده اصولگرايان بي‌تاب قدرت‌اند و اين بي‌تابي بسيار طبيعي است. دليلي ندارد در فضاي خالي موجود طيف‌هاي آنان تن به ائتلاف بدهند و راه رسيدن خود به قدرت را مشروط كنند. اگر قرار بر رقابت خودي‌ها با خودي‌ها است، پس كساني به مجلس بروند كه حائز رأي بيشتري‌ باشند. شايد با رقابت بين خودی‌ها حداقل دموكراسي در وضعيت موجود رعايت شود. شايد اين شيوه دموكراسي براي يكسان‌سازي كم‌خطرتر است. ائتلاف اصولگرايان سودي براي انتخابات ندارد و ضررش آن است كه حاميان را در مشاركت يكدست خواهد كرد. مگر اينكه هدف نهايي همسان‌سازي باشد. مجلس پيش‌رو (يازدهم) مجلس منحصربه‌فردي خواهد بود. بعد از تشكيل اين مجلس احتمال تغير ريل سياست داخلي قوت خواهد گرفت؛ تغيير ريلي كه به حذف بسياري از چهره‌هاي پرسابقه اصلاح‌طلب و اصولگرا منجر خواهد شد. از اين‌رو مقايسه اين مجلس با مجلس چهارم خطايی فاحش است. از سوي ديگر اين مجلس در شرايطي شكل مي‌گيرد كه كشور حوادث تلخ و سنگيني را پشت‌سر گذاشته است. حوادث تلخي همچون دي‌ما 96، آبان‌ماه 98، ترور سردار سليماني و سقوط هواپيماي مسافري. آيا بيم از تكرار اين حوادث تكان‌دهنده نيست که صورت‌بندی تازه‌اي در سیاست داخلي را الزامی می‌کند؟ شايد هم اين سؤالات محلي از اعراب ندارد و در بر همان پاشنه مي‌گردد و شرايط موجود صرفا فرصتي به دست مخالفان داده تا اصلاح‌طلبان را حذف و تعديل كنند. چهار دهه سياست‌ورزي دولت‌هاي پس از انقلاب نشان داده است که در مقاطعي حساس چهره‌های نهادهاي دولتي و رسمي دچار پوست‌اندازي شده‌ و در اين پوست‌اندازي‌ها در حين ناباوري چهره‌هاي مؤثري از سياست كنار گذاشته شده‌اند. استراتژيست‌هاي تغيير ريل سياست باور دارند با اين تغييرات بسياري از مسائل لاينحل و معطل‌مانده سياسي از توان تهي خواهد شد و بديل‌هاي تازه‌اي سر برخواهند آورد كه چهره سياست را دگرگون خواهند كرد. با‌اين‌حال آنچه دود نمي‌شود، تا به هوا برود محذوفان سياسي و مردم‌اند؛ مردمي كه فركانس‌هاي عاطفي خود را از دست داده‌اند و بدون اين فركانس‌ها بعيد است سياستي توده‌اي شكل بگيرد. براي سياست‌ورزي بيش از بديل‌ها نياز به مردم است. استراتژي سياسي‌ای كه متكي به مردم نباشد، بديل‌هاي ناكارآمد بازتوليد خواهد كرد.

رونمايي از بطن سياست بدون داده‌هاي اطلاعاتي كار بسيار دشواري است و اين كار همواره تحليلگران را به خطا برده است. تحليل وضعيت كنوني اصلاح‌طلبان يعني مواجهه نهادهاي رسمي با آنان از جمله اين تحليل‌هاست. به‌راستي كمتر كسي فكر مي‌كرد بعد از حوادث آبان‌ماه 98 و با موضع‌گيري‌هاي حمايتي اصلاح‌طلبان از نظام در برابر اتفاقات رخ‌داده آنان اين‌چنين مورد كم‌‌مهري قرار بگيرند. در جريان حوادث آبان 98 اپوزيسيون تمام تلاش خود را كرد تا اصلاح‌طلبان را بي‌اعتبار کند يا آنان را به واكنش وادارد اما اصلاح‌طلبان با اينكه مي‌دانستند با استراتژي سكوت در برابر وضعيت موجود و دفاع از آن، حاميانشان را از دست خواهند داد، تن به واكنش ندادند. اينك پرسش اصلي اين است: چه كسي از اين استراتژي سود برد؟

يقينا اپوزيسيون و اصولگرايان بيشترين بهره‌برداري را از اين استراتژي مي‌كردند. آنان دو سر قطب نعل سياست‌اند كه هرچه به هم نزديك‌تر مي‌شوند، اصلاح‌طلبان به قعر نعل رانده مي‌شوند؛ جايي كه اكنون در آن قرار دارند. اگر يكي از آماج حوادث آبان 98 از كارانداختن اصلاح‌طلبان بوده باشد كه هست، بايد اعتراف كرد تير مخالفان به هدف نشسته است. حالا در غياب اصلاح‌طلبان كه قطعه مهمي از ماشين انتزاعي دولت‌اند، چه كسي كارشان را برعهده خواهد گرفت. بديل آنان چه كساني يا چه جرياني است؟ همواره در بحران اقتصادي و براي برون‌رفت از بحران‌هايي كه انباشت سرمايه را به خطر مي‌اندازد، بديل تازه‌اي خلق مي‌شود. آيا حذف اصلاح‌طلبان تاوان خلاصي از اين بحران‌ است؟ سرسختي هيئت‌هاي نظارت در ردصلاحيت‌ها نشان مي‌دهد اراده‌اي قوي وجود دارد تا نشان دهد ديگر بود‌و‌نبود اصلاح‌طلبان مسئله نيست. اصلاح‌طلباني كه ديگر توان به ميدان‌ آوردن طيف‌هاي خاكستري را ندارند و حتي شك و دودلي در ميان حاميانشان موج مي‌زند، به چه كار سياست مي‌آيند كه باید نگران حذف يا تعديل آنان بود. خاصه در جامعه‌اي كه توسط اپوزيسيون قطبي شده است و حضور اصلاح‌طلبان نه‌تنها مفيد نيست بلكه شكاف طبقات جامعه را عميق‌تر مي‌كند. اصلاح‌طلبان همچون كاتاليزوري نيروهاي اجتماعي در قطب‌بندي تازه‌شكل‌گرفته را به تحرك وامي‌دارند و در نهايت به انسجامشان سرعت مي‌دهند. بديهي است دست به يكسان‌سازي زدن، نزديك‌ترين راه براي برون‌رفت است. اما هر راه نزديكي حتما به مقصد نمي‌رسد. در شرايط به‌وجودآمده اصولگرايان بي‌تاب قدرت‌اند و اين بي‌تابي بسيار طبيعي است. دليلي ندارد در فضاي خالي موجود طيف‌هاي آنان تن به ائتلاف بدهند و راه رسيدن خود به قدرت را مشروط كنند. اگر قرار بر رقابت خودي‌ها با خودي‌ها است، پس كساني به مجلس بروند كه حائز رأي بيشتري‌ باشند. شايد با رقابت بين خودی‌ها حداقل دموكراسي در وضعيت موجود رعايت شود. شايد اين شيوه دموكراسي براي يكسان‌سازي كم‌خطرتر است. ائتلاف اصولگرايان سودي براي انتخابات ندارد و ضررش آن است كه حاميان را در مشاركت يكدست خواهد كرد. مگر اينكه هدف نهايي همسان‌سازي باشد. مجلس پيش‌رو (يازدهم) مجلس منحصربه‌فردي خواهد بود. بعد از تشكيل اين مجلس احتمال تغير ريل سياست داخلي قوت خواهد گرفت؛ تغيير ريلي كه به حذف بسياري از چهره‌هاي پرسابقه اصلاح‌طلب و اصولگرا منجر خواهد شد. از اين‌رو مقايسه اين مجلس با مجلس چهارم خطايی فاحش است. از سوي ديگر اين مجلس در شرايطي شكل مي‌گيرد كه كشور حوادث تلخ و سنگيني را پشت‌سر گذاشته است. حوادث تلخي همچون دي‌ما 96، آبان‌ماه 98، ترور سردار سليماني و سقوط هواپيماي مسافري. آيا بيم از تكرار اين حوادث تكان‌دهنده نيست که صورت‌بندی تازه‌اي در سیاست داخلي را الزامی می‌کند؟ شايد هم اين سؤالات محلي از اعراب ندارد و در بر همان پاشنه مي‌گردد و شرايط موجود صرفا فرصتي به دست مخالفان داده تا اصلاح‌طلبان را حذف و تعديل كنند. چهار دهه سياست‌ورزي دولت‌هاي پس از انقلاب نشان داده است که در مقاطعي حساس چهره‌های نهادهاي دولتي و رسمي دچار پوست‌اندازي شده‌ و در اين پوست‌اندازي‌ها در حين ناباوري چهره‌هاي مؤثري از سياست كنار گذاشته شده‌اند. استراتژيست‌هاي تغيير ريل سياست باور دارند با اين تغييرات بسياري از مسائل لاينحل و معطل‌مانده سياسي از توان تهي خواهد شد و بديل‌هاي تازه‌اي سر برخواهند آورد كه چهره سياست را دگرگون خواهند كرد. با‌اين‌حال آنچه دود نمي‌شود، تا به هوا برود محذوفان سياسي و مردم‌اند؛ مردمي كه فركانس‌هاي عاطفي خود را از دست داده‌اند و بدون اين فركانس‌ها بعيد است سياستي توده‌اي شكل بگيرد. براي سياست‌ورزي بيش از بديل‌ها نياز به مردم است. استراتژي سياسي‌ای كه متكي به مردم نباشد، بديل‌هاي ناكارآمد بازتوليد خواهد كرد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها