|

فقر بي‌صدا

سعيد نوري‌آزاد. پرسشگر حوزه آموزش

بياييد به خيابان برويم و از هر کسي که شما انتخاب کرديد بپرسيم «آيا کم‌سواد و بي‌دانش است؟» يا سؤالي در يک زمينه سياسي يا از اخبار بپرسيم. به‌نظرتان پاسخ چيست؟ متأسفانه پاسخ «نمي‌دانم» يا «نياز به مطالعه دارم» کمترين احتمال شنيده‌شدن را دارد. اما چرا؟ پاسخ کوتاه و روشن است؛ فقر آموزشي، بي‌صداترين نوع فقر است و تقريبا همه افرادي که آموزش صحيح نديده‌ يا از آموزش بهره خوبي نبرده‌اند اين موضوع را پنهان کرده و در مرحله‌اي بالاتر براي پنهان‌کردن اين موضوع سعي در اظهار نظر در ساير مباحث دارند؛ چراکه اين کار آنها را از در معرض سؤال مجدد قرارگرفتن مصون داشته و به اين شکل فرد همچنان در فقر مضاعف دانشي که ريشه در فقر آموزشي دارد، باقي مي‌ماند.

گذشته از تمام تعاريف آکادميک يا کلاسيک که براي تعريف فقر آموزشي آمده است، در اين چند خط سعي دارم دو مفهوم فقر يادگيري و فقر آموزشي را به هم نزديک کرده و در يک ظرف مطرح كنم چراکه جداسازي اينها خود نوعي توهم کفايت يکي در نبود ديگري را در ذهن متبادر مي‌كند و اين خود ريشه برخي مشکلات ديگر است، اما چگونه اين دو مفهوم با هم در ارتباط است يا مگر کسي که مدرسه مي‌رود يا در نزديکي مدرسه زندگي مي‌كند هم مي‌تواند بي‌سواد باشد؟ مي‌توان گفت بله.
بي‌سواد روستايي بيشتر زندگي بلد است يا باسواد شهري؟
در مقاطع مختلف اين مثال را مي‌شود گفت؛ بيشترين آمار مرگ‌ومير در بيمارستان‌هاست يا کساني مي‌ميرند که به خدمات درماني دسترسي دارند اما به ده‌ها دليل پزشکي و غيرپزشکي مي‌ميرند و به بيان آنها که مدارس به شکل فعلي را فاقد کارکرد و کيفيت مناسب براي فراگيري مهارت‌هاي زندگي مي‌دانند، بيشترين بي‌سوادي در مدارس است.
برندگان نوبل 2019 که به دليل سال‌ها کارکردن بر موضوع فقر به اين جايزه دست يافتند، بر محور فقر آموزشي به شدت تأکيد داشته‌اند و به عقيده آنها دو عامل مهم در گسترش روزافزون فقر آموزشي در سراسر جهان نقش دارد:
الف: نخبه‌پروري
ب: انتظارات غيرواقعي از مدارس و دانش‌آموزان.
شرح اين دو مؤلفه بسيار طولاني است اما سؤال اصلي اين است: مسئله ما کدام است؟
مي‌توان گفت هر دو + شاخص اميد.
يعني در کشور خود نه تنها دو پارامتر فوق را به شکل روزافزون شاهديم بلکه در شاخصه‌اي ديگر که برآمده از عملکرد ناقص در شاخصه الف يعني نخبه‌پروري است هم دچار ضعف جدي شده‌ايم.
اين نمودار آمار ثبت‌نامي‌هاي المپيادهاي ۹۷-۹۸ تمام مقاطع متوسطه در تمام رشته‌هاست و بر اساس اطلاعات سازمان ملي پرورش استعداد درخشان در زيرمجموعه آموزش و پرورش تهيه شده است.
اين نمودار به خوبي نشان مي‌دهد كه جداي از اينکه تعداد بسيار محدودي از جمع چندميليوني دانش‌آموزان براي المپيادها ثبت‌نام کرده‌اند، در بسياري از استان‌ها دانش‌آموزان از شرکت در اين رقابت هم نااميد هستند و به صورت پيش‌فرض پذيرفته‌اند که المپيادي‌شدن مخصوص قشر خاص و محصلان مدارس خاص است، به‌طوري که از استان‌هايي مثل سيستان‌وبلوچستان، هرمزگان، اردبيل، زنجان و... تعداد ثبت‌نامي‌ها يک‌رقمي است و اين با وجود آن است که مدارس سمپاد و مدارس غيردولتي هم در آن مناطق وجود دارد اما آنها هم در توليد خروجي مناسب براي المپيادهاي علمي موفق نبوده‌اند.
تبديل علم به علم براي مدرک
البته نااميدي آنها هم چندان بي‌دليل نيست، چراکه در همين سال قبل تمام برگزيدگان المپياد رياضي تنها از يک دبيرستان خاص در تهران بوده‌اند و در رشته‌هاي ديگر هم وضعيت چندان متفاوت نيست. طبيعي است مدارسي که قرار بوده است خروجي آنها برخلاف رويه مدرک‌گرايي به سمت پژوهشگري بروند، مستقيما به دانشگاه و کنکور هدايت شده‌اند.
عدم واقع‌گرايي
ديگر موردي که نوبليست‌هاي 2019 بر آن تأکيد دارند موضوع واقع‌گرايي مسائل است. يا به عبارتي با واقع‌گرايي مسئله ديگران و تعريف درست مسئله خودمان مي‌توان به راه‌حل رسيد.
فقرپژوهان ۲۰۱۹ بر اين باور بودند که به مسئله نه از بالا بلکه بايد از پايين نگاه کرد چراکه مشکل و راه‌حل همان‌جاست، به‌گونه‌اي که در زمان شيوع مالاريا در مناطق جنوب و جنوب شرق آسيا (محل مطالعه اين افراد) برخلاف تمام اقتصاددانان که به تغيير سياست‌هاي بانک جهاني و تغيير روش نهادهاي بين‌المللي تأکيد داشتند اين افراد بر راه‌حل‌هايي مانند توزيع پشه‌بند با ابعاد چندنفره و انواع مختلف تأکيد کردند چراکه راه‌حل بايد اجرائي و عملي باشد و نه کلاسيک و آکادميک.
در موضوع مطالعه سيستم‌هاي آموزشي ديگر کشورها نيز عموما از روش‌هاي کلاسيک استفاده مي‌شود و مشکلات سيستم‌هاي کشورهاي موفق که سعي در الگوبرداري از آنها مي‌شود در نظر گرفته نمي‌شود و اين مشکلات را هر روز بيشتر مي‌كند.
فقر، عامل گسست
فقر در تمام شکل‌ها عامل گسستگي است. فقر اجتماعي، گسست اجتماعي، فقر اقتصادي، گسست اقتصادي، فقر آموزشي، گسست آموزشي و... .
نمودهايي از وجود فقر توأمان آموزشي و يادگيري را مي‌توان در غالب‌شدن طبقات اجتماعي (نخبگي-مالي) بر ساختار آموزشي مشاهده کرد؛ چرا‌که به دليل وجود فقر کيفيت در مدارس دولتي هر‌ساله به دليل يا بهانه‌اي طيفي از مردم با کمک سياست‌مداران با ايجاد مدارس متفاوت خود را از بدنه جامعه جدا کرده‌اند تا کيفيت آموزشي را براي فرزندان‌شان تضمين کنند؛ اما اين موضوع خود عامل پررنگي در ايجاد گسست اجتماعي شده است؛ به‌طوري‌که قشر مرفه مدارس غير‌دولتي، قشر پر‌تلاش يا نخبه مدارس خاص علمي و حتي قشر مذهبي و ايثارگر به سمت مدارس مذهبي و شاهد هدايت مي‌شوند تا تضمين کيفيت آموزش آنها حفظ شود؛ اما تکليف دیگر مدارس و خروجي همه اين مدارس بعد از تحصيل و در اجتماع چيست؟ يکي از مسائل فعلي ما وجود سهميه است. حال سؤال اين است که چرا بايد براي کيفيت‌بخشي اقشار مختلف جدا‌سازي رخ دهد، بدنه يکپارچه جامعه را به ده‌ها تکه تقسيم کرد؟
مسائلي مانند تمايل‌نداشتن درصد بالايي از دختران و پسران عشاير به تحصيل، مدرسه‌گريزي و جذب در دیگر بخش‌ها، خانه‌‌مدرسه‌ها (از هند تا تهران) با معلمان خانگي و ايجاد آموزش‌هاي شخصي و همچنين تجاري‌سازي آموزش به جاي اقتصادي‌سازي و ظهور پديده‌هايي مانند مدارس لاکچري و مسابقه کنکور در بين خانواده‌ها از ديگر نمودهاي فقر آموزشي و يادگيري در بدنه آموزشي کشور است.
آيا به راه‌حل مي‌رسيم؟
پيش‌فرض نوبليست‌هاي ۲۰۱۹ اقتصاد براي حل مسئله آموزش و فقر:
سيستم آموزشي منعطف و تغيير‌پذیر
راه‌حل‌هايي مانند چند‌معلمي کلاس، آموزش مهارتي، تقويم متغير، مشوق مستقيم و مالي براي تحصيل است؛ اما آيا وضعيت ما اين امکان را مي‌دهد؟ خير. چرا؟
سيستم آموزشي ما به تبعيت از قانون به‌علاوه تعارض منافع، علاقه به در اختيار گرفتن همه شکل‌ها و انواع آموزش دارد؛ نه‌فقط در طرح؛ بلکه در تمام سطوح اجرائي.
البته در شرايط موجود که نهادهاي غيردولتي مشتاق براي ورود به موضوع آموزش نيز در شکل‌هاي محدود اجرائي خود چندان موفق نبوده و با تجاري‌سازي آموزش و بهره‌نگرفتن از نهادهاي اجتماعي عملا تغييري در شکل آموزش ايجاد نکرده‌اند، با سيستم حاکميت نيز می‌توان خدمات بيشتري را از آنها گرفته و کيفيت کل نظام آموزشي را ارتقا بخشید.
معلمان بي‌جايگاه
در انديشه بيل گيتس و بنياد خيریه او که به‌نوعي بزرگ‌ترين بنياد خصوصي خيريه فعال آموزشي است، ايجاد سيستم بازخورد براي معلمان و ايجاد امکان رشد علمي و مهارتي براي آنها مهم است؛ اما اين سيستم در وضعيت فعلي جامعه ما به سيستم ناقص بازخورد به معلم و به سيستم بازخواست از معلم تبديل شده است. براي همين به جاي تعامل بين خانواده، سيستم آموزشي و معلم يک تقابل کاذب هميشگی وجود دارد که معلم يا بايد با تحکم خانواده‌ها را مجاب به صحيح‌بودن روش خود کند يا با ترس از آنها طبق ميل آنها رفتار کند که هر دو اينها اشتباه بوده و به نفع هيچ‌کس نيست.
راه‌حل نهايي؟
بر‌اساس آنچه نوبليست‌هاي اقتصاد درباره آموزش و جلوگيري از توسعه فقر آموزشي تأکيد دارند، با در‌نظر‌گرفتن وضعيت کشورمان يک جمله مي‌تواند راه‌حل خوبي باشد:
از شعار تغييرات بنيادين دست برداشته و به سمت سلسله تغييرات کوچک برويم.
براي تحقق اين هدف دو گام اساسي لازم است:
الف: اطلاعات را پنهان نکنيم
ب: براي جوامع انساني نسخه‌ عمومي نپيچيم.
آموزش يک موضوع اجتماعي است و اگر به‌طور کامل به نهاد دولت سپرده شود؛ مانند وضعيت فعلي بدنه جامعه منفعل شده، هميشه از دولت طلبکار شرايط بهتر است؛ دولتي که هيچ‌گاه توان ارائه بهترين‌ها را ندارد؛ نيز هميشه بدهکار افکار عمومي است و اين خود شروع يک گسست عميق‌تر اجتماعي است.

بياييد به خيابان برويم و از هر کسي که شما انتخاب کرديد بپرسيم «آيا کم‌سواد و بي‌دانش است؟» يا سؤالي در يک زمينه سياسي يا از اخبار بپرسيم. به‌نظرتان پاسخ چيست؟ متأسفانه پاسخ «نمي‌دانم» يا «نياز به مطالعه دارم» کمترين احتمال شنيده‌شدن را دارد. اما چرا؟ پاسخ کوتاه و روشن است؛ فقر آموزشي، بي‌صداترين نوع فقر است و تقريبا همه افرادي که آموزش صحيح نديده‌ يا از آموزش بهره خوبي نبرده‌اند اين موضوع را پنهان کرده و در مرحله‌اي بالاتر براي پنهان‌کردن اين موضوع سعي در اظهار نظر در ساير مباحث دارند؛ چراکه اين کار آنها را از در معرض سؤال مجدد قرارگرفتن مصون داشته و به اين شکل فرد همچنان در فقر مضاعف دانشي که ريشه در فقر آموزشي دارد، باقي مي‌ماند.

گذشته از تمام تعاريف آکادميک يا کلاسيک که براي تعريف فقر آموزشي آمده است، در اين چند خط سعي دارم دو مفهوم فقر يادگيري و فقر آموزشي را به هم نزديک کرده و در يک ظرف مطرح كنم چراکه جداسازي اينها خود نوعي توهم کفايت يکي در نبود ديگري را در ذهن متبادر مي‌كند و اين خود ريشه برخي مشکلات ديگر است، اما چگونه اين دو مفهوم با هم در ارتباط است يا مگر کسي که مدرسه مي‌رود يا در نزديکي مدرسه زندگي مي‌كند هم مي‌تواند بي‌سواد باشد؟ مي‌توان گفت بله.
بي‌سواد روستايي بيشتر زندگي بلد است يا باسواد شهري؟
در مقاطع مختلف اين مثال را مي‌شود گفت؛ بيشترين آمار مرگ‌ومير در بيمارستان‌هاست يا کساني مي‌ميرند که به خدمات درماني دسترسي دارند اما به ده‌ها دليل پزشکي و غيرپزشکي مي‌ميرند و به بيان آنها که مدارس به شکل فعلي را فاقد کارکرد و کيفيت مناسب براي فراگيري مهارت‌هاي زندگي مي‌دانند، بيشترين بي‌سوادي در مدارس است.
برندگان نوبل 2019 که به دليل سال‌ها کارکردن بر موضوع فقر به اين جايزه دست يافتند، بر محور فقر آموزشي به شدت تأکيد داشته‌اند و به عقيده آنها دو عامل مهم در گسترش روزافزون فقر آموزشي در سراسر جهان نقش دارد:
الف: نخبه‌پروري
ب: انتظارات غيرواقعي از مدارس و دانش‌آموزان.
شرح اين دو مؤلفه بسيار طولاني است اما سؤال اصلي اين است: مسئله ما کدام است؟
مي‌توان گفت هر دو + شاخص اميد.
يعني در کشور خود نه تنها دو پارامتر فوق را به شکل روزافزون شاهديم بلکه در شاخصه‌اي ديگر که برآمده از عملکرد ناقص در شاخصه الف يعني نخبه‌پروري است هم دچار ضعف جدي شده‌ايم.
اين نمودار آمار ثبت‌نامي‌هاي المپيادهاي ۹۷-۹۸ تمام مقاطع متوسطه در تمام رشته‌هاست و بر اساس اطلاعات سازمان ملي پرورش استعداد درخشان در زيرمجموعه آموزش و پرورش تهيه شده است.
اين نمودار به خوبي نشان مي‌دهد كه جداي از اينکه تعداد بسيار محدودي از جمع چندميليوني دانش‌آموزان براي المپيادها ثبت‌نام کرده‌اند، در بسياري از استان‌ها دانش‌آموزان از شرکت در اين رقابت هم نااميد هستند و به صورت پيش‌فرض پذيرفته‌اند که المپيادي‌شدن مخصوص قشر خاص و محصلان مدارس خاص است، به‌طوري که از استان‌هايي مثل سيستان‌وبلوچستان، هرمزگان، اردبيل، زنجان و... تعداد ثبت‌نامي‌ها يک‌رقمي است و اين با وجود آن است که مدارس سمپاد و مدارس غيردولتي هم در آن مناطق وجود دارد اما آنها هم در توليد خروجي مناسب براي المپيادهاي علمي موفق نبوده‌اند.
تبديل علم به علم براي مدرک
البته نااميدي آنها هم چندان بي‌دليل نيست، چراکه در همين سال قبل تمام برگزيدگان المپياد رياضي تنها از يک دبيرستان خاص در تهران بوده‌اند و در رشته‌هاي ديگر هم وضعيت چندان متفاوت نيست. طبيعي است مدارسي که قرار بوده است خروجي آنها برخلاف رويه مدرک‌گرايي به سمت پژوهشگري بروند، مستقيما به دانشگاه و کنکور هدايت شده‌اند.
عدم واقع‌گرايي
ديگر موردي که نوبليست‌هاي 2019 بر آن تأکيد دارند موضوع واقع‌گرايي مسائل است. يا به عبارتي با واقع‌گرايي مسئله ديگران و تعريف درست مسئله خودمان مي‌توان به راه‌حل رسيد.
فقرپژوهان ۲۰۱۹ بر اين باور بودند که به مسئله نه از بالا بلکه بايد از پايين نگاه کرد چراکه مشکل و راه‌حل همان‌جاست، به‌گونه‌اي که در زمان شيوع مالاريا در مناطق جنوب و جنوب شرق آسيا (محل مطالعه اين افراد) برخلاف تمام اقتصاددانان که به تغيير سياست‌هاي بانک جهاني و تغيير روش نهادهاي بين‌المللي تأکيد داشتند اين افراد بر راه‌حل‌هايي مانند توزيع پشه‌بند با ابعاد چندنفره و انواع مختلف تأکيد کردند چراکه راه‌حل بايد اجرائي و عملي باشد و نه کلاسيک و آکادميک.
در موضوع مطالعه سيستم‌هاي آموزشي ديگر کشورها نيز عموما از روش‌هاي کلاسيک استفاده مي‌شود و مشکلات سيستم‌هاي کشورهاي موفق که سعي در الگوبرداري از آنها مي‌شود در نظر گرفته نمي‌شود و اين مشکلات را هر روز بيشتر مي‌كند.
فقر، عامل گسست
فقر در تمام شکل‌ها عامل گسستگي است. فقر اجتماعي، گسست اجتماعي، فقر اقتصادي، گسست اقتصادي، فقر آموزشي، گسست آموزشي و... .
نمودهايي از وجود فقر توأمان آموزشي و يادگيري را مي‌توان در غالب‌شدن طبقات اجتماعي (نخبگي-مالي) بر ساختار آموزشي مشاهده کرد؛ چرا‌که به دليل وجود فقر کيفيت در مدارس دولتي هر‌ساله به دليل يا بهانه‌اي طيفي از مردم با کمک سياست‌مداران با ايجاد مدارس متفاوت خود را از بدنه جامعه جدا کرده‌اند تا کيفيت آموزشي را براي فرزندان‌شان تضمين کنند؛ اما اين موضوع خود عامل پررنگي در ايجاد گسست اجتماعي شده است؛ به‌طوري‌که قشر مرفه مدارس غير‌دولتي، قشر پر‌تلاش يا نخبه مدارس خاص علمي و حتي قشر مذهبي و ايثارگر به سمت مدارس مذهبي و شاهد هدايت مي‌شوند تا تضمين کيفيت آموزش آنها حفظ شود؛ اما تکليف دیگر مدارس و خروجي همه اين مدارس بعد از تحصيل و در اجتماع چيست؟ يکي از مسائل فعلي ما وجود سهميه است. حال سؤال اين است که چرا بايد براي کيفيت‌بخشي اقشار مختلف جدا‌سازي رخ دهد، بدنه يکپارچه جامعه را به ده‌ها تکه تقسيم کرد؟
مسائلي مانند تمايل‌نداشتن درصد بالايي از دختران و پسران عشاير به تحصيل، مدرسه‌گريزي و جذب در دیگر بخش‌ها، خانه‌‌مدرسه‌ها (از هند تا تهران) با معلمان خانگي و ايجاد آموزش‌هاي شخصي و همچنين تجاري‌سازي آموزش به جاي اقتصادي‌سازي و ظهور پديده‌هايي مانند مدارس لاکچري و مسابقه کنکور در بين خانواده‌ها از ديگر نمودهاي فقر آموزشي و يادگيري در بدنه آموزشي کشور است.
آيا به راه‌حل مي‌رسيم؟
پيش‌فرض نوبليست‌هاي ۲۰۱۹ اقتصاد براي حل مسئله آموزش و فقر:
سيستم آموزشي منعطف و تغيير‌پذیر
راه‌حل‌هايي مانند چند‌معلمي کلاس، آموزش مهارتي، تقويم متغير، مشوق مستقيم و مالي براي تحصيل است؛ اما آيا وضعيت ما اين امکان را مي‌دهد؟ خير. چرا؟
سيستم آموزشي ما به تبعيت از قانون به‌علاوه تعارض منافع، علاقه به در اختيار گرفتن همه شکل‌ها و انواع آموزش دارد؛ نه‌فقط در طرح؛ بلکه در تمام سطوح اجرائي.
البته در شرايط موجود که نهادهاي غيردولتي مشتاق براي ورود به موضوع آموزش نيز در شکل‌هاي محدود اجرائي خود چندان موفق نبوده و با تجاري‌سازي آموزش و بهره‌نگرفتن از نهادهاي اجتماعي عملا تغييري در شکل آموزش ايجاد نکرده‌اند، با سيستم حاکميت نيز می‌توان خدمات بيشتري را از آنها گرفته و کيفيت کل نظام آموزشي را ارتقا بخشید.
معلمان بي‌جايگاه
در انديشه بيل گيتس و بنياد خيریه او که به‌نوعي بزرگ‌ترين بنياد خصوصي خيريه فعال آموزشي است، ايجاد سيستم بازخورد براي معلمان و ايجاد امکان رشد علمي و مهارتي براي آنها مهم است؛ اما اين سيستم در وضعيت فعلي جامعه ما به سيستم ناقص بازخورد به معلم و به سيستم بازخواست از معلم تبديل شده است. براي همين به جاي تعامل بين خانواده، سيستم آموزشي و معلم يک تقابل کاذب هميشگی وجود دارد که معلم يا بايد با تحکم خانواده‌ها را مجاب به صحيح‌بودن روش خود کند يا با ترس از آنها طبق ميل آنها رفتار کند که هر دو اينها اشتباه بوده و به نفع هيچ‌کس نيست.
راه‌حل نهايي؟
بر‌اساس آنچه نوبليست‌هاي اقتصاد درباره آموزش و جلوگيري از توسعه فقر آموزشي تأکيد دارند، با در‌نظر‌گرفتن وضعيت کشورمان يک جمله مي‌تواند راه‌حل خوبي باشد:
از شعار تغييرات بنيادين دست برداشته و به سمت سلسله تغييرات کوچک برويم.
براي تحقق اين هدف دو گام اساسي لازم است:
الف: اطلاعات را پنهان نکنيم
ب: براي جوامع انساني نسخه‌ عمومي نپيچيم.
آموزش يک موضوع اجتماعي است و اگر به‌طور کامل به نهاد دولت سپرده شود؛ مانند وضعيت فعلي بدنه جامعه منفعل شده، هميشه از دولت طلبکار شرايط بهتر است؛ دولتي که هيچ‌گاه توان ارائه بهترين‌ها را ندارد؛ نيز هميشه بدهکار افکار عمومي است و اين خود شروع يک گسست عميق‌تر اجتماعي است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها