|

نبرد خليفه و تزار در سوريه

جمال دانشمند

ورود تحولات سوريه به آخرين پنل‌هاي سرنوشت سازش در چند روز گذشته، صورت‌بندي‌هاي جديدي را به نمايش گذاشت که با رويه معمول جنگ‌هاي نيابتي متفاوت بود. سرمايه‌گذاري چند ساله دولت ترکيه بر جنبش‌هاي اسلامي و مسلح چند مليتي نه‌تنها مورد استقبال جامعه جهاني قرار نگرفت، بلکه ترس از قدرت‌گيري گروه‌هاي تروريستي، جامعه جهاني را در تصميم مبتني‌بر نبود بشار اسد، رئيس‌جمهوري سوريه در قدرت دچار ترديد کرده است.

ترديدي که از‌سوي حاميان منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي بشار اسد مغتنم شمرده شده و با جديت و جزميت بي‌نظيري سعي در تحميل ابقای نظام فعلي به‌هر‌نحو ممکن شده است. با کناره‌گيري و حذف رقيبان کوچک‌تر و متکثر تحولات سياسي سوريه، اين‌بار نوبت دانه‌درشت‌هاي ميدان‌داري نظامي و ژئوپلیتيک است که دست از استتار در چارچوب تلاش‌هاي ديپلماتيک و سازماندهي پشت صحنه گروه‌هاي نيابتي برداشته و رأسا جايگاه و موقعيت در چانه‌زني‌های آتي را با تثبيت موقعيت نظامي خويش تعيين کنند.
تنش‌هاي چند روز اخير ارتش ترکيه با ارتش روسيه بي‌شباهت به جنگ‌هاي يک قرن پيش دولت عثماني و روسيه تزاري نيست. مضاف بر سمپاتي ايدئولوژيکي که هر دو حزب و هر دو رئيس‌جمهور به گذشته امپراتوري‌هاي‌شان دارند، اما مجموعه‌اي از شرايط تاريخي، جغرافيايي و سياسي‌، تزار را در وضعيتي بهتر از سلطان قرار داده است.
اردوغان که محبوبيت ملي‌اش به پايين‌ترين ميزان از زمان به‌قدرت‌رسيدنش رسيده است و حتي موجوديت فعلي خويش را مديون تهييج و تداوم وضعيت بحراني و جنگي می‌داند، با مشکلات عديدهاي در داخل مواجه است؛ از رکود اقتصادي تا توسل به توريسم و بحران حل‌نشده کردستان که به بخش‌هاي عراق و سوريه هم تعميم داده‌شده و عملا بخشي از توان نظامي و رواني اجتماعي دولت ترک را درگير کرده است تا افول گفتمان اسلام ليبرال در ترکيه و حتي عدول اردوغان از چنين گفتماني و نارضايتي و فشار سنگين اپوزيسيون از ماجراجويي‌هاي او و شکست‌هاي سنگين انتخاباتي در شهرهاي بزرگ ترکيه و دور‌شدن از خط‌قرمزهاي آمريکا و ناتو در جريان خريد تسليحاتي اس-٤۰۰ و انشعاب چهره‌هاي شاخص درون‌حزبي‌، همگي مشکلاتي هستند که بر دوش سلطان سنگيني کرده و وضعيت او را در شرايطي سخت منگنه کرده است.
در جناح مقابل، تزار با خاطر آسوده‌تري در حال عرض اندام نظامي و به‌تبع آن سياسي در منطقه است. از آن مشکلات و تنش‌هاي سياسي و اقتصادي که در اواخر سده نوزدهم و اوايل قرن بيستم روسيه مشهود بود، خبري نيست و حتي ميراث نظامي قطب کمونيستي به دست‌مايه عظيمي براي ريسک‌پذيري پوتين مبدل شده و او در قامتي همسان با پطرکبير در افکار عمومي روسيه ظاهر مي‌شود. افکار عمومي هم با او به عنوان امپراتوري‌ای برخورد مي‌کند که جامه عمل بر رؤياهاي ناسيوناليستي روس‌تبارها مي‌کشد.
حتي جغرافياي محل مناقشه نيز به نوع ديگري گوياي اين برتري موقعيت تزار به نسبت خليفه است. ارتش سوريه که با آتش‌بار هوايي و راکتي روسيه اسکورت مي‌شود، تقريبا دو، سوم جغرافياي سوريه را تحت پوشش دارد و اگر جغرافياي مورد تحکم کوردها را هم در نظر بگيريم، سرزمين دست‌و‌پاگيري در دستان سلطان و متحدانش باقي نمانده است.
جنگ ادلب در حقيقت آخرين سنگر نبرد اردوغان در سوريه است. اهميت سياسي نظامي اين سنگر بسي بيشتر و گسترده‌تر از جغرافياي اين شهر و حتي کشور خواهد بود و تبعات شکست يا پيروزي در اين سنگر، موقعيت سياسي اردوغان در آينده ترکيه را به شديدترين نحو ممکن تحت‌الشعاع قرار خواهد داد.
هر گونه عقب‌نشيني از اين سنگر سبب فوران نارضايتي داخلي و عقب‌نشيني‌هاي دامنه‌داري عليه او خواهد شد. از سوي ديگر، ماندن در ادلب بدين معناست که ممکن است دولت ترک به جنگي بدون اعلان با تزار وارد شود. در چنين شرايطي و با توجه به تصميمات چند روز اخير دولت ترکيه به نظر مي‌رسد که سلطان بيشتر از آنکه اهل مسامحه باشد، در فکر انتحار است و راه برگشت از سوريه را قابل هضم نمي‌يابد.
از همين‌رو شايد توسل به کارت مهاجران به عنوان اهرم فشار به ناتو و التماس به ايالات متحده، به‌صورت موقت به سازش با مسکو منجر شود اما در بازه زماني نه‌چندان دور به همان سرنوشت توافق سوچي دچار مي‌شود و در واقع سلطان قافيه منظومه سوريه را باخته است.

ورود تحولات سوريه به آخرين پنل‌هاي سرنوشت سازش در چند روز گذشته، صورت‌بندي‌هاي جديدي را به نمايش گذاشت که با رويه معمول جنگ‌هاي نيابتي متفاوت بود. سرمايه‌گذاري چند ساله دولت ترکيه بر جنبش‌هاي اسلامي و مسلح چند مليتي نه‌تنها مورد استقبال جامعه جهاني قرار نگرفت، بلکه ترس از قدرت‌گيري گروه‌هاي تروريستي، جامعه جهاني را در تصميم مبتني‌بر نبود بشار اسد، رئيس‌جمهوري سوريه در قدرت دچار ترديد کرده است.

ترديدي که از‌سوي حاميان منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي بشار اسد مغتنم شمرده شده و با جديت و جزميت بي‌نظيري سعي در تحميل ابقای نظام فعلي به‌هر‌نحو ممکن شده است. با کناره‌گيري و حذف رقيبان کوچک‌تر و متکثر تحولات سياسي سوريه، اين‌بار نوبت دانه‌درشت‌هاي ميدان‌داري نظامي و ژئوپلیتيک است که دست از استتار در چارچوب تلاش‌هاي ديپلماتيک و سازماندهي پشت صحنه گروه‌هاي نيابتي برداشته و رأسا جايگاه و موقعيت در چانه‌زني‌های آتي را با تثبيت موقعيت نظامي خويش تعيين کنند.
تنش‌هاي چند روز اخير ارتش ترکيه با ارتش روسيه بي‌شباهت به جنگ‌هاي يک قرن پيش دولت عثماني و روسيه تزاري نيست. مضاف بر سمپاتي ايدئولوژيکي که هر دو حزب و هر دو رئيس‌جمهور به گذشته امپراتوري‌هاي‌شان دارند، اما مجموعه‌اي از شرايط تاريخي، جغرافيايي و سياسي‌، تزار را در وضعيتي بهتر از سلطان قرار داده است.
اردوغان که محبوبيت ملي‌اش به پايين‌ترين ميزان از زمان به‌قدرت‌رسيدنش رسيده است و حتي موجوديت فعلي خويش را مديون تهييج و تداوم وضعيت بحراني و جنگي می‌داند، با مشکلات عديدهاي در داخل مواجه است؛ از رکود اقتصادي تا توسل به توريسم و بحران حل‌نشده کردستان که به بخش‌هاي عراق و سوريه هم تعميم داده‌شده و عملا بخشي از توان نظامي و رواني اجتماعي دولت ترک را درگير کرده است تا افول گفتمان اسلام ليبرال در ترکيه و حتي عدول اردوغان از چنين گفتماني و نارضايتي و فشار سنگين اپوزيسيون از ماجراجويي‌هاي او و شکست‌هاي سنگين انتخاباتي در شهرهاي بزرگ ترکيه و دور‌شدن از خط‌قرمزهاي آمريکا و ناتو در جريان خريد تسليحاتي اس-٤۰۰ و انشعاب چهره‌هاي شاخص درون‌حزبي‌، همگي مشکلاتي هستند که بر دوش سلطان سنگيني کرده و وضعيت او را در شرايطي سخت منگنه کرده است.
در جناح مقابل، تزار با خاطر آسوده‌تري در حال عرض اندام نظامي و به‌تبع آن سياسي در منطقه است. از آن مشکلات و تنش‌هاي سياسي و اقتصادي که در اواخر سده نوزدهم و اوايل قرن بيستم روسيه مشهود بود، خبري نيست و حتي ميراث نظامي قطب کمونيستي به دست‌مايه عظيمي براي ريسک‌پذيري پوتين مبدل شده و او در قامتي همسان با پطرکبير در افکار عمومي روسيه ظاهر مي‌شود. افکار عمومي هم با او به عنوان امپراتوري‌ای برخورد مي‌کند که جامه عمل بر رؤياهاي ناسيوناليستي روس‌تبارها مي‌کشد.
حتي جغرافياي محل مناقشه نيز به نوع ديگري گوياي اين برتري موقعيت تزار به نسبت خليفه است. ارتش سوريه که با آتش‌بار هوايي و راکتي روسيه اسکورت مي‌شود، تقريبا دو، سوم جغرافياي سوريه را تحت پوشش دارد و اگر جغرافياي مورد تحکم کوردها را هم در نظر بگيريم، سرزمين دست‌و‌پاگيري در دستان سلطان و متحدانش باقي نمانده است.
جنگ ادلب در حقيقت آخرين سنگر نبرد اردوغان در سوريه است. اهميت سياسي نظامي اين سنگر بسي بيشتر و گسترده‌تر از جغرافياي اين شهر و حتي کشور خواهد بود و تبعات شکست يا پيروزي در اين سنگر، موقعيت سياسي اردوغان در آينده ترکيه را به شديدترين نحو ممکن تحت‌الشعاع قرار خواهد داد.
هر گونه عقب‌نشيني از اين سنگر سبب فوران نارضايتي داخلي و عقب‌نشيني‌هاي دامنه‌داري عليه او خواهد شد. از سوي ديگر، ماندن در ادلب بدين معناست که ممکن است دولت ترک به جنگي بدون اعلان با تزار وارد شود. در چنين شرايطي و با توجه به تصميمات چند روز اخير دولت ترکيه به نظر مي‌رسد که سلطان بيشتر از آنکه اهل مسامحه باشد، در فکر انتحار است و راه برگشت از سوريه را قابل هضم نمي‌يابد.
از همين‌رو شايد توسل به کارت مهاجران به عنوان اهرم فشار به ناتو و التماس به ايالات متحده، به‌صورت موقت به سازش با مسکو منجر شود اما در بازه زماني نه‌چندان دور به همان سرنوشت توافق سوچي دچار مي‌شود و در واقع سلطان قافيه منظومه سوريه را باخته است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها