حل این مسئله نیازمند عزم ملی است
ابراهیم احمدیان
با ترس و لرز و احتیاط تمام عکسی از یک تور هوایی گرفتم؛ تا مبادا به صاحبان تور بر بخورد. این تور هوایی، از آن تورها نیست که آدمها را به «مسافر» تبدیل میکند؛ بلکه تودهای از نخهای نایلونی ارزانقیمت چینی است که در هوا نصب میشود تا مسافران (پرندگان مهاجر) را از سفرکردن بیندازد؛ مسافران مهاجری که از ترس زمستان مناطق سرد برای زمستانگذرانی به ایران پناه آوردهاند. اینجا برای خیلیها آخر خط سفر است. شکارچیها تور زدهاند کنار خانه پرندگان مهاجر؛ مجوز هم دارند؛ توری با مجوز سازمان حفاظت محیط زیست! در کجا؟ دقیقا کنار تالاب و شاید درون خود تالاب یعنی درون تالاب بینالمللی که بیش از 50 سال است به صورت جهانی پذیرفته شده که اینجا پناهگاه است. این مسافران مهاجر اگر در پناهگاه هم کشته نشوند، در صدها هزار هکتار شالیزار کشته خواهند شد. پناهگاه، امنترین جا است و چند محیطبان علیرغم نبود بنزین و امکانات و نداشتن پشتیبانی مناسب قانونی و قضائی، در آن گشتی میزنند و گاهی در اطراف پناهگاه توری جمع میکنند؛ البته به غیر از مجوزدارها. صدها هزار پرنده برای زمستانگذرانی در گیلان گرد آمدهاند. چند روز قبل منطقه یخزده و برخی از آنها در سه، چهار روز بر اثر سرما و گرسنگی مردهاند. خود محیط زیست گیلان چند ماه قبل برای صدور مجوز شکار چندماهه فراخوان داده است. در این چند ماه روزهای پنجشنبه و جمعه میتوانید شکار کنید. البته تعداد قطعه شکار مشخص و محدود است ولی کو نظارت؟ مگر میتوان در سراسر خطه گیلان هر روز کیسه مردم را با چند محیطبان آن هم با باک خالی گشت؟! شکار با مجوز سازمان محیط زیست بخشی ناچیز از شکاری است که در شمال صورت میگیرد و اکثرا مجوز ندارند. سازمان برای کنترل شکار مجبور به صدور مجوز میشود؛ ولی تا چه اندازه موفق بوده؟ آیا صدور مجوز جلوی شکار غیرمجاز را گرفته یا فقط به شکار تعدادی بیشتر افزوده است؟ آیا صدور مجوز برای کشتن پرندگانی که نسل آنها در حال انقراض است، درست است؟ از مسائل اخلاقی و انسانی که بگذریم، شکار پرنده آن هم با تور و به صورت کور که هر حیوانی پرنده از خوردنی تا ناخوردنی را میکشد، با کدام اصول زیستمحیطی همخوانی دارد؟! القصه؛ اینجا در روستاها تقریبا همه شکارچیاند. پرنده مهاجر را ملک خود میدانند. سازمان گاهی مجوز میدهد تا مردم با مجوز شکار کنند نه بیمجوز! اصلاح وضعیت شکار در شمال کشور و بلکه خیلی از مناطق ایران، به این سادگیها ممکن نیست و سازمان هم نیک میداند. ما با یک امر پیچیده تاریخی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی روبهروییم. در طول تاریخ مردم برای گذران زندگی، روی کشتن حیوانات حساب باز کردهاند و اینک جلوگیری از این همه شکار و بلکه سایر بهرهبرداریهای غیراصولی از طبیعت، تبعاتی گسترده دارد و بودجه مالی (مثلا برای ایجاد مشاغل جایگزین شکار) طلب میکند که نیست. شالیزارهای شمال دومنظوره هستند: یک فصل شالی میدهند و یک فصل مرغ مهاجر. اینجا فقط مزرعه برنج و چلو نیست؛ اینجا مزرعه چلو مرغ است. حالا شرایط ما شرایط تحریم و بحران است؛ گوشت گران است؛ شکار واقعا میصرفد! ولی باید دید با تغییرات شدید آب و هوایی تا کی این چلومرغ در سفرهها سرو میشود. درباره این مسئله هم مثل بسیاری از مسائل کشور گویا باید مثل مسئولان با یک جمله خود را خلاص کنیم: «حل این مسئله به عزم ملی نیاز دارد!».
با ترس و لرز و احتیاط تمام عکسی از یک تور هوایی گرفتم؛ تا مبادا به صاحبان تور بر بخورد. این تور هوایی، از آن تورها نیست که آدمها را به «مسافر» تبدیل میکند؛ بلکه تودهای از نخهای نایلونی ارزانقیمت چینی است که در هوا نصب میشود تا مسافران (پرندگان مهاجر) را از سفرکردن بیندازد؛ مسافران مهاجری که از ترس زمستان مناطق سرد برای زمستانگذرانی به ایران پناه آوردهاند. اینجا برای خیلیها آخر خط سفر است. شکارچیها تور زدهاند کنار خانه پرندگان مهاجر؛ مجوز هم دارند؛ توری با مجوز سازمان حفاظت محیط زیست! در کجا؟ دقیقا کنار تالاب و شاید درون خود تالاب یعنی درون تالاب بینالمللی که بیش از 50 سال است به صورت جهانی پذیرفته شده که اینجا پناهگاه است. این مسافران مهاجر اگر در پناهگاه هم کشته نشوند، در صدها هزار هکتار شالیزار کشته خواهند شد. پناهگاه، امنترین جا است و چند محیطبان علیرغم نبود بنزین و امکانات و نداشتن پشتیبانی مناسب قانونی و قضائی، در آن گشتی میزنند و گاهی در اطراف پناهگاه توری جمع میکنند؛ البته به غیر از مجوزدارها. صدها هزار پرنده برای زمستانگذرانی در گیلان گرد آمدهاند. چند روز قبل منطقه یخزده و برخی از آنها در سه، چهار روز بر اثر سرما و گرسنگی مردهاند. خود محیط زیست گیلان چند ماه قبل برای صدور مجوز شکار چندماهه فراخوان داده است. در این چند ماه روزهای پنجشنبه و جمعه میتوانید شکار کنید. البته تعداد قطعه شکار مشخص و محدود است ولی کو نظارت؟ مگر میتوان در سراسر خطه گیلان هر روز کیسه مردم را با چند محیطبان آن هم با باک خالی گشت؟! شکار با مجوز سازمان محیط زیست بخشی ناچیز از شکاری است که در شمال صورت میگیرد و اکثرا مجوز ندارند. سازمان برای کنترل شکار مجبور به صدور مجوز میشود؛ ولی تا چه اندازه موفق بوده؟ آیا صدور مجوز جلوی شکار غیرمجاز را گرفته یا فقط به شکار تعدادی بیشتر افزوده است؟ آیا صدور مجوز برای کشتن پرندگانی که نسل آنها در حال انقراض است، درست است؟ از مسائل اخلاقی و انسانی که بگذریم، شکار پرنده آن هم با تور و به صورت کور که هر حیوانی پرنده از خوردنی تا ناخوردنی را میکشد، با کدام اصول زیستمحیطی همخوانی دارد؟! القصه؛ اینجا در روستاها تقریبا همه شکارچیاند. پرنده مهاجر را ملک خود میدانند. سازمان گاهی مجوز میدهد تا مردم با مجوز شکار کنند نه بیمجوز! اصلاح وضعیت شکار در شمال کشور و بلکه خیلی از مناطق ایران، به این سادگیها ممکن نیست و سازمان هم نیک میداند. ما با یک امر پیچیده تاریخی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی روبهروییم. در طول تاریخ مردم برای گذران زندگی، روی کشتن حیوانات حساب باز کردهاند و اینک جلوگیری از این همه شکار و بلکه سایر بهرهبرداریهای غیراصولی از طبیعت، تبعاتی گسترده دارد و بودجه مالی (مثلا برای ایجاد مشاغل جایگزین شکار) طلب میکند که نیست. شالیزارهای شمال دومنظوره هستند: یک فصل شالی میدهند و یک فصل مرغ مهاجر. اینجا فقط مزرعه برنج و چلو نیست؛ اینجا مزرعه چلو مرغ است. حالا شرایط ما شرایط تحریم و بحران است؛ گوشت گران است؛ شکار واقعا میصرفد! ولی باید دید با تغییرات شدید آب و هوایی تا کی این چلومرغ در سفرهها سرو میشود. درباره این مسئله هم مثل بسیاری از مسائل کشور گویا باید مثل مسئولان با یک جمله خود را خلاص کنیم: «حل این مسئله به عزم ملی نیاز دارد!».