|

گفت‌وگوی « شرق» با پروفسور «مایکل دی سزاره»

موج جديدي از اعتراض‌هاي جهاني در راه هستند

آمریکای لاتین در حالی شاهد ناآرامی‌ و اعتراض‌های مردمی بود که ثبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این منطقه به خطر افتاده است. به نظر می‌رسد مردم آمریکای لاتین پس از سال‌ها چالش‌های مختلف بر خواسته‌های خود پافشاری می‌کنند. این در حالی است که به نظر می‌رسد دولت‌های حاکم چندان علاقه‌ای به برآوردن خواسته‌های مردم ندارند. پروفسور مایکل دی سزاره، استاد علوم اجتماعی در کالج مریماک، معتقد است نکته مهم در این موج از اعتراض‌ها مدت‌زمان و شمار حضور مردم در خیابان‌ها بود؛ امری که در قیاس با جنبش‌هایی همچون اشغال وال‌استریت می‌توان آن را چشمگیر دانست. همچنین او معتقد است این موج اعتراضی بیم و امیدهای گوناگونی را به میدان می‌آورد.پروفسور مایکل دی سزاره، جامعه‌شناس و متخصص جنبش‌های مردمی و خیزش‌های اجتماعی كه از آثار تألیفی این پژوهشگر می‌توان به «به‌سوی رویکردی تفسیری از رهبری جنبش‌های اجتماعی» اشاره كرد، در گفت‌وگو با «شرق»، اهميت گسترش اعتراض‌ها در جهان را بررسي كرده است.
جهان، سال گذشته میلادی را با تظاهرات گوناگون و گسترده گذراند؛ از جلیقه‌زردها گرفته تا تظاهرات اتحادیه‌های تجاری و همچنین اعتراض‌های گروه‌های محیط‌زیستی در بریتانیا و همچنین راستِ افراطی در اروپای شرقی. از سوی دیگر، آمریکای لاتین نیز از این قضیه جدا نبود و تظاهرات گسترده‌ای را در کشورهایی مانند بولیوی و شیلی شاهد بودیم. علت این اعتراض‌ها را در چه می‌دانید؟ آیا مؤلفه اصلی این تظاهرات گسترده را می‌توان مشخص کرد؟
به‌گمان اعتراض‌هایی که در سال 2019 شاهدشان بودیم، ریشه در سه نکته داشت: نخست، سرکوب دولت‌ها و ناتوانی‌شان از برآوردن خواسته‌های مردم که این امر اغلب با فساد فراگیر سیاسی و اقتصادی همراه است. دوم، تسریع نابرابری توزیع ثروت و درآمد؛ دلیل آخر هم به نظر من، مسائل زیست‌محیطی است که بسیاری را به خیابان‌ها کشاند و جنبش علیه انقراض را راه انداخت. در همه اعتراض‌هایی که در این مدت شاهدش بودیم، می‌توان عناصری را از موارد سه‌گانه بالا دید. در مناطقی همچون هنگ‌کنگ نیز به‌رغم فاصله با سپهر سیاسی-‌اقتصادی آمریکای لاتین، می‌توان دید اوضاع به همین قرار است. البته در شیلی بحث بیشتر بر سر نابرابری سیاسی-‌اقتصادی و بحران‌های مالی است. اما کشورهایی را نیز می‌توان یافت که بیشتر بر دو عامل نخست تکیه داشتند، مانند برزیل یا حتی لبنان. البته اگر وارد جزئیات شویم، خواهیم دید وضعیت قدری از آنچه گفته‌ام، پیچیده‌تر است. اما در نهایت این سه عاملی را که نام بردم، می‌توان فصل مشترک همه تظاهرات‌ها در جهان دانست.
وضعیت اعتراض‌های اخیر را در قیاس با موج پیشین قیام‌های مردمی، مانند اشغال وال‌استریت و بهار عربی، چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا این اعتراض‌ها توانسته خود را از سایه پیشینیانش بیرون بیاورد و اهداف مخصوص به خود را شکل دهد؟
نکته مهم در اعتراض‌هایی که در سال 2019 شاهدش بودیم، مدت و اندازه‌شان بود. شیلی یا حتی بولیوی را در نظر بگیرید. شمار زیادی از مردم به خیابان‌ها آمدند. مدت‌زمان حضور آنها در خیابان نیز درخور ‌توجه است و این حضور ماه‌ها به درازا کشید. منظورم این است که خواسته‌های مردم با گذشت چند هفته خاموش نشد! در جاهایی مانند هنگ‌کنگ همچنان شاهد تظاهرات گسترده هستیم. حال این را با جنبش اشغال پارک زاکوتی در نیویورک مقایسه کنید که در عرض کمتر از دو ماه برچیده شد و فقط 15 هزار نفر در آن شرکت کردند. درباره هنگ‌کنگ، هفت ماه است که اعتراض‌ها ادامه دارد و صدها هزار نفر قدم به خیابان‌ها گذاشته‌اند. از منظر مدت‌زمان و شمار حضور مردم،‌ موج جدید اعتراض‌ها را می‌توان با بهار عربی مقایسه کرد تا اشغال وال‌‌استریت. البته شماری از تحلیلگران نیز معتقدند موج جدید اعتراض‌ها حتی با بهار عربی نیز قابل‌ قیاس نیست، اما دست آخر می‌توان شباهت‌هایی را میان این دو یافت.
آینده این جنبش‌ها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا می‌توان انتظار داشت این تظاهرات به بهبود اوضاع بینجامد؟ آیا دولت‌ها زیر بار فشار مردم خواهند رفت؟
راستش نمی‌توان به این آسانی میزان «موفقیت» یا «شکست» جنبش‌های اجتماعی را تعیین کرد. با این حال، می‌توان به تعدادی از نتایج و برایند‌هایشان اشاره کرد. در بولیوی، تظاهرات باعث روی‌کارآمدن دولتی پوپولیست شد. اما برای مثال، در فرانسه تظاهرات اتحادیه‌های تجاری به عقب‌نشینی اندکی از جانب دولت در زمینه اصلاحات بازنشستگی منجر شد. بنابراین بیم و امیدهای گوناگونی در جریان است. شکی نیست که می‌توان امید به آینده‌ای روشن‌تر داشت. البته این لفظ «بهتر» صرفا از دیدگاه معترضان معنی دارد. همان‌طور که گفتم، این امر همیشه به نتایج مثبت ختم نمی‌شود. این درسی است که تاریخ به ما می‌دهد! بهبود وضعیت اقتصادی یا سیاسی و همچنین در سطوح بالاتر، کناره‌گیری رئیس دولت (مانند مورد بولیوی) می‌تواند از نتایج اعتراض‌ها باشد. اینکه آیا این تغییرات می‌تواند صورت گیرد یا خیر، به قدرت معترضان و اراده و آمادگی دولت‌ها برای مذاکره بستگی دارد. در این زمینه می‌توانید رویکرد دولت امانوئل مکرون را با بولسونارو در برزیل مقایسه کنید که عملا هیچ تغییری در سیاست‌های خود نشان نداد. در مجموع، معتقدم سال 2020 سال تظاهرات فراگیر در همه جهان خواهد بود.
تظاهرات در سال 2019 بار دیگر هواداران تز «پایان تاریخ» فوکویاما و تحلیلگران قائل به «دوران پساایدئولوژی» را شگفت‌زده کرد. در این بستر، تظاهرات در آمریکای لاتین و آمریکای جنوبی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
نظریه‌پردازانی که دل در گرو پایان تاریخ و حتی تز برخورد تمدن‌ها داشتند، نه‌فقط بر اشتباه بودند، بلکه وقایع اخیر نشان می‌دهد حتی درک درستی نیز از خودِ تاریخ نداشتند. تا زمانی که دولتی رسمی سر کار باشد، شاهد کنش‌ها و جنبش‌های اجتماعی و اعتراضی خواهیم بود. پتانسیل این امر نیز در عمل سیاسی گروه‌های بزرگ مردمی برای ایجاد تغییر در آینده جامعه نهفته است. فقط سؤال اینجاست که این پتانسیل چگونه،‌ چه زمانی و به چه دلیلی آزاد می‌شود! نقش رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی در بسیج مردمی و جان‌دادن به جنبش‌های سیاسی و ضددولتی را نباید از یاد برد. این ابزارها باعث می‌شود مردم سریع‌تر از هر زمان دیگری در تاریخ گرد هم آیند و دست به کنش بزنند. بهار عربي نمونه آغازین این مورد بود و جنبش‌های اجتماعی در شیلی، بولیوی و برزیل نیز نمونه‌های دیگر آن است. به گمان من، فناوری‌های امروزی نه‌فقط رویدادهای اجتماعی را در سراسر جهان تسریع می‌کند، بلکه سبب می‌شود جنبش‌ها در نقاط مختلف دنیا با یکدیگر ارتباط برقرار کرده و موجی جدید را به راه بیندازند.

آمریکای لاتین در حالی شاهد ناآرامی‌ و اعتراض‌های مردمی بود که ثبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این منطقه به خطر افتاده است. به نظر می‌رسد مردم آمریکای لاتین پس از سال‌ها چالش‌های مختلف بر خواسته‌های خود پافشاری می‌کنند. این در حالی است که به نظر می‌رسد دولت‌های حاکم چندان علاقه‌ای به برآوردن خواسته‌های مردم ندارند. پروفسور مایکل دی سزاره، استاد علوم اجتماعی در کالج مریماک، معتقد است نکته مهم در این موج از اعتراض‌ها مدت‌زمان و شمار حضور مردم در خیابان‌ها بود؛ امری که در قیاس با جنبش‌هایی همچون اشغال وال‌استریت می‌توان آن را چشمگیر دانست. همچنین او معتقد است این موج اعتراضی بیم و امیدهای گوناگونی را به میدان می‌آورد.پروفسور مایکل دی سزاره، جامعه‌شناس و متخصص جنبش‌های مردمی و خیزش‌های اجتماعی كه از آثار تألیفی این پژوهشگر می‌توان به «به‌سوی رویکردی تفسیری از رهبری جنبش‌های اجتماعی» اشاره كرد، در گفت‌وگو با «شرق»، اهميت گسترش اعتراض‌ها در جهان را بررسي كرده است.
جهان، سال گذشته میلادی را با تظاهرات گوناگون و گسترده گذراند؛ از جلیقه‌زردها گرفته تا تظاهرات اتحادیه‌های تجاری و همچنین اعتراض‌های گروه‌های محیط‌زیستی در بریتانیا و همچنین راستِ افراطی در اروپای شرقی. از سوی دیگر، آمریکای لاتین نیز از این قضیه جدا نبود و تظاهرات گسترده‌ای را در کشورهایی مانند بولیوی و شیلی شاهد بودیم. علت این اعتراض‌ها را در چه می‌دانید؟ آیا مؤلفه اصلی این تظاهرات گسترده را می‌توان مشخص کرد؟
به‌گمان اعتراض‌هایی که در سال 2019 شاهدشان بودیم، ریشه در سه نکته داشت: نخست، سرکوب دولت‌ها و ناتوانی‌شان از برآوردن خواسته‌های مردم که این امر اغلب با فساد فراگیر سیاسی و اقتصادی همراه است. دوم، تسریع نابرابری توزیع ثروت و درآمد؛ دلیل آخر هم به نظر من، مسائل زیست‌محیطی است که بسیاری را به خیابان‌ها کشاند و جنبش علیه انقراض را راه انداخت. در همه اعتراض‌هایی که در این مدت شاهدش بودیم، می‌توان عناصری را از موارد سه‌گانه بالا دید. در مناطقی همچون هنگ‌کنگ نیز به‌رغم فاصله با سپهر سیاسی-‌اقتصادی آمریکای لاتین، می‌توان دید اوضاع به همین قرار است. البته در شیلی بحث بیشتر بر سر نابرابری سیاسی-‌اقتصادی و بحران‌های مالی است. اما کشورهایی را نیز می‌توان یافت که بیشتر بر دو عامل نخست تکیه داشتند، مانند برزیل یا حتی لبنان. البته اگر وارد جزئیات شویم، خواهیم دید وضعیت قدری از آنچه گفته‌ام، پیچیده‌تر است. اما در نهایت این سه عاملی را که نام بردم، می‌توان فصل مشترک همه تظاهرات‌ها در جهان دانست.
وضعیت اعتراض‌های اخیر را در قیاس با موج پیشین قیام‌های مردمی، مانند اشغال وال‌استریت و بهار عربی، چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا این اعتراض‌ها توانسته خود را از سایه پیشینیانش بیرون بیاورد و اهداف مخصوص به خود را شکل دهد؟
نکته مهم در اعتراض‌هایی که در سال 2019 شاهدش بودیم، مدت و اندازه‌شان بود. شیلی یا حتی بولیوی را در نظر بگیرید. شمار زیادی از مردم به خیابان‌ها آمدند. مدت‌زمان حضور آنها در خیابان نیز درخور ‌توجه است و این حضور ماه‌ها به درازا کشید. منظورم این است که خواسته‌های مردم با گذشت چند هفته خاموش نشد! در جاهایی مانند هنگ‌کنگ همچنان شاهد تظاهرات گسترده هستیم. حال این را با جنبش اشغال پارک زاکوتی در نیویورک مقایسه کنید که در عرض کمتر از دو ماه برچیده شد و فقط 15 هزار نفر در آن شرکت کردند. درباره هنگ‌کنگ، هفت ماه است که اعتراض‌ها ادامه دارد و صدها هزار نفر قدم به خیابان‌ها گذاشته‌اند. از منظر مدت‌زمان و شمار حضور مردم،‌ موج جدید اعتراض‌ها را می‌توان با بهار عربی مقایسه کرد تا اشغال وال‌‌استریت. البته شماری از تحلیلگران نیز معتقدند موج جدید اعتراض‌ها حتی با بهار عربی نیز قابل‌ قیاس نیست، اما دست آخر می‌توان شباهت‌هایی را میان این دو یافت.
آینده این جنبش‌ها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا می‌توان انتظار داشت این تظاهرات به بهبود اوضاع بینجامد؟ آیا دولت‌ها زیر بار فشار مردم خواهند رفت؟
راستش نمی‌توان به این آسانی میزان «موفقیت» یا «شکست» جنبش‌های اجتماعی را تعیین کرد. با این حال، می‌توان به تعدادی از نتایج و برایند‌هایشان اشاره کرد. در بولیوی، تظاهرات باعث روی‌کارآمدن دولتی پوپولیست شد. اما برای مثال، در فرانسه تظاهرات اتحادیه‌های تجاری به عقب‌نشینی اندکی از جانب دولت در زمینه اصلاحات بازنشستگی منجر شد. بنابراین بیم و امیدهای گوناگونی در جریان است. شکی نیست که می‌توان امید به آینده‌ای روشن‌تر داشت. البته این لفظ «بهتر» صرفا از دیدگاه معترضان معنی دارد. همان‌طور که گفتم، این امر همیشه به نتایج مثبت ختم نمی‌شود. این درسی است که تاریخ به ما می‌دهد! بهبود وضعیت اقتصادی یا سیاسی و همچنین در سطوح بالاتر، کناره‌گیری رئیس دولت (مانند مورد بولیوی) می‌تواند از نتایج اعتراض‌ها باشد. اینکه آیا این تغییرات می‌تواند صورت گیرد یا خیر، به قدرت معترضان و اراده و آمادگی دولت‌ها برای مذاکره بستگی دارد. در این زمینه می‌توانید رویکرد دولت امانوئل مکرون را با بولسونارو در برزیل مقایسه کنید که عملا هیچ تغییری در سیاست‌های خود نشان نداد. در مجموع، معتقدم سال 2020 سال تظاهرات فراگیر در همه جهان خواهد بود.
تظاهرات در سال 2019 بار دیگر هواداران تز «پایان تاریخ» فوکویاما و تحلیلگران قائل به «دوران پساایدئولوژی» را شگفت‌زده کرد. در این بستر، تظاهرات در آمریکای لاتین و آمریکای جنوبی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
نظریه‌پردازانی که دل در گرو پایان تاریخ و حتی تز برخورد تمدن‌ها داشتند، نه‌فقط بر اشتباه بودند، بلکه وقایع اخیر نشان می‌دهد حتی درک درستی نیز از خودِ تاریخ نداشتند. تا زمانی که دولتی رسمی سر کار باشد، شاهد کنش‌ها و جنبش‌های اجتماعی و اعتراضی خواهیم بود. پتانسیل این امر نیز در عمل سیاسی گروه‌های بزرگ مردمی برای ایجاد تغییر در آینده جامعه نهفته است. فقط سؤال اینجاست که این پتانسیل چگونه،‌ چه زمانی و به چه دلیلی آزاد می‌شود! نقش رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی در بسیج مردمی و جان‌دادن به جنبش‌های سیاسی و ضددولتی را نباید از یاد برد. این ابزارها باعث می‌شود مردم سریع‌تر از هر زمان دیگری در تاریخ گرد هم آیند و دست به کنش بزنند. بهار عربي نمونه آغازین این مورد بود و جنبش‌های اجتماعی در شیلی، بولیوی و برزیل نیز نمونه‌های دیگر آن است. به گمان من، فناوری‌های امروزی نه‌فقط رویدادهای اجتماعی را در سراسر جهان تسریع می‌کند، بلکه سبب می‌شود جنبش‌ها در نقاط مختلف دنیا با یکدیگر ارتباط برقرار کرده و موجی جدید را به راه بیندازند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها