|

زیستن در بطن حماسه

اکبر معصوم‌بیگی

آنچه در فریبرز رئیس‌دانا، یار درگذشته ما، بسیار چشمگیر بود، روحیه حماسی، پیکارجو، حق‌طلب و درعین‌حال مهربان و سرشار از رفاقت او بود. ممکن نبود از او بخواهیم درباره نکته‌ای هرچند ساده سخن بگوید و او با همه شور و شوق و حرارت و هیجان با حرکات دست و صورت، با بالابردن و پایین‌آوردن صدا، زیر و بمی که هرگز نمی‌شد حرکت بعدی‌اش را حدس زد، لب به سخن نگشاید. فریبرز چنان به همه چیز جنبه حماسی می‌داد و با چنان زبان‌آوری غرش‌آسایی سخن می‌گفت که شنونده در کنار او همراه با او به هیجان می‌آمد. در هر مجلسی، هر سخنران بعد از فریبرز، بی‌گمان، بازنده بود. چنان سخنورانه بر نابرابری، تبعیض و فقر می‌تاخت که شنونده خود را در میدان جنگ می‌دید و آماده برای نبرد آخرین. بزرگی از تبار بزرگانی که فریبرز سخت دلبسته آنان بود، روزگاری گفته بود: «نمی‌شود با شر‌ و ستم و بدی جنگید اما شور نداشت» و فریبرز مصداق آشکار این سخن حکیمانه انقلابی بود. اگرچه از میان محرومان برنخاسته بود، اگرچه در بهترین دانشگاه‌های اقتصاد در دنیای انگلیسی‌زبان، «دانشکده علوم سیاسی و اقتصاد لندن (L.S.E)»‌ درس‌خوانده بود، خود را یار «هیچ‌بودگان» می‌انگاشت. این بود که هرگز از یاد نمی‌برد که برای آن اقتصاد خوانده است که دانش او به کار محرومان، تهیدستان، فراموش‌شدگان و درماندگان، به کار تغییر واقعی در زندگی مردم واقعی بیاید نه آنکه مایه فخرفروشی به همگنان در محافل آکادمیک و در خدمت سرمایه‌داران و رانت‌خواران و دزدان و از ما بهتران باشد. این بود راز لحن و هنجار حماسی فریبرز رئیس‌دانا در زمانه بی‌حماسه. فریبرز هرگز بر رسم زمانه نرفت. کسب‌وکار خود را شناکردن در خلاف مسیر آب می‌دانست، «شناکردن در مسیر آب از ماهی مرده هم برمی‌آید، من زنده‌ام، تا به آخر هستم»، سخنی بود که بارها از او شنیدم. این است راز ماندگاری زندگی بزرگی که شادمانه و سرخوش و شلنگ‌انداز از آستانه ناگزیر گذر کرد.

آنچه در فریبرز رئیس‌دانا، یار درگذشته ما، بسیار چشمگیر بود، روحیه حماسی، پیکارجو، حق‌طلب و درعین‌حال مهربان و سرشار از رفاقت او بود. ممکن نبود از او بخواهیم درباره نکته‌ای هرچند ساده سخن بگوید و او با همه شور و شوق و حرارت و هیجان با حرکات دست و صورت، با بالابردن و پایین‌آوردن صدا، زیر و بمی که هرگز نمی‌شد حرکت بعدی‌اش را حدس زد، لب به سخن نگشاید. فریبرز چنان به همه چیز جنبه حماسی می‌داد و با چنان زبان‌آوری غرش‌آسایی سخن می‌گفت که شنونده در کنار او همراه با او به هیجان می‌آمد. در هر مجلسی، هر سخنران بعد از فریبرز، بی‌گمان، بازنده بود. چنان سخنورانه بر نابرابری، تبعیض و فقر می‌تاخت که شنونده خود را در میدان جنگ می‌دید و آماده برای نبرد آخرین. بزرگی از تبار بزرگانی که فریبرز سخت دلبسته آنان بود، روزگاری گفته بود: «نمی‌شود با شر‌ و ستم و بدی جنگید اما شور نداشت» و فریبرز مصداق آشکار این سخن حکیمانه انقلابی بود. اگرچه از میان محرومان برنخاسته بود، اگرچه در بهترین دانشگاه‌های اقتصاد در دنیای انگلیسی‌زبان، «دانشکده علوم سیاسی و اقتصاد لندن (L.S.E)»‌ درس‌خوانده بود، خود را یار «هیچ‌بودگان» می‌انگاشت. این بود که هرگز از یاد نمی‌برد که برای آن اقتصاد خوانده است که دانش او به کار محرومان، تهیدستان، فراموش‌شدگان و درماندگان، به کار تغییر واقعی در زندگی مردم واقعی بیاید نه آنکه مایه فخرفروشی به همگنان در محافل آکادمیک و در خدمت سرمایه‌داران و رانت‌خواران و دزدان و از ما بهتران باشد. این بود راز لحن و هنجار حماسی فریبرز رئیس‌دانا در زمانه بی‌حماسه. فریبرز هرگز بر رسم زمانه نرفت. کسب‌وکار خود را شناکردن در خلاف مسیر آب می‌دانست، «شناکردن در مسیر آب از ماهی مرده هم برمی‌آید، من زنده‌ام، تا به آخر هستم»، سخنی بود که بارها از او شنیدم. این است راز ماندگاری زندگی بزرگی که شادمانه و سرخوش و شلنگ‌انداز از آستانه ناگزیر گذر کرد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها