|

سردرگمی هنرمندانه در بحبوحه کروناهراسی

عبدالرحمن نجل‌رحیم . ‌ مغزپژوه

صبح روز اول فروردین است، شیوع ویروس کرونا، بهانه‌ای جهانی برای هراس‌افکنی و قطع تماس‌های انسانی و پناه به دنیای مجازی شده است. جشن نوروزی ما نیز در سایه این سراسیمگی و تنهایی، از شور زندگی خالی به نظر می‌رسد. به خبرها و پیغام‌های دوستان پناه می‌برم. نامه عده زیادی از هنرمندان مطرح ایرانی به هنرمندان جهان (از قول چند خبرگزاری داخلی)، توجهم را جلب می‌کند. گویا هدف این نامه بلندبالا این است که هنرمندان جهان هم‌صدا با هنرمندان ایرانی باشند و از قدرتمندان و سیاستمداران جهان بخواهند تا در دوران کرونازدگی، تحریم اقتصادی ایران از طرف آمریکا برداشته شود. تا اینجای کار کسی نمی‌تواند به این خواسته جمعی از هنرمندان مشهور ایرانی ایرادی وارد کند، بلکه این نامه می‌تواند تلاشی انسان‌دوستانه و وطن‌خواهانه برای پایان‌دادن به بحرانی بهداشتی در کشور تلقی شود. اما در متن نامه به پاراگرافی برمی‌خورم که افکارم را مغشوش می‌کند: «همه ما از هر ملت و مملکتی که باشیم، دارای تابعیت سرزمینی بی‌مرز و آرمانی به نام «هنر» در جهانی به نام «فرهنگ» نیز هستیم و هیچ قدرتی نمی‌تواند ما را از داشتن این تابعیت منع کند. در این سرزمین مشترک رؤیایی، چه آسیایی یا اروپایی باشیم و چه آمریکایی یا آفریقایی، از ژن فهم فرهنگی، استعداد تأثیرگذاری بر افکار مردم و توان تحلیل و تغییر شرایط برخورداریم». چند بار این پاراگراف را می‌خوانم، به این امید که شاید برداشت اولیه‌ام اشتباه باشد، ولی همچنان حیران می‌مانم که این «ژن فهم فرهنگی»، چگونه ژنی است که گویا فقط متعلق به هنرمندانی است که تابعیت سرزمین مشترک رؤیایی هنر را دارند؟ اصلا آیا چنین ژنی به این نام در انسان، شناسایی شده است که موجب فهم فرهنگی شود که با آن بتوان استعداد تأثیرگذاری بر افکار مردم و توان تحلیل و تغییر شرایط را به‌وجود آورد؟ از طرف دیگر در صورت وجود چنین ژنی، در کدام مطالعات علمی معلوم شده است که هنرمندان به‌طور ویژه‌ای دارای چنین ژن خوبی برای فهم فرهنگی هستند؟ آیا این ادعای برتری‌جویانه نژادی، می‌تواند زیبنده هنرمندان کشور ما باشد؟ سعی می‌کنم کمی کوتاه بیایم و تفسیر دقیق علمی از واژه «ژن» را به کناری بگذارم و فکر کنم اصلا در این پاراگراف نامه هنرمندان ایران به هنرمندان جهان، نظر بر این بوده که از مفهوم استعاری یا متافوریک واژه «ژن» برای القای بالابودن سطح فهم فرهنگی هنرمندان استفاده شود و معنای دقیق علمی «ژن» مورد نظر نبوده باشد. باز قانع نمی‌شوم، با خودم فکر می‌کنم حتی در این حالت هم این کدام هنرمند خودشیفته‌ای است که این‌طور مغرورانه و برتری‌جویانه بخواهد فهم فرهنگی متمایز خود نسبت به سایر اقشار جامعه را به رخ بکشد؟ آیا واقعا این شیوه برتری‌جویانه معرفی هنر، باعث جذب نظر و همکاری سایر هنرمندان جهان خواهد شد؟ در پاراگرافی دیگر از این نامه چنین آمده است: «برای ما هنرمندان ایرانی، اکنون مهم است که بدانیم شما -هنرمندان جهان- در مورد وضعیت بیماران کرونایی، کودکان و سال‌خوردگان در آستانه ابتلا و کمبودهای خسارت‌بار جامعه پزشکی ایران در این بحران، چه فکر می‌کنید، چه می‌گویید و چه می‌کنید». آیا برای هنرمندان ایرانی امضاکنندگان نامه سخت بود که بدانند که کرونا کودکان را مانند سال‌خوردگان تهدید نمی‌کند؟ آیا بهتر نبود که به‌طور کلیشه‌ای برای به‌درد‌ آوردن دل هنرمندان جهان، پای کودکان مبتلا را به میان نمی‌کشیدند تا حداقل نشان بدهند در حد اطلاعات عمومی دربار کرونا از «ژن فهم فرهنگی» مورد ادعایشان بهره‌مندند؟ من مطمئنم که در جریان سردرگمی ناشی از کروناهراسی در سال نو، امضاکنندگان فرهیخته این نامه فرصت خواندن و تصحیح‌کردن با وسواس لازم متن را پیدا نکرده باشند وگرنه مطمئنا چنین متن غیردقیق و شبهه‌برانگیزی را امضا نمی‌کردند. البته هیچ‌وقت برای تصحیح اشتباهات گذشته دیر نیست. فراموش نکنیم که ما در آستانه جهان پساکرونایی قرار داریم.‌

صبح روز اول فروردین است، شیوع ویروس کرونا، بهانه‌ای جهانی برای هراس‌افکنی و قطع تماس‌های انسانی و پناه به دنیای مجازی شده است. جشن نوروزی ما نیز در سایه این سراسیمگی و تنهایی، از شور زندگی خالی به نظر می‌رسد. به خبرها و پیغام‌های دوستان پناه می‌برم. نامه عده زیادی از هنرمندان مطرح ایرانی به هنرمندان جهان (از قول چند خبرگزاری داخلی)، توجهم را جلب می‌کند. گویا هدف این نامه بلندبالا این است که هنرمندان جهان هم‌صدا با هنرمندان ایرانی باشند و از قدرتمندان و سیاستمداران جهان بخواهند تا در دوران کرونازدگی، تحریم اقتصادی ایران از طرف آمریکا برداشته شود. تا اینجای کار کسی نمی‌تواند به این خواسته جمعی از هنرمندان مشهور ایرانی ایرادی وارد کند، بلکه این نامه می‌تواند تلاشی انسان‌دوستانه و وطن‌خواهانه برای پایان‌دادن به بحرانی بهداشتی در کشور تلقی شود. اما در متن نامه به پاراگرافی برمی‌خورم که افکارم را مغشوش می‌کند: «همه ما از هر ملت و مملکتی که باشیم، دارای تابعیت سرزمینی بی‌مرز و آرمانی به نام «هنر» در جهانی به نام «فرهنگ» نیز هستیم و هیچ قدرتی نمی‌تواند ما را از داشتن این تابعیت منع کند. در این سرزمین مشترک رؤیایی، چه آسیایی یا اروپایی باشیم و چه آمریکایی یا آفریقایی، از ژن فهم فرهنگی، استعداد تأثیرگذاری بر افکار مردم و توان تحلیل و تغییر شرایط برخورداریم». چند بار این پاراگراف را می‌خوانم، به این امید که شاید برداشت اولیه‌ام اشتباه باشد، ولی همچنان حیران می‌مانم که این «ژن فهم فرهنگی»، چگونه ژنی است که گویا فقط متعلق به هنرمندانی است که تابعیت سرزمین مشترک رؤیایی هنر را دارند؟ اصلا آیا چنین ژنی به این نام در انسان، شناسایی شده است که موجب فهم فرهنگی شود که با آن بتوان استعداد تأثیرگذاری بر افکار مردم و توان تحلیل و تغییر شرایط را به‌وجود آورد؟ از طرف دیگر در صورت وجود چنین ژنی، در کدام مطالعات علمی معلوم شده است که هنرمندان به‌طور ویژه‌ای دارای چنین ژن خوبی برای فهم فرهنگی هستند؟ آیا این ادعای برتری‌جویانه نژادی، می‌تواند زیبنده هنرمندان کشور ما باشد؟ سعی می‌کنم کمی کوتاه بیایم و تفسیر دقیق علمی از واژه «ژن» را به کناری بگذارم و فکر کنم اصلا در این پاراگراف نامه هنرمندان ایران به هنرمندان جهان، نظر بر این بوده که از مفهوم استعاری یا متافوریک واژه «ژن» برای القای بالابودن سطح فهم فرهنگی هنرمندان استفاده شود و معنای دقیق علمی «ژن» مورد نظر نبوده باشد. باز قانع نمی‌شوم، با خودم فکر می‌کنم حتی در این حالت هم این کدام هنرمند خودشیفته‌ای است که این‌طور مغرورانه و برتری‌جویانه بخواهد فهم فرهنگی متمایز خود نسبت به سایر اقشار جامعه را به رخ بکشد؟ آیا واقعا این شیوه برتری‌جویانه معرفی هنر، باعث جذب نظر و همکاری سایر هنرمندان جهان خواهد شد؟ در پاراگرافی دیگر از این نامه چنین آمده است: «برای ما هنرمندان ایرانی، اکنون مهم است که بدانیم شما -هنرمندان جهان- در مورد وضعیت بیماران کرونایی، کودکان و سال‌خوردگان در آستانه ابتلا و کمبودهای خسارت‌بار جامعه پزشکی ایران در این بحران، چه فکر می‌کنید، چه می‌گویید و چه می‌کنید». آیا برای هنرمندان ایرانی امضاکنندگان نامه سخت بود که بدانند که کرونا کودکان را مانند سال‌خوردگان تهدید نمی‌کند؟ آیا بهتر نبود که به‌طور کلیشه‌ای برای به‌درد‌ آوردن دل هنرمندان جهان، پای کودکان مبتلا را به میان نمی‌کشیدند تا حداقل نشان بدهند در حد اطلاعات عمومی دربار کرونا از «ژن فهم فرهنگی» مورد ادعایشان بهره‌مندند؟ من مطمئنم که در جریان سردرگمی ناشی از کروناهراسی در سال نو، امضاکنندگان فرهیخته این نامه فرصت خواندن و تصحیح‌کردن با وسواس لازم متن را پیدا نکرده باشند وگرنه مطمئنا چنین متن غیردقیق و شبهه‌برانگیزی را امضا نمی‌کردند. البته هیچ‌وقت برای تصحیح اشتباهات گذشته دیر نیست. فراموش نکنیم که ما در آستانه جهان پساکرونایی قرار داریم.‌

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها