مشکل «کرونا»ی اخلاق
حمید شجاعی
انتشار ویروس کرونا در کشور موجی از «نگرانی» را در بین هموطنان برانگیخته است. شهروندان «نگران» هستند که ممکن است این موجود ناشناخته دامن آنها یا اعضای خانواده و نزدیکانشان را هم بگیرد و آنها را دچار مشکل کند؛ بنابراین دچار استرس و شاید هم تا حدودی وحشت شدهاند اما علاوه بر مورد اول این مردم به خاطر مشاهده برخی بداخلاقیهای اجتماعی رنجور، عصبانی و دچار خشم هستند؛ زیرا انتظار ندارند که در این وضعیت خاص وقتی برای تأمین حداقل نیازهای اولیه پیشگیری از سرایت این ویروس به داروخانهها و مراکز فروش اقلام بهداشتی مراجعه میکنند، به در بسته بخورند و با الفاظ یا نوشتههایی چون «نداریم»، «تمام شد»، «موجود نیست، سؤال نفرمایید» مواجه شوند یا اگر هم موجود باشد، با قیمتی باورنکردنی و گزاف به فروش برسد. طبیعی است که در این حالت شهروندان دچار ناکامی و یأس شوند، زیرا احساس میکنند در این وضعیت وحشتزده، عدهای با انجام رفتارهایی خارج از قواعد حقوقی و اخلاقی از آنها سوءاستفاده میکنند و کسی هم نیست که به این وضعیت آشفته سروسامانی دهد. بر اساس این، بیشترین نقد خود را متوجه دولت میکنند؛ زیرا جامعه معتقد است ابزار کنترل بازار در دست دولت است و دولت باید در اینگونه مواقع مقتدرانه وارد عمل شده و اقدامات فوری انجام دهد. هرچند خصلت زندگی اجتماعی همواره با «بحران» گره خورده است و زندگی اجتماعی هیچگاه بدون بحرانهای طبیعی و اجتماعی اعم از سیل، زلزله، سونامی، قحطی، بیماریهای واگیر و... نبوده و نخواهد بود و جامعه باید همواره منتظر چنین اتفاقاتی باشد اما سؤال این است که چرا برعکس جوامع پیشرفته، جامعه ما در برابر چنین بلایایی همواره شکننده ظاهر میشود؟ چرا در چنین مواقعی برخی افراد (ولو اندک ولی با اثرگذاری نمایان) رفتاری منفعتگرایانه و خودخواهانه در پیش میگیرند و کمتر رفتاری دگرخواهانه دارند؟ آیا علت در وجود یا «ذات بد» این افراد است یا نهادها و ساختارهای اجتماعی و سیاسی جامعه به دلیل کارکرد نامناسب خود آنها را به این سمتوسو سوق میدهد؟ به عبارت بهتر چرا در مواقعی که نیاز شدید به همبستگی، همکاری و نوعدوستی در جامعه احساس میشود، اوضاع برعکس شده و اول از همه «اخلاق» ذبح میشود؟ و در آخر پرسش محوری این است که برای تقویت فرهنگ همبستگی، نوعدوستی و دگرخواهی در بین جامعه چه باید کرد؟ باید بپذیریم که انسان موجودی مدنیالطبع است و طبیعتا تداوم زندگی اجتماعی نیازمند همراهی و همکاری انسانها با همدیگر است. برخی از فلاسفه بر این عقیدهاند که درک این واقعیت ساده و بدیهی کلید فهم «اخلاق» در جامعه است. از نظر این فلاسفه اخلاق هنگامی در جامعه پدید میآید که افراد وادار شوند به «قواعدی» که برای زندگی اجتماعی آنها ضروری است، تن دهند و به آن پایبند باشند.
تامس هابز فیلسوف سرشناس بریتانیایی و در ادامه ژان ژاک روسو برای پایاندادن به جنگ و خشونت همه علیه همه، چاره کار را در این دانستند که جامعه بهصورت «عاقلانه» دست از خودخواهی بردارد و به «قرارداد اجتماعی» که لازمه تشکیل «دولت قدرتمند» است، تن دهد و الزاماتش را بپذیرد. با شکلگیری دولت مدرن، رفتهرفته با مشاهده آثار برجای مانده از کارکرد آنها و ناتوانی در تضمین قراردادها و عمل به وظایف و همچنین شکست بازار و پدیدآمدن مسائل و مشکلاتی از جمله افزایش شکاف طبقاتی، بیعدالتی، فقر، تخریب محیط زیست و... جوامع مدرن به این صرافت افتادند که تکیه صرف بر دولت و بخش خصوصی برای پیشبرد اهداف توسعهای و هنجاری ممکن نیست؛ بنابراین راهحل برونرفت از این وضعیت را در رویکرد جدیدی به عنوان «دولت خوب» در دستور کار قرار دادند.یکی از علتهایی که جامعه ایران در برابر بحرانهای اجتماعی همواره شکننده ظاهر شده و اعتماد عمومی را کمرنگ کرده است، وجود «دولت قوی در برابر جامعه ضعیف» است. دولت تلاش میکند که در تمام حوزهها قدرت برتر و دست بالا را داشته باشد و رشد و گسترش جامعه مدنی و سازمانهای مردمنهاد را بهعنوان رقیبی برای خود تلقی
می کند. در وضعیتی که جامعه
کنترل شده ضعیف و فاقد انسجام و قدرت تأثیرگذاری بر سرنوشت خویش است، طبیعتا افرادی هم پیدا خواهند شد که با حرکتهایی غیراخلاقی از آب گلآلود ماهی بگیرند و در چنین شرایطی توسل به کنترل و نظارت دولتی و رویآوردن به اقدامات جزائی و تعزیری هم کارساز نخواهد بود؛ چنانکه باوجود تلاشهای صورتگرفته در حداقل سه دهه اخیر، این معضلات همچنان پابرجا و حلنشده باقی مانده است. وقتی افکار عمومی قدرتمند شود، حس همبستگی، همسرنوشتی و نوعدوستی تقویت شده و با انجام کنترلهای هنجاری و توبیخ اجتماعی افراد خاطی، جلوی انحرافات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... را خواهند گرفت.
انتشار ویروس کرونا در کشور موجی از «نگرانی» را در بین هموطنان برانگیخته است. شهروندان «نگران» هستند که ممکن است این موجود ناشناخته دامن آنها یا اعضای خانواده و نزدیکانشان را هم بگیرد و آنها را دچار مشکل کند؛ بنابراین دچار استرس و شاید هم تا حدودی وحشت شدهاند اما علاوه بر مورد اول این مردم به خاطر مشاهده برخی بداخلاقیهای اجتماعی رنجور، عصبانی و دچار خشم هستند؛ زیرا انتظار ندارند که در این وضعیت خاص وقتی برای تأمین حداقل نیازهای اولیه پیشگیری از سرایت این ویروس به داروخانهها و مراکز فروش اقلام بهداشتی مراجعه میکنند، به در بسته بخورند و با الفاظ یا نوشتههایی چون «نداریم»، «تمام شد»، «موجود نیست، سؤال نفرمایید» مواجه شوند یا اگر هم موجود باشد، با قیمتی باورنکردنی و گزاف به فروش برسد. طبیعی است که در این حالت شهروندان دچار ناکامی و یأس شوند، زیرا احساس میکنند در این وضعیت وحشتزده، عدهای با انجام رفتارهایی خارج از قواعد حقوقی و اخلاقی از آنها سوءاستفاده میکنند و کسی هم نیست که به این وضعیت آشفته سروسامانی دهد. بر اساس این، بیشترین نقد خود را متوجه دولت میکنند؛ زیرا جامعه معتقد است ابزار کنترل بازار در دست دولت است و دولت باید در اینگونه مواقع مقتدرانه وارد عمل شده و اقدامات فوری انجام دهد. هرچند خصلت زندگی اجتماعی همواره با «بحران» گره خورده است و زندگی اجتماعی هیچگاه بدون بحرانهای طبیعی و اجتماعی اعم از سیل، زلزله، سونامی، قحطی، بیماریهای واگیر و... نبوده و نخواهد بود و جامعه باید همواره منتظر چنین اتفاقاتی باشد اما سؤال این است که چرا برعکس جوامع پیشرفته، جامعه ما در برابر چنین بلایایی همواره شکننده ظاهر میشود؟ چرا در چنین مواقعی برخی افراد (ولو اندک ولی با اثرگذاری نمایان) رفتاری منفعتگرایانه و خودخواهانه در پیش میگیرند و کمتر رفتاری دگرخواهانه دارند؟ آیا علت در وجود یا «ذات بد» این افراد است یا نهادها و ساختارهای اجتماعی و سیاسی جامعه به دلیل کارکرد نامناسب خود آنها را به این سمتوسو سوق میدهد؟ به عبارت بهتر چرا در مواقعی که نیاز شدید به همبستگی، همکاری و نوعدوستی در جامعه احساس میشود، اوضاع برعکس شده و اول از همه «اخلاق» ذبح میشود؟ و در آخر پرسش محوری این است که برای تقویت فرهنگ همبستگی، نوعدوستی و دگرخواهی در بین جامعه چه باید کرد؟ باید بپذیریم که انسان موجودی مدنیالطبع است و طبیعتا تداوم زندگی اجتماعی نیازمند همراهی و همکاری انسانها با همدیگر است. برخی از فلاسفه بر این عقیدهاند که درک این واقعیت ساده و بدیهی کلید فهم «اخلاق» در جامعه است. از نظر این فلاسفه اخلاق هنگامی در جامعه پدید میآید که افراد وادار شوند به «قواعدی» که برای زندگی اجتماعی آنها ضروری است، تن دهند و به آن پایبند باشند.
تامس هابز فیلسوف سرشناس بریتانیایی و در ادامه ژان ژاک روسو برای پایاندادن به جنگ و خشونت همه علیه همه، چاره کار را در این دانستند که جامعه بهصورت «عاقلانه» دست از خودخواهی بردارد و به «قرارداد اجتماعی» که لازمه تشکیل «دولت قدرتمند» است، تن دهد و الزاماتش را بپذیرد. با شکلگیری دولت مدرن، رفتهرفته با مشاهده آثار برجای مانده از کارکرد آنها و ناتوانی در تضمین قراردادها و عمل به وظایف و همچنین شکست بازار و پدیدآمدن مسائل و مشکلاتی از جمله افزایش شکاف طبقاتی، بیعدالتی، فقر، تخریب محیط زیست و... جوامع مدرن به این صرافت افتادند که تکیه صرف بر دولت و بخش خصوصی برای پیشبرد اهداف توسعهای و هنجاری ممکن نیست؛ بنابراین راهحل برونرفت از این وضعیت را در رویکرد جدیدی به عنوان «دولت خوب» در دستور کار قرار دادند.یکی از علتهایی که جامعه ایران در برابر بحرانهای اجتماعی همواره شکننده ظاهر شده و اعتماد عمومی را کمرنگ کرده است، وجود «دولت قوی در برابر جامعه ضعیف» است. دولت تلاش میکند که در تمام حوزهها قدرت برتر و دست بالا را داشته باشد و رشد و گسترش جامعه مدنی و سازمانهای مردمنهاد را بهعنوان رقیبی برای خود تلقی
می کند. در وضعیتی که جامعه
کنترل شده ضعیف و فاقد انسجام و قدرت تأثیرگذاری بر سرنوشت خویش است، طبیعتا افرادی هم پیدا خواهند شد که با حرکتهایی غیراخلاقی از آب گلآلود ماهی بگیرند و در چنین شرایطی توسل به کنترل و نظارت دولتی و رویآوردن به اقدامات جزائی و تعزیری هم کارساز نخواهد بود؛ چنانکه باوجود تلاشهای صورتگرفته در حداقل سه دهه اخیر، این معضلات همچنان پابرجا و حلنشده باقی مانده است. وقتی افکار عمومی قدرتمند شود، حس همبستگی، همسرنوشتی و نوعدوستی تقویت شده و با انجام کنترلهای هنجاری و توبیخ اجتماعی افراد خاطی، جلوی انحرافات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... را خواهند گرفت.