زندگی و شعر فروغ فرخزاد
شرق: اگر از چند شاعر مهم معاصر ایران بخواهیم نام ببریم فروغ فرخزاد حتما یکی از نخستین نامهایی است که به ذهن میآید. «زنی تنها: زندگی و شعر فروغ فرخزاد» کتابی است از مایکل هیلمن درباره این شاعر مهم تاریخ ادبیات معاصر ایران که با ترجمه تینا حمیدی در نشر هنوز منتشر شده است. زندگینامهنویسی چنانکه در پیشگفتار مترجم بر ترجمه فارسی این کتاب اشاره شده تخصص مایکل هیلمن است و در کتاب «زنی تنها» نیز تمرکز او بیشتر بر زندگی فروغ فرخزاد است. مایکل هیلمن در این کتاب با ارجاع به گفتهها و نوشتههای دیگران و نیز گفتهها و نامههای خود فروغ فرخزاد گزارشی از زندگی او و همچنین زوایای پنهانتر این زندگی به دست داده و از پیوند شعرهای فروغ فرخزاد با زندگی شخصی او نیز نوشته و رد زندگی او را در شعرهایش پی گرفته است، چرا که مایکل هیلمن همانطور که در مقدمه این کتاب نوشته، معتقد است «از آنجا که فرخزاد شعر را دوست و همدم، آینه و راهی برای خودشناسی میدانسته، اشعارش شبیه به خودزندگینامه و به دنیای پیرامونش بسیار نزدیکاند و میتوانند سند قابل اعتمادی برای مطالعه زندگی او باشند. علاوه بر این فروغ معتقد بود که باید تا میتواند
صادقانه و به دور از ریاکاری زندگی کند و شعر بگوید. این ویژگی باعث شد شعرش دیدگاهها و محتوای زنانه بینظیری داشته باشد که پیش از این در ادبیات فارسی بیسابقه بوده است».
هیلمن که در دهه 40 به مدت دو سال در دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد زبان و ادبیات انگلیسی تدریس میکرد از همان دوران به ادبیات فارسی علاقهمند شد؛ زبان فارسی را یاد گرفت و در آمریکا ادامه تحصیل داد و از دانشگاه شیکاگو دکترا گرفت. آنگاه در دانشگاه تگزاس به تدریس زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ
ایران پرداخت.
کتاب «زنی تنها» که چاپ دوم ترجمه فارسی آن با ویراستی تازه منتشر شده با پیشگفتاری از مایکل هیلمن همراه است که هیلمن آن را برای ترجمه فارسی این کتاب نوشته است. او در آغاز این پیشگفتار در معرفی کتاب «زنی تنها» مینویسد که این کتاب «بررسی مستند زندگی و اشعار فرخزاد در فضای فرهنگی روشنفکران ایرانی در دهههای 1330 و 1340 است.» هیلمن در این پیشگفتار توضیح میدهد که در کتاب «زنی تنها» به «ارزش هنری» شعر فروغ فرخزاد نپرداخته است، اما در ادامه همین پیشگفتار به این موضوع میپردازد و شعر گناه او از مجموعه «دیوار» را به لحاظ هنری و زیباییشناسی نقد میکند. بعد از این پیشگفتار مقدمه مایکل هیلمن بر متن اصلی کتاب آمده است و آنگاه نخستین فصل کتاب آغاز میشود.
«زنی تنها» تشکیلشده از پنج فصل است با عنوانهای: از تولد تا عصیان، از «تولدی دیگر» تا مرگ، نخستین صدای زنانه ایران، شعر فارسی: شعری که زندگی است و زندگیای که شعر بود.
در فصل نخست کتاب چنانکه هیلمن در معرفی موضوع هر فصل در مقدمه اشاره کرده «به زندگی و کارِ فرخزاد از تولد تا نقطه عطف ذهنی او» پرداخته شده است، یعنی به «مرحلهای که او رویکرد نسبتا میانهروی خود را در مورد شعر کنار میگذارد و رویکردی خلاقانه برمیگزیند».
فصل دوم کتاب زندگی فروغ فرخزاد از سال 1337، یعنی سالی که او سرودن اشعار کاملا نوگرایانه خود را آغاز کرد، تا زمان مرگ او در بهمن 1345 را در بر میگیرد.
در فصل سوم اشعار فروغ «به عنوان نخستین تعابیر چشمگیر دیدگاههای زنانه در فرهنگ ایران» مورد بررسی قرار گرفته است.
برخی اشعار ماندگار و متأخر فروغ فرخزاد موضوع فصل چهارم این کتاب است. نیمی از این فصل به شعر «تولدی دیگر» فروغ اختصاص دارد. البته مایکل هیلمن توضیح میدهد که «هدف اصلی این بخش نقد ادبی نیست، هدف تبیین توانایی خاص فروغ است در جان بخشیدن به اتفاقات و دغدغههای روزمره در شعرش و همچنین تبیین شخصیت و نقش خاص او به عنوان زبان گویای فرهنگ خویش».
در فصل پنجم و پایانی کتاب مایکل هیلمن ارزیابی شخصی خود را از زندگی و شاعری فروغ فرخزاد به دست داده است. آنچه در ادامه میآید قسمتی است از همین فصلِ کتاب: «طبیعتا فروغ فرخزاد دلیلی برای تغییر مسیر یا متوقف شدن پیدا نکرد. البته مرگ او را متوقف و نابود کرد - هیچ دلیلی وجود ندارد تا به این مرگ که نگذاشت او در سال 1364 شاعری زنده و پنجاهساله باشد معنایی رمانتیک بدهیم. با این همه، با نگاهی به گذشته میتوان دریافت که او حق داشت بگوید: صدا میماند و تنها صداست که میماند. در مورد او صدا شعر است. شعر که همه زندگی اوست به جا مانده است؛ و این هدیه بزرگی است چراکه حجم عظیمی از زندگی او در این اشعار ابدی است. به این دلیل است که شعر او به لحاظ زیباییشناختی و فرهنگی مرا در حد کمال جذب میکند. صدای شاعرانهاش حقیقی است، بانگ شیپوری است که نومیدانه آوای مرگ پدرسالاری مینوازد؛ اما این صدا باید برای زندگی شاعرانه فرخزاد نواخته شود تا مثل شعرش زنده بماند، چون او برای هدفی واقعی زندگی کرده است. او خود این مطلب را در یکی از آخرین اشعارش - که طرح خلاصهای است با عنوان دلم گرفته است - میسراید: دلم گرفته است/ دلم گرفته است/ به
ایوان میروم و انگشتانم را/ بر پوست کشیده شب میکشم/ چراغهای رابطه تاریکند/ چراغهای رابطه تاریکند/ کسی مرا به آفتاب/ معرفی نخواهد کرد/ کسی مرا به مهمانی گنجشکها نخواهد برد/ پرواز را به خاطر بسپار/ پرنده مردنیست». هیلمن بعد از آوردن این شعر مینویسد: «فرخزاد در این شعر فناپذیری شاعر(پرنده) و زندگی جاودان بیان شاعرانه (پرواز پرنده) را دریافته است. افسردگی شاعر ناشی از درک شب بیپایان مرگ صرفا از طریق تجربه تاریکی یک شب است. همیشه سحرگاهانی خواهد بود اما شاعر میداند که فقط چند سحرگاه پیش رو خواهد داشت. ما خوانندگان باید سحرگاهان را زنده نگه داریم. اکنون که فروغ فرخزاد به واسطه تجربه اشعارش و زندگی شاعرانهاش صعود کرده است و چنان که تصویر پرندهای تنها در شعر غمانگیزش نشان میدهد شاعر و شخصیت زن درهم میآمیزند، بر ماست که سحرگاهان را دریابیم و زنده نگه داریم». در پایان کتاب طرحها و تصاویری از فروغ فرخزاد و مرتبط با او آمده است.
شرق: اگر از چند شاعر مهم معاصر ایران بخواهیم نام ببریم فروغ فرخزاد حتما یکی از نخستین نامهایی است که به ذهن میآید. «زنی تنها: زندگی و شعر فروغ فرخزاد» کتابی است از مایکل هیلمن درباره این شاعر مهم تاریخ ادبیات معاصر ایران که با ترجمه تینا حمیدی در نشر هنوز منتشر شده است. زندگینامهنویسی چنانکه در پیشگفتار مترجم بر ترجمه فارسی این کتاب اشاره شده تخصص مایکل هیلمن است و در کتاب «زنی تنها» نیز تمرکز او بیشتر بر زندگی فروغ فرخزاد است. مایکل هیلمن در این کتاب با ارجاع به گفتهها و نوشتههای دیگران و نیز گفتهها و نامههای خود فروغ فرخزاد گزارشی از زندگی او و همچنین زوایای پنهانتر این زندگی به دست داده و از پیوند شعرهای فروغ فرخزاد با زندگی شخصی او نیز نوشته و رد زندگی او را در شعرهایش پی گرفته است، چرا که مایکل هیلمن همانطور که در مقدمه این کتاب نوشته، معتقد است «از آنجا که فرخزاد شعر را دوست و همدم، آینه و راهی برای خودشناسی میدانسته، اشعارش شبیه به خودزندگینامه و به دنیای پیرامونش بسیار نزدیکاند و میتوانند سند قابل اعتمادی برای مطالعه زندگی او باشند. علاوه بر این فروغ معتقد بود که باید تا میتواند
صادقانه و به دور از ریاکاری زندگی کند و شعر بگوید. این ویژگی باعث شد شعرش دیدگاهها و محتوای زنانه بینظیری داشته باشد که پیش از این در ادبیات فارسی بیسابقه بوده است».
هیلمن که در دهه 40 به مدت دو سال در دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد زبان و ادبیات انگلیسی تدریس میکرد از همان دوران به ادبیات فارسی علاقهمند شد؛ زبان فارسی را یاد گرفت و در آمریکا ادامه تحصیل داد و از دانشگاه شیکاگو دکترا گرفت. آنگاه در دانشگاه تگزاس به تدریس زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ
ایران پرداخت.
کتاب «زنی تنها» که چاپ دوم ترجمه فارسی آن با ویراستی تازه منتشر شده با پیشگفتاری از مایکل هیلمن همراه است که هیلمن آن را برای ترجمه فارسی این کتاب نوشته است. او در آغاز این پیشگفتار در معرفی کتاب «زنی تنها» مینویسد که این کتاب «بررسی مستند زندگی و اشعار فرخزاد در فضای فرهنگی روشنفکران ایرانی در دهههای 1330 و 1340 است.» هیلمن در این پیشگفتار توضیح میدهد که در کتاب «زنی تنها» به «ارزش هنری» شعر فروغ فرخزاد نپرداخته است، اما در ادامه همین پیشگفتار به این موضوع میپردازد و شعر گناه او از مجموعه «دیوار» را به لحاظ هنری و زیباییشناسی نقد میکند. بعد از این پیشگفتار مقدمه مایکل هیلمن بر متن اصلی کتاب آمده است و آنگاه نخستین فصل کتاب آغاز میشود.
«زنی تنها» تشکیلشده از پنج فصل است با عنوانهای: از تولد تا عصیان، از «تولدی دیگر» تا مرگ، نخستین صدای زنانه ایران، شعر فارسی: شعری که زندگی است و زندگیای که شعر بود.
در فصل نخست کتاب چنانکه هیلمن در معرفی موضوع هر فصل در مقدمه اشاره کرده «به زندگی و کارِ فرخزاد از تولد تا نقطه عطف ذهنی او» پرداخته شده است، یعنی به «مرحلهای که او رویکرد نسبتا میانهروی خود را در مورد شعر کنار میگذارد و رویکردی خلاقانه برمیگزیند».
فصل دوم کتاب زندگی فروغ فرخزاد از سال 1337، یعنی سالی که او سرودن اشعار کاملا نوگرایانه خود را آغاز کرد، تا زمان مرگ او در بهمن 1345 را در بر میگیرد.
در فصل سوم اشعار فروغ «به عنوان نخستین تعابیر چشمگیر دیدگاههای زنانه در فرهنگ ایران» مورد بررسی قرار گرفته است.
برخی اشعار ماندگار و متأخر فروغ فرخزاد موضوع فصل چهارم این کتاب است. نیمی از این فصل به شعر «تولدی دیگر» فروغ اختصاص دارد. البته مایکل هیلمن توضیح میدهد که «هدف اصلی این بخش نقد ادبی نیست، هدف تبیین توانایی خاص فروغ است در جان بخشیدن به اتفاقات و دغدغههای روزمره در شعرش و همچنین تبیین شخصیت و نقش خاص او به عنوان زبان گویای فرهنگ خویش».
در فصل پنجم و پایانی کتاب مایکل هیلمن ارزیابی شخصی خود را از زندگی و شاعری فروغ فرخزاد به دست داده است. آنچه در ادامه میآید قسمتی است از همین فصلِ کتاب: «طبیعتا فروغ فرخزاد دلیلی برای تغییر مسیر یا متوقف شدن پیدا نکرد. البته مرگ او را متوقف و نابود کرد - هیچ دلیلی وجود ندارد تا به این مرگ که نگذاشت او در سال 1364 شاعری زنده و پنجاهساله باشد معنایی رمانتیک بدهیم. با این همه، با نگاهی به گذشته میتوان دریافت که او حق داشت بگوید: صدا میماند و تنها صداست که میماند. در مورد او صدا شعر است. شعر که همه زندگی اوست به جا مانده است؛ و این هدیه بزرگی است چراکه حجم عظیمی از زندگی او در این اشعار ابدی است. به این دلیل است که شعر او به لحاظ زیباییشناختی و فرهنگی مرا در حد کمال جذب میکند. صدای شاعرانهاش حقیقی است، بانگ شیپوری است که نومیدانه آوای مرگ پدرسالاری مینوازد؛ اما این صدا باید برای زندگی شاعرانه فرخزاد نواخته شود تا مثل شعرش زنده بماند، چون او برای هدفی واقعی زندگی کرده است. او خود این مطلب را در یکی از آخرین اشعارش - که طرح خلاصهای است با عنوان دلم گرفته است - میسراید: دلم گرفته است/ دلم گرفته است/ به
ایوان میروم و انگشتانم را/ بر پوست کشیده شب میکشم/ چراغهای رابطه تاریکند/ چراغهای رابطه تاریکند/ کسی مرا به آفتاب/ معرفی نخواهد کرد/ کسی مرا به مهمانی گنجشکها نخواهد برد/ پرواز را به خاطر بسپار/ پرنده مردنیست». هیلمن بعد از آوردن این شعر مینویسد: «فرخزاد در این شعر فناپذیری شاعر(پرنده) و زندگی جاودان بیان شاعرانه (پرواز پرنده) را دریافته است. افسردگی شاعر ناشی از درک شب بیپایان مرگ صرفا از طریق تجربه تاریکی یک شب است. همیشه سحرگاهانی خواهد بود اما شاعر میداند که فقط چند سحرگاه پیش رو خواهد داشت. ما خوانندگان باید سحرگاهان را زنده نگه داریم. اکنون که فروغ فرخزاد به واسطه تجربه اشعارش و زندگی شاعرانهاش صعود کرده است و چنان که تصویر پرندهای تنها در شعر غمانگیزش نشان میدهد شاعر و شخصیت زن درهم میآمیزند، بر ماست که سحرگاهان را دریابیم و زنده نگه داریم». در پایان کتاب طرحها و تصاویری از فروغ فرخزاد و مرتبط با او آمده است.