حقایق لاپوشانیشده
شرق: آرتور میلر از نمایشنامهنویسان برجسته و مهم منتقد نظام سرمایهداری بود و نقد و اعتراضاش به سرمایهداری را در آثارش بازتاب میداد. او آمریکایی بود و تبلور بیرحمانهترین اشکال سرمایهداری را دیده و شناخته بود و جان و جوهر آن، ساز و کارها و سیستم رقابتی وحشیانه و بیرحماش را با تیزبینی میدید و در آثارش ترسیم میکرد. «مرگ فروشنده» و «همه پسران من» از جمله نمایشنامههای مشهور و قدرتمند آرتور میلر هستند که او در آنها در قالب درامی قوی و جاندار سرمایهداری و وحشیگریهای آن را نقد کرده و اعتراض خود را به چنین سیستمی به زبان هنر اعلام کرده است. «همه پسران من» دومین کتاب از مجموعه آثار آرتور میلر است که با ترجمه حسن ملکی در نشر بیدگل منتشر شده است. این نمایشنامه درباره مردی است که کارش تولید و فروش قطعات یدکی هواپیماست. در سرسیلندرهایی که مرد تولید کرده عیب و ایرادی هست و او با اینکه خود به این قضیه وقوف دارد سرسیلندرها را به نیروی هوایی میفروشد و این کارش منجر به کشته شدن تعداد زیادی سرباز میشود. یکی از پسران مرد که خلبان است وقتی به این موضوع پی میبرد چنان به لحاظ روحی آسیب میبیند که خودکشی میکند.
مرد اگر چه خود نیز بابت کاری که کرده عذاب وجدان دارد اما توجیهاتی برای این کارش میتراشد. او شریکاش را دمِ تیغ میدهد و خود در دادگاه تبرئه میشود، اما ماجرا به این سادگی فیصله نمییابد و میلر با مهارت در پرداخت دراماتیک نمایشنامه پایان آن را به شیوهای تکاندهنده رقم میزند. «همه پسران من» نمایشنامهای است در سه پرده و با ده شخصیت به نامهای: جو کلر، کِیت کلر، کریس کلر، آن دیوِر، جورج دیوِر، دکتر جیم بِیلیس، فرنک لیوبِی، لیدیا لیوبِی و برت. آنچه میخوانید قسمتی است از این نمایشنامه: «کلر: گوش بده ببین چی میگم، تو همون کاری رو که من کردم بکن، خیالت راحت میشه. روزی که من اومدم خونه، از ماشین پیاده شدم منتها نه جلوی، خونه... یه گوشهای. باید بودی و میدیدی، آنی، همینطور تو، کریس؛ اونوقت یه چیزهایی دستگیرتون میشد. همه میدونستن که من قراره اون روز آزاد بشم؛ ایوون خونهها پُر بود از آدم. حالا تصورش رو بکن؛ هیچکدوم هم قبول نداشتن که من بیگناهم. از نظر مردم، من با دوزوکلک تبرئه شده بودم. از ماشین پیاده شدم، راه افتادم توُ خیابون. منتها خیلی آروم. با لبخند. لاشخور! من رو میگفتن؛ کسی که سرسیلندر خراب به
نیروی هوایی فروخته؛ کسی که باعث شده بیستویک پی - 40 توُ استرالیا سقوط کنه. دختر جون، اون روزی که توُ خیابون راه میرفتم قد همه جهنم گناهکار بودم. منتها نبودم، و یه حکم از دادگاه توُ جیبم بود که ثابت میکرد نیستم، من هم رفتم... از جلوی ایوونها ... رد شدم. نتیجه؟ چهارده ماه بعد، یکی از بزرگترین کارگاههای ایالت باز کارگاه من بود، باز مرد محترمی بودم؛ از همیشه هم بزرگتر».
از دیگر نمایشنامههای منتشرشده در نشر بیدگل نمایشنامهای است با عنوان «وقتی کبوترها ناپدید شدند» نوشته سُفی اُکسانِن، نمایشنامهنویس فنلاندی معاصر. این نمایشنامه را محسن ابوالحسنی به فارسی ترجمه کرده است. سُفی اُکسانِن از نمایشنامهنویسان مطرح و مشهور امروز جهان است و آثارش به زبانهای زیادی ترجمه شده و در اروپا و آمریکای شمالی نمایشنامهنویسی شناختهشده و جنجالی است. «وقتی کبوترها ناپدید شدند» نخستین نمایشنامهای است که از اُکسانِن به فارسی ترجمه شده است. در توضیح پشت جلد این نمایشنامه درباره اُکسانِن و سبک نمایشنامهها و شیوه کار او و دیدگاههایش آمده است: «اُکسانِن وقایع مستند را دستمایه نمایشهایش قرار میدهد و پیش از آغاز نگارش، دست به پژوهشها و سفرهایی اکتشافی میزند که بیشتر به کاوشهای تاریخی و اجتماعی میمانند. چیرهدستیاش در قصهگویی، شخصیتپردازی و غافلگیریهای هولناک سبب شده نمایشنامهها و رمانهایش را به بیش از پنجاه زبان برگردانند. از سوی دیگر، موضعگیریهای تند و بیپروای این زن جوان پیرامون موضوعات سیاسی منطقه و جهان، او را در مرکز توجهات قرار داده است». در این توضیح همچنین درباره خود
نمایشنامه «وقتی کبوترها ناپدید شدند» آمده است: «وقتی کبوترها ناپدید شدند نخستین نمایشنامه فنلاندی در زبان پارسی است. نمایش در منطقه بالتیک (کشور استونی) میگذرد و به بخشی از جنگ جهانی دوم و پیامدهایش میپردازد که ما از آن بیخبریم. اُکسانِن قماشی را نقش میزند که آبروی عمومی، اصرار بر لاپوشانیاش داشته است. او این شخصیت را چنان بیرحمانه عریان میکند که برخی در استونی از او میرنجند». ترجمه فارسی نمایشنامه «وقتی کبوترها ناپدید شدند» با جُستاری از خود سُفی اُکسانِن همراه است به نام
«تاب بازی با پرده آهنین». اُکسانِن این جستار را خطاب به خوانندههای ایرانی این نمایشنامه و ویژه ترجمه فارسی آن نوشته است. او در این جستار تصویری از استونی در دورانی که این کشور در اشغال شوروی بوده به دست داده و از تأثیر سیطره شوروی بر این کشور و دغدغههای خود درباره این موضوع نوشته است. در بخشی از این جُستار میخوانیم: «در اتحاد شوروی، پدر و مادرها باید تصمیم سختی میگرفتند: اگر درباره گذشته به فرزندشان دروغ میگفتند، بچهها مجبور نبودند در زندگی بیرون از خانه دروغ بگویند. اما اگر تصمیم میگرفتند با بچههایشان روراست باشند، بچهها به ناچار میبایست بیرون از چهاردیواری خانه دروغ میگفتند. در نگاه آلکساندر سُلژهنیتسین، یکی از نویسندههای محبوبم، مشقات بزرگ کردن بچه در نظام شوروی چنین بود. من هم با او موافقم. تصمیم مادر استونیاییام این بود که به من دروغ نگوید. او در استونی شوروی به دنیا آمده بود، درست پس از اینکه شوروی در سال 1944 استونی را تصرف کرد. و با آنکه در نظام شوروی بزرگ شده بود، پدر و مادرش درباره گذشته هرگز چیزی جز واقعیت به او نگفتند.
شرق: آرتور میلر از نمایشنامهنویسان برجسته و مهم منتقد نظام سرمایهداری بود و نقد و اعتراضاش به سرمایهداری را در آثارش بازتاب میداد. او آمریکایی بود و تبلور بیرحمانهترین اشکال سرمایهداری را دیده و شناخته بود و جان و جوهر آن، ساز و کارها و سیستم رقابتی وحشیانه و بیرحماش را با تیزبینی میدید و در آثارش ترسیم میکرد. «مرگ فروشنده» و «همه پسران من» از جمله نمایشنامههای مشهور و قدرتمند آرتور میلر هستند که او در آنها در قالب درامی قوی و جاندار سرمایهداری و وحشیگریهای آن را نقد کرده و اعتراض خود را به چنین سیستمی به زبان هنر اعلام کرده است. «همه پسران من» دومین کتاب از مجموعه آثار آرتور میلر است که با ترجمه حسن ملکی در نشر بیدگل منتشر شده است. این نمایشنامه درباره مردی است که کارش تولید و فروش قطعات یدکی هواپیماست. در سرسیلندرهایی که مرد تولید کرده عیب و ایرادی هست و او با اینکه خود به این قضیه وقوف دارد سرسیلندرها را به نیروی هوایی میفروشد و این کارش منجر به کشته شدن تعداد زیادی سرباز میشود. یکی از پسران مرد که خلبان است وقتی به این موضوع پی میبرد چنان به لحاظ روحی آسیب میبیند که خودکشی میکند.
مرد اگر چه خود نیز بابت کاری که کرده عذاب وجدان دارد اما توجیهاتی برای این کارش میتراشد. او شریکاش را دمِ تیغ میدهد و خود در دادگاه تبرئه میشود، اما ماجرا به این سادگی فیصله نمییابد و میلر با مهارت در پرداخت دراماتیک نمایشنامه پایان آن را به شیوهای تکاندهنده رقم میزند. «همه پسران من» نمایشنامهای است در سه پرده و با ده شخصیت به نامهای: جو کلر، کِیت کلر، کریس کلر، آن دیوِر، جورج دیوِر، دکتر جیم بِیلیس، فرنک لیوبِی، لیدیا لیوبِی و برت. آنچه میخوانید قسمتی است از این نمایشنامه: «کلر: گوش بده ببین چی میگم، تو همون کاری رو که من کردم بکن، خیالت راحت میشه. روزی که من اومدم خونه، از ماشین پیاده شدم منتها نه جلوی، خونه... یه گوشهای. باید بودی و میدیدی، آنی، همینطور تو، کریس؛ اونوقت یه چیزهایی دستگیرتون میشد. همه میدونستن که من قراره اون روز آزاد بشم؛ ایوون خونهها پُر بود از آدم. حالا تصورش رو بکن؛ هیچکدوم هم قبول نداشتن که من بیگناهم. از نظر مردم، من با دوزوکلک تبرئه شده بودم. از ماشین پیاده شدم، راه افتادم توُ خیابون. منتها خیلی آروم. با لبخند. لاشخور! من رو میگفتن؛ کسی که سرسیلندر خراب به
نیروی هوایی فروخته؛ کسی که باعث شده بیستویک پی - 40 توُ استرالیا سقوط کنه. دختر جون، اون روزی که توُ خیابون راه میرفتم قد همه جهنم گناهکار بودم. منتها نبودم، و یه حکم از دادگاه توُ جیبم بود که ثابت میکرد نیستم، من هم رفتم... از جلوی ایوونها ... رد شدم. نتیجه؟ چهارده ماه بعد، یکی از بزرگترین کارگاههای ایالت باز کارگاه من بود، باز مرد محترمی بودم؛ از همیشه هم بزرگتر».
از دیگر نمایشنامههای منتشرشده در نشر بیدگل نمایشنامهای است با عنوان «وقتی کبوترها ناپدید شدند» نوشته سُفی اُکسانِن، نمایشنامهنویس فنلاندی معاصر. این نمایشنامه را محسن ابوالحسنی به فارسی ترجمه کرده است. سُفی اُکسانِن از نمایشنامهنویسان مطرح و مشهور امروز جهان است و آثارش به زبانهای زیادی ترجمه شده و در اروپا و آمریکای شمالی نمایشنامهنویسی شناختهشده و جنجالی است. «وقتی کبوترها ناپدید شدند» نخستین نمایشنامهای است که از اُکسانِن به فارسی ترجمه شده است. در توضیح پشت جلد این نمایشنامه درباره اُکسانِن و سبک نمایشنامهها و شیوه کار او و دیدگاههایش آمده است: «اُکسانِن وقایع مستند را دستمایه نمایشهایش قرار میدهد و پیش از آغاز نگارش، دست به پژوهشها و سفرهایی اکتشافی میزند که بیشتر به کاوشهای تاریخی و اجتماعی میمانند. چیرهدستیاش در قصهگویی، شخصیتپردازی و غافلگیریهای هولناک سبب شده نمایشنامهها و رمانهایش را به بیش از پنجاه زبان برگردانند. از سوی دیگر، موضعگیریهای تند و بیپروای این زن جوان پیرامون موضوعات سیاسی منطقه و جهان، او را در مرکز توجهات قرار داده است». در این توضیح همچنین درباره خود
نمایشنامه «وقتی کبوترها ناپدید شدند» آمده است: «وقتی کبوترها ناپدید شدند نخستین نمایشنامه فنلاندی در زبان پارسی است. نمایش در منطقه بالتیک (کشور استونی) میگذرد و به بخشی از جنگ جهانی دوم و پیامدهایش میپردازد که ما از آن بیخبریم. اُکسانِن قماشی را نقش میزند که آبروی عمومی، اصرار بر لاپوشانیاش داشته است. او این شخصیت را چنان بیرحمانه عریان میکند که برخی در استونی از او میرنجند». ترجمه فارسی نمایشنامه «وقتی کبوترها ناپدید شدند» با جُستاری از خود سُفی اُکسانِن همراه است به نام
«تاب بازی با پرده آهنین». اُکسانِن این جستار را خطاب به خوانندههای ایرانی این نمایشنامه و ویژه ترجمه فارسی آن نوشته است. او در این جستار تصویری از استونی در دورانی که این کشور در اشغال شوروی بوده به دست داده و از تأثیر سیطره شوروی بر این کشور و دغدغههای خود درباره این موضوع نوشته است. در بخشی از این جُستار میخوانیم: «در اتحاد شوروی، پدر و مادرها باید تصمیم سختی میگرفتند: اگر درباره گذشته به فرزندشان دروغ میگفتند، بچهها مجبور نبودند در زندگی بیرون از خانه دروغ بگویند. اما اگر تصمیم میگرفتند با بچههایشان روراست باشند، بچهها به ناچار میبایست بیرون از چهاردیواری خانه دروغ میگفتند. در نگاه آلکساندر سُلژهنیتسین، یکی از نویسندههای محبوبم، مشقات بزرگ کردن بچه در نظام شوروی چنین بود. من هم با او موافقم. تصمیم مادر استونیاییام این بود که به من دروغ نگوید. او در استونی شوروی به دنیا آمده بود، درست پس از اینکه شوروی در سال 1944 استونی را تصرف کرد. و با آنکه در نظام شوروی بزرگ شده بود، پدر و مادرش درباره گذشته هرگز چیزی جز واقعیت به او نگفتند.