|

نگاهي گذرا به چالش‌هاي پيش‌روي آمريکا و چين

ارشک کياني: کارل ياسپرس، سده ششم قبل از ميلاد را با اشارتي دقيق و تاريخي «عصر محور» ناميده است و مي‌گويد: در اين سده انساني پديد آمد که تا به امروز با او زندگي کرده‌ايم و به قول والتر هينتس در اين عصر محوري تاريخ جهان، زمين در چنان نوري غرق شد که پيش‌تر هرگز آن را به خود ندیده بود. هرچند هدف نگارنده از آوردن اين مطلب قياس تاريخي شخصيت‌هاي گذشته با اکنون نبوده اما تحولات اجتماعي حال حاضر موقعيت اين قاره کهن را در جايگاهي استثنائي و تاريخي قرار داده که گويي گرانيگاه سياسي جهان مي‌خواهد از قاره‌اي به قاره‌اي ديگر نقل مکان دهد. اگر تنوعات فرهنگي، مذهبي، قومي و موقعيت ژئوپلیتيکي و منابع عظيم زيرزميني موجود در خاورميانه را فاکتور بگيريم، قدرت‌هاي جهاني و در رأس آنها آمريکا به ناچار بايد محتاطانه‌تر به چين و هند صنعتي و مباحث تعيين‌کننده‌اي چون سرنوشت چين تايپه و پيونده دو کره نگاه کنند.
افتراق يا اتحاد 2 کره
باوجود تأكيد کيم جونگ ايل، رهبر وقت کره شمالي، بر تداوم حضور نيروهاي نظامي آمريکا در منطقه و ابراز تمايل کيم جونگ اون، رهبر كنوني اين كشور، مبني‌بر ديدار و ارتباط مستقيم با دولتمردان آمريکا، اما همواره سياست رهبران آمريکا در راستاي ترغيب کره جنوبي به ايفاي نقشي پيشرو در مذاکرات بين دو کره و عدم جايگزيني واشنگتن در اين موضوع بوده است که مي‌توان به برخي از دلايل آن اشاره کرد؛ نخست، ارتباط مستقيم و بدون واسطه آمريکا با کره‌شمالي سبب تشويق ساير کشورهاي منطقه برای آغاز برنامه توليد تسليحات هسته‌اي و ترغيب آنها براي نتايج مشابه مي‌شود و دوم، حذف کره جنوبي به‌عنوان يکي از مهم‌ترين ذي‌نفعان مذاکره اشتباه است، چراكه نبود سئول در مذاکرات مستقيم سبب چرخش اين كشور به چين و ايجاد تحرکات جدي‌تري در منطقه خواهد شد.حال بايد اتحاد دو کره را از دو ديدگاه بررسي کرد؛ اول اينکه روند اتحاد سريع دو کره مي‌تواند همان مشکلات عظيمي را که آلمان شرقي در اتحاد با آلمان غربي به آن تحميل کرد، به وجود آورد. کره شمالي نيز مي‌تواند به کره جنوبي اين ذهنيت را تحميل کند که با توجه به وضعيت سياسي و اقتصادي پيونگ‌يانگ، احتمال فروپاشي آن کشور از درون وجود دارد.ايالات متحده هيچ دليل بالقوه‌اي براي مخالفت با اتحاد دو کره و عدم حمايت از اين مهم ندارد که اين استراتژي از يک تفکر کیسينجري نشئت گرفته که سرنوشت قاره آسيا با سرنوشت نيروهاي مستقر آمريکايي در امتداد مدار 38 درجه گره خورده است.دوم آنکه اتحاد کره جنوبي صنعتي و کره شمالي هسته‌اي، نويد يک ابرقدرت نوظهور ديگر را در منطقه خواهد داد که صرف نظر از اينکه، سکان رهبري اين قدرت جهاني در دست کدام‌يک از رهبران دو کشور خواهد بود، مي‌تواند رويدادي تأثيرگذار و بنیادي در تحولات آتي سياسي و اقتصادي منطقه باشد. کره جنوبي از يکسو متحد بزرگ آمریکا در منطقه بوده و از ديگر سو، هر دو کشور ژاپن و چين از خاک کره مورد تهاجم تاريخي قرار گرفته‌اند و پکن بيش از گذشته نگران تأثير ملي‌گرايي کره‌اي بر اقليت‌هاي کره‌اي ساکن منچوري است.
چين واحد و يک تايوان
از ديدگاه کیسينجر رويکرد چين به مقوله سياست مبتني بر احتياط و ترديد است، در‌صورتی‌که رويکرد آمريکا، خوش‌بينانه و تبليغي است. براساس شواهد تاريخي قريب به صد سال گذشته همواره خط‌مشي و ايدئولوژي رهبران کاخ سفيد مبتني‌بر اين ديدگاه بوده که هر تلاشي ازسوي هر کدام از قدرت‌هاي جهاني مبني‌بر سلطه‌گري و تسلط بر قاره آسيا خلاف منافع ملي آمريکا بوده و واشنگتن به‌شدت با آن مقابله خواهند کرد.سياست‌هاي چند دهه گذشته رهبران آمريکا مؤيد اين موضوع بوده که رويارويي با چين راه چاره نهايي تلقي مي‌شود نه انتخاب راهبردي. اما به نظر مي‌رسد که تنها اين ملي‌گرايي است که مي‌تواند بر سر مسئله تايوان به رويارويي چين با ايالات متحده منتهي شود.موضوع تايوان همواره براي پکن جنبه‌اي کاملا نمادين داشته زيرا تايوان در همان ناحيه‌اي واقع شده که تجزيه چين از آنجا آغاز شده است. کليه رؤساي جمهوري آمريکا از سال 1972 تاکنون بر پايبندي کشورشان بر سياست چين واحد تأكيد داشته‌اند و صدور اعلاميه مشترک با پکن در سال 1982 طي زمام‌داري دولت رونالد ريگان صريح‌ترين شکل تأييد اين سياست به شمار مي‌آيد. اما امروزه تايوان به کشوري دموکراتيک و با رونق بزرگ اقتصادي، جايگاه خود را به عنوان نوزدهمين غول اقتصادي در دنيا تثبيت کرده و از چنان سطح بالاي رفاهي و سطح زندگي برخوردار است که ديگر چين و هيچ ابرقدرت ديگر نخواهند توانست به سادگي گذشته سياست‌هاي خود را به آن ديکته کنند. از سوي ديگر، تماس تلفني اخير دونالد ترامپ، رئيس‌جمهوري آمريكا، به‌طور مسقيم با رئيس‌جمهور تايوان نيز باعث تنش بيشتر در منطقه شده است و اين‌چنين به نظر مي‌رسد که در ماه‌هاي آينده و در صورت انتخاب مجدد ترامپ، حساسيت بر سر استقلال و جدايي کامل تايوان از خاک چين منجر به کشمکش‌هاي بزرگ‌تر و به تبع آن تغييرات جغرافيايي و مرزي در اين منطقه خواهد شد؛ هرچند سود تمامي ذي‌نفعان و جناح‌هاي درگير جلوگيري از رسيدن به مرحله انفجار است.

ارشک کياني: کارل ياسپرس، سده ششم قبل از ميلاد را با اشارتي دقيق و تاريخي «عصر محور» ناميده است و مي‌گويد: در اين سده انساني پديد آمد که تا به امروز با او زندگي کرده‌ايم و به قول والتر هينتس در اين عصر محوري تاريخ جهان، زمين در چنان نوري غرق شد که پيش‌تر هرگز آن را به خود ندیده بود. هرچند هدف نگارنده از آوردن اين مطلب قياس تاريخي شخصيت‌هاي گذشته با اکنون نبوده اما تحولات اجتماعي حال حاضر موقعيت اين قاره کهن را در جايگاهي استثنائي و تاريخي قرار داده که گويي گرانيگاه سياسي جهان مي‌خواهد از قاره‌اي به قاره‌اي ديگر نقل مکان دهد. اگر تنوعات فرهنگي، مذهبي، قومي و موقعيت ژئوپلیتيکي و منابع عظيم زيرزميني موجود در خاورميانه را فاکتور بگيريم، قدرت‌هاي جهاني و در رأس آنها آمريکا به ناچار بايد محتاطانه‌تر به چين و هند صنعتي و مباحث تعيين‌کننده‌اي چون سرنوشت چين تايپه و پيونده دو کره نگاه کنند.
افتراق يا اتحاد 2 کره
باوجود تأكيد کيم جونگ ايل، رهبر وقت کره شمالي، بر تداوم حضور نيروهاي نظامي آمريکا در منطقه و ابراز تمايل کيم جونگ اون، رهبر كنوني اين كشور، مبني‌بر ديدار و ارتباط مستقيم با دولتمردان آمريکا، اما همواره سياست رهبران آمريکا در راستاي ترغيب کره جنوبي به ايفاي نقشي پيشرو در مذاکرات بين دو کره و عدم جايگزيني واشنگتن در اين موضوع بوده است که مي‌توان به برخي از دلايل آن اشاره کرد؛ نخست، ارتباط مستقيم و بدون واسطه آمريکا با کره‌شمالي سبب تشويق ساير کشورهاي منطقه برای آغاز برنامه توليد تسليحات هسته‌اي و ترغيب آنها براي نتايج مشابه مي‌شود و دوم، حذف کره جنوبي به‌عنوان يکي از مهم‌ترين ذي‌نفعان مذاکره اشتباه است، چراكه نبود سئول در مذاکرات مستقيم سبب چرخش اين كشور به چين و ايجاد تحرکات جدي‌تري در منطقه خواهد شد.حال بايد اتحاد دو کره را از دو ديدگاه بررسي کرد؛ اول اينکه روند اتحاد سريع دو کره مي‌تواند همان مشکلات عظيمي را که آلمان شرقي در اتحاد با آلمان غربي به آن تحميل کرد، به وجود آورد. کره شمالي نيز مي‌تواند به کره جنوبي اين ذهنيت را تحميل کند که با توجه به وضعيت سياسي و اقتصادي پيونگ‌يانگ، احتمال فروپاشي آن کشور از درون وجود دارد.ايالات متحده هيچ دليل بالقوه‌اي براي مخالفت با اتحاد دو کره و عدم حمايت از اين مهم ندارد که اين استراتژي از يک تفکر کیسينجري نشئت گرفته که سرنوشت قاره آسيا با سرنوشت نيروهاي مستقر آمريکايي در امتداد مدار 38 درجه گره خورده است.دوم آنکه اتحاد کره جنوبي صنعتي و کره شمالي هسته‌اي، نويد يک ابرقدرت نوظهور ديگر را در منطقه خواهد داد که صرف نظر از اينکه، سکان رهبري اين قدرت جهاني در دست کدام‌يک از رهبران دو کشور خواهد بود، مي‌تواند رويدادي تأثيرگذار و بنیادي در تحولات آتي سياسي و اقتصادي منطقه باشد. کره جنوبي از يکسو متحد بزرگ آمریکا در منطقه بوده و از ديگر سو، هر دو کشور ژاپن و چين از خاک کره مورد تهاجم تاريخي قرار گرفته‌اند و پکن بيش از گذشته نگران تأثير ملي‌گرايي کره‌اي بر اقليت‌هاي کره‌اي ساکن منچوري است.
چين واحد و يک تايوان
از ديدگاه کیسينجر رويکرد چين به مقوله سياست مبتني بر احتياط و ترديد است، در‌صورتی‌که رويکرد آمريکا، خوش‌بينانه و تبليغي است. براساس شواهد تاريخي قريب به صد سال گذشته همواره خط‌مشي و ايدئولوژي رهبران کاخ سفيد مبتني‌بر اين ديدگاه بوده که هر تلاشي ازسوي هر کدام از قدرت‌هاي جهاني مبني‌بر سلطه‌گري و تسلط بر قاره آسيا خلاف منافع ملي آمريکا بوده و واشنگتن به‌شدت با آن مقابله خواهند کرد.سياست‌هاي چند دهه گذشته رهبران آمريکا مؤيد اين موضوع بوده که رويارويي با چين راه چاره نهايي تلقي مي‌شود نه انتخاب راهبردي. اما به نظر مي‌رسد که تنها اين ملي‌گرايي است که مي‌تواند بر سر مسئله تايوان به رويارويي چين با ايالات متحده منتهي شود.موضوع تايوان همواره براي پکن جنبه‌اي کاملا نمادين داشته زيرا تايوان در همان ناحيه‌اي واقع شده که تجزيه چين از آنجا آغاز شده است. کليه رؤساي جمهوري آمريکا از سال 1972 تاکنون بر پايبندي کشورشان بر سياست چين واحد تأكيد داشته‌اند و صدور اعلاميه مشترک با پکن در سال 1982 طي زمام‌داري دولت رونالد ريگان صريح‌ترين شکل تأييد اين سياست به شمار مي‌آيد. اما امروزه تايوان به کشوري دموکراتيک و با رونق بزرگ اقتصادي، جايگاه خود را به عنوان نوزدهمين غول اقتصادي در دنيا تثبيت کرده و از چنان سطح بالاي رفاهي و سطح زندگي برخوردار است که ديگر چين و هيچ ابرقدرت ديگر نخواهند توانست به سادگي گذشته سياست‌هاي خود را به آن ديکته کنند. از سوي ديگر، تماس تلفني اخير دونالد ترامپ، رئيس‌جمهوري آمريكا، به‌طور مسقيم با رئيس‌جمهور تايوان نيز باعث تنش بيشتر در منطقه شده است و اين‌چنين به نظر مي‌رسد که در ماه‌هاي آينده و در صورت انتخاب مجدد ترامپ، حساسيت بر سر استقلال و جدايي کامل تايوان از خاک چين منجر به کشمکش‌هاي بزرگ‌تر و به تبع آن تغييرات جغرافيايي و مرزي در اين منطقه خواهد شد؛ هرچند سود تمامي ذي‌نفعان و جناح‌هاي درگير جلوگيري از رسيدن به مرحله انفجار است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها