قدرتگرفته از مردم
دسترسی گسترده مردم به اینترنت، پارادایم جدیدی به نام «اجتماعسازی» یا «انجمنسازی» در دنیای کسبوکار ایجاد کرده است. اجتماعسازی به طور ساده یعنی اینکه برای مشتریان (یا کاربران) یک برند، احساس تعلق به آن برند را ایجاد کنیم. امروزه راهبرد اجتماعسازی به دو دلیل برای کسبوکارها حیاتی است. دلیل اول آن است که مردم در شبکههای اجتماعی از دسترسی گسترده و بیسابقهای برای حرفزدن و ابراز خود بهرهمند شدهاند. این موجب شده با پیداکردن قدرتی جدید در اجتماع، نظر و خواستههای خود را بیش از پیش به دنیای کسبوکار تحمیل کنند. دلیل دوم خستگی مردم از مدل ساده عرضه و تقاضایی است که بدون دخیلکردن مستقیم نظرات آنها، برایشان محصول و خدمات ارائه میدهد. آنها میخواهند علاوه بر دیده و شنیدهشدن، نقشآفرینی هم داشته باشند. نتیجه چنین رویکرد مبارکی آن است که به عنوان نمونه برخی خریداران موتور هارلی دیویدسون حتی لوگوی شرکت را روی بدن خود تتو میکنند! کتاب قدرتگرفته از مردم (ترجمه محمد کرمانپور و امیر نورالدینی، نشر پیام فن) به چرایی و چیستی این رویکرد پرداخته است. به علاوه، راهنمایی کاملا عملیاتی برای چگونگی طراحی و اجرای این راهبرد در کسبوکار که در کتاب نوشته شده، این اطمینان را به خواننده میدهد که میتواند به بهترین شکل از قدرت مردم برای رشد سازمان خویش برخوردار شود. در ادامه، داستانی از یک «تعلق» را که از کتاب قدرتگرفته از مردم برگرفته شده است، با هم میخوانیم. «هنوز یک سال از شروع کار جدیدم در شرکت کنونیکال (سازنده سیستمعامل Ubuntu) نگذشته بود که ایمیلی از کودکی به نام آبایومی دریافت کردم که علاقهمند به فناوری بود. هنوز نفهمیده بودم که این ایمیل نه تنها شغل، بلکه باقی زندگیام را نیز دگرگون خواهد کرد. آبایومی در یکی از روستاهای آفریقا زندگی میکرد. جملات او هم مثل بسیاری از بچههای دیگر کوتاه و نامنظم اما شیرین و دوستداشتنی بود. در ایمیلش توضیح داده بود که چگونه اوبونتو را کشف کرده و سعی کرده آن را برای والدینش توضیح دهد. او گفته بود چون در خانه، کامپیوتر ندارند مجبور است برای مشارکت و فعالیت در انجمن اوبونتو، بیشتر تلاش کند. خانوادهاش زندگی فقیرانهای داشتند، اما والدینش علیرغم امکانات محدود، از علاقه او به فناوری حمایت میکردند. نوشته بود که چطور تمام هفته در روستا کار میکند تا بیشترین پولی را که میتواند به دست آورد. سپس پیاده دو ساعت تا نزدیکترین شهرستان میرود تا بتواند با خرید اینترنت در یک کافینت در انجمن اوبونتو فعالیت کند. مدتزمانی که در اینترنت میگذراند معمولا کوتاه و اغلب کمتر از یک ساعت بود. در طول این مدت به سؤالات کاربران پاسخ میداد، آموزش مینوشت، متنهای راهنمای دیگران را کامل مینمود، اوبونتو را به زبان محلی خود ترجمه میکرد و کارهای دیگر. سپس دو ساعتِ تا خانه را پیاده برمیگشت. او شکایتی نداشت. غر نمیزد. اتفاقا برعکس؛ با اشتیاق توضیح میداد که چطور از اینکه به عنوان یک پسربچه روستایی در آفریقا میتواند با نقشآفرینی در یک پروژه جهانی، تغییر ایجاد کند، به وجد میآید. نه تنها مسئولیتپذیری بلکه تواضع این پسربچه واقعا مرا مبهوت کرده بود». در این کتاب خواهید آموخت که چگونه اجتماعی پر از آبایومیها برای سازمانتان ایجاد کنید.
دسترسی گسترده مردم به اینترنت، پارادایم جدیدی به نام «اجتماعسازی» یا «انجمنسازی» در دنیای کسبوکار ایجاد کرده است. اجتماعسازی به طور ساده یعنی اینکه برای مشتریان (یا کاربران) یک برند، احساس تعلق به آن برند را ایجاد کنیم. امروزه راهبرد اجتماعسازی به دو دلیل برای کسبوکارها حیاتی است. دلیل اول آن است که مردم در شبکههای اجتماعی از دسترسی گسترده و بیسابقهای برای حرفزدن و ابراز خود بهرهمند شدهاند. این موجب شده با پیداکردن قدرتی جدید در اجتماع، نظر و خواستههای خود را بیش از پیش به دنیای کسبوکار تحمیل کنند. دلیل دوم خستگی مردم از مدل ساده عرضه و تقاضایی است که بدون دخیلکردن مستقیم نظرات آنها، برایشان محصول و خدمات ارائه میدهد. آنها میخواهند علاوه بر دیده و شنیدهشدن، نقشآفرینی هم داشته باشند. نتیجه چنین رویکرد مبارکی آن است که به عنوان نمونه برخی خریداران موتور هارلی دیویدسون حتی لوگوی شرکت را روی بدن خود تتو میکنند! کتاب قدرتگرفته از مردم (ترجمه محمد کرمانپور و امیر نورالدینی، نشر پیام فن) به چرایی و چیستی این رویکرد پرداخته است. به علاوه، راهنمایی کاملا عملیاتی برای چگونگی طراحی و اجرای این راهبرد در کسبوکار که در کتاب نوشته شده، این اطمینان را به خواننده میدهد که میتواند به بهترین شکل از قدرت مردم برای رشد سازمان خویش برخوردار شود. در ادامه، داستانی از یک «تعلق» را که از کتاب قدرتگرفته از مردم برگرفته شده است، با هم میخوانیم. «هنوز یک سال از شروع کار جدیدم در شرکت کنونیکال (سازنده سیستمعامل Ubuntu) نگذشته بود که ایمیلی از کودکی به نام آبایومی دریافت کردم که علاقهمند به فناوری بود. هنوز نفهمیده بودم که این ایمیل نه تنها شغل، بلکه باقی زندگیام را نیز دگرگون خواهد کرد. آبایومی در یکی از روستاهای آفریقا زندگی میکرد. جملات او هم مثل بسیاری از بچههای دیگر کوتاه و نامنظم اما شیرین و دوستداشتنی بود. در ایمیلش توضیح داده بود که چگونه اوبونتو را کشف کرده و سعی کرده آن را برای والدینش توضیح دهد. او گفته بود چون در خانه، کامپیوتر ندارند مجبور است برای مشارکت و فعالیت در انجمن اوبونتو، بیشتر تلاش کند. خانوادهاش زندگی فقیرانهای داشتند، اما والدینش علیرغم امکانات محدود، از علاقه او به فناوری حمایت میکردند. نوشته بود که چطور تمام هفته در روستا کار میکند تا بیشترین پولی را که میتواند به دست آورد. سپس پیاده دو ساعت تا نزدیکترین شهرستان میرود تا بتواند با خرید اینترنت در یک کافینت در انجمن اوبونتو فعالیت کند. مدتزمانی که در اینترنت میگذراند معمولا کوتاه و اغلب کمتر از یک ساعت بود. در طول این مدت به سؤالات کاربران پاسخ میداد، آموزش مینوشت، متنهای راهنمای دیگران را کامل مینمود، اوبونتو را به زبان محلی خود ترجمه میکرد و کارهای دیگر. سپس دو ساعتِ تا خانه را پیاده برمیگشت. او شکایتی نداشت. غر نمیزد. اتفاقا برعکس؛ با اشتیاق توضیح میداد که چطور از اینکه به عنوان یک پسربچه روستایی در آفریقا میتواند با نقشآفرینی در یک پروژه جهانی، تغییر ایجاد کند، به وجد میآید. نه تنها مسئولیتپذیری بلکه تواضع این پسربچه واقعا مرا مبهوت کرده بود». در این کتاب خواهید آموخت که چگونه اجتماعی پر از آبایومیها برای سازمانتان ایجاد کنید.