وجود و عدم
شرق: «در آرامشی نامعمول هنگام صبح این فکر به ذهنِ وِرنان هَلیدِی رسید که شاید اصلا وجود ندارد. سی ثانیهی بیوقفه، نشسته پشت میز کارش، با احتیاط سرش را با نوکِ انگشتها معاینه میکرد و نگران بود. از دو ساعت پیش که به دفترِ روزنامهاش، جاج ، رسیده بود با چهل نفر، جداگانه و جدی، صحبت کرده بود. و نه فقط صحبت: غیر از دو مورد، در همهی این گفتوگوها تصمیم گرفته بود، اولویّت تعیین کرده بود، محول کرده بود، انتخاب کرده بود، یا نظری داده بود که باید به دستور تعبیر میشد. این اِعمالِ قدرت، بر خلافِ همیشه، تأکیدی بر وجودِ او به عنوانِ یک فرد نبود. برعکس، به نظرِ وِرنان اینطور میآمد که بینهایت سست شده؛ او آدمی مستقل نبود، صرفا مجموعهای بود از همهی کسانی که بِهِش گوش کرده بودند، و وقتی تنها بود، اصلا هیچ چیز نبود. وقتی در تنهایی، فکری به ذهنش میرسید، کسی نبود که سبکسنگینش کند. صندلیاش خالی بود؛ او کاملا در تمامِ ساختمان حل شده بود، از سرویسِ اقتصادی در طبقهی ششم، جایی که قرار بود دخالت کند تا نمونهخوانِ با سابقهای که غلطِ املایی داشت اخراج نشود، تا زیرزمین، جایی که مسئلهی تخصیصِ پارکینگ، کارمندانِ ارشد را
به جنگ و یک دستیارِ سردبیر را تا آستانهی استعفا کشانده بود. صندلیِ وِرنان خالی بود چون او همزمان در اورشلیم، مجلسِ عوام، کِیپتاون و مانیل بود، پخششده در سراسر جهان مثل گرد و غبار؛ در تلویزیون و رادیو بود، در مهمانی با تعدادی اسقف، در حالِ سخنرانی برای صاحبان صنایع نفتی یا سمیناری برای کارشناسانِ اتحادیهی اروپا. لحظاتی کوتاه که در طولِ روز تنها بود، چراغی خاموش میشد. حتا تاریکیِ بعد از آن هم آدمِ خاصی را احاطه یا ناراحت نمیکرد. نمیتوانست با اطمینان بگوید که آدمِ غایب خودِ اوست. این حس غیبت از زمانِ تشییع جنازهی مالی بیشتر شده بود...». آنچه خواندید سطرهایی بود از رمان «آمستردام» نوشته ایان مکیوئن که با ترجمه شمیم هدایتی در نشر نیلا منتشر شده است. «آمستردام» مراسم تشییع جنازه زنی به نام مالی لِین در یک روز سرد آغاز میشود. مالی عکاس و منتقد غذای رستورانها بوده و دلیل مرگاش بیماریای که نخستین علائم آن، چنانکه در همان اوایل رمان اشاره میشود، از یاد بردن نام کلمات بوده است. در تشییع جنازه مالی دو شخص به نامهای کلایو و وِرنان نیز حضور دارند. این دو پیشتر معشوقِ مالی بودهاند و در مراسم مالی با
هم درباره او و سرنوشت تلخاش صحبت میکنند. در این بین فلشبکهایی به گذشته مالی و دورههایی که هر کدام از این دو شخصیت در زندگی او حضوری پررنگتر داشتهاند زده میشود. در ادامه رمان داستان کلایو و ورنان پی گرفته میشود. کلایو موسیقیدان است و ورنان روزنامهنگار.
ایان مکیوئن نویسندهای است با پشتوانه فرهنگی و ادبی غنی و نیز آگاه به اوضاع و احوال و رویدادهای زمانه خود. این را از ارجاعات او به ادبیات و موسیقی کلاسیک اروپا در رمان «آمستردام» بهخوبی میتوان دریافت و همچنین اشارههایش به اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی دورهای که وقایع رمان در آن اتفاق میافتد. او همچنین در این رمان با ظرافت احساسات و افکار و احوال درونی شخصیتهای اصلی داستاناش را ترسیم کرده است. «آمستردام» یکی از مهمترین رمانهای ایان مکیوئن است و مکیوئن به خاطر این رمان در سال ۱۹۹۸ جایزه بوکر را از آن خود کرده است. مکیوئن یکی از مطرحترین نویسندگان زنده انگلیسی است. نام او در سال 2008 در فهرستی قرار داشت که روزنامه تایمز از پنجاه نفر از بزرگترین نویسندگان بریتانیایی سال 1945 به بعد منتشر کرد.
«شنبه»، «سگهای سیاه» و «پرده حائل» از دیگر آثاری است که از ایان مکیوئن به فارسی ترجمه شده است.
آنچه در ادامه میخوانید سطرهایی دیگر از رمان «آمستردام» مکیوئن است: «کلایو ادامه میداد چون تشویش و کاهشِ اعتماد بهنفس دقیقا همان احوالی- دلآشوبهای - بودند که از آنها رهایی میجُست، و گواهِ این بودند که کارِ یکنواخت و طولانیِ هر روزهاش - هر روز ساعتها خم شدن روی آن پیانو - او را به حالتی کِز کرده در خود دچار کرده است. دوباره بزرگ میشد و نترس. تهدیدی در کار نبود، مگر بیاعتناییِ ذاتیِ طبیعت. مسلما خطراتی هم بود، امّا فقط خطراتِ معمولی، و تقریبا مختصر - آسیبِ ناشی از افتادن، گمشدن، تغییر شدید وضع هوا، شب. برآمدن از پسِ اینها دومرتبه حس اختیار و اقتدار را در او احیا میکرد. به زودی تعابیرِ انسانی از صخرهها زدوده میشد، منظره زیباییاش را از سر میگرفت و او را به خود متوجه میکرد؛ سن غیرقابلتصورِ کوهها و شبکهی ظریفِ موجوداتِ زندهای که از اینسر تا آنسرشان گسترده بودند به او یادآوری میکرد که خودش هم بخشی از این نظام است، جزئی بیاهمیت در درونِ آن، و آنوقت از همه چیز آزاد میشد».
شرق: «در آرامشی نامعمول هنگام صبح این فکر به ذهنِ وِرنان هَلیدِی رسید که شاید اصلا وجود ندارد. سی ثانیهی بیوقفه، نشسته پشت میز کارش، با احتیاط سرش را با نوکِ انگشتها معاینه میکرد و نگران بود. از دو ساعت پیش که به دفترِ روزنامهاش، جاج ، رسیده بود با چهل نفر، جداگانه و جدی، صحبت کرده بود. و نه فقط صحبت: غیر از دو مورد، در همهی این گفتوگوها تصمیم گرفته بود، اولویّت تعیین کرده بود، محول کرده بود، انتخاب کرده بود، یا نظری داده بود که باید به دستور تعبیر میشد. این اِعمالِ قدرت، بر خلافِ همیشه، تأکیدی بر وجودِ او به عنوانِ یک فرد نبود. برعکس، به نظرِ وِرنان اینطور میآمد که بینهایت سست شده؛ او آدمی مستقل نبود، صرفا مجموعهای بود از همهی کسانی که بِهِش گوش کرده بودند، و وقتی تنها بود، اصلا هیچ چیز نبود. وقتی در تنهایی، فکری به ذهنش میرسید، کسی نبود که سبکسنگینش کند. صندلیاش خالی بود؛ او کاملا در تمامِ ساختمان حل شده بود، از سرویسِ اقتصادی در طبقهی ششم، جایی که قرار بود دخالت کند تا نمونهخوانِ با سابقهای که غلطِ املایی داشت اخراج نشود، تا زیرزمین، جایی که مسئلهی تخصیصِ پارکینگ، کارمندانِ ارشد را
به جنگ و یک دستیارِ سردبیر را تا آستانهی استعفا کشانده بود. صندلیِ وِرنان خالی بود چون او همزمان در اورشلیم، مجلسِ عوام، کِیپتاون و مانیل بود، پخششده در سراسر جهان مثل گرد و غبار؛ در تلویزیون و رادیو بود، در مهمانی با تعدادی اسقف، در حالِ سخنرانی برای صاحبان صنایع نفتی یا سمیناری برای کارشناسانِ اتحادیهی اروپا. لحظاتی کوتاه که در طولِ روز تنها بود، چراغی خاموش میشد. حتا تاریکیِ بعد از آن هم آدمِ خاصی را احاطه یا ناراحت نمیکرد. نمیتوانست با اطمینان بگوید که آدمِ غایب خودِ اوست. این حس غیبت از زمانِ تشییع جنازهی مالی بیشتر شده بود...». آنچه خواندید سطرهایی بود از رمان «آمستردام» نوشته ایان مکیوئن که با ترجمه شمیم هدایتی در نشر نیلا منتشر شده است. «آمستردام» مراسم تشییع جنازه زنی به نام مالی لِین در یک روز سرد آغاز میشود. مالی عکاس و منتقد غذای رستورانها بوده و دلیل مرگاش بیماریای که نخستین علائم آن، چنانکه در همان اوایل رمان اشاره میشود، از یاد بردن نام کلمات بوده است. در تشییع جنازه مالی دو شخص به نامهای کلایو و وِرنان نیز حضور دارند. این دو پیشتر معشوقِ مالی بودهاند و در مراسم مالی با
هم درباره او و سرنوشت تلخاش صحبت میکنند. در این بین فلشبکهایی به گذشته مالی و دورههایی که هر کدام از این دو شخصیت در زندگی او حضوری پررنگتر داشتهاند زده میشود. در ادامه رمان داستان کلایو و ورنان پی گرفته میشود. کلایو موسیقیدان است و ورنان روزنامهنگار.
ایان مکیوئن نویسندهای است با پشتوانه فرهنگی و ادبی غنی و نیز آگاه به اوضاع و احوال و رویدادهای زمانه خود. این را از ارجاعات او به ادبیات و موسیقی کلاسیک اروپا در رمان «آمستردام» بهخوبی میتوان دریافت و همچنین اشارههایش به اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی دورهای که وقایع رمان در آن اتفاق میافتد. او همچنین در این رمان با ظرافت احساسات و افکار و احوال درونی شخصیتهای اصلی داستاناش را ترسیم کرده است. «آمستردام» یکی از مهمترین رمانهای ایان مکیوئن است و مکیوئن به خاطر این رمان در سال ۱۹۹۸ جایزه بوکر را از آن خود کرده است. مکیوئن یکی از مطرحترین نویسندگان زنده انگلیسی است. نام او در سال 2008 در فهرستی قرار داشت که روزنامه تایمز از پنجاه نفر از بزرگترین نویسندگان بریتانیایی سال 1945 به بعد منتشر کرد.
«شنبه»، «سگهای سیاه» و «پرده حائل» از دیگر آثاری است که از ایان مکیوئن به فارسی ترجمه شده است.
آنچه در ادامه میخوانید سطرهایی دیگر از رمان «آمستردام» مکیوئن است: «کلایو ادامه میداد چون تشویش و کاهشِ اعتماد بهنفس دقیقا همان احوالی- دلآشوبهای - بودند که از آنها رهایی میجُست، و گواهِ این بودند که کارِ یکنواخت و طولانیِ هر روزهاش - هر روز ساعتها خم شدن روی آن پیانو - او را به حالتی کِز کرده در خود دچار کرده است. دوباره بزرگ میشد و نترس. تهدیدی در کار نبود، مگر بیاعتناییِ ذاتیِ طبیعت. مسلما خطراتی هم بود، امّا فقط خطراتِ معمولی، و تقریبا مختصر - آسیبِ ناشی از افتادن، گمشدن، تغییر شدید وضع هوا، شب. برآمدن از پسِ اینها دومرتبه حس اختیار و اقتدار را در او احیا میکرد. به زودی تعابیرِ انسانی از صخرهها زدوده میشد، منظره زیباییاش را از سر میگرفت و او را به خود متوجه میکرد؛ سن غیرقابلتصورِ کوهها و شبکهی ظریفِ موجوداتِ زندهای که از اینسر تا آنسرشان گسترده بودند به او یادآوری میکرد که خودش هم بخشی از این نظام است، جزئی بیاهمیت در درونِ آن، و آنوقت از همه چیز آزاد میشد».