|

به بهانه برگزاری مسابقه گالری گلستان برای نقاشی کودکان در قرنطینه

کودکان؛ این چشمه‌های بی‌دریغ

حسین گنجي

جهان تجسمی ما آن‌طور که باید‌و‌شاید در این سال‌های مدید فعالیت خود به رده‌های سنی پایین توجه نشان نداده است و ما نقاشی کودکان را جدی نگرفته‌ایم. همان‌طورکه پیش از این هم نوشته بودم و در توصیف نقاشان بزرگ بسیار گفته‌اند، نقاشی پس از عبور از زمانه خودآگاه، در پیرسالی و پختگی خود به کودکی و ناخودآگاه خود بازمی‌گردد و در کمال خود به یک بدویتی می‌رسد که شاید این را از کودک ما مشاهده می‌کنیم. نقاشی کودکان از این منظر می‌تواند محل بحث و توجه جدی نقاشان حرفه‌‌ای و جامعه هنری کشور باشد؛ منظری که ناخودآگاه انسان مبدع و طراح آن است و ذهن در آزادی محض خود دست به خلق اثر می‌زند. در این سال‌ها جامعه حرفه‌‌ای تجسمی ما نه‌تنها به نقاشی کودکان بی‌توجه بوده است که آن را نیز محل مناقشه و فعالیت و منظر خود قرار نداده و برایش محلی از اعراب قائل نیست. جایی که خمیر هنرمندان آینده به‌نوعی در آن ورز داده می‌شود و آتیه هنر ما به‌نوعی در حال شکل‌گیری است. بگذریم از اینکه از منظره‌های دیگری مانند روان‌شناسی، استعدادیابی، پرورش تفکر خلاقه، تربیت سبک زندگی و آموزش شیوه‌های دیدن نیز نقاشی در کودکی محل توجه و تأمل بسیار است و این همه کاربست اصلی و شکل‌دهنده خمیرمایه هنرمند آینده ماست. درست آنجایی که هنر تجسمی به بن‌بست می‌خورد این ناخودآگاه و ضمیر نامشهود ماست که به داد هنرمند می‌رسد و خلاقیت منشأ اصلی و سرچشمه خود را آنجا می‌داند. آنجاست که هنر تجسمی در اوج خود بدان دوباره مراجعه می‌کند و نقاشان بزرگ و سرآمد ما در نهایت خلق اثر هنری خود به آن می‌رسند و از شهود و تجربه خود در تصویرکردن ناخودآگاه خود بهره می‌گیرند و خود را به دریای بیکران ذهن می‌سپارند. در این شرایط است که باید جایزه گالری باسابقه‌ای مثل گلستان را در نظر داشت و به آن نگاه کرد. نگاه یک گالری حرفه‌‌ای به آماتورترین بخش جامعه و پایین‌ترین رده سنی می‌تواند از این منظر قابل‌تحلیل و دارای اهمیت قرار بگیرد.

جایزه‌‌ای که با توجه به شرایط کرونا و درخانه‌ماندن خانواده‌ها و از آنها مهم‌تر کودکان با عنوان قرنطینه شکل گرفته و مسیری را برای استعدادیابی تلقی کرد. نقاشی و اساسا هنر بیش از یادگیری با استعداد درونی و فطرت انسانی خود را بروز می‌دهد و این فقط با چنین اقداماتی می‌تواند سنجیده و دیده شود. در این ایام که کرونا دوری را بر نزدیکی و بی‌کاری را بر کار اولویت داده است و گالری‌ها و فضای تجسمی ما در یک رکود نصف‌ونیمه‌‌ای گرفتار شده‌اند و فعالیت‌هایشان به حداقل خود رسیده است، نباید از کنار چنین اقداماتی به‌سادگی گذشت و آن را بی‌تأثیر دانست.
گرفتن جایزه از گالری باسابقه‌ای مثل گلستان یا هر گالری باسابقه دیگری برای هنرمندان بزرگ‌سال هم جذاب است؛ چه برسد به یک جایزه که مخاطبین آن کودکان زیر ۱۰ سال هستند و روزهای فعالیت بسیاری برای کسب تجربه و کشف استعداد و پرورش آن پیش‌روی خود دارند.
چنین مسابقه‌ها و احتمالا نمایشگاه‌هایی می‌تواند فاصله جامعه حرفه‌‌ای هنر تجسمی ما را با کودکان و البته دیگر اقشار جامعه کمتر کند و البته می‌تواند تأثیرات متقابلی نیز در پی داشته باشد. لیلی گلستان در گفت‌وگویي درباره این جایزه گفته است: «من سال‌هاست که با کودکان در ارتباط نیستم و برایم این حجم از تخیل بسیار جالب بود. در این آثار تخیل ناب و صمیمیت بسیاری دیده می‌شود و با نگاه به این آثار حالم بسیار خوب است و ناخودآگاه لبخند بر لب دارم». همین گزاره کوتاه از ایشان گواه تأثیر متقابلی است که می‌توان برای این مراودات و این اقدامات متصور بود. کودکان مانند چشمه‌های بی‌دریغی هستند که دست بازی برای خلق دارند و مصداق کامل «هیچ آداب و ترتیبی مجو» و از این باب می‌تواند محل خوبی برای گفت‌وگو برای یک هنرمند و محل درستی برای سرمایه‌گذاری‌های بلندمدت و محل همواره جوشانی برای کشف و پرورش باشند.

جهان تجسمی ما آن‌طور که باید‌و‌شاید در این سال‌های مدید فعالیت خود به رده‌های سنی پایین توجه نشان نداده است و ما نقاشی کودکان را جدی نگرفته‌ایم. همان‌طورکه پیش از این هم نوشته بودم و در توصیف نقاشان بزرگ بسیار گفته‌اند، نقاشی پس از عبور از زمانه خودآگاه، در پیرسالی و پختگی خود به کودکی و ناخودآگاه خود بازمی‌گردد و در کمال خود به یک بدویتی می‌رسد که شاید این را از کودک ما مشاهده می‌کنیم. نقاشی کودکان از این منظر می‌تواند محل بحث و توجه جدی نقاشان حرفه‌‌ای و جامعه هنری کشور باشد؛ منظری که ناخودآگاه انسان مبدع و طراح آن است و ذهن در آزادی محض خود دست به خلق اثر می‌زند. در این سال‌ها جامعه حرفه‌‌ای تجسمی ما نه‌تنها به نقاشی کودکان بی‌توجه بوده است که آن را نیز محل مناقشه و فعالیت و منظر خود قرار نداده و برایش محلی از اعراب قائل نیست. جایی که خمیر هنرمندان آینده به‌نوعی در آن ورز داده می‌شود و آتیه هنر ما به‌نوعی در حال شکل‌گیری است. بگذریم از اینکه از منظره‌های دیگری مانند روان‌شناسی، استعدادیابی، پرورش تفکر خلاقه، تربیت سبک زندگی و آموزش شیوه‌های دیدن نیز نقاشی در کودکی محل توجه و تأمل بسیار است و این همه کاربست اصلی و شکل‌دهنده خمیرمایه هنرمند آینده ماست. درست آنجایی که هنر تجسمی به بن‌بست می‌خورد این ناخودآگاه و ضمیر نامشهود ماست که به داد هنرمند می‌رسد و خلاقیت منشأ اصلی و سرچشمه خود را آنجا می‌داند. آنجاست که هنر تجسمی در اوج خود بدان دوباره مراجعه می‌کند و نقاشان بزرگ و سرآمد ما در نهایت خلق اثر هنری خود به آن می‌رسند و از شهود و تجربه خود در تصویرکردن ناخودآگاه خود بهره می‌گیرند و خود را به دریای بیکران ذهن می‌سپارند. در این شرایط است که باید جایزه گالری باسابقه‌ای مثل گلستان را در نظر داشت و به آن نگاه کرد. نگاه یک گالری حرفه‌‌ای به آماتورترین بخش جامعه و پایین‌ترین رده سنی می‌تواند از این منظر قابل‌تحلیل و دارای اهمیت قرار بگیرد.

جایزه‌‌ای که با توجه به شرایط کرونا و درخانه‌ماندن خانواده‌ها و از آنها مهم‌تر کودکان با عنوان قرنطینه شکل گرفته و مسیری را برای استعدادیابی تلقی کرد. نقاشی و اساسا هنر بیش از یادگیری با استعداد درونی و فطرت انسانی خود را بروز می‌دهد و این فقط با چنین اقداماتی می‌تواند سنجیده و دیده شود. در این ایام که کرونا دوری را بر نزدیکی و بی‌کاری را بر کار اولویت داده است و گالری‌ها و فضای تجسمی ما در یک رکود نصف‌ونیمه‌‌ای گرفتار شده‌اند و فعالیت‌هایشان به حداقل خود رسیده است، نباید از کنار چنین اقداماتی به‌سادگی گذشت و آن را بی‌تأثیر دانست.
گرفتن جایزه از گالری باسابقه‌ای مثل گلستان یا هر گالری باسابقه دیگری برای هنرمندان بزرگ‌سال هم جذاب است؛ چه برسد به یک جایزه که مخاطبین آن کودکان زیر ۱۰ سال هستند و روزهای فعالیت بسیاری برای کسب تجربه و کشف استعداد و پرورش آن پیش‌روی خود دارند.
چنین مسابقه‌ها و احتمالا نمایشگاه‌هایی می‌تواند فاصله جامعه حرفه‌‌ای هنر تجسمی ما را با کودکان و البته دیگر اقشار جامعه کمتر کند و البته می‌تواند تأثیرات متقابلی نیز در پی داشته باشد. لیلی گلستان در گفت‌وگویي درباره این جایزه گفته است: «من سال‌هاست که با کودکان در ارتباط نیستم و برایم این حجم از تخیل بسیار جالب بود. در این آثار تخیل ناب و صمیمیت بسیاری دیده می‌شود و با نگاه به این آثار حالم بسیار خوب است و ناخودآگاه لبخند بر لب دارم». همین گزاره کوتاه از ایشان گواه تأثیر متقابلی است که می‌توان برای این مراودات و این اقدامات متصور بود. کودکان مانند چشمه‌های بی‌دریغی هستند که دست بازی برای خلق دارند و مصداق کامل «هیچ آداب و ترتیبی مجو» و از این باب می‌تواند محل خوبی برای گفت‌وگو برای یک هنرمند و محل درستی برای سرمایه‌گذاری‌های بلندمدت و محل همواره جوشانی برای کشف و پرورش باشند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها