چگونه میتوان اعتراضات خشونتبار را به کنش دموکراتیک سیاسی تبدیل کرد؟
توقف سیکل خشونت با همبستگی ملی
مهرشاد ایمانی: جریان اصلاحات از چندسو در معرض تهدید است؛ نخست آنکه انتخابات اسفندماه مجلس شورای اسلامی نشان داد که شورای نگهبان بیشازپیش اصلاحطلبان را از عرصه رقابت کنار میگذارد و عملا چهرههای شاخص این جریان امکان حضور در کارزار رقابت را ندارند که برنده یا بازنده شوند؛ بنابراین اصلاحطلبان اگرچه هنوز صندوق انتخابات را بهعنوان یک فرصت بزرگ برای ایجاد اصلاحات در عرصه سیاسی شناسایی میکنند اما در مقام عمل امکان استفاده از این فرصت بسیار سخت به نظر میرسد. دومین علت محدودشدن جریان اصلاحات، نارضایتی عمومی از وضع موجود است. عملکرد مجلس دهم و دولت دوازدهم و نیز حوادث خارج از اراده حاکمیتی مانند شیوع ویروس کرونا و متعاقب آن فزایندهشدن مشکلات اقتصادی همهوهمه بر میزان نارضایتیها افزوده است و بخشی از مردم که دولت روحانی و لیست امیدِ مجلس دهم را برآمده از حمایت اصلاحطلبان میدانند، طبیعتا نیروهای اصلاحطلب را عامل شرایط امروز کشور میپندارند. جدای از درست یا نادرستبودن این گزاره آنچه از چنین نگاهی بهبار میآید، کاهش سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان است.
سومین عامل محدودکننده، انتقال بخشی از طبقه متوسط به طبقه فرودست است. اصلاحطلبان از دوم خرداد 76 تاکنون همواره مخاطب اصلی خود را طبقه متوسط قرار دادهاند و طبقه متوسط در سطوح مختلف اعم از دانشگاه و محافل سیاسی، مدنی و فرهنگی بهعنوان مهمترین حامیان جریان اصلاحات مطرح میشدند و اکنون که این طبقه درگیر مشکلات معیشتی شده است، توان حمایت سابق از جریان متبوع خود را ندارد. این موضوع تا حدی مهم شمرده میشود که بسیاری از جامعهشناسان و فعالان سیاسی لاغرشدن طبقه متوسط را یکی از مهمترین چالشهای جامعه امروز ایران میدانند؛ چنانکه رئیس دولت اصلاحات هم کوچکشدن طبقه متوسطی که باید موتور محرکه جامعه باشد و پرتاب این طبقه به طبقات محرومتر را یک مصیبت بزرگ دانسته است.
چهارمین عامل به ناهماهنگیهای موجود در بدنه اصلی جریان اصلاحات و راهبران فکری این جریان بازمیگردد؛ بهنحویکه خاصه بعد از سال 88 و محدودیتهای عارضی بر اصلاحطلبان، ایشان ازنظر تئوریک نتوانستند به یک جمعبندی واحد برسند که در مواجهه با نهاد قدرت و جامعه مدنی چه سیاستی باید در پیش گرفته شود و در بهترین حالت، یعنی در سالهای94،92و96 توانستند به اتحادی اجرائی در امر انتخابات دست یابند که از پس آن نتیجه مشترک، دولت و مجلس، برآمده از حمایت اصلاحطلبان شد و آن ویژگی مثبت یعنی اتحاد انتخاباتی هم در سالهای اخیر چندان مشاهده نمیشود؛ بهطوریکه در انتخابات مجلس در اسفندماه سال98 اصلاحطلبان موفق نشدند درباره چگونگی شرکت در انتخابات به نتیجهای مشترک برسند.
علاوه بر تفاوتنظرهای بیشمار بر نحوه مشارکت سیاسی، اختلافنظرهای درونجناحی هم عامل دیگری است که باعث میشود نیروهای اصلاحطلب دچار چالش شوند. رویارویی برخی اصلاحطلبان با شورای عالی سیاستگذاری یا انتقادهای مداوم ایشان به رهبری جریان اصلاحات و انداختن تمام تقصیرات بر گردن یک فرد، سراسر زمینه انشقاق درونجناحی را فراهم کرد.
برخی از اصلاحطلبان باور دارند که در شرایط موجود دوام جریان اصلاحات بسته به حضور در قدرت رسمی است که چنین نظری مخالفانی هم دارد. استدلال مخالفان بقای در قدرت، آن است که با این روش گفتمان اصلاحطلبی از معنا تهی و اعتماد سرمایه اجتماعی زایل میشود. برخی نیز معتقدند که حیات اصلاحات وابسته به احیای سرمایه اجتماعی است که برای تحقق این مهم لازم است اصلاحطلبان به جامعه بازگردند و اینبار نهتنها اعتماد جامعه هدف سنتی خود، یعنی طبقه متوسط را جلب کنند بلکه زبانی مشترک با طبقه فرودست هم پیدا کنند.
البته در کنار اینها بیتردید ایجاد وحدت میان نیروهای سیاسی میتواند زمینه حضور همه سلایق در فضایی رقابتی را فراهم کند تا ضمن بازگشت اعتماد اجتماعی به عرصه سیاسی نهاد دموکراسی هم متزلزل نشود؛ موضوعی که سیدمحمد خاتمی هم چندی پیش از آن با عنوان «آشتی ملی» سخن گفت و حالا باز بر همان موضوع تأکید میکند و میگوید که باید از فضای ایجادشده بعد از کرونا برای ایجاد و گسترش همبستگی ملی در کشور استفاده کرد و بخشهای مختلف جامعه در کنار هم قرار بگیرند و دولت هم اولویت خود را حمایت از مشاغل کوچکتر قرار دهد تا بتوانیم در کنار یکدیگر قرار بگیریم.
البته اگر چنین راهبردهایی در حوزه سیاسی محقق نشود و به مطالبات معیشتی مردم توجه نشود، اعتراض بخشهای مختلف جامعه بیشتر خواهد شد؛ چنانکه دو رخداد دیماه96 و آبان98 از واکنش اجتماعی به بحرانهای اقتصادی و در درجه بعد سیاسی حکایت میکرد که نشان داد میتواند خشونتآمیز هم باشد و مهار این خشم اجتماعی میسر نمیشود مگر با ساماندهی سیاسی و اقتصادی.
وی این موضوع را یک نگرانی عمده میداند و میگوید که ممکن است ناامیدی مردم بهتدریج به حرکات خشونتآمیز تبدیل شود که اگر پاسخ مناسب به این اعتراضات داده نشود ممکن است همه در یک «سیکل خشونت» قرار بگیرند؛ بنابراین بهنظر میرسد که دستِکم اصلاحطلبان در حوزه سیاسی میتوانند با ایجاد وحدت نظری و عملی و بازسازی سرمایه اجتماعی بهقدر توان خود مردم را در ابعاد کلان به ادامه سیاستورزی دموکراتیک امیدوار کنند تا سیکل خشونت ایجاد یا شاید ادامهدار نشود؛ از سوی دیگر، نیروهای دیگر سیاسی نیز با ایجاد زمینه وحدت سراسری از تنشهای موجود بکاهند و صدالبته مسئولان ذیصلاح هم با تدابیر اقتصادی از حجم مشکلات اقتصادی مردم کم کنند.
مهرشاد ایمانی: جریان اصلاحات از چندسو در معرض تهدید است؛ نخست آنکه انتخابات اسفندماه مجلس شورای اسلامی نشان داد که شورای نگهبان بیشازپیش اصلاحطلبان را از عرصه رقابت کنار میگذارد و عملا چهرههای شاخص این جریان امکان حضور در کارزار رقابت را ندارند که برنده یا بازنده شوند؛ بنابراین اصلاحطلبان اگرچه هنوز صندوق انتخابات را بهعنوان یک فرصت بزرگ برای ایجاد اصلاحات در عرصه سیاسی شناسایی میکنند اما در مقام عمل امکان استفاده از این فرصت بسیار سخت به نظر میرسد. دومین علت محدودشدن جریان اصلاحات، نارضایتی عمومی از وضع موجود است. عملکرد مجلس دهم و دولت دوازدهم و نیز حوادث خارج از اراده حاکمیتی مانند شیوع ویروس کرونا و متعاقب آن فزایندهشدن مشکلات اقتصادی همهوهمه بر میزان نارضایتیها افزوده است و بخشی از مردم که دولت روحانی و لیست امیدِ مجلس دهم را برآمده از حمایت اصلاحطلبان میدانند، طبیعتا نیروهای اصلاحطلب را عامل شرایط امروز کشور میپندارند. جدای از درست یا نادرستبودن این گزاره آنچه از چنین نگاهی بهبار میآید، کاهش سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان است.
سومین عامل محدودکننده، انتقال بخشی از طبقه متوسط به طبقه فرودست است. اصلاحطلبان از دوم خرداد 76 تاکنون همواره مخاطب اصلی خود را طبقه متوسط قرار دادهاند و طبقه متوسط در سطوح مختلف اعم از دانشگاه و محافل سیاسی، مدنی و فرهنگی بهعنوان مهمترین حامیان جریان اصلاحات مطرح میشدند و اکنون که این طبقه درگیر مشکلات معیشتی شده است، توان حمایت سابق از جریان متبوع خود را ندارد. این موضوع تا حدی مهم شمرده میشود که بسیاری از جامعهشناسان و فعالان سیاسی لاغرشدن طبقه متوسط را یکی از مهمترین چالشهای جامعه امروز ایران میدانند؛ چنانکه رئیس دولت اصلاحات هم کوچکشدن طبقه متوسطی که باید موتور محرکه جامعه باشد و پرتاب این طبقه به طبقات محرومتر را یک مصیبت بزرگ دانسته است.
چهارمین عامل به ناهماهنگیهای موجود در بدنه اصلی جریان اصلاحات و راهبران فکری این جریان بازمیگردد؛ بهنحویکه خاصه بعد از سال 88 و محدودیتهای عارضی بر اصلاحطلبان، ایشان ازنظر تئوریک نتوانستند به یک جمعبندی واحد برسند که در مواجهه با نهاد قدرت و جامعه مدنی چه سیاستی باید در پیش گرفته شود و در بهترین حالت، یعنی در سالهای94،92و96 توانستند به اتحادی اجرائی در امر انتخابات دست یابند که از پس آن نتیجه مشترک، دولت و مجلس، برآمده از حمایت اصلاحطلبان شد و آن ویژگی مثبت یعنی اتحاد انتخاباتی هم در سالهای اخیر چندان مشاهده نمیشود؛ بهطوریکه در انتخابات مجلس در اسفندماه سال98 اصلاحطلبان موفق نشدند درباره چگونگی شرکت در انتخابات به نتیجهای مشترک برسند.
علاوه بر تفاوتنظرهای بیشمار بر نحوه مشارکت سیاسی، اختلافنظرهای درونجناحی هم عامل دیگری است که باعث میشود نیروهای اصلاحطلب دچار چالش شوند. رویارویی برخی اصلاحطلبان با شورای عالی سیاستگذاری یا انتقادهای مداوم ایشان به رهبری جریان اصلاحات و انداختن تمام تقصیرات بر گردن یک فرد، سراسر زمینه انشقاق درونجناحی را فراهم کرد.
برخی از اصلاحطلبان باور دارند که در شرایط موجود دوام جریان اصلاحات بسته به حضور در قدرت رسمی است که چنین نظری مخالفانی هم دارد. استدلال مخالفان بقای در قدرت، آن است که با این روش گفتمان اصلاحطلبی از معنا تهی و اعتماد سرمایه اجتماعی زایل میشود. برخی نیز معتقدند که حیات اصلاحات وابسته به احیای سرمایه اجتماعی است که برای تحقق این مهم لازم است اصلاحطلبان به جامعه بازگردند و اینبار نهتنها اعتماد جامعه هدف سنتی خود، یعنی طبقه متوسط را جلب کنند بلکه زبانی مشترک با طبقه فرودست هم پیدا کنند.
البته در کنار اینها بیتردید ایجاد وحدت میان نیروهای سیاسی میتواند زمینه حضور همه سلایق در فضایی رقابتی را فراهم کند تا ضمن بازگشت اعتماد اجتماعی به عرصه سیاسی نهاد دموکراسی هم متزلزل نشود؛ موضوعی که سیدمحمد خاتمی هم چندی پیش از آن با عنوان «آشتی ملی» سخن گفت و حالا باز بر همان موضوع تأکید میکند و میگوید که باید از فضای ایجادشده بعد از کرونا برای ایجاد و گسترش همبستگی ملی در کشور استفاده کرد و بخشهای مختلف جامعه در کنار هم قرار بگیرند و دولت هم اولویت خود را حمایت از مشاغل کوچکتر قرار دهد تا بتوانیم در کنار یکدیگر قرار بگیریم.
البته اگر چنین راهبردهایی در حوزه سیاسی محقق نشود و به مطالبات معیشتی مردم توجه نشود، اعتراض بخشهای مختلف جامعه بیشتر خواهد شد؛ چنانکه دو رخداد دیماه96 و آبان98 از واکنش اجتماعی به بحرانهای اقتصادی و در درجه بعد سیاسی حکایت میکرد که نشان داد میتواند خشونتآمیز هم باشد و مهار این خشم اجتماعی میسر نمیشود مگر با ساماندهی سیاسی و اقتصادی.
وی این موضوع را یک نگرانی عمده میداند و میگوید که ممکن است ناامیدی مردم بهتدریج به حرکات خشونتآمیز تبدیل شود که اگر پاسخ مناسب به این اعتراضات داده نشود ممکن است همه در یک «سیکل خشونت» قرار بگیرند؛ بنابراین بهنظر میرسد که دستِکم اصلاحطلبان در حوزه سیاسی میتوانند با ایجاد وحدت نظری و عملی و بازسازی سرمایه اجتماعی بهقدر توان خود مردم را در ابعاد کلان به ادامه سیاستورزی دموکراتیک امیدوار کنند تا سیکل خشونت ایجاد یا شاید ادامهدار نشود؛ از سوی دیگر، نیروهای دیگر سیاسی نیز با ایجاد زمینه وحدت سراسری از تنشهای موجود بکاهند و صدالبته مسئولان ذیصلاح هم با تدابیر اقتصادی از حجم مشکلات اقتصادی مردم کم کنند.