مسئولان مسئولیتگریز جنگل
رحیم ملکنیا. عضو هیئت علمی دانشگاه لرستان
در روزهای اخیر بار دیگر قانون توقف بهرهبرداری، موضوع مورد بحث کارشناسان و مدیران بود. انتقادات مطرحشده درباره این قانون و طرح ارائهشده برای دوران گذار، هرکدام حاوی نکاتی است که بررسی آنها میتواند برخی جنبههای مدیریتی و دیدگاههای کارشناسی را روشن کند. در ابتدا لازم است بیان شود که متن حاضر نه در تأیید و نه در رد بهرهبرداری چوبی یا توقف آن نگارش شده است و تنها قصد دارد وضعیت موجود را تشریح کند. نکته اول در مباحث اخیر را میتوان در نظرات معاونت سابق امور جنگل سازمان جنگلها دید؛ شخصی که در کنار معاونت کنونی امور جنگل سازمان باید پاسخگوی اصلی بلاتکلیفی جنگلهای شمال باشد. او در مقام منتقد دیدگاهی را بیان کرده است که شاید بتوان دلیل آشفتگی و وضعیت نابسامان نهتنها جنگلهای شمال، بلکه سایر عرصههای طبیعی مانند جنگلهای زاگرس را این دیدگاه دانست. بهزاد انگورج، معاون سابق امور جنگل سازمان جنگلها، تعطیلی برخی وظایف سازمان از قبیل احیا، حفاظت، ساماندهی دام و جایگزینی سوخت را با تعطیلی بهرهبرداری مرتبط دانسته است. اکنون این سؤال مطرح است که آیا دیدگاه بیانشده به معنای تعطیلی این فعالیتها در سایر عرصههای طبیعی فاقد قابلیت اقتصادی و بهرهبرداری مانند زاگرس است؟ تداوم این مشکلات در زاگرس و سایر عرصههای طبیعی، ناشی از این تفکر در بین مدیران بوده است؟ آیا در زاگرس بدون کارکرد اقتصادی، این فعالیتها اجرا میشدند یا معاونت سابق امور جنگل به دلیل تکیه بیش از حد به موضوع اقتصادیبودن مدیریت عرصههای طبیعی، در دوران مدیریت خویش زاگرس را رها کرده بود؟ پاسخ این سؤالات هرچه که باشد، نشان از دیدگاه اشتباه معاونت سابق جنگل یا ضعف و ناتوانی سازمان جنگلها دارد. دلیل اشتباهبودن این دیدگاه یا ضعف سازمان جنگلها نیازمند بحثی گسترده است که در این مجال فرصت پرداختن به آن نیست. البته این دیدگاه مختص برخی مدیران سازمان نیست و بخشی از متخصصان خارج از سازمان نیز توجه ویژهای به لزوم اقتصادیبودن مدیریت این عرصهها دارند که میتواند باعث ضعف مدیریت در زاگرس و سایر بخشهای فاقد کارکرد اقتصادی مستقیم شود. نتیجه این نگاه مدیریتی تا آنجا پیش رفته است که جایگاه سازمان جنگلها نهتنها در قامت تشکیلاتی با اهمیت مدیریت بیش از 80 درصد کشور ارتقا نیافته است، بلکه امروز تا آنجا تنزل پیدا کرده که مانند یک بنگاه ملکی مسئول تأمین زمین ارزانقیمت برای سایر بخشهای اقتصادی کشور است. در موضوع اقتصاد و بودجه ذکر یک نکته لازم است که چگونه سازمان جنگلها برای طرحهای آبخیزداری قادر به دریافت بودجههای چندصد میلیوندلاری شده، اما برای دوران گذار مدیریت در جنگلهای شمال قادر به جذب بودجه نبوده است؟ آیا این عدم تلاش یا ناتوانی در جذب بودجه حفاظتی در این دوران، راهی است برای بازگشت به شیوه مدیریت سابق؟
موضوع دیگر ارائه چندینباره طرح جایگزین توسط معاونت کنونی جنگل؛ یعنی عباسعلی نوبخت است که تحت عنوان طرح مدیریت پایدار معرفی شده. این طرح که پس از چندسال بلاتکلیفی جنگلهای هیرکانی ارائه شده است، کمترین قرابت را با طرحی برای مدیریت پایدار جنگل دارد. اگرچه به گفته او، موضوع آمایش و مکانیابی کارکردها گامی مهم در مدیریت پایدار است، اما مسئله اصلی در مدیریت پایدار، پایش پایداری جنگل و کارکردهای آن در سطح واحد مدیریت است که گویا تفکر سنتی حاکم بر سازمان جنگلها امکان پرداختن به این موضوع مهم را نداشته است. لازم است معاونت کنونی جنگل پاسخ دهد چگونه چندینسال را صرف تهیه طرحی کرده است که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان، تفاوت چندانی با طرحهای سابق ندارد. این طرح با کدام ویژگی قرار است پایداری جنگل و کارکردهای آن را پایش و تضمین کند؟ ضعف پایش کارکردها در طرحهای جنگلداری سابق چنان مشهود است که سازمان با دستی خالی از دادههای مستند پایش، از مجابکردن موافقان توقف بهرهبرداری نسبت به کارآمدبودن مدیریت گذشته عاجز بود.
در گزارشی دیگر در فضای مجازی، تفکر دوستداران محیط زیست و تمایل آنها برای قرنطینهکردن جنگلهای شمال بهعنوان مسئول وضع کنونی معرفی شده است؛ دیدگاهی که به سادگی تیغ تیز انتقاد را از سازمان و مدیران سابق و کنونی آنها برداشته و زبان دلسوزان منابع طبیعی را نشانه گرفته است. ایده توقف بهرهبرداری بدون واردشدن به موضوع درست یا اشتباهبودن آن، نه از سوی فعالان محیط زیست که از سوی استادان باسابقه جنگل ارائه و توسط بخشی از رسانه، متخصصان و دوستداران محیط زیست حمایت شد. در این موضوع بار دیگر باید معاونت جنگل و ریاست سابق سازمان را مخاطب قرار داد که آیا این سیاست مورد حمایت سازمان تحت مدیریت شما بوده است یا از بیرون سازمان به شما تحمیل شده است؟ در صورت مخالفت سازمان با توقف بهرهبرداری، آیا با نتیجه چند دهه مدیریت قادر به اقناع تصمیمگیران و افکار عمومی برای تداوم بهرهبرداری نبودید یا آنکه ضعف طرحهای قبلی چنان مشهود بوده که ترجیح بر سکوت و عدم دفاع مستند از آنها بوده است؟ اگر هم این طرح از مبادی غیرفنی خارج از سازمان بر شما تحمیل شده، تعهد و تخصص شما چرا مانع از سکوتتان نشد؟ حتی با فرض فشار افکار عمومی و فعالان محیط
زیست، کارشناسان و دلسوزان باید از سازمان جنگلها و معاونان سابق و کنونی بخواهند که عدم ناتوانی در تهیه یک طرح حفاظتی الگو نه برای کل شمال که برای بخشهایی از آن در چندسال گذشته چه بوده است؟ اینک و پس از چندسال از گریهکردن بر قبر خالی از مرده توقف بهرهبرداری دست کشید. اگر نیاز به مرثیه باشد، همانا باید بر سازمان جنگلها و عرصههای طبیعی تحت مدیریت این سازمان مرثیهسرایی کرد که به مرحمت مدیران، امروز نه ویرانه که جسمی فرتوت رو به زوال از آن باقی مانده است. نهتنها شمال که زاگرس و بیشهزارهای حاشیه رودخانهها، کوهستانها و بیابانها در بیتدبیری و ضعف سازمان جنگلها جولانگاه تخریب شده و نفسهای آخر را میکشند.
در روزهای اخیر بار دیگر قانون توقف بهرهبرداری، موضوع مورد بحث کارشناسان و مدیران بود. انتقادات مطرحشده درباره این قانون و طرح ارائهشده برای دوران گذار، هرکدام حاوی نکاتی است که بررسی آنها میتواند برخی جنبههای مدیریتی و دیدگاههای کارشناسی را روشن کند. در ابتدا لازم است بیان شود که متن حاضر نه در تأیید و نه در رد بهرهبرداری چوبی یا توقف آن نگارش شده است و تنها قصد دارد وضعیت موجود را تشریح کند. نکته اول در مباحث اخیر را میتوان در نظرات معاونت سابق امور جنگل سازمان جنگلها دید؛ شخصی که در کنار معاونت کنونی امور جنگل سازمان باید پاسخگوی اصلی بلاتکلیفی جنگلهای شمال باشد. او در مقام منتقد دیدگاهی را بیان کرده است که شاید بتوان دلیل آشفتگی و وضعیت نابسامان نهتنها جنگلهای شمال، بلکه سایر عرصههای طبیعی مانند جنگلهای زاگرس را این دیدگاه دانست. بهزاد انگورج، معاون سابق امور جنگل سازمان جنگلها، تعطیلی برخی وظایف سازمان از قبیل احیا، حفاظت، ساماندهی دام و جایگزینی سوخت را با تعطیلی بهرهبرداری مرتبط دانسته است. اکنون این سؤال مطرح است که آیا دیدگاه بیانشده به معنای تعطیلی این فعالیتها در سایر عرصههای طبیعی فاقد قابلیت اقتصادی و بهرهبرداری مانند زاگرس است؟ تداوم این مشکلات در زاگرس و سایر عرصههای طبیعی، ناشی از این تفکر در بین مدیران بوده است؟ آیا در زاگرس بدون کارکرد اقتصادی، این فعالیتها اجرا میشدند یا معاونت سابق امور جنگل به دلیل تکیه بیش از حد به موضوع اقتصادیبودن مدیریت عرصههای طبیعی، در دوران مدیریت خویش زاگرس را رها کرده بود؟ پاسخ این سؤالات هرچه که باشد، نشان از دیدگاه اشتباه معاونت سابق جنگل یا ضعف و ناتوانی سازمان جنگلها دارد. دلیل اشتباهبودن این دیدگاه یا ضعف سازمان جنگلها نیازمند بحثی گسترده است که در این مجال فرصت پرداختن به آن نیست. البته این دیدگاه مختص برخی مدیران سازمان نیست و بخشی از متخصصان خارج از سازمان نیز توجه ویژهای به لزوم اقتصادیبودن مدیریت این عرصهها دارند که میتواند باعث ضعف مدیریت در زاگرس و سایر بخشهای فاقد کارکرد اقتصادی مستقیم شود. نتیجه این نگاه مدیریتی تا آنجا پیش رفته است که جایگاه سازمان جنگلها نهتنها در قامت تشکیلاتی با اهمیت مدیریت بیش از 80 درصد کشور ارتقا نیافته است، بلکه امروز تا آنجا تنزل پیدا کرده که مانند یک بنگاه ملکی مسئول تأمین زمین ارزانقیمت برای سایر بخشهای اقتصادی کشور است. در موضوع اقتصاد و بودجه ذکر یک نکته لازم است که چگونه سازمان جنگلها برای طرحهای آبخیزداری قادر به دریافت بودجههای چندصد میلیوندلاری شده، اما برای دوران گذار مدیریت در جنگلهای شمال قادر به جذب بودجه نبوده است؟ آیا این عدم تلاش یا ناتوانی در جذب بودجه حفاظتی در این دوران، راهی است برای بازگشت به شیوه مدیریت سابق؟
موضوع دیگر ارائه چندینباره طرح جایگزین توسط معاونت کنونی جنگل؛ یعنی عباسعلی نوبخت است که تحت عنوان طرح مدیریت پایدار معرفی شده. این طرح که پس از چندسال بلاتکلیفی جنگلهای هیرکانی ارائه شده است، کمترین قرابت را با طرحی برای مدیریت پایدار جنگل دارد. اگرچه به گفته او، موضوع آمایش و مکانیابی کارکردها گامی مهم در مدیریت پایدار است، اما مسئله اصلی در مدیریت پایدار، پایش پایداری جنگل و کارکردهای آن در سطح واحد مدیریت است که گویا تفکر سنتی حاکم بر سازمان جنگلها امکان پرداختن به این موضوع مهم را نداشته است. لازم است معاونت کنونی جنگل پاسخ دهد چگونه چندینسال را صرف تهیه طرحی کرده است که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان، تفاوت چندانی با طرحهای سابق ندارد. این طرح با کدام ویژگی قرار است پایداری جنگل و کارکردهای آن را پایش و تضمین کند؟ ضعف پایش کارکردها در طرحهای جنگلداری سابق چنان مشهود است که سازمان با دستی خالی از دادههای مستند پایش، از مجابکردن موافقان توقف بهرهبرداری نسبت به کارآمدبودن مدیریت گذشته عاجز بود.
در گزارشی دیگر در فضای مجازی، تفکر دوستداران محیط زیست و تمایل آنها برای قرنطینهکردن جنگلهای شمال بهعنوان مسئول وضع کنونی معرفی شده است؛ دیدگاهی که به سادگی تیغ تیز انتقاد را از سازمان و مدیران سابق و کنونی آنها برداشته و زبان دلسوزان منابع طبیعی را نشانه گرفته است. ایده توقف بهرهبرداری بدون واردشدن به موضوع درست یا اشتباهبودن آن، نه از سوی فعالان محیط زیست که از سوی استادان باسابقه جنگل ارائه و توسط بخشی از رسانه، متخصصان و دوستداران محیط زیست حمایت شد. در این موضوع بار دیگر باید معاونت جنگل و ریاست سابق سازمان را مخاطب قرار داد که آیا این سیاست مورد حمایت سازمان تحت مدیریت شما بوده است یا از بیرون سازمان به شما تحمیل شده است؟ در صورت مخالفت سازمان با توقف بهرهبرداری، آیا با نتیجه چند دهه مدیریت قادر به اقناع تصمیمگیران و افکار عمومی برای تداوم بهرهبرداری نبودید یا آنکه ضعف طرحهای قبلی چنان مشهود بوده که ترجیح بر سکوت و عدم دفاع مستند از آنها بوده است؟ اگر هم این طرح از مبادی غیرفنی خارج از سازمان بر شما تحمیل شده، تعهد و تخصص شما چرا مانع از سکوتتان نشد؟ حتی با فرض فشار افکار عمومی و فعالان محیط
زیست، کارشناسان و دلسوزان باید از سازمان جنگلها و معاونان سابق و کنونی بخواهند که عدم ناتوانی در تهیه یک طرح حفاظتی الگو نه برای کل شمال که برای بخشهایی از آن در چندسال گذشته چه بوده است؟ اینک و پس از چندسال از گریهکردن بر قبر خالی از مرده توقف بهرهبرداری دست کشید. اگر نیاز به مرثیه باشد، همانا باید بر سازمان جنگلها و عرصههای طبیعی تحت مدیریت این سازمان مرثیهسرایی کرد که به مرحمت مدیران، امروز نه ویرانه که جسمی فرتوت رو به زوال از آن باقی مانده است. نهتنها شمال که زاگرس و بیشهزارهای حاشیه رودخانهها، کوهستانها و بیابانها در بیتدبیری و ضعف سازمان جنگلها جولانگاه تخریب شده و نفسهای آخر را میکشند.