|

نظریات هارت و نگری در بوته نقد

نظریات آنتونیو نگری و مایکل هارت درباره انبوه خلق، امپراتوری، نقش حاکمیت و زوال دولت-ملت‌ها با نقد متفکران زیادی از نحله‌های مختلف چپ رادیکال همچون سمیر امین، آلکس کالینیکوس، کریس هارمن، الن میک سینز وود، وندی براون و... مواجه شده است. سمیر امین در مقاله «علیه هارت و نگری؛ انبوهه یا پرولتریزه‌شدن تعمیم‌یافته؟» که در سال 2014 در نشریه مانتلی ریویو منتشر شد و ترجمه فارسی آن در سایت نقد اقتصاد سیاسی در دسترس است، به نقد ایده‌های نگری و هارت می‌پردازد. به عقیده امین، از نیمه ‌دوم سده نوزدهم، استیلای گرایش درازمدت و درون‌ماندگار انباشت سرمایه یعنی «پرولتریزه‌کردن» رقم خورد؛ این پرولتریزه‌کردن چنان‌ که مارکس به تحلیل آن پرداخت، به ‌معنای تبدیل اعضای مختلف مردم عادی (پلب‌ها، انبوه خلق) چه از جنبه‌ «صوری» و چه از نظر «واقعی» به فروشندگان نیروی کارشان به سرمایه است. پرولتر‌شدن یک جایگاه اجتماعی جدید است؛ جایگاهی همواره در حال تغییر که بسط و گسترش آن تا به امروز ادامه یافته است. امین تفسیری کاملا متفاوت از «انبوه خلق» هارت و نگری ارائه می‌دهد که آن را «پرولتریزه‌شدن تعمیم‌یافته» جهان معاصر نامیده و می‌توان گفت سرآغاز آن از سال 1975 بوده است. او در این تفسیر، تحمیل‌شدن جایگاه پرولتاریا بر همگان و نیز تقسیم افراطی پرولتاریای تعمیم‌یافته به بخش‌های مجزا را در کانون توجه قرار می‌دهد و درست به همین ترتیب بر ملازمت ـ‌غیرتصادفی‌ـ بین این دو خصوصیت از یک سو و تمرکز مفرط در کنترل سرمایه از سوی دیگر تأکید می‌کند. تبیین بخش‌بندی پرولتاریای تعمیم‌یافته را اساسا می‌توان در راهبرد‌هایی یافت که سرمایه «انحصارهای تعمیم‌یافته» به‌کار‌گرفته تا مبتکر سمت‌وسویی باشند که اغلب تحقیقات فناورانه به خود می‌گیرند و کنترل آن را در دست داشته باشند؛ تحقیقاتی که برای دامن‌زدن به بخش‌بندی مورد بحث طراحی شده‌اند.در این شرایط، تکامل نظام سرمایه‌داری حیطه‌ای را که قانون ارزش در آن کاربرد دارد، محدود نمی‌کند؛ بلکه برخلاف آنچه هارت و نگری می‌گویند، تکامل این نظام با قدرتی هرچه بیشتر واقعیت زمخت آن را به نمایش می‌گذارد. از نظر امین، هارت و نگری برای پیشبرد تفکر پیکارجو در این حوزه هیچ کمکی به ما نمی‌کنند و پافشاری آنها بر اهمیت تأثیرات رهایی‌بخشی که مبارزات خودانگیخته ایجاد کرده‌اند، بیش از اندازه است: «شناخت واقعیت این تأثیرات رهایی‌بخش بسیار ساده است و مشخصا مستلزم هیچ نوع تحلیل پرآب‌و‌تابی نیست. دشواری واقعی به‌محض مطرح‌کردن این پرسش سر بر می‌آورد: چگونه مبارزات چندپاره را در راهبردی واحد برای مبارزه‌ای عمومیت‌یافته و همه‌گیر به یکدیگر پیوند بزنیم؟ هارت و نگری در‌این‌باره حرفی برای گفتن ندارند... پس دلایل بسنده‌ای وجود دارد تا با اجتناب از کلی‌گویی‌های ذوق‌زده و بی‌دروپیکر به پرولتریزه‌شدن نگاهی دقیق‌تر و عینی‌تر بیندازیم. متأسفانه واقعیت دارد که جریان‌های تاریخی مارکسیسم در انترناسیونال دوم و سوم اغلب تسلیم وسوسه کلی‌گویی‌های این‌چنینی می‌شدند و در نتیجه اصطلاح پرولتاریا را تنها به بخشی از آن اختصاص می‌دادند. کارگران کارخانه یا معدن‌چیان در قرن نوزدهم و کارگران شاغل در کارخانه‌های دهه 1920 و کارگران در خط تولیدهای فوردیستیِ دهه 60 نمونه‌هایی از این کاربرد انحصاری از اصطلاح پرولتاریا است».از نظر امین فرایند‌های پرولتریزه‌شدن به‌شکلی بی‌واسطه در شکل فرایندهای سلب مالکیت، محروم‌سازی و مستمندسازی ظاهر می‌شوند. امین توضیح می‌دهد که این‌گونه نیست که در پیرامون‌ها با تأخیر به بازتولید همان فرایندهایی دست بزنند که به ساختارهای جوامع کانون‌های مسلط شکل بخشیده‌اند. برای مثال کارگران در بخش‌های غیررسمی ـ‌که همچنان در پیرامون‌های جنوب در تعداد و اندازه در حال رشدند‌ـ بقایای گذشته نیستند؛ بلکه محصول مدرنیته سرمایه‌دارانه‌اند. آنها خارج از نظام سرمایه‌داری نیستند؛ بلکه بخش‌هایی از نیروی کار هستند که به‌طور کامل در نظام استثمار سرمایه‌دارانه ادغام شده‌اند. امین مشابهت این فرایند را با کار خانگی زنان نیز نشان می‌دهد: این کار غیررسمی ـ‌بدون مواجب یا با مواجب ناچیز‌ـ این امکان را فراهم می‌کند تا قیمت نیروی کار مشغول‌ در بخش‌های اصلی تولید کاهش یابد.امین تزهای هارت و نگری را درباره امپراتوری بر پایه دو ادعای اصلی استوار می‌داند: (1) جهانی‌سازیِ نظام به مرحله‌ای رسیده است که در آن هر تلاشی برای اجرای هرگونه سیاست ملی محکوم به شکست است؛ در نتیجه، مفاهیم ملت و منافع ملی منسوخ شده‌اند. (2) این واقعیت، تمامی دولت‌ها ازجمله قدرت‌های مسلط ـ‌و گاه هژمونیک‌ـ را تحت تأثیر قرار می‌دهد و نتیجه اینکه دیگر امپریالیسمی وجود ندارد؛ بلکه یک «امپراتوری» فاقد مرکز در کار است. مراکز تصمیم‌گیری اقتصادی و سیاسی در سرتاسر جهان پراکنده‌اند و کاری با سیاست‌های دولتی ندارند. از نظر امین این دو گزاره کاملا اشتباه‌اند و تنها نا‌آگاهی تام‌وتمام از تاریخ جهانی‌سازی سرمایه‌داری، از خاستگاه آن در پنج قرن پیش تا به امروز، می‌تواند علت این اشتباه را روشن کند.

نظریات آنتونیو نگری و مایکل هارت درباره انبوه خلق، امپراتوری، نقش حاکمیت و زوال دولت-ملت‌ها با نقد متفکران زیادی از نحله‌های مختلف چپ رادیکال همچون سمیر امین، آلکس کالینیکوس، کریس هارمن، الن میک سینز وود، وندی براون و... مواجه شده است. سمیر امین در مقاله «علیه هارت و نگری؛ انبوهه یا پرولتریزه‌شدن تعمیم‌یافته؟» که در سال 2014 در نشریه مانتلی ریویو منتشر شد و ترجمه فارسی آن در سایت نقد اقتصاد سیاسی در دسترس است، به نقد ایده‌های نگری و هارت می‌پردازد. به عقیده امین، از نیمه ‌دوم سده نوزدهم، استیلای گرایش درازمدت و درون‌ماندگار انباشت سرمایه یعنی «پرولتریزه‌کردن» رقم خورد؛ این پرولتریزه‌کردن چنان‌ که مارکس به تحلیل آن پرداخت، به ‌معنای تبدیل اعضای مختلف مردم عادی (پلب‌ها، انبوه خلق) چه از جنبه‌ «صوری» و چه از نظر «واقعی» به فروشندگان نیروی کارشان به سرمایه است. پرولتر‌شدن یک جایگاه اجتماعی جدید است؛ جایگاهی همواره در حال تغییر که بسط و گسترش آن تا به امروز ادامه یافته است. امین تفسیری کاملا متفاوت از «انبوه خلق» هارت و نگری ارائه می‌دهد که آن را «پرولتریزه‌شدن تعمیم‌یافته» جهان معاصر نامیده و می‌توان گفت سرآغاز آن از سال 1975 بوده است. او در این تفسیر، تحمیل‌شدن جایگاه پرولتاریا بر همگان و نیز تقسیم افراطی پرولتاریای تعمیم‌یافته به بخش‌های مجزا را در کانون توجه قرار می‌دهد و درست به همین ترتیب بر ملازمت ـ‌غیرتصادفی‌ـ بین این دو خصوصیت از یک سو و تمرکز مفرط در کنترل سرمایه از سوی دیگر تأکید می‌کند. تبیین بخش‌بندی پرولتاریای تعمیم‌یافته را اساسا می‌توان در راهبرد‌هایی یافت که سرمایه «انحصارهای تعمیم‌یافته» به‌کار‌گرفته تا مبتکر سمت‌وسویی باشند که اغلب تحقیقات فناورانه به خود می‌گیرند و کنترل آن را در دست داشته باشند؛ تحقیقاتی که برای دامن‌زدن به بخش‌بندی مورد بحث طراحی شده‌اند.در این شرایط، تکامل نظام سرمایه‌داری حیطه‌ای را که قانون ارزش در آن کاربرد دارد، محدود نمی‌کند؛ بلکه برخلاف آنچه هارت و نگری می‌گویند، تکامل این نظام با قدرتی هرچه بیشتر واقعیت زمخت آن را به نمایش می‌گذارد. از نظر امین، هارت و نگری برای پیشبرد تفکر پیکارجو در این حوزه هیچ کمکی به ما نمی‌کنند و پافشاری آنها بر اهمیت تأثیرات رهایی‌بخشی که مبارزات خودانگیخته ایجاد کرده‌اند، بیش از اندازه است: «شناخت واقعیت این تأثیرات رهایی‌بخش بسیار ساده است و مشخصا مستلزم هیچ نوع تحلیل پرآب‌و‌تابی نیست. دشواری واقعی به‌محض مطرح‌کردن این پرسش سر بر می‌آورد: چگونه مبارزات چندپاره را در راهبردی واحد برای مبارزه‌ای عمومیت‌یافته و همه‌گیر به یکدیگر پیوند بزنیم؟ هارت و نگری در‌این‌باره حرفی برای گفتن ندارند... پس دلایل بسنده‌ای وجود دارد تا با اجتناب از کلی‌گویی‌های ذوق‌زده و بی‌دروپیکر به پرولتریزه‌شدن نگاهی دقیق‌تر و عینی‌تر بیندازیم. متأسفانه واقعیت دارد که جریان‌های تاریخی مارکسیسم در انترناسیونال دوم و سوم اغلب تسلیم وسوسه کلی‌گویی‌های این‌چنینی می‌شدند و در نتیجه اصطلاح پرولتاریا را تنها به بخشی از آن اختصاص می‌دادند. کارگران کارخانه یا معدن‌چیان در قرن نوزدهم و کارگران شاغل در کارخانه‌های دهه 1920 و کارگران در خط تولیدهای فوردیستیِ دهه 60 نمونه‌هایی از این کاربرد انحصاری از اصطلاح پرولتاریا است».از نظر امین فرایند‌های پرولتریزه‌شدن به‌شکلی بی‌واسطه در شکل فرایندهای سلب مالکیت، محروم‌سازی و مستمندسازی ظاهر می‌شوند. امین توضیح می‌دهد که این‌گونه نیست که در پیرامون‌ها با تأخیر به بازتولید همان فرایندهایی دست بزنند که به ساختارهای جوامع کانون‌های مسلط شکل بخشیده‌اند. برای مثال کارگران در بخش‌های غیررسمی ـ‌که همچنان در پیرامون‌های جنوب در تعداد و اندازه در حال رشدند‌ـ بقایای گذشته نیستند؛ بلکه محصول مدرنیته سرمایه‌دارانه‌اند. آنها خارج از نظام سرمایه‌داری نیستند؛ بلکه بخش‌هایی از نیروی کار هستند که به‌طور کامل در نظام استثمار سرمایه‌دارانه ادغام شده‌اند. امین مشابهت این فرایند را با کار خانگی زنان نیز نشان می‌دهد: این کار غیررسمی ـ‌بدون مواجب یا با مواجب ناچیز‌ـ این امکان را فراهم می‌کند تا قیمت نیروی کار مشغول‌ در بخش‌های اصلی تولید کاهش یابد.امین تزهای هارت و نگری را درباره امپراتوری بر پایه دو ادعای اصلی استوار می‌داند: (1) جهانی‌سازیِ نظام به مرحله‌ای رسیده است که در آن هر تلاشی برای اجرای هرگونه سیاست ملی محکوم به شکست است؛ در نتیجه، مفاهیم ملت و منافع ملی منسوخ شده‌اند. (2) این واقعیت، تمامی دولت‌ها ازجمله قدرت‌های مسلط ـ‌و گاه هژمونیک‌ـ را تحت تأثیر قرار می‌دهد و نتیجه اینکه دیگر امپریالیسمی وجود ندارد؛ بلکه یک «امپراتوری» فاقد مرکز در کار است. مراکز تصمیم‌گیری اقتصادی و سیاسی در سرتاسر جهان پراکنده‌اند و کاری با سیاست‌های دولتی ندارند. از نظر امین این دو گزاره کاملا اشتباه‌اند و تنها نا‌آگاهی تام‌وتمام از تاریخ جهانی‌سازی سرمایه‌داری، از خاستگاه آن در پنج قرن پیش تا به امروز، می‌تواند علت این اشتباه را روشن کند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها