|

مسئولیت تخمین زلزله مهم بعدی در تهران

مهدی زارع*

موقعیت پستی و بلندی و وضع لرزه‌خیزی شهر تهران، نشان می‌دهد که شهر در منطقه‌ای بسیار خطرناک از نظر خطر زلزله بنا شده است. تبعات زمین‌لرزه متوسطی که در دقایق اولیه نیمه‌شب

19 اردیبهشت 1399 رخ داد و در داخل شهر تهران موجب فوت یک دختر 21‌ساله به دلیل شوک بر اثر هراس از زلزله و ایست قلبی شد - علاوه بر فرد مسنی که در خود شهر دماوند به دلیل حمله قلبی در هنگام زلزله درگذشت- نشان داد که اقدامات پیشگیرانه برای کاهش ریسک زلزله چقدر مهم‌اند. بررسی میدانی نگارنده در هفته‌های اخیر در پهنه کانونی زلزله 19 اردیبهشت 1399 نشان داد که خسارت‌ها در این محدوده به ساختمان‌ها و اجزای غیرسازه‌ای بسیار محدود بوده؛ ولی میزان هراس، اضطراب و وحشت در آن نیمه‌شب به‌ویژه در برج‌های بلند شهر جدید پردیس بسیار زیاد بوده است. مشاهده وضع ادامه توسعه و برج‌سازی به‌ویژه در فازهای 9 تا 11 شهر جدید پردیس موجب حیرت است. وضع این محدوده چنان اسف‌بار است که با ساخت آپارتمان‌هایی بی‌قواره بر روی تپه‌هایی پرشیب و خالی از هر نوع پوشش گیاهی و عملا بدون هر نوع زیرساخت شهری، در جایی که فقط 10 کیلومتر با تلاقی دو گسل شمال تهران و مشا فاصله دارد، قابل توصیف است. این شهرسازی بدون توجه به وضع لرزه‌خیزی منطقه در مجاورت شهری تاریخی به نام «بومهن» که خود نام شهر، به معنای «زلزله» است! و بی‌گمان خبر از سابقه رخداد زلزله در این پهنه در گذشته تاریخی منطقه دارد، نشان می‌دهد که هشدار دریافت‌شده در زلزله 19 اردیبهشت 1399 به قدر کفایت در ایجاد فهم و درک از میزان واقعی خطر و ریسک زلزله در این محدوده کافی نبوده است. روی گسل شمال تهران، در هر 3000 تا 3500 سال یک بار انتظار یک زمین‌لرزه با بزرگای حدود 7 وجود دارد و این مقدار بر روی گسل مشا حدود 1300 سال یک رخداد است. آخرین زمین‌لرزه مهم روی گسل شمال تهران 3200 سال قبل ثبت شده و آخرین زلزله روی قطعه شرقی گسل مشا در سال 1830 رخ داده؛ ولی آخرین زلزله مهم بر روی قطعه مرکزی گسل مشا مشخص نیست در چه زمانی رخ داده است. بعضی پژوهشگران زلزله 958 ری-طالقان را با جنبایی قطعه مرکزی گسل مشا مرتبط می‌دانند؛ ولی نظرهای دیگری نیز وجود دارد که زلزله 958 م را به گسل طالقان نسبت می‌دهد. در دو دهه گذشته تلاش‌هایی برای آغاز پژوهش بر روی قطعه مرکزی گسل مشا در سازمان زمین‌شناسی کشور و پژوهشگاه بین‌المللی زلزله‌شناسي، سازمان پیشگیری و مدیریت بحران شهر تهران و مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی آغاز شد؛ ولی این پژوهش‌ها همگی به دلیل -یا بهانه- نبود بودجه متوقف شده‌اند. محدود‌شدن یا تقریبا متوقف‌شدن پژوهش‌های مشترک بین‌المللی با کشورهای پیشرفته (مانند همکاری‌های علمی تفصیلی به صورت انجام پروژه پژوهشی مشترک با کشورهای آلمان و فرانسه)، از نظر باقی‌ماندن ابهام درباره نحوه و میزان لغزش بر روی قطع مرکزی گسل مشا و دیگر گسل‌های محدوده استان تهران مزید بر علت شده است. همکاری‌های متمرکز داخلی بر روی پژوهش‌های بنیادی و پایه مورد حمایت معاونت علمی ریاست‌جمهوری و صندوق حمایت از پژوهشگران نیست و این مراکز حاکمیتی در سال‌های اخیر بیشتر دنبال صرف بودجه برای پژوهش‌های کاربردی‌ای که به محصول مشخص و سریع و قابل فروش بینجامد، هستند...

... بنابراین وقتی مسئله مهم عبارت باشد از آنکه میزان لغزش روی قطعه مرکزی گسل مشا چقدر است؟ کاری بسیار پایه‌ای و از نوع مطالعات با اولویت غیرفوری تلقی می‌شود. به‌ویژه اگر عنوان پیش‌بینی زلزله یا پیش‌یابی احتمالی خطر زلزله هم روی چنین کاری گذاشته شود، در‌آن‌صورت علاوه بر حمایت‌نشدن مالی، با بی‌مهری گروهی از مدیران در زیرمجموعه وزارت علوم و وزارتخانه‌های مربوطه دیگر نیز مواجه می‌شود؛ چرا‌که به تعبیر آنها وقتی پیش‌بینی هواشناسی هنوز آن‌قدر دقیق نشده است، چرا باید برای پیش‌بینی زلزله که از کیلومترها زیر زمین منشأ می‌گیرد، وقت و پول صرف کنیم؟ این مدیران در سال‌های اخیر تلاش‌شان را از این حد نیز بیشتر کردند و همه مراکز پیش‌بینی زلزله را در همه مراکز دانشگاهی و پژوهشگاهی زیرمجموعه وزارت علوم عملا تعطیل کرده‌اند (یا از چارت تشکیلاتی به کل حذف کرده‌اند یا این مراکز همچنان روی کاغذ وجود دارند؛ ولی عملا از نظر فعالیت به کل غیرفعال هستند!). در داخل کشور برای پاسخ به سؤال‌های بنیادی نظیر آنکه: «میزان لغزش سالانه بر روی قطعه مرکزی گسل مشا چقدر است؟» یا «آخرین رخدادهای زمین‌لرزه‌های مهم چه زمانی در محدوده مرکزی و شمالی تهران و بر روی قطعه مرکزی گسل مشا رخ داده‌اند؟» یا «میزان و نحوه جنبش و لغزش به‌ویژه از نظر رخداد زلزله‌های کوچک بر روی گسل‌های این محدوده چقدر است؟»، حمایتی برای یافتن پاسخ نیست یا عملا موضعی مخالف در برابر پژوهش‌های بنیادی وجود دارد. دلیل -یا بهانه- هم لزوم حمایت از پژوهش‌های کاربردی و فعالیت اقتصادی دانش‌بنیان بیان می‌شود. متأسفانه از نظر میزان ابهام‌هایی که در راه برآورد خطر رخداد زمین‌لرزه مهم بعدی بر روی گسل‌های اطراف تهران، به‌ویژه بعد از زلزله 19 اردیبهشت 1399، در همان وضع و درجه ابهامی قرار گرفته‌ایم که 20 سال قبل قرار داشته‌ایم! نگارنده بر این باور است که هم دانش و هم امکانات کافی برای انجام فعالیت‌های علمی با کیفیت بالا در همه زمینه‌ها -به‌ویژه برای تبیین و مشخص‌کردن اندازه و سناریوهای واقعی خطر و ریسک زلزله در تهران و در استان تهران- در ایران وجود دارد. از رخداد زلزله 19 اردیبهشت 99 باید درس بگیریم و به‌سرعت تلاش جمعی دانشمندان را برای پاسخ به سؤال‌های بنیادی در زمینه زلزله تهران به صورت عینی -نه شعاری- در سطح کلان مدیریت کشور مورد حمایت قرار دهیم.
* استاد پژوهشگاه بين‌المللي زلزله‌شناسي و مهندسي زلزله

موقعیت پستی و بلندی و وضع لرزه‌خیزی شهر تهران، نشان می‌دهد که شهر در منطقه‌ای بسیار خطرناک از نظر خطر زلزله بنا شده است. تبعات زمین‌لرزه متوسطی که در دقایق اولیه نیمه‌شب

19 اردیبهشت 1399 رخ داد و در داخل شهر تهران موجب فوت یک دختر 21‌ساله به دلیل شوک بر اثر هراس از زلزله و ایست قلبی شد - علاوه بر فرد مسنی که در خود شهر دماوند به دلیل حمله قلبی در هنگام زلزله درگذشت- نشان داد که اقدامات پیشگیرانه برای کاهش ریسک زلزله چقدر مهم‌اند. بررسی میدانی نگارنده در هفته‌های اخیر در پهنه کانونی زلزله 19 اردیبهشت 1399 نشان داد که خسارت‌ها در این محدوده به ساختمان‌ها و اجزای غیرسازه‌ای بسیار محدود بوده؛ ولی میزان هراس، اضطراب و وحشت در آن نیمه‌شب به‌ویژه در برج‌های بلند شهر جدید پردیس بسیار زیاد بوده است. مشاهده وضع ادامه توسعه و برج‌سازی به‌ویژه در فازهای 9 تا 11 شهر جدید پردیس موجب حیرت است. وضع این محدوده چنان اسف‌بار است که با ساخت آپارتمان‌هایی بی‌قواره بر روی تپه‌هایی پرشیب و خالی از هر نوع پوشش گیاهی و عملا بدون هر نوع زیرساخت شهری، در جایی که فقط 10 کیلومتر با تلاقی دو گسل شمال تهران و مشا فاصله دارد، قابل توصیف است. این شهرسازی بدون توجه به وضع لرزه‌خیزی منطقه در مجاورت شهری تاریخی به نام «بومهن» که خود نام شهر، به معنای «زلزله» است! و بی‌گمان خبر از سابقه رخداد زلزله در این پهنه در گذشته تاریخی منطقه دارد، نشان می‌دهد که هشدار دریافت‌شده در زلزله 19 اردیبهشت 1399 به قدر کفایت در ایجاد فهم و درک از میزان واقعی خطر و ریسک زلزله در این محدوده کافی نبوده است. روی گسل شمال تهران، در هر 3000 تا 3500 سال یک بار انتظار یک زمین‌لرزه با بزرگای حدود 7 وجود دارد و این مقدار بر روی گسل مشا حدود 1300 سال یک رخداد است. آخرین زمین‌لرزه مهم روی گسل شمال تهران 3200 سال قبل ثبت شده و آخرین زلزله روی قطعه شرقی گسل مشا در سال 1830 رخ داده؛ ولی آخرین زلزله مهم بر روی قطعه مرکزی گسل مشا مشخص نیست در چه زمانی رخ داده است. بعضی پژوهشگران زلزله 958 ری-طالقان را با جنبایی قطعه مرکزی گسل مشا مرتبط می‌دانند؛ ولی نظرهای دیگری نیز وجود دارد که زلزله 958 م را به گسل طالقان نسبت می‌دهد. در دو دهه گذشته تلاش‌هایی برای آغاز پژوهش بر روی قطعه مرکزی گسل مشا در سازمان زمین‌شناسی کشور و پژوهشگاه بین‌المللی زلزله‌شناسي، سازمان پیشگیری و مدیریت بحران شهر تهران و مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی آغاز شد؛ ولی این پژوهش‌ها همگی به دلیل -یا بهانه- نبود بودجه متوقف شده‌اند. محدود‌شدن یا تقریبا متوقف‌شدن پژوهش‌های مشترک بین‌المللی با کشورهای پیشرفته (مانند همکاری‌های علمی تفصیلی به صورت انجام پروژه پژوهشی مشترک با کشورهای آلمان و فرانسه)، از نظر باقی‌ماندن ابهام درباره نحوه و میزان لغزش بر روی قطع مرکزی گسل مشا و دیگر گسل‌های محدوده استان تهران مزید بر علت شده است. همکاری‌های متمرکز داخلی بر روی پژوهش‌های بنیادی و پایه مورد حمایت معاونت علمی ریاست‌جمهوری و صندوق حمایت از پژوهشگران نیست و این مراکز حاکمیتی در سال‌های اخیر بیشتر دنبال صرف بودجه برای پژوهش‌های کاربردی‌ای که به محصول مشخص و سریع و قابل فروش بینجامد، هستند...

... بنابراین وقتی مسئله مهم عبارت باشد از آنکه میزان لغزش روی قطعه مرکزی گسل مشا چقدر است؟ کاری بسیار پایه‌ای و از نوع مطالعات با اولویت غیرفوری تلقی می‌شود. به‌ویژه اگر عنوان پیش‌بینی زلزله یا پیش‌یابی احتمالی خطر زلزله هم روی چنین کاری گذاشته شود، در‌آن‌صورت علاوه بر حمایت‌نشدن مالی، با بی‌مهری گروهی از مدیران در زیرمجموعه وزارت علوم و وزارتخانه‌های مربوطه دیگر نیز مواجه می‌شود؛ چرا‌که به تعبیر آنها وقتی پیش‌بینی هواشناسی هنوز آن‌قدر دقیق نشده است، چرا باید برای پیش‌بینی زلزله که از کیلومترها زیر زمین منشأ می‌گیرد، وقت و پول صرف کنیم؟ این مدیران در سال‌های اخیر تلاش‌شان را از این حد نیز بیشتر کردند و همه مراکز پیش‌بینی زلزله را در همه مراکز دانشگاهی و پژوهشگاهی زیرمجموعه وزارت علوم عملا تعطیل کرده‌اند (یا از چارت تشکیلاتی به کل حذف کرده‌اند یا این مراکز همچنان روی کاغذ وجود دارند؛ ولی عملا از نظر فعالیت به کل غیرفعال هستند!). در داخل کشور برای پاسخ به سؤال‌های بنیادی نظیر آنکه: «میزان لغزش سالانه بر روی قطعه مرکزی گسل مشا چقدر است؟» یا «آخرین رخدادهای زمین‌لرزه‌های مهم چه زمانی در محدوده مرکزی و شمالی تهران و بر روی قطعه مرکزی گسل مشا رخ داده‌اند؟» یا «میزان و نحوه جنبش و لغزش به‌ویژه از نظر رخداد زلزله‌های کوچک بر روی گسل‌های این محدوده چقدر است؟»، حمایتی برای یافتن پاسخ نیست یا عملا موضعی مخالف در برابر پژوهش‌های بنیادی وجود دارد. دلیل -یا بهانه- هم لزوم حمایت از پژوهش‌های کاربردی و فعالیت اقتصادی دانش‌بنیان بیان می‌شود. متأسفانه از نظر میزان ابهام‌هایی که در راه برآورد خطر رخداد زمین‌لرزه مهم بعدی بر روی گسل‌های اطراف تهران، به‌ویژه بعد از زلزله 19 اردیبهشت 1399، در همان وضع و درجه ابهامی قرار گرفته‌ایم که 20 سال قبل قرار داشته‌ایم! نگارنده بر این باور است که هم دانش و هم امکانات کافی برای انجام فعالیت‌های علمی با کیفیت بالا در همه زمینه‌ها -به‌ویژه برای تبیین و مشخص‌کردن اندازه و سناریوهای واقعی خطر و ریسک زلزله در تهران و در استان تهران- در ایران وجود دارد. از رخداد زلزله 19 اردیبهشت 99 باید درس بگیریم و به‌سرعت تلاش جمعی دانشمندان را برای پاسخ به سؤال‌های بنیادی در زمینه زلزله تهران به صورت عینی -نه شعاری- در سطح کلان مدیریت کشور مورد حمایت قرار دهیم.
* استاد پژوهشگاه بين‌المللي زلزله‌شناسي و مهندسي زلزله

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها