|

زبان و دیدگاه اجتماعی

پرویز اجلالی-جامعه‌شناس

به طور كلي ديدگاه‌هايي را كه درباره زبان وجود دارد، به دو دسته كلي (دست‌کم از زاويه ديد ما در اين مقاله) مي‌توان تقسيم كرد: نخست، ديدگاه اراده‌گرا: اين ديدگاه زبان را نوعي نظام مصنوعي از علائم به شمار مي‌آورد كه متخصصان و صاحب‌نظران مي‌توانند بدون توجه به اكثريت گويندگان زبان و تحول طبيعي خود زبان درباره آن تصميم بگيرند و در آن دخل و تصرف كنند. از اين ديدگاه دو روايت موجود است: روایت گذشته‌گرا: اين روایت از دیدگاه اراده‌گرا، زبان را صرفا نوعي ميراث فرهنگي به شمار مي‌آورد، فقط گونه رسمي و ادبي زبان را به رسميت مي‌شناسد و زبان ادبي قديم را كامل و بي‌نقص مي‌داند. طبيعتا در چنين روايتي صرفا پاسداري از زبان مطرح است، نه برنامه‌ريزي براي توسعه زبان؛ زيرا روايت یادشده بر آن است كه زبان در گذشته و در آثار اديبان كلاسيك به حداكثر توسعه خود دست يافته است و فراتر‌رفتن از آن حد، غيرممكن به نظر می‌رسد. روايت مدرنيستي يا انتزاعي: این روایت درست برعكس روايت اول، بر مصنوعي‌بودن زبان تأكيد دارد، صرفا به منطق دروني آن اهميت مي‌دهد، مي‌خواهد اين نظام را به دلخواه خود از بيخ و بن دگرگون کند و زباني «نو» و «پاك» به وجود آورد كه كاملا منطقي و خردمندانه باشد. اين روايت نيز نقش گويندگان و كاركرد اجتماعي زبان را از ياد مي‌برد. شايد پيراستن زبان از همه بي‌‌قاعدگي‌ها، دقيق‌تر‌كردن معناي واژه‌ها، ايجاز در واژه‌سازي و به حداقل رساندن ريشه‌هاي بيگانه، به خودي خود كار بدي نباشد؛ اما اشكال كار در اينجاست كه هيچ تضميني براي موافقت مردم با اين خلوص‌گرايي «پيشروانه» وجود ندارد. تجربه نشان داده است که مردم از ابتكارات «راديكال» اين نوع اصلاح‌طلبان زباني چندان متابعت نمي‌كنند. آشكار است كه در اين ديدگاه نيز برنامه‌ريزي و سياست‌گذاري به معناي جديد آن نمي‌تواند مطرح باشد؛ بلكه خلق زباني نو از بالا مد‌نظر است؛ بدون توجه به اينكه زبان، نهادي اجتماعي است و گويندگان اصلي زبان‌اند كه آن را حفظ يا دگرگون مي‌كنند. اين هر دو روايت ديدگاه ارادي ضدزبان‌شناسي و ضدجامعه‌شناسي فرهنگ هستند و با سياست‌گذاري و برنامه‌ريزي به معنايي كه امروزه مد‌نظر است، ناسازگارند. دوم، ديدگاه زبان مانند نهادی اجتماعی: منظور دیدگاهی است که جامعه‌شناسان زبان (زبان‌شناسان اجتماعی) مطرح کرده‌اند و برخلاف ديدگاه اول، زبان را نهادي اجتماعي مي‌داند كه ابزار ارتباط مردمان است و گويندگانش (اعم از گويندگان معمولي و نخبه) مرتبا آن را بازتوليد و متحول مي‌كنند. به عبارت ديگر، زبان داراي تحولي طبيعي است كه با مشاركت‌ گويندگان تحقق مي‌يابد. اين ديدگاه همچنين به «گونه‌هاي زباني» مختلف باور دارد و با زبان‌شناسي و جامعه‌شناسي فرهنگ سازگار است. از اين ديدگاه نيز دو روايت موجود است:
روايت نخست: اين روايت با هر نوع مداخله در تحول طبيعي زبان مخالف است. به نظر طرفداران اين ديدگاه هيچ نوع سياست‌گذاري يا برنامه‌ريزي درباره زبان لازم نيست و وظيفه متخصصان زبان صرفا ثبت و تبيين تغييراتي است كه گويندگان در زبان به وجود مي‌آورند؛ زيرا گويندگان اين زبان هستند كه درباره درست و غلط زبان تصميم مي‌گيرند و درست و غلط در گونه‌هاي مختلف زباني متفاوت است. درواقع از این دیدگاه کار متخصصان فقط ثبت و فهم پسینی تغییرات زبانی است که گویندگان زبان می‌آفرینند. روايت دوم: اين روايت در‌عين‌حال كه به تحول طبيعي زبان باور دارد و آن را كار گويندگان زبان از نخبه و عامي به شمار مي‌آورد و وجود گونه‌هاي مختلف زبان را مي‌پذيرد، وجود نوعي برنامه‌ريزي حداقلي در راستای اهداف روشن را نيز مي‌پذيرد. با توجه به مطالبي كه در بالا آمد، مي‌توان اين نتيجه را استخراج كرد كه آنچه ما سياست‌گذاري و برنامه‌ريزي زبان مي‌ناميم، فقط اگر روايت دوم از ديدگاه اجتماعی را درباره زبان بپذيريم، مفهوم واقعي پيدا مي‌كند؛ زيرا در روايت گذشته‌گراي ديدگاه اراده‌گرا، اساسا توسعه زبان مفهوم ندارد و تنها كاري كه مي‌توان درباره زبان انجام داد، حفاظت از آن به كمك ابزاري مانند كنترل آثار مكتوب و توصيه به رعايت آيين درست‌‌نويسي است؛ اما تجربه نشان داده است كه اين شيوه‌ها كمتر مؤثر بوده‌اند. روايت دوم ديدگاه اراده‌گرا (اصطلاحا مدرنيستي) نيز به چنان دگرگوني عميقي در زبان مي‌انديشد كه ديگر نمي‌توان آن را برنامه‌ريزي خواند. كاري كه ديدگاه دوم خواهان آن است، بازسازي مصنوعي و ارادي زبان از بالا، يا به سخن ديگر، خلق زبان از نو است، نه توسعه زبان موجود. از این گذشته، تجربه هم نشان داده كه اين كار، عملي نيست و حتي در ميان‌مدت هم نمي‌تواند گروه روشنفكران را به خود جلب کند. اين ديدگاه كه در آغاز قرن بيستم زياد مطرح بود، امروزه چندان مورد توجه نيست. بالاخره روايت اول ديدگاه اجتماعی نيز به برنامه‌ريزي درباره زبان باور ندارد و مداخله سازمان‌يافته در فرايند تحول زبان را نمي‌پذيرد. پس برنامه‌ريزي و سياست‌گذاري زبان به مفهوم امروزي آن فقط در صورتي مفهوم پيدا مي‌كند كه ضمن قبول برداشت اجتماعی از زبان، به مداخله حداقل براي تأثيرگذاري عقلاني بر تحول طبيعي زبان (به شرط پذيرش مردم) معتقد باشيم.

به طور كلي ديدگاه‌هايي را كه درباره زبان وجود دارد، به دو دسته كلي (دست‌کم از زاويه ديد ما در اين مقاله) مي‌توان تقسيم كرد: نخست، ديدگاه اراده‌گرا: اين ديدگاه زبان را نوعي نظام مصنوعي از علائم به شمار مي‌آورد كه متخصصان و صاحب‌نظران مي‌توانند بدون توجه به اكثريت گويندگان زبان و تحول طبيعي خود زبان درباره آن تصميم بگيرند و در آن دخل و تصرف كنند. از اين ديدگاه دو روايت موجود است: روایت گذشته‌گرا: اين روایت از دیدگاه اراده‌گرا، زبان را صرفا نوعي ميراث فرهنگي به شمار مي‌آورد، فقط گونه رسمي و ادبي زبان را به رسميت مي‌شناسد و زبان ادبي قديم را كامل و بي‌نقص مي‌داند. طبيعتا در چنين روايتي صرفا پاسداري از زبان مطرح است، نه برنامه‌ريزي براي توسعه زبان؛ زيرا روايت یادشده بر آن است كه زبان در گذشته و در آثار اديبان كلاسيك به حداكثر توسعه خود دست يافته است و فراتر‌رفتن از آن حد، غيرممكن به نظر می‌رسد. روايت مدرنيستي يا انتزاعي: این روایت درست برعكس روايت اول، بر مصنوعي‌بودن زبان تأكيد دارد، صرفا به منطق دروني آن اهميت مي‌دهد، مي‌خواهد اين نظام را به دلخواه خود از بيخ و بن دگرگون کند و زباني «نو» و «پاك» به وجود آورد كه كاملا منطقي و خردمندانه باشد. اين روايت نيز نقش گويندگان و كاركرد اجتماعي زبان را از ياد مي‌برد. شايد پيراستن زبان از همه بي‌‌قاعدگي‌ها، دقيق‌تر‌كردن معناي واژه‌ها، ايجاز در واژه‌سازي و به حداقل رساندن ريشه‌هاي بيگانه، به خودي خود كار بدي نباشد؛ اما اشكال كار در اينجاست كه هيچ تضميني براي موافقت مردم با اين خلوص‌گرايي «پيشروانه» وجود ندارد. تجربه نشان داده است که مردم از ابتكارات «راديكال» اين نوع اصلاح‌طلبان زباني چندان متابعت نمي‌كنند. آشكار است كه در اين ديدگاه نيز برنامه‌ريزي و سياست‌گذاري به معناي جديد آن نمي‌تواند مطرح باشد؛ بلكه خلق زباني نو از بالا مد‌نظر است؛ بدون توجه به اينكه زبان، نهادي اجتماعي است و گويندگان اصلي زبان‌اند كه آن را حفظ يا دگرگون مي‌كنند. اين هر دو روايت ديدگاه ارادي ضدزبان‌شناسي و ضدجامعه‌شناسي فرهنگ هستند و با سياست‌گذاري و برنامه‌ريزي به معنايي كه امروزه مد‌نظر است، ناسازگارند. دوم، ديدگاه زبان مانند نهادی اجتماعی: منظور دیدگاهی است که جامعه‌شناسان زبان (زبان‌شناسان اجتماعی) مطرح کرده‌اند و برخلاف ديدگاه اول، زبان را نهادي اجتماعي مي‌داند كه ابزار ارتباط مردمان است و گويندگانش (اعم از گويندگان معمولي و نخبه) مرتبا آن را بازتوليد و متحول مي‌كنند. به عبارت ديگر، زبان داراي تحولي طبيعي است كه با مشاركت‌ گويندگان تحقق مي‌يابد. اين ديدگاه همچنين به «گونه‌هاي زباني» مختلف باور دارد و با زبان‌شناسي و جامعه‌شناسي فرهنگ سازگار است. از اين ديدگاه نيز دو روايت موجود است:
روايت نخست: اين روايت با هر نوع مداخله در تحول طبيعي زبان مخالف است. به نظر طرفداران اين ديدگاه هيچ نوع سياست‌گذاري يا برنامه‌ريزي درباره زبان لازم نيست و وظيفه متخصصان زبان صرفا ثبت و تبيين تغييراتي است كه گويندگان در زبان به وجود مي‌آورند؛ زيرا گويندگان اين زبان هستند كه درباره درست و غلط زبان تصميم مي‌گيرند و درست و غلط در گونه‌هاي مختلف زباني متفاوت است. درواقع از این دیدگاه کار متخصصان فقط ثبت و فهم پسینی تغییرات زبانی است که گویندگان زبان می‌آفرینند. روايت دوم: اين روايت در‌عين‌حال كه به تحول طبيعي زبان باور دارد و آن را كار گويندگان زبان از نخبه و عامي به شمار مي‌آورد و وجود گونه‌هاي مختلف زبان را مي‌پذيرد، وجود نوعي برنامه‌ريزي حداقلي در راستای اهداف روشن را نيز مي‌پذيرد. با توجه به مطالبي كه در بالا آمد، مي‌توان اين نتيجه را استخراج كرد كه آنچه ما سياست‌گذاري و برنامه‌ريزي زبان مي‌ناميم، فقط اگر روايت دوم از ديدگاه اجتماعی را درباره زبان بپذيريم، مفهوم واقعي پيدا مي‌كند؛ زيرا در روايت گذشته‌گراي ديدگاه اراده‌گرا، اساسا توسعه زبان مفهوم ندارد و تنها كاري كه مي‌توان درباره زبان انجام داد، حفاظت از آن به كمك ابزاري مانند كنترل آثار مكتوب و توصيه به رعايت آيين درست‌‌نويسي است؛ اما تجربه نشان داده است كه اين شيوه‌ها كمتر مؤثر بوده‌اند. روايت دوم ديدگاه اراده‌گرا (اصطلاحا مدرنيستي) نيز به چنان دگرگوني عميقي در زبان مي‌انديشد كه ديگر نمي‌توان آن را برنامه‌ريزي خواند. كاري كه ديدگاه دوم خواهان آن است، بازسازي مصنوعي و ارادي زبان از بالا، يا به سخن ديگر، خلق زبان از نو است، نه توسعه زبان موجود. از این گذشته، تجربه هم نشان داده كه اين كار، عملي نيست و حتي در ميان‌مدت هم نمي‌تواند گروه روشنفكران را به خود جلب کند. اين ديدگاه كه در آغاز قرن بيستم زياد مطرح بود، امروزه چندان مورد توجه نيست. بالاخره روايت اول ديدگاه اجتماعی نيز به برنامه‌ريزي درباره زبان باور ندارد و مداخله سازمان‌يافته در فرايند تحول زبان را نمي‌پذيرد. پس برنامه‌ريزي و سياست‌گذاري زبان به مفهوم امروزي آن فقط در صورتي مفهوم پيدا مي‌كند كه ضمن قبول برداشت اجتماعی از زبان، به مداخله حداقل براي تأثيرگذاري عقلاني بر تحول طبيعي زبان (به شرط پذيرش مردم) معتقد باشيم.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها