|

خصوصی نیست!

گیتی صفرزاده

وقتی درباره امر خصوصی حرف می‌زنیم، احتمالا منظورمان این است که مثلا اینکه من در داخل خانه‌ام آشغال‌هایم را شوت می‌کنم وسط اتاق، به کسی ربطی ندارد؛ ولی اگر داخل خیابان آن آشغال را بریزم وسط پیاده‌رو، دیگر امر خصوصی به حساب نمی‌آید. به بیان دیگر یک عمل وقتی خصوصی است که لطمه یا فوایدش تنها به خودم مربوط باشد (که احتمالا به همزیستی با آشغال‌ها برسم یا نه!)؛ اما همان عمل وقتی آسیبش دایره‌ای از اطرافیان و اجتماع را دربر می‌گیرد، دیگر امر خصوصی نیست. میزان لطمه یا مجرمانه‌‌بودن این عمل را قانون تعیین می‌کند؛ گرچه قانون بسیار وابسته به شرایط هر جامعه است؛ جایی اگر داخل خیابان آدامس بجوی، نمی‌توانی بگویی اختیار دهان خصوصی‌ات را داری و جریمه می‌شوی و ‌جایی هم داخل پیاده‌روهای شهر که راه می‌روی نفر مقابل سرتاپایت را با نگاهش اسکن می‌کند و هیچ قانونی هم برای جریمه اسکن‌شدن بدن خصوصی من وجود ندارد (گویا بدن زنانه با هر نوع پوششی، امری عمومی به‌شمار می‌آید!)؛ اما دایره معنای امر خصوصی از این نیز بیشتر است، مثلا فرض کنید دولت در یک حرکت اندیشمندانه، تصمیم می‌گیرد بخشی از کارهای خود را خصوصی‌سازی کند؛ یعنی کارهایی از سازوکار دولتی خارج شوند و به دست بخش غیردولتی سپرده شوند. البته اقدام درستی است و حتی تشویق و تأیید هم دارد که چه عجب، دست دولت را از خیلی کارها کوتاه کردیم تا به‌جای فربه‌شدن بدنه بی‌ربطش، جانی به بخش غیردولتی بدمیم؛ اما شما از جادوی کلمات غافل هستید، به محض اینکه اسم آن بخش غیردولتی را می‌گذارید خصوصی، دیگر ماجرا طوری که فکر می‌کردید، پیش نمی‌رود. یک نمونه‌اش را خدمتتان عرض می‌کنم؛ دوستی که در یکی از ادارات دولتی سال‌هاست قراردادی کار می‌کند و توفیق دستیابی به عنوان ارجمند کارمند رسمی را پیدا نکرده، چند وقت پیش تعریف می‌کرد که در راستای خصوصی‌سازی، قرارداد کاری ما را به یک شرکت دیگر سپردند؛ یعنی چه؟ یعنی رفیق ما با اینکه همچنان دارد برای آن سازمان دولتی کار می‌کند، برگه قراردادش با یک شرکت مجهول که تابه‌حال نه اسمش را شنیده و نه رؤیتش کرده، تنظیم شده است. این شرکت مسئول دادن حقوق شده؛ یعنی حقوق را از سازمان دولتی می‌گیرد، چند روزی در جیب خودش نگه می‌دارد (لابد به نیت خیر) و بعد درحالی‌که مبلغ درخور توجهی بابت بیمه و مالیات کم می‌کند، حقوق افراد را می‌دهد. این رویه چند ماه ادامه یافته و وقتی افراد شاکی شدند، دریافتند که دیگر نه کارمند آن بخش دولتی به حساب می‌آیند و نه آن شرکت خصوصی که فقط نقش یک رابط دارد توجهی به آنها می‌کند. درهرحال چرا یک شرکت باید دلش به حال کارمندی بسوزد که عملا کار او سود یا زیانی برای محصولش ندارد یا درست‌ترش اینکه آن شرکت اصلا محصولی ندارد که وابسته به فردی باشد. با این حساب، اینجا جادوی کلمه خصوصی باعث می‌شود شما کار، شغل و درآمد تعدادی انسان را می‌دهید، درست جایی ‌که مرادش از خصوصی یعنی من هستم و سود خودم، مابقی دیگر هیچ. انتهای این داستان می‌شود همان کارگری که خودش را بالای چاه نفت حلق‌آویز کرد، در‌حالی‌که دوستان دور سفره لواسان نشسته بودند و خصوصی می‌خوردند.

این کلمه خصوصی خیلی جادویی است؛ گاهی یک شهر می‌شود حریم خصوصی و گاهی داخل خانه‌ات هم حریم خصوصی به حساب نمی‌آید!

وقتی درباره امر خصوصی حرف می‌زنیم، احتمالا منظورمان این است که مثلا اینکه من در داخل خانه‌ام آشغال‌هایم را شوت می‌کنم وسط اتاق، به کسی ربطی ندارد؛ ولی اگر داخل خیابان آن آشغال را بریزم وسط پیاده‌رو، دیگر امر خصوصی به حساب نمی‌آید. به بیان دیگر یک عمل وقتی خصوصی است که لطمه یا فوایدش تنها به خودم مربوط باشد (که احتمالا به همزیستی با آشغال‌ها برسم یا نه!)؛ اما همان عمل وقتی آسیبش دایره‌ای از اطرافیان و اجتماع را دربر می‌گیرد، دیگر امر خصوصی نیست. میزان لطمه یا مجرمانه‌‌بودن این عمل را قانون تعیین می‌کند؛ گرچه قانون بسیار وابسته به شرایط هر جامعه است؛ جایی اگر داخل خیابان آدامس بجوی، نمی‌توانی بگویی اختیار دهان خصوصی‌ات را داری و جریمه می‌شوی و ‌جایی هم داخل پیاده‌روهای شهر که راه می‌روی نفر مقابل سرتاپایت را با نگاهش اسکن می‌کند و هیچ قانونی هم برای جریمه اسکن‌شدن بدن خصوصی من وجود ندارد (گویا بدن زنانه با هر نوع پوششی، امری عمومی به‌شمار می‌آید!)؛ اما دایره معنای امر خصوصی از این نیز بیشتر است، مثلا فرض کنید دولت در یک حرکت اندیشمندانه، تصمیم می‌گیرد بخشی از کارهای خود را خصوصی‌سازی کند؛ یعنی کارهایی از سازوکار دولتی خارج شوند و به دست بخش غیردولتی سپرده شوند. البته اقدام درستی است و حتی تشویق و تأیید هم دارد که چه عجب، دست دولت را از خیلی کارها کوتاه کردیم تا به‌جای فربه‌شدن بدنه بی‌ربطش، جانی به بخش غیردولتی بدمیم؛ اما شما از جادوی کلمات غافل هستید، به محض اینکه اسم آن بخش غیردولتی را می‌گذارید خصوصی، دیگر ماجرا طوری که فکر می‌کردید، پیش نمی‌رود. یک نمونه‌اش را خدمتتان عرض می‌کنم؛ دوستی که در یکی از ادارات دولتی سال‌هاست قراردادی کار می‌کند و توفیق دستیابی به عنوان ارجمند کارمند رسمی را پیدا نکرده، چند وقت پیش تعریف می‌کرد که در راستای خصوصی‌سازی، قرارداد کاری ما را به یک شرکت دیگر سپردند؛ یعنی چه؟ یعنی رفیق ما با اینکه همچنان دارد برای آن سازمان دولتی کار می‌کند، برگه قراردادش با یک شرکت مجهول که تابه‌حال نه اسمش را شنیده و نه رؤیتش کرده، تنظیم شده است. این شرکت مسئول دادن حقوق شده؛ یعنی حقوق را از سازمان دولتی می‌گیرد، چند روزی در جیب خودش نگه می‌دارد (لابد به نیت خیر) و بعد درحالی‌که مبلغ درخور توجهی بابت بیمه و مالیات کم می‌کند، حقوق افراد را می‌دهد. این رویه چند ماه ادامه یافته و وقتی افراد شاکی شدند، دریافتند که دیگر نه کارمند آن بخش دولتی به حساب می‌آیند و نه آن شرکت خصوصی که فقط نقش یک رابط دارد توجهی به آنها می‌کند. درهرحال چرا یک شرکت باید دلش به حال کارمندی بسوزد که عملا کار او سود یا زیانی برای محصولش ندارد یا درست‌ترش اینکه آن شرکت اصلا محصولی ندارد که وابسته به فردی باشد. با این حساب، اینجا جادوی کلمه خصوصی باعث می‌شود شما کار، شغل و درآمد تعدادی انسان را می‌دهید، درست جایی ‌که مرادش از خصوصی یعنی من هستم و سود خودم، مابقی دیگر هیچ. انتهای این داستان می‌شود همان کارگری که خودش را بالای چاه نفت حلق‌آویز کرد، در‌حالی‌که دوستان دور سفره لواسان نشسته بودند و خصوصی می‌خوردند.

این کلمه خصوصی خیلی جادویی است؛ گاهی یک شهر می‌شود حریم خصوصی و گاهی داخل خانه‌ات هم حریم خصوصی به حساب نمی‌آید!

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها