استراتژی معاهده
ساسان کریمی-فارغالتحصیل دکترای فلسفه سیاسی از دانشگاه تهران
منقول است در تاریخ که لااقل از زمان صفویان به بعد که پای مستشرقان اروپایی به ایران باز شد، ایرانیان که تا حد امکان به سفرهای با بازگشت نمیرفتند و آن را کاری عبث میپنداشتند، نسبت به حسننیت این مستشرقان نظری به غایت مشکوک داشتند. گویی نمیتوان انکار کرد که در عین آثار منفیای که گاه این سفرها و سفرنامهنویسان بر آثار باستانی ما داشتهاند، نفس عمل متهورانه در سفر به کشوری دور و به غایت متفاوت و در واقع نهراسیدن از امر نامعلوم همان چیزی بود که گنجینهای از معرفت را بهعنوان پایه بعدی سیاست، تجارت و اقتصاد برای اروپا و تمدن مغربزمین به ارث گذاشته است.
در دوران جدیدتر نیز شاید با نگاهی مجمل به تاریخ بتوان شکستهای متوالی از روسیه و دیگران و عهدنامههای تحمیلی آن در زمان قاجار، دو بار اشغال ایران در جنگهای جهانی توسط قوای روس و انگیس، تعیینتکلیف برای ایران در سال 1320 و کودتای 1332 و بعد مناسبات یکطرفه در 25ساله منجر به انقلاب را سلسله خاطرات تلخی دانست که صحّه بر این نگرش منفی ایرانیان نسبت به «دیگری» گذاشته است: هنوز هم تردید ضمنی نسبت به تجار، گردشگران و استادان خارجی در متن جامعه دیده میشود و این وقتی به نهایت خود میرسد که پای تعامل یا معاهدهای هم در میان باشد؛ امری که مرتبا به محلی برای رقابتهای داخلی و سیاهنمایی و هراسافکنی نیز بدل میشود؛ این همه در حالتی است که ایران از پربازدیدکنندهترین و متعاملترینها در کشورهای مشابه خود نیست.
حال آنکه با تمام سالهایی که بر ما رفته، شاید زمان آن رسیده باشد که در متن جامعه، نگاهی همهجانبهتر و «عادی»تر نسبت به دیگران جهان داشته باشیم؛ چراکه توانمندی در سیاست خارجی و منافع ملی نه در «بازینکردن»، بلکه در حالتی است که تعاملات خود را با دوست و دشمن هر روز بهینه کرده و بتوانیم از این رهگذر منافع ملی حداکثری را دنبال کنیم. آنچه قطعی است این است که انزوا در جهان امروز باختی حتمی را به ارمغان میآورد و به نوعی پاککردن صورتمسئله از سر ترس میماند.
*در همین راستا، بحثی که امروز نقل محافل شده، قرارداد 25سالهای است که قرار است میان ایران و چین منعقد شود. فارغ از محتوای این قرارداد که تا زمانی که جزئیات منتشر نشود، نمیتوان در رد یا تأیید آن نظر داد، باید به اصل موضوع یعنی نزدیکی راهبردی ایران و چین نگاه کرد؛ آیا چین میتواند شریک راهبردی مناسبی برای ایران باشد؟
امری که برای کارشناسان مختلف اقتصادی و استراتژیک مسجل است، سبقت زودهنگام اقتصادی چین از ایالات متحده و نشستن او در صدر اقتصاد جهان تا اطلاع ثانوی است؛ امری که قطعا تمایل هر شریکی را به نزدیکی اقتصادی به این کشور زیاد میکند. علاوه بر آنکه چین بهواسطه جمعیت نزدیک به یکونیممیلیاردی خود، اقتصاد تولیدی و بزرگ خود و نداشتن منابع نفتی، مصرفکننده تضمینی نفت به مقدار زیاد است. ایران بهعنوان یکی از بزرگترین دارندگان منابع نفتی جهان، البته میتواند یکی از منابع اصلی تأمین انرژی چین باشد، چنانکه هست.؛اما تضمین این ارتباط برای هر دو طرف چیزی فراتر از وجود آن است.
دیگر آنکه از نقطهنظر راهبردی نیز چین، کمترین حضور را در منطقه خاورمیانه دارد. هرچند این کشور مزاجی بیشتر اقتصادی و رویکردی متفاوت از دیگر ابرقدرتها دارد اما درهرحال منافع و منابع خود را همواره در تهدید شیطنتها و رقابتهای ایالات متحده ارزیابی میکند و بنابراین ناگزیر از برقراری توازنی در معنای راهبردی - و نه لزوما نظامی آن- در منطقه خاورمیانه در مقابل حضور سنگین رقیب اصلی خود است. غیر از این، ایران، بازاری نسبتا بزرگ برای چین است؛ چراکه داشتن بازاری به نام ایران، به معنای بازاری 80میلیوننفری نیست بلکه ایران بهواسطه قرارگرفتن در مرکز یک بازار حدودا 400میلیوننفری و صادرات پاییندستی به کشورهای اطراف خود در بسیاری از زمینهها کار را بهعنوان حلقه میانه نیز برای اقتصادی مانند چین آسان میکند. حال چه برای صادراتی سطح بالا مانند تکنولوژی و چرخههای اصلی در صنایع مختلف، چه در صنایع پاییندستی حضور در بازار ایران میتواند بهترین مسیر برای دستیابی به حاشیههای این بازار باشد.
در نهایت یکی از مهمترین عواملی که جذابیت زیادی را برای چین در همکاری عمیقتر با ایران ایجاد میکند، دنبالکردن رقابت سیاسی خود با ایالات متحده در درازمدت است. درهرحال در رقابت دائمی میان این دو ابرقدرت، فارغ از حضور منطقهای، در اتحاد سیاسی و اقتصادی بودن با قدرتهای متوسطی در ابعاد ایران موضوعی است که از جذابیت درجهاولی برخوردار است.
در مقابل نیز ایران برای نوسازی صنایع نفتی خود در میانمدت نیاز به منابع تأمین مالی جدی دارد که شاید بتوان چین را در این تأمین یکی از بهترین گزینههایی دانست که بهواسطه داشتن منافع واقعی - به شرحی که رفت- خود داوطلب این معناست. سرمایهای که حتی در بهترین شرایط متصوره یعنی بیشینه فروش نفت هم برای اقتصاد ایران به غایت سنگین خواهد بود.
دیگر آنکه تضمین فروش نفت و گاز برای ایران نیز به منزله امری حیاتی و واجب قلمداد میشود: چه در شرایط تحریمی به سیاق امروز و چه حتی در شرایط رقابت صرف بازار. از سوی دیگر به نظر میرسد ایران در نگاه بلندمدت خود چین را بهعنوان قدرت اول اقتصادی جهان دیده و به سود خود میپندارد تا با درهمتنیدگی هر چه بیشتر اقتصادی و صنعتی با این کشور، ارتقای خود را از این مسیر در صحنه جهانی دامن زند.
تهدیداتی که ایران از سوی ایالات متحده و متحدان منطقهای آن متوجه خود میپندارد نیز بر این امر مؤثر است. تنگاتنگی ایران با چین و منافع این ابرقدرت در اقتصاد و صنعت ایران از تأثیر بازدارنده بالایی برخوردار است. ضمن آنکه موضع طرف مقابل یعنی آمریکا را در هر گفتوگو یا مواجهه مستقیم و غیرمستقیمی بهنسبه پایین میآورد و به نوعی در حل مسئله فیمابین ایران و ایالات متحده کارکردی مؤثر به سود ایران خواهد داشت. همچنین تکمیل چرخههای تولیدی و توزیعی صنایع مختلف در ایران نیز میتواند به عنوان جذابیتی برای ایران در نظر گرفته شود. نهایتا تأمین تسهیلات ایران چه به روش انتقال تکنولوژی و چه تأمین مستقیم نیز از مهمترین منافعی است که میتوان از رهگذر تعامل نزدیک با چین دنبال کرد.
پس از تمام این محاسبات، باید به دو امر توجه ویژه کرد: اول آنکه ایران در کلان سیاست خارجی خود نیاز به برقراری نوعی توازن میان رفتار چهار قطب دارد: ایالات متحده، روسیه، اروپا و چین که دو قدرت اول بیش از هر چیز با ایران روابط - دوستانه یا خصمانه- از جنس استراتژیک، سیاسی و نظامی دارند و دو قطب بعدی روابط خود را با ایران بیشتر حول اقتصاد، صنعت و تجارت دامن میزنند. به نظر میرسد گزینه مناسب برای ما خنثی کردن دو نیروی نخست با برقراری توازنی راهبردی میان آنها از یک سو و بهرهبرداری اقتصادی، تجاری و صنعتی از دو قدرت دیگر از طریق تماس نزدیک است.
نکته دوم که به نظر میرسد در رویکرد وزارت خارجه در سالهای اخیر ملحوظ است، اینکه جهان امروز از یارگیریهای سنتی و طرفداریهای قطعی و دائمی عبور و نوعی چندجانبهگرایی در لایههای زیرین سیاست خارجی کشورها رسوخ کرده است. برای مثال در جهان امروز کارکردن نزدیک و داشتن پیمان بلندمدت با چین، برخلاف تحلیلهای سطحی تنافری با همکاری با اروپا ندارد، همانطور که با هند، کره، حتی آمریکا و دیگران. شاهد آنکه خود این قطبها و اقمارشان نیز به انحای متنوعی در همکاری با یکدیگر هستند. اجمالا به نظر میرسد رویکرد خالی از غرضورزی و پیشداوری اقتضا میکند از تعصبات تاریخی و بدبینیهای سنتی که نوعی انفعال را در ذات خود دارد فاصله گرفته و با نگاهی باز و روزآمد به موضوع بنگریم و تلاش کنیم تا روابط ایران را با طرفهای مختلفی که از اهمیتهای خاصی برخوردارند، توسعه دهیم. البته این اصل مقید به حفظ منافع و مصالح ملی است که متولی آن وزارت خارجه بوده و جامعه نیز به وقت مقتضی با انتشار جزئیات توافق میتواند نسبت به رصد ریز این موضوعات حساسیتهای خود را نشان دهد.
منقول است در تاریخ که لااقل از زمان صفویان به بعد که پای مستشرقان اروپایی به ایران باز شد، ایرانیان که تا حد امکان به سفرهای با بازگشت نمیرفتند و آن را کاری عبث میپنداشتند، نسبت به حسننیت این مستشرقان نظری به غایت مشکوک داشتند. گویی نمیتوان انکار کرد که در عین آثار منفیای که گاه این سفرها و سفرنامهنویسان بر آثار باستانی ما داشتهاند، نفس عمل متهورانه در سفر به کشوری دور و به غایت متفاوت و در واقع نهراسیدن از امر نامعلوم همان چیزی بود که گنجینهای از معرفت را بهعنوان پایه بعدی سیاست، تجارت و اقتصاد برای اروپا و تمدن مغربزمین به ارث گذاشته است.
در دوران جدیدتر نیز شاید با نگاهی مجمل به تاریخ بتوان شکستهای متوالی از روسیه و دیگران و عهدنامههای تحمیلی آن در زمان قاجار، دو بار اشغال ایران در جنگهای جهانی توسط قوای روس و انگیس، تعیینتکلیف برای ایران در سال 1320 و کودتای 1332 و بعد مناسبات یکطرفه در 25ساله منجر به انقلاب را سلسله خاطرات تلخی دانست که صحّه بر این نگرش منفی ایرانیان نسبت به «دیگری» گذاشته است: هنوز هم تردید ضمنی نسبت به تجار، گردشگران و استادان خارجی در متن جامعه دیده میشود و این وقتی به نهایت خود میرسد که پای تعامل یا معاهدهای هم در میان باشد؛ امری که مرتبا به محلی برای رقابتهای داخلی و سیاهنمایی و هراسافکنی نیز بدل میشود؛ این همه در حالتی است که ایران از پربازدیدکنندهترین و متعاملترینها در کشورهای مشابه خود نیست.
حال آنکه با تمام سالهایی که بر ما رفته، شاید زمان آن رسیده باشد که در متن جامعه، نگاهی همهجانبهتر و «عادی»تر نسبت به دیگران جهان داشته باشیم؛ چراکه توانمندی در سیاست خارجی و منافع ملی نه در «بازینکردن»، بلکه در حالتی است که تعاملات خود را با دوست و دشمن هر روز بهینه کرده و بتوانیم از این رهگذر منافع ملی حداکثری را دنبال کنیم. آنچه قطعی است این است که انزوا در جهان امروز باختی حتمی را به ارمغان میآورد و به نوعی پاککردن صورتمسئله از سر ترس میماند.
*در همین راستا، بحثی که امروز نقل محافل شده، قرارداد 25سالهای است که قرار است میان ایران و چین منعقد شود. فارغ از محتوای این قرارداد که تا زمانی که جزئیات منتشر نشود، نمیتوان در رد یا تأیید آن نظر داد، باید به اصل موضوع یعنی نزدیکی راهبردی ایران و چین نگاه کرد؛ آیا چین میتواند شریک راهبردی مناسبی برای ایران باشد؟
امری که برای کارشناسان مختلف اقتصادی و استراتژیک مسجل است، سبقت زودهنگام اقتصادی چین از ایالات متحده و نشستن او در صدر اقتصاد جهان تا اطلاع ثانوی است؛ امری که قطعا تمایل هر شریکی را به نزدیکی اقتصادی به این کشور زیاد میکند. علاوه بر آنکه چین بهواسطه جمعیت نزدیک به یکونیممیلیاردی خود، اقتصاد تولیدی و بزرگ خود و نداشتن منابع نفتی، مصرفکننده تضمینی نفت به مقدار زیاد است. ایران بهعنوان یکی از بزرگترین دارندگان منابع نفتی جهان، البته میتواند یکی از منابع اصلی تأمین انرژی چین باشد، چنانکه هست.؛اما تضمین این ارتباط برای هر دو طرف چیزی فراتر از وجود آن است.
دیگر آنکه از نقطهنظر راهبردی نیز چین، کمترین حضور را در منطقه خاورمیانه دارد. هرچند این کشور مزاجی بیشتر اقتصادی و رویکردی متفاوت از دیگر ابرقدرتها دارد اما درهرحال منافع و منابع خود را همواره در تهدید شیطنتها و رقابتهای ایالات متحده ارزیابی میکند و بنابراین ناگزیر از برقراری توازنی در معنای راهبردی - و نه لزوما نظامی آن- در منطقه خاورمیانه در مقابل حضور سنگین رقیب اصلی خود است. غیر از این، ایران، بازاری نسبتا بزرگ برای چین است؛ چراکه داشتن بازاری به نام ایران، به معنای بازاری 80میلیوننفری نیست بلکه ایران بهواسطه قرارگرفتن در مرکز یک بازار حدودا 400میلیوننفری و صادرات پاییندستی به کشورهای اطراف خود در بسیاری از زمینهها کار را بهعنوان حلقه میانه نیز برای اقتصادی مانند چین آسان میکند. حال چه برای صادراتی سطح بالا مانند تکنولوژی و چرخههای اصلی در صنایع مختلف، چه در صنایع پاییندستی حضور در بازار ایران میتواند بهترین مسیر برای دستیابی به حاشیههای این بازار باشد.
در نهایت یکی از مهمترین عواملی که جذابیت زیادی را برای چین در همکاری عمیقتر با ایران ایجاد میکند، دنبالکردن رقابت سیاسی خود با ایالات متحده در درازمدت است. درهرحال در رقابت دائمی میان این دو ابرقدرت، فارغ از حضور منطقهای، در اتحاد سیاسی و اقتصادی بودن با قدرتهای متوسطی در ابعاد ایران موضوعی است که از جذابیت درجهاولی برخوردار است.
در مقابل نیز ایران برای نوسازی صنایع نفتی خود در میانمدت نیاز به منابع تأمین مالی جدی دارد که شاید بتوان چین را در این تأمین یکی از بهترین گزینههایی دانست که بهواسطه داشتن منافع واقعی - به شرحی که رفت- خود داوطلب این معناست. سرمایهای که حتی در بهترین شرایط متصوره یعنی بیشینه فروش نفت هم برای اقتصاد ایران به غایت سنگین خواهد بود.
دیگر آنکه تضمین فروش نفت و گاز برای ایران نیز به منزله امری حیاتی و واجب قلمداد میشود: چه در شرایط تحریمی به سیاق امروز و چه حتی در شرایط رقابت صرف بازار. از سوی دیگر به نظر میرسد ایران در نگاه بلندمدت خود چین را بهعنوان قدرت اول اقتصادی جهان دیده و به سود خود میپندارد تا با درهمتنیدگی هر چه بیشتر اقتصادی و صنعتی با این کشور، ارتقای خود را از این مسیر در صحنه جهانی دامن زند.
تهدیداتی که ایران از سوی ایالات متحده و متحدان منطقهای آن متوجه خود میپندارد نیز بر این امر مؤثر است. تنگاتنگی ایران با چین و منافع این ابرقدرت در اقتصاد و صنعت ایران از تأثیر بازدارنده بالایی برخوردار است. ضمن آنکه موضع طرف مقابل یعنی آمریکا را در هر گفتوگو یا مواجهه مستقیم و غیرمستقیمی بهنسبه پایین میآورد و به نوعی در حل مسئله فیمابین ایران و ایالات متحده کارکردی مؤثر به سود ایران خواهد داشت. همچنین تکمیل چرخههای تولیدی و توزیعی صنایع مختلف در ایران نیز میتواند به عنوان جذابیتی برای ایران در نظر گرفته شود. نهایتا تأمین تسهیلات ایران چه به روش انتقال تکنولوژی و چه تأمین مستقیم نیز از مهمترین منافعی است که میتوان از رهگذر تعامل نزدیک با چین دنبال کرد.
پس از تمام این محاسبات، باید به دو امر توجه ویژه کرد: اول آنکه ایران در کلان سیاست خارجی خود نیاز به برقراری نوعی توازن میان رفتار چهار قطب دارد: ایالات متحده، روسیه، اروپا و چین که دو قدرت اول بیش از هر چیز با ایران روابط - دوستانه یا خصمانه- از جنس استراتژیک، سیاسی و نظامی دارند و دو قطب بعدی روابط خود را با ایران بیشتر حول اقتصاد، صنعت و تجارت دامن میزنند. به نظر میرسد گزینه مناسب برای ما خنثی کردن دو نیروی نخست با برقراری توازنی راهبردی میان آنها از یک سو و بهرهبرداری اقتصادی، تجاری و صنعتی از دو قدرت دیگر از طریق تماس نزدیک است.
نکته دوم که به نظر میرسد در رویکرد وزارت خارجه در سالهای اخیر ملحوظ است، اینکه جهان امروز از یارگیریهای سنتی و طرفداریهای قطعی و دائمی عبور و نوعی چندجانبهگرایی در لایههای زیرین سیاست خارجی کشورها رسوخ کرده است. برای مثال در جهان امروز کارکردن نزدیک و داشتن پیمان بلندمدت با چین، برخلاف تحلیلهای سطحی تنافری با همکاری با اروپا ندارد، همانطور که با هند، کره، حتی آمریکا و دیگران. شاهد آنکه خود این قطبها و اقمارشان نیز به انحای متنوعی در همکاری با یکدیگر هستند. اجمالا به نظر میرسد رویکرد خالی از غرضورزی و پیشداوری اقتضا میکند از تعصبات تاریخی و بدبینیهای سنتی که نوعی انفعال را در ذات خود دارد فاصله گرفته و با نگاهی باز و روزآمد به موضوع بنگریم و تلاش کنیم تا روابط ایران را با طرفهای مختلفی که از اهمیتهای خاصی برخوردارند، توسعه دهیم. البته این اصل مقید به حفظ منافع و مصالح ملی است که متولی آن وزارت خارجه بوده و جامعه نیز به وقت مقتضی با انتشار جزئیات توافق میتواند نسبت به رصد ریز این موضوعات حساسیتهای خود را نشان دهد.