برشت و نقد فئودالیسم
شرق: برتولت برشت از مهمترین نمایشنامهنویسان و کارگردانهای قرن بیستم است و میتوان او را از مؤثرترین چهرههای تاریخ معاصر تئاتر به شمار آورد. برشت بهعنوان شاعر، نظریهپرداز و داستاننویس هم مشهور است و از او آثار متعدد و پرشماری در فرمهای مختلف نوشتاری بهجا مانده است. نمایشنامههای برشت عمدتا به موضوعاتی اجتماعی اختصاص دارند و ریشههای تئاتر برشتی را باید در تئاتر مستند اواخر دهه 1920 و اوایل دهه 1930 پیسکاتور پیدا کرد. کمی پس از آنکه برشت آنسامبل را در سال 1949 تأسیس کرد، این تئاتر به اثرگذارترین تئاتر سوسیالیستی دوره پس از جنگ تبدیل شد. برشت بهعنوان نمایشنامهنویس و همچنین کارگردان، تناقضات سرمایهداری را آشکار کرد و در وسایل تئاتری برای ترغیب مخاطبان به عمل سیاسی کندوکاو کرد. او در نوشتههای نظری خود به نظریه دراماتیک ارسطویی حمله کرد و خواستار شیوهای از اجراگری شد که با سیستم استانیسلاوسکی برای آموزش بازیگران تفاوتی عمیق داشت. در این مسیر برشت هم به سنت آوانگارد و هم به سنت مدرنیستی اتکا داشت. بهعنوان یک انقلابی مارکسیست، او همچون بسیاری از آوانگاردها به سرنگونی سرمایهداری متعهد بود. بااینحال مانند بسیاری از مدرنیستها، او نیز خواهان کارکردن در درون نهادهای جریان اصلی بود، اما همزمان از تکنیکهای جدید نیز برای فاصلهانداختن بین تماشاگران و اجراهایی که تماشایشان میکردند، استفاده میکرد، هدف او از انجام این کار نقد ایدئولوژیهایی بود که شخصیتها در آن گرفتار بودند. آثار برشت از سالها پیش در ایران ترجمه شده و اینک از برخی از آثار او چندین ترجمه در دست است؛ از جمله از نمایشنامه «ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی» که مدتی پیش با ترجمه تازهای از شریف لنکرانی در نشر مروارید منتشر شد. این اثر از نمایشنامههای کمدی برشت است که در سال ۱۹۴۰ نوشته است و برای اولینبار در سال ۱۹۴۸ روی صحنه رفت. پونتیلا و ماتی از شخصیتهای این نمایشنامه هستند. نمایشنامهای که در عین کمدیبودن نقدی بر شرایط تاریخی و اجتماعی زمانهای مشخص است و با زبانی طنزآمیز داستان زندگی ارباب پونتیلا را روایت میکند و بهطورکلی مناسبات ارباب و بنده را نقد میکند. برشت در اینجا روابط حاکم بر جامعه فئودالی را با نگاهی طنزآمیز به سخره میگیرد. ارباب پونتیلای این نمایشنامه شخصیتی دوگانه دارد و این دوگانگی دقیقا در تضاد با هم قرار دارند. در ابتدای این کتاب مقدمهای کوتاه درباره برشت و آثارش آمده که در بخشی از آن میخوانیم: «برتولت برشت، دراماتیست، شاعر، کارگردان و نظریهپرداز آلمانی است. کار خود را بهعنوان یک دراماتیست، نخست با یک سلسله تجربههای تئاتری شروع کرد که بهشدت تحت تأثیر تکنیکهای امپرسیونیستی بود؛ اما بهزودی از این شیوه دوری جست و در تجربه تئاتری بعدی خود بهشدت بر جامعه بورژوازی تاخت و شهرتی عالمگیر یافت و آثارش در تئاترهای مسکو، پاریس و نیویورک به روی صحنه درآمد. در سال ۱۹۳۳، با ظهور هیتلر در آلمان، برشت آلمان را ناگزیر ترک کرد و نخست به کشورهای اسکاندیناوی و پس از تصرف کشورهای اسکاندیناوی در سال ۱۹۴۱ توسط قوای هیتلری، به ایالات متحد آمریکا رفت. در سالهای ۱۹۳۷ تا ۱۹۴۵ مهمترین آثار خود را به رشته تحریر درآورد که اکنون جزء شاهکارهای او به شمار میروند: زندگی گالیله، ننه کوراژ، زن خوب سچوان، ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی، دایره گچی قفقازی، شوایک در جنگ جهانی دوم، ترس و نکبت رایش سوم و رؤیاهای سیمون ماشار. برشت در سال ۱۹۴۹ به آلمان بازگشت و تئاتر خود برلینر آنسامبل را برپا کرد. در این دوره بود که بهعنوان یک دراماتیست اندیشمند و نظریهآفرین از شهرت جهانی برخوردار شد و با ابداع فن فاصلهگذاری جزء مهمترین شخصیتهای تئاتر معاصر درآمد». در بخشی از دیالوگهای پونتیلا و ماتی میخوانیم: «ماتی: هنوز خیلی چیزها هست که باید یاد بگیری. مادرم که در یک خانه اربابی آشپز بود، هفتهای پنج بار شاهماهی میپخت و لاینا هفتهای هشت بار. خوش آمدی شاهماهی، ای قاتق مردم فقیر! ای سیرکننده، در هر ساعت از روز و ای درد نمکسود رودهها! از دریا میآیی و به خاک خواهی رفت. با نیروی تو درختهای کاج انداخته میشود و مزارع کاشته و با نیروی تو ماشینها حرکت میکنند، ماشینهایی که رعیت خوانده میشوند و هنوز تبدیل به ماشینهایی که بدون سوخت لاینقطع حرکت کنند، نشدهاند. آه شاهماهی، ای سگ، اگر تو نبودی شروع میکردیم از مالک گوشت خوک طلب کنیم و آنوقت فنلاند چه میشد؟ پونتیلا: به دهان من مزه عالیترین غذها را میدهد، چون بهندرت میخورم. این یک عدم تساوی است، که نباید باشد. اگر به اختیار من بود، تمام درآمد ملک را در یک صندوق میریختم، و وقتی هریک از کارکنان چیزی لازم داشت، از توی صندوق برمیداشت، چون بدون آنها چیزی توی صندوق نخواهد بود...».
شرق: برتولت برشت از مهمترین نمایشنامهنویسان و کارگردانهای قرن بیستم است و میتوان او را از مؤثرترین چهرههای تاریخ معاصر تئاتر به شمار آورد. برشت بهعنوان شاعر، نظریهپرداز و داستاننویس هم مشهور است و از او آثار متعدد و پرشماری در فرمهای مختلف نوشتاری بهجا مانده است. نمایشنامههای برشت عمدتا به موضوعاتی اجتماعی اختصاص دارند و ریشههای تئاتر برشتی را باید در تئاتر مستند اواخر دهه 1920 و اوایل دهه 1930 پیسکاتور پیدا کرد. کمی پس از آنکه برشت آنسامبل را در سال 1949 تأسیس کرد، این تئاتر به اثرگذارترین تئاتر سوسیالیستی دوره پس از جنگ تبدیل شد. برشت بهعنوان نمایشنامهنویس و همچنین کارگردان، تناقضات سرمایهداری را آشکار کرد و در وسایل تئاتری برای ترغیب مخاطبان به عمل سیاسی کندوکاو کرد. او در نوشتههای نظری خود به نظریه دراماتیک ارسطویی حمله کرد و خواستار شیوهای از اجراگری شد که با سیستم استانیسلاوسکی برای آموزش بازیگران تفاوتی عمیق داشت. در این مسیر برشت هم به سنت آوانگارد و هم به سنت مدرنیستی اتکا داشت. بهعنوان یک انقلابی مارکسیست، او همچون بسیاری از آوانگاردها به سرنگونی سرمایهداری متعهد بود. بااینحال مانند بسیاری از مدرنیستها، او نیز خواهان کارکردن در درون نهادهای جریان اصلی بود، اما همزمان از تکنیکهای جدید نیز برای فاصلهانداختن بین تماشاگران و اجراهایی که تماشایشان میکردند، استفاده میکرد، هدف او از انجام این کار نقد ایدئولوژیهایی بود که شخصیتها در آن گرفتار بودند. آثار برشت از سالها پیش در ایران ترجمه شده و اینک از برخی از آثار او چندین ترجمه در دست است؛ از جمله از نمایشنامه «ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی» که مدتی پیش با ترجمه تازهای از شریف لنکرانی در نشر مروارید منتشر شد. این اثر از نمایشنامههای کمدی برشت است که در سال ۱۹۴۰ نوشته است و برای اولینبار در سال ۱۹۴۸ روی صحنه رفت. پونتیلا و ماتی از شخصیتهای این نمایشنامه هستند. نمایشنامهای که در عین کمدیبودن نقدی بر شرایط تاریخی و اجتماعی زمانهای مشخص است و با زبانی طنزآمیز داستان زندگی ارباب پونتیلا را روایت میکند و بهطورکلی مناسبات ارباب و بنده را نقد میکند. برشت در اینجا روابط حاکم بر جامعه فئودالی را با نگاهی طنزآمیز به سخره میگیرد. ارباب پونتیلای این نمایشنامه شخصیتی دوگانه دارد و این دوگانگی دقیقا در تضاد با هم قرار دارند. در ابتدای این کتاب مقدمهای کوتاه درباره برشت و آثارش آمده که در بخشی از آن میخوانیم: «برتولت برشت، دراماتیست، شاعر، کارگردان و نظریهپرداز آلمانی است. کار خود را بهعنوان یک دراماتیست، نخست با یک سلسله تجربههای تئاتری شروع کرد که بهشدت تحت تأثیر تکنیکهای امپرسیونیستی بود؛ اما بهزودی از این شیوه دوری جست و در تجربه تئاتری بعدی خود بهشدت بر جامعه بورژوازی تاخت و شهرتی عالمگیر یافت و آثارش در تئاترهای مسکو، پاریس و نیویورک به روی صحنه درآمد. در سال ۱۹۳۳، با ظهور هیتلر در آلمان، برشت آلمان را ناگزیر ترک کرد و نخست به کشورهای اسکاندیناوی و پس از تصرف کشورهای اسکاندیناوی در سال ۱۹۴۱ توسط قوای هیتلری، به ایالات متحد آمریکا رفت. در سالهای ۱۹۳۷ تا ۱۹۴۵ مهمترین آثار خود را به رشته تحریر درآورد که اکنون جزء شاهکارهای او به شمار میروند: زندگی گالیله، ننه کوراژ، زن خوب سچوان، ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی، دایره گچی قفقازی، شوایک در جنگ جهانی دوم، ترس و نکبت رایش سوم و رؤیاهای سیمون ماشار. برشت در سال ۱۹۴۹ به آلمان بازگشت و تئاتر خود برلینر آنسامبل را برپا کرد. در این دوره بود که بهعنوان یک دراماتیست اندیشمند و نظریهآفرین از شهرت جهانی برخوردار شد و با ابداع فن فاصلهگذاری جزء مهمترین شخصیتهای تئاتر معاصر درآمد». در بخشی از دیالوگهای پونتیلا و ماتی میخوانیم: «ماتی: هنوز خیلی چیزها هست که باید یاد بگیری. مادرم که در یک خانه اربابی آشپز بود، هفتهای پنج بار شاهماهی میپخت و لاینا هفتهای هشت بار. خوش آمدی شاهماهی، ای قاتق مردم فقیر! ای سیرکننده، در هر ساعت از روز و ای درد نمکسود رودهها! از دریا میآیی و به خاک خواهی رفت. با نیروی تو درختهای کاج انداخته میشود و مزارع کاشته و با نیروی تو ماشینها حرکت میکنند، ماشینهایی که رعیت خوانده میشوند و هنوز تبدیل به ماشینهایی که بدون سوخت لاینقطع حرکت کنند، نشدهاند. آه شاهماهی، ای سگ، اگر تو نبودی شروع میکردیم از مالک گوشت خوک طلب کنیم و آنوقت فنلاند چه میشد؟ پونتیلا: به دهان من مزه عالیترین غذها را میدهد، چون بهندرت میخورم. این یک عدم تساوی است، که نباید باشد. اگر به اختیار من بود، تمام درآمد ملک را در یک صندوق میریختم، و وقتی هریک از کارکنان چیزی لازم داشت، از توی صندوق برمیداشت، چون بدون آنها چیزی توی صندوق نخواهد بود...».