|

فرصت شمار صحبت

شکوفه موسوی- روان‌پزشک‌ کودک‌ونوجوان

امروز از آنان می‌نویسم که در این روزهای کرونایی از همیشه شکننده‌ترند؛ از سالمندان؛ چون می‌ترسم وقت کفاف نکند و فرصت از دست برود. فرصتی که به قدر دیدن دوباره آنان و گفت‌و‌شنیدی به سر صبر با آنان، در دسترس‌مان است. می‌نویسم؛ چون شاید فرصت روز‌های باقی‌مانده آنان کم باشد و درازنای افسوس‌های بر‌جای‌مانده ما زیاد.

از باغچه‌های شمعدانی تا غول‌ها
نیک می‌دانیم که پیشرفت سرسام‌آور فناوری از توان یادگیری انسان‌ها فزون‌تر است؛ به‌ویژه در دوره سالمندی و همین هر روز محدوده حضورشان در اجتماع و حتی توان‌شان در مراقبت از خود را کمتر و کمتر می‌کند. آنان در سال‌های گذشته مهارت‌هایی داشته‌اند و با همان چرخ زندگی را چرخانده‌اند که الان به کار کسی نمی‌آید و فقط در مرور خاطرات با همتایان می‌توانند به یاد آورند که روزی کارآمد بوده‌اند و ستون اتکا و سقف امن خانواده و فامیل و دوستان محسوب می‌شده‌اند. دریغ که بسیاری از همتایان نیز رفته‌اند و آن خاطرات کم‌رنگ‌تر شده؛ به‌طوری‌که گاه تردید گریبان‌شان را می‌گیرد که آیا واقعا آن روزها، در آن شهر و دیار بوده‌اند یا نه؟ افسوس که نه حتی از آن کوچه‌ها نشانی مانده و نه آن خانه‌ها و باغچه‌ها و حوض‌ها و شمعدانی‌ها، انگار غولی همه را بلعیده و لحظه‌به‌لحظه به آنان نزدیک‌تر می‌شود. فرزندان، خود درگیر زندگی هستند و با غول‌های متعددی دست به گریبان و اکنون که کرونا، ارتباط را قدغن کرده، با این منطق ظاهرا قانع‌کننده که: شما آسیب‌پذیرتر هستید و به نفع شماست که فاصله رعایت شود، دورتر از همیشه شده‌اند. حال انگار همه چیز آشنا و امن بلعیده می‌شود و دنیا رو به غریبگی و نا‌امنی می‌رود. آنان که روزی این زمین جای گستردن بساط زندگی‌شان بود و وجب به وجب از آن عقب رانده شدند، به رسم طبیعت و همان‌گونه که خود تازه‌نفس سر رسیدند، واگذاری همه الفت‌ها و آشنایی‌ها برای‌شان ناتوان‌کننده است. گویی آن ماهی‌گیر که سر در آب فرو برده بود و چون سر برآورد، از دهکده‌اش هیچ نشانی ندید.
حساب‌و‌کتاب آخرین
سالمندی فرصتی است برای یک چالش بزرگ، دو‌راهه‌ای است که یا به سمت رضایت و کمال می‌رود یا افسوس و گسیختگی. عمری رفته و هزاران تصمیم درست یا غلط، بی‌شمار تجربه تلخ یا شیرین و بسیار کامیابی یا ناکامی از سر گذشته، راه به پایان رسیده و چشم‌اندازی وسیع باقی نمانده، فقط پس‌زمینه‌ای که حال باید در آن نظر کرد و به حساب‌و‌کتاب آورد، افسوس یا تأیید؟ رضایت یا شکایت؟
فرزند 2 زمانه
سالمندان از دو دوره عبور کرده‌اند. آن هنگام که والدین خود را تا آخرین لحظه عمر در بهترین جای خانه نشانده بودند و در جمع فرزندان و نوه‌ها و خویشاوندان به آخرین منزلگاه بدرقه کرده بودند، تا زمانه‌ای که چشم به آینده دارند و فرزندان در اولویت‌اند. آنان خدمتی به نسل قبل خود کرده‌اند و شبیه آن را از نسل بعد دریافت نکرده‌اند و شاید درک همین تفاوت در نظرشان از شتاب بی‌امان تغییر دنیا ثقیل‌تر و دردناک‌تر باشد؛ شتابی که ضرباهنگ تندش فراتر از پردازش کُند آنان است.
در گوشه رینگ
حال که همه درباره ارزیابی خطر کرونا، حتما سن را لحاظ می‌کنند و بیماری‌هایی را که سالمندان از آن بی‌نصیب نیستند، بر‌می‌شمرند و گاه کمی آسوده‌تر خطر کرونا را برای خود حساب‌و‌کتاب می‌کنند و این پیام آشکار از همه‌جا شنیده می‌شود، گویی حریفانی قَدَر، در گوشه‌ای آنان را به دام انداخته‌اند؛ از‌دست‌رفتن ناگزیر جوانی و سلامت، تجربه داغ‌های پی‌در‌پی که بهای گران عمر طولانی است، از‌دست‌رفتن توانایی در زمانه‌ای پر‌شتاب، تغییر رویه زندگی و سقوط از شأن امن و مألوف سالمندی نسل قبل به جایگاه نا‌امن و ناآشنای اکنون. حال بحران کرونا و انزوای تحمیل‌شده و بدتر از همه، پیوستن به گروه آنانی که فهرست بلند‌بالایی از خطرات در تار‌و‌پود وجود شکننده‌شان، در هم ‌تنیده شده است. حال داور مشغول شمردن است، تا دست غولان ناامنی و پریشانی را بالا ببرد و امنیت و آرامش را بازنده اعلام کند.
ساعت شنی عمر
حال که زمان از انگشتان سردشان، به آرامی فرو می‌ریزد و فروغ زندگی مانند شعله لمپا، به آهستگی فرو می‌آید، همین الان فرصت گفت‌وگوست، فرصت دلداری است، فرصت تأیید همه کارهای ارزشمند و برشمردن فضیلت‌های نسل قبل است؛ فداکاری، قناعت، تواضع، صبر، پشتکار و همه آن تجربه‌ها و روایت‌هایی که آنان از گفتنش محروم شدند و ما از شنیدنش. این روزها فرصت نشستن پای صحبت آنان است، از آن شن‌ریزه در ساعت زندگی‌شان چندان نمانده است. باشد به پشتوانه تأیید و توجه، گذار محتوم‌شان به آن سرزمینِ ندیده و نشناخته، همراه دلگرمی مهرآمیز ما باشد که بالیدن‌مان از نشستن بر سر سفره آنان بود و قد‌کشیدن‌مان از پای‌نهادن بر شانه آنان. بادا در آخرین حساب‌و‌کتاب، با خود بگویند: آنچه کرده‌ایم و آن راهی که رفته‌ایم، درست بود، عمرمان هدر نرفت و رنج‌مان بیهوده نبود.
این رضایت را به آنان هدیه کنیم، در این روز‌های کرونایی راهی بیابیم که هم فاصله ایمن را رعایت کنیم و هم بدون آسیب به سلامت‌شان، رد گفتار را گم نکنیم؛ زیرا: کز این دو‌راهه منزل، گر بگذریم دیگر، نتوان به هم رسیدن.

امروز از آنان می‌نویسم که در این روزهای کرونایی از همیشه شکننده‌ترند؛ از سالمندان؛ چون می‌ترسم وقت کفاف نکند و فرصت از دست برود. فرصتی که به قدر دیدن دوباره آنان و گفت‌و‌شنیدی به سر صبر با آنان، در دسترس‌مان است. می‌نویسم؛ چون شاید فرصت روز‌های باقی‌مانده آنان کم باشد و درازنای افسوس‌های بر‌جای‌مانده ما زیاد.

از باغچه‌های شمعدانی تا غول‌ها
نیک می‌دانیم که پیشرفت سرسام‌آور فناوری از توان یادگیری انسان‌ها فزون‌تر است؛ به‌ویژه در دوره سالمندی و همین هر روز محدوده حضورشان در اجتماع و حتی توان‌شان در مراقبت از خود را کمتر و کمتر می‌کند. آنان در سال‌های گذشته مهارت‌هایی داشته‌اند و با همان چرخ زندگی را چرخانده‌اند که الان به کار کسی نمی‌آید و فقط در مرور خاطرات با همتایان می‌توانند به یاد آورند که روزی کارآمد بوده‌اند و ستون اتکا و سقف امن خانواده و فامیل و دوستان محسوب می‌شده‌اند. دریغ که بسیاری از همتایان نیز رفته‌اند و آن خاطرات کم‌رنگ‌تر شده؛ به‌طوری‌که گاه تردید گریبان‌شان را می‌گیرد که آیا واقعا آن روزها، در آن شهر و دیار بوده‌اند یا نه؟ افسوس که نه حتی از آن کوچه‌ها نشانی مانده و نه آن خانه‌ها و باغچه‌ها و حوض‌ها و شمعدانی‌ها، انگار غولی همه را بلعیده و لحظه‌به‌لحظه به آنان نزدیک‌تر می‌شود. فرزندان، خود درگیر زندگی هستند و با غول‌های متعددی دست به گریبان و اکنون که کرونا، ارتباط را قدغن کرده، با این منطق ظاهرا قانع‌کننده که: شما آسیب‌پذیرتر هستید و به نفع شماست که فاصله رعایت شود، دورتر از همیشه شده‌اند. حال انگار همه چیز آشنا و امن بلعیده می‌شود و دنیا رو به غریبگی و نا‌امنی می‌رود. آنان که روزی این زمین جای گستردن بساط زندگی‌شان بود و وجب به وجب از آن عقب رانده شدند، به رسم طبیعت و همان‌گونه که خود تازه‌نفس سر رسیدند، واگذاری همه الفت‌ها و آشنایی‌ها برای‌شان ناتوان‌کننده است. گویی آن ماهی‌گیر که سر در آب فرو برده بود و چون سر برآورد، از دهکده‌اش هیچ نشانی ندید.
حساب‌و‌کتاب آخرین
سالمندی فرصتی است برای یک چالش بزرگ، دو‌راهه‌ای است که یا به سمت رضایت و کمال می‌رود یا افسوس و گسیختگی. عمری رفته و هزاران تصمیم درست یا غلط، بی‌شمار تجربه تلخ یا شیرین و بسیار کامیابی یا ناکامی از سر گذشته، راه به پایان رسیده و چشم‌اندازی وسیع باقی نمانده، فقط پس‌زمینه‌ای که حال باید در آن نظر کرد و به حساب‌و‌کتاب آورد، افسوس یا تأیید؟ رضایت یا شکایت؟
فرزند 2 زمانه
سالمندان از دو دوره عبور کرده‌اند. آن هنگام که والدین خود را تا آخرین لحظه عمر در بهترین جای خانه نشانده بودند و در جمع فرزندان و نوه‌ها و خویشاوندان به آخرین منزلگاه بدرقه کرده بودند، تا زمانه‌ای که چشم به آینده دارند و فرزندان در اولویت‌اند. آنان خدمتی به نسل قبل خود کرده‌اند و شبیه آن را از نسل بعد دریافت نکرده‌اند و شاید درک همین تفاوت در نظرشان از شتاب بی‌امان تغییر دنیا ثقیل‌تر و دردناک‌تر باشد؛ شتابی که ضرباهنگ تندش فراتر از پردازش کُند آنان است.
در گوشه رینگ
حال که همه درباره ارزیابی خطر کرونا، حتما سن را لحاظ می‌کنند و بیماری‌هایی را که سالمندان از آن بی‌نصیب نیستند، بر‌می‌شمرند و گاه کمی آسوده‌تر خطر کرونا را برای خود حساب‌و‌کتاب می‌کنند و این پیام آشکار از همه‌جا شنیده می‌شود، گویی حریفانی قَدَر، در گوشه‌ای آنان را به دام انداخته‌اند؛ از‌دست‌رفتن ناگزیر جوانی و سلامت، تجربه داغ‌های پی‌در‌پی که بهای گران عمر طولانی است، از‌دست‌رفتن توانایی در زمانه‌ای پر‌شتاب، تغییر رویه زندگی و سقوط از شأن امن و مألوف سالمندی نسل قبل به جایگاه نا‌امن و ناآشنای اکنون. حال بحران کرونا و انزوای تحمیل‌شده و بدتر از همه، پیوستن به گروه آنانی که فهرست بلند‌بالایی از خطرات در تار‌و‌پود وجود شکننده‌شان، در هم ‌تنیده شده است. حال داور مشغول شمردن است، تا دست غولان ناامنی و پریشانی را بالا ببرد و امنیت و آرامش را بازنده اعلام کند.
ساعت شنی عمر
حال که زمان از انگشتان سردشان، به آرامی فرو می‌ریزد و فروغ زندگی مانند شعله لمپا، به آهستگی فرو می‌آید، همین الان فرصت گفت‌وگوست، فرصت دلداری است، فرصت تأیید همه کارهای ارزشمند و برشمردن فضیلت‌های نسل قبل است؛ فداکاری، قناعت، تواضع، صبر، پشتکار و همه آن تجربه‌ها و روایت‌هایی که آنان از گفتنش محروم شدند و ما از شنیدنش. این روزها فرصت نشستن پای صحبت آنان است، از آن شن‌ریزه در ساعت زندگی‌شان چندان نمانده است. باشد به پشتوانه تأیید و توجه، گذار محتوم‌شان به آن سرزمینِ ندیده و نشناخته، همراه دلگرمی مهرآمیز ما باشد که بالیدن‌مان از نشستن بر سر سفره آنان بود و قد‌کشیدن‌مان از پای‌نهادن بر شانه آنان. بادا در آخرین حساب‌و‌کتاب، با خود بگویند: آنچه کرده‌ایم و آن راهی که رفته‌ایم، درست بود، عمرمان هدر نرفت و رنج‌مان بیهوده نبود.
این رضایت را به آنان هدیه کنیم، در این روز‌های کرونایی راهی بیابیم که هم فاصله ایمن را رعایت کنیم و هم بدون آسیب به سلامت‌شان، رد گفتار را گم نکنیم؛ زیرا: کز این دو‌راهه منزل، گر بگذریم دیگر، نتوان به هم رسیدن.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها