عارضه دلالی همهگیر
علی ورامینی
اوایل دهه 80 که تازه تلفن همراه میرفت که فراگیر شود، خط تلفنی با قیمت بسیار بالا بهصورت اقساطی خریدم. فروشنده که میخواست مبلغ پیشپرداخت را کم و سود الباقی را حساب کند، چند دقیقهای با ماشینحساب مشغول شد. در آن دقایق، گویی در حال حل معادلهای چندمجهولی است و بالاخره بعد از بالا و پایینهای بسیار گفت که هر ماه فلان قدر قسط میشود و درحالیکه قرار بر سود 10درصد بود، باید که در 10 ماه یکونیم برابر قیمت نقد آن را به او پرداخت میکردم. موعد پرداخت قسط ما هجدهم هر ماه بود. بعد از چند قسط از فروشنده خواستم که قسط آن ماه را با چند روز تأخیر اول ماه بعد پرداخت کنم و از ماههای آتی هم اول هر ماه مبلغ قسط را بدهم. گفت مشکلی نیست، ماشینحساب را برداشت و اینبار بیشتر از چند دقیقه قبل حسابوکتاب کرد و دستانش همچون نوازنده چیرهدست پیانو روی دکمههای ماشینحساب حرکت میکرد. بعد خلاصشدن از حل آن دیفرانسلی که فقط خودش سر در میآرود، گفت اگر با این فرمول جدید قسط بپردازی نزدیک 10 درصد دیگر از کل پول خط به بدهی تو افزوده میشود. حدود 20 سال از آن روز میگذرد و منِ کمحافظه جزبهجز صورت آن مرد را در خاطرم دارم. مواجهه با آن مرد اولین برخورد من با زمختی بازار بود و اولینباری که عمیقا حس کردم که پول برای آدمی تا چه اندازه میتواند مهم باشد که تقاضای یک همدلی تبدیل به اعداد ماشینحساب، آن هم در بالاترین حالت ممکن شود.
ناگفته پیداست که بعد از آن بارها و بارها با کسانی که کارشان خرید و فروش یا در اصطلاح عام دلالی است، روبهرو شدم و البته چهره هیچکدام در خاطرم نماند. این شغل و شیوه هم انتخابی است میان بیشمار انتخابهای دیگر که انسان در نسبت با محیط پیرامونش و در نگاهی کلیتر نسبت به زندگیاش و تعاملی که با هستی دارد. جز تأثیراتی که این شغل بر ابعاد روحی و شخصیتی فرد میگذارد، دلال در نسبتش با دیگری رفتهرفته دچار ویژگیهایی میشود که خاص این شغل است و فراگیرشدن آن در بخش زیادی از جامعه آثار سوء بسیاری برای زندگی جمعی دارد. یکی از این وِیژگیها این است که سود و زیان مالی مهمترین هنجار فرد دلال است. دلال به هر رابطه و هر موقعیتی به چشم سود و زیان نگاه میکند. هرچه این هنجار بیشتر بر منش فرد دلال سیطره پیدا کند، او توانایی همدلی با دیگری را بیشتر از دست میدهد. فرد دلال دیگر بهراحتی نمیتواند بدون هنجار سود و زیان سراغ هیچ وضعیت و نسبتی برود. تا اینجا هم خیلی مشکلی نیست. نظام اقتصادی چنین است که بخشی از مردم هم این شغل و شیوه را انتخاب کنند (البته هرچه نظام اقتصادی بیمارتر، دلالی هم بیشتر) مشکل وقتی حاد میشود که عده کثیری از جامعه به چنین شغل و منشی روی بیاورند. چند روز پیش مدیر فرابورس گفت 15میلیون کد بورسی فعال داریم. درواقع درحالحاضر ما 15میلیون معاملهگر داریم که اگر بخواهند در بازار سرمایه (آمار دقیقی از دیگر بازارها؛ مسکن، طلا و ارز نداریم) سود کنند، باید در قیمت پایین از کسی بخرند و در قیمت بالاتر به دیگری بفروشند. در چنین حالتی که هنجار سود و زیان بر بخش عمدهای از ما سیطره میزند، رفتهرفته سرمایههای اجتماعی مثل همدلی را از دست خواهیم داد. مثلا فلان دوست من به مشکلی دچار میشود و برای مدتی مقداری پول لازم دارد، به من که مثل همه شغل دومم دلالی شده است رجوع میکند و مقداری پول میخواهد. من دیگر آدم سابق نیستم، مثل همان موبایلفروش داستان حسابوکتاب میکنم که اگر پولم را امروز فلان سهم بخرم یا سکه یا دلار تا وقتی او میخواهد به من برگرداند فلان میزان از ارزشش کم شده است. با رجوع به هنجار سود و زیان، بیتوجهی به او را به بردن سود و نبردن زیان برمیگزینم. القصه که همدلی یا در اصطلاح عوام «گرفتن دست دیگری» یکی از سرمایههای اجتماعی ما بود که به نظر میرسد با دلالشدن جمعی ما از بین خواهد رفت؛ معدود سرمایههای اجتماعیای که در تاریخ پردرد و رنج ما توانسته گذران زندگی را کمی تلطیف کند.
اوایل دهه 80 که تازه تلفن همراه میرفت که فراگیر شود، خط تلفنی با قیمت بسیار بالا بهصورت اقساطی خریدم. فروشنده که میخواست مبلغ پیشپرداخت را کم و سود الباقی را حساب کند، چند دقیقهای با ماشینحساب مشغول شد. در آن دقایق، گویی در حال حل معادلهای چندمجهولی است و بالاخره بعد از بالا و پایینهای بسیار گفت که هر ماه فلان قدر قسط میشود و درحالیکه قرار بر سود 10درصد بود، باید که در 10 ماه یکونیم برابر قیمت نقد آن را به او پرداخت میکردم. موعد پرداخت قسط ما هجدهم هر ماه بود. بعد از چند قسط از فروشنده خواستم که قسط آن ماه را با چند روز تأخیر اول ماه بعد پرداخت کنم و از ماههای آتی هم اول هر ماه مبلغ قسط را بدهم. گفت مشکلی نیست، ماشینحساب را برداشت و اینبار بیشتر از چند دقیقه قبل حسابوکتاب کرد و دستانش همچون نوازنده چیرهدست پیانو روی دکمههای ماشینحساب حرکت میکرد. بعد خلاصشدن از حل آن دیفرانسلی که فقط خودش سر در میآرود، گفت اگر با این فرمول جدید قسط بپردازی نزدیک 10 درصد دیگر از کل پول خط به بدهی تو افزوده میشود. حدود 20 سال از آن روز میگذرد و منِ کمحافظه جزبهجز صورت آن مرد را در خاطرم دارم. مواجهه با آن مرد اولین برخورد من با زمختی بازار بود و اولینباری که عمیقا حس کردم که پول برای آدمی تا چه اندازه میتواند مهم باشد که تقاضای یک همدلی تبدیل به اعداد ماشینحساب، آن هم در بالاترین حالت ممکن شود.
ناگفته پیداست که بعد از آن بارها و بارها با کسانی که کارشان خرید و فروش یا در اصطلاح عام دلالی است، روبهرو شدم و البته چهره هیچکدام در خاطرم نماند. این شغل و شیوه هم انتخابی است میان بیشمار انتخابهای دیگر که انسان در نسبت با محیط پیرامونش و در نگاهی کلیتر نسبت به زندگیاش و تعاملی که با هستی دارد. جز تأثیراتی که این شغل بر ابعاد روحی و شخصیتی فرد میگذارد، دلال در نسبتش با دیگری رفتهرفته دچار ویژگیهایی میشود که خاص این شغل است و فراگیرشدن آن در بخش زیادی از جامعه آثار سوء بسیاری برای زندگی جمعی دارد. یکی از این وِیژگیها این است که سود و زیان مالی مهمترین هنجار فرد دلال است. دلال به هر رابطه و هر موقعیتی به چشم سود و زیان نگاه میکند. هرچه این هنجار بیشتر بر منش فرد دلال سیطره پیدا کند، او توانایی همدلی با دیگری را بیشتر از دست میدهد. فرد دلال دیگر بهراحتی نمیتواند بدون هنجار سود و زیان سراغ هیچ وضعیت و نسبتی برود. تا اینجا هم خیلی مشکلی نیست. نظام اقتصادی چنین است که بخشی از مردم هم این شغل و شیوه را انتخاب کنند (البته هرچه نظام اقتصادی بیمارتر، دلالی هم بیشتر) مشکل وقتی حاد میشود که عده کثیری از جامعه به چنین شغل و منشی روی بیاورند. چند روز پیش مدیر فرابورس گفت 15میلیون کد بورسی فعال داریم. درواقع درحالحاضر ما 15میلیون معاملهگر داریم که اگر بخواهند در بازار سرمایه (آمار دقیقی از دیگر بازارها؛ مسکن، طلا و ارز نداریم) سود کنند، باید در قیمت پایین از کسی بخرند و در قیمت بالاتر به دیگری بفروشند. در چنین حالتی که هنجار سود و زیان بر بخش عمدهای از ما سیطره میزند، رفتهرفته سرمایههای اجتماعی مثل همدلی را از دست خواهیم داد. مثلا فلان دوست من به مشکلی دچار میشود و برای مدتی مقداری پول لازم دارد، به من که مثل همه شغل دومم دلالی شده است رجوع میکند و مقداری پول میخواهد. من دیگر آدم سابق نیستم، مثل همان موبایلفروش داستان حسابوکتاب میکنم که اگر پولم را امروز فلان سهم بخرم یا سکه یا دلار تا وقتی او میخواهد به من برگرداند فلان میزان از ارزشش کم شده است. با رجوع به هنجار سود و زیان، بیتوجهی به او را به بردن سود و نبردن زیان برمیگزینم. القصه که همدلی یا در اصطلاح عوام «گرفتن دست دیگری» یکی از سرمایههای اجتماعی ما بود که به نظر میرسد با دلالشدن جمعی ما از بین خواهد رفت؛ معدود سرمایههای اجتماعیای که در تاریخ پردرد و رنج ما توانسته گذران زندگی را کمی تلطیف کند.