|

درس‌های پذیرش قطع‌نامه 598

فرهاد درویشی‌سه‌تلانی*

یکی از جنبه‌های اساسی نظام سیاست‌گذاری کشورهای توسعه‌یافته، درس‌آموزی از رخدادها و سیاست‌هاست. فارغ از مباحثی مانند اینکه ریشه‌ها و دلایل و علل وقوع یک رخداد یا اتخاذ یک سیاست چیست؟ فرایند رخداد یا سیاست مذکور چگونه بوده است؟ نتایج و پیامدهای آن چه بوده است؟ و عوامل انسانی و نهادی شکست یا پیروزی چه کسانی و نهادهایی بوده‌اند؟ و... که البته پرداختن به هرکدام از آنها در جای خود ضروری و سودمند است، موضوع بسیار مهمی که امروزه توجه سیاست‌گذاران را به خود جلب کرده این است که برای بهبود رویه‌ها و سیاست‌ها در آینده چه درس‌هایی را می‌توان از سیاست‌ها و رخدادهای گذشته استنتاج کرد و در سیاست‌ها و رخدادهای آینده از آنان بهرشه گرفت. مقوله پایان جنگ ایران و عراق و پذیرش قطع‌نامه 598 توسط ایران در روزهای پایانی تیرماه سال 1367 را نیز باید از این منظر مورد توجه قرار داد. در گزاره‌های ذیل به برخی از پرسش‌های مطرح‌شده در بالا اشاره می‌شود؛ اما گزاره پایانی به جنبه اخیر یعنی درس‌های قابل استخراج از نحوه پایان جنگ اختصاص یافته است:

درباره اینکه چرا ایران این قطع‌نامه را پذیرفت، بحث‌های مفصلی می‌توان انجام داد؛ اما به‌طور خلاصه می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد: اولا در ماه‌های منتهی به پایان جنگ از یک طرف شاهد افزایش فزاینده قدرت و توان سیاسی، اقتصادی و یه‌ویژه نظامی عراق بودیم، به‌گونه‌ای که همان‌طور‌که شاهد بودیم، در ماه‌های پایانی جنگ، موازنه قوا به نفع عراق تغییر کرد. ثانیا عامل دیگری که در این قضیه بسیار مؤثر بود، حضور فعالانه‌تر قدرت‌های بزرگ به‌ویژه آمریکا و شوروی به‌عنوان دو ابرقدرت در آن مقطع زمانی برای پایان‌دادن به جنگ طولانی بین ایران و عراق بود. به نظر می‌رسد در آن مقطع زمانی، دو ابرقدرت و دیگر قدرت‌های جهانی به این نتیجه رسیده بودند که ادامه جنگ می‌تواند خطراتی را برای منافع آنها داشته باشد و بر همین اساس با جدیت بیشتری درصدد پایان‌دادن به جنگ برآمدند که اسکورت نفتکش‌ها در خلیج فارس در ماه‌های پایانی جنگ نمونه واضحی از تعارض‌های بین ایران و قدرت‌های بزرگ در آن مقطع زمانی بود.‌ در اینکه آیا ایران در زمان درستی قطع‌نامه را پذیرفت یا خیر، نظرات متفاوتی مطرح است. برخی بی‌توجه به شرایط داخلی و بین‌المللی ایران در آن مقطع زمانی، اصولا پذیرش قطع‌نامه را امری اشتباه می‌دانند اما برخی دیگر نه‌تنها این پذیرش را بهترین تصمیم ایران در آن مقطع می‌دانند بلکه اتفاقا اگر ایرادی را بر آن وارد می‌دانند، تأخیر در پذیرش آن است. به اعتقاد راقم این سطور بهترین زمان برای پذیرش قطع‌نامه همان تابستان سال 66 بود؛ یعنی دقیقا در همان زمانی که قطع‌نامه توسط شورای امنیت صادر شده بود، چون اگر در آن زمان قطع‌نامه پذیرفته می‌شد، ایران در شرایطی بود که نسبت به عراق از برتری نظامی برخوردار بود.

اولا بخش‌هایی از خاک عراق در تصرف نیروهای ایرانی قرار داشت و ثانیا تعداد اسیران عراقی بسیار بیشتر از اسیران ایرانی در دست عراق بود.
تفاوت اساسی قطع‌نامه 598 با قطع‌نامه‌های قبلی شورای امنیت درباره جنگ ایران و عراق این بود که این قطع‌نامه ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل تصویب شده بود؛ یعنی قدرت‌های بزرگ و اعضای شورای امنیت در آن مقطع زمانی، جنگ ایران و عراق را به‌عنوان یک رویداد ناقض صلح و امنیت بین‌المللی شناخته بودند و باید هرچه‌زودتر درباره آن تصمیمی گرفته می‌شد. طبیعتا قطع‌نامه‌هایی که ذیل فصل هفتم صادر شود، از لحاظ حقوق بین‌الملل، برای اعضای سازمان ملل جنبه الزام‌آور خواهد داشت و ضمانت اجرای آن نسبت به قطع‌نامه‌هایی که مثلا ذیل فصل ششم باشد خیلی بیشتر است. از لحاظ موضوع و مفاد قطع‌نامه هم می‌توانیم بگوییم برای اولین‌بار بود که در این قطع‌نامه موضوع شناسایی آغازکننده جنگ مطرح شد که تا قبل از آن وجود نداشت. همچنین تعیین کمیته‌ای برای بازسازی کشورهای طرفین جنگ و جبران زیان‌های طرفین در این قطع‌نامه پیش‌بینی شده بود. متأسفانه برخلاف تصوری که وجود دارد، در این قطع‌نامه بحث شناخت متجاوز و اخذ غرامت از متجاوز مطرح نبود، ولی دو تفاوتی که ذکر شد، در این قطع‌نامه نسبت به قطع‌نامه‌های دیگری وجود داشت.
گفتنی است که متأسفانه درباره فرایند تصویب قطع‌نامه، دستگاه دیپلماسی ایران آن‌چنان که باید مشارکت نداشت که ظاهرا به رویکرد کلی نظام در آن مقطع نسبت به سازمان‌های بین‌المللی از جمله شورای امنیت سازمان ملل برمی‌گشت. با وجود اینکه این قطع‌نامه در مقایسه با قطع‌نامه‌های دیگر کمی واقع‌بینانه‌تر بود، اما چه‌بسا اگر دیپلمات‌های ایران حضور فعال‌تری در فرایند صدور و تصویب این قطع‌نامه داشتند، می‌توانستند منافع بهتری را برای کشور در این قطع‌نامه بگنجانند. پذیرش قطع‌نامه تبعات و نتایج مثبت و منفی مختلفی داشت. شاید منفی‌ترین نتیجه این بود که ایران با پذیرش قطع‌نامه به نوعی قبول کرد که نتوانست به اهدافی برسد که بعد از فتح خرمشهر برای خود پیش‌بینی کرده بود؛ اما ناگفته پیداست که پذیرش قطع‌نامه را نمی‌توان به شکست ایران در جنگ تعبیر کرد، به‌دلیل اینکه ایران با پذیرش قطع‌نامه به دستاوردهایی رسید که در طول هشت سال جنگ به آنها نائل نیامده بود. دستاوردهایی مانند اینکه اولا از واردشدن خسارت بیشتر به کشور جلوگیری شد. ایران قطع‌نامه را زمانی پذیرفت که از نظر وضعیت اقتصادی و شرایط فروش نفت به‌عنوان اصلی‌ترین منبع درآمد کشور، با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو بود. ثانیا به‌هر‌حال ایران توانست با پذیرش قطع‌نامه، تبلیغاتی را که دشمنان ایران و کشور عراق دائم در بوق و کرنا می‌کردند، خنثی کند. نکته سوم بحث شناساندن ماهیت تجاوزکارانه صدام و رژیم بعث به جامعه بین‌الملل و افکار عمومی بود؛ به‌ویژه اینکه بعد از پذیرش قطع‌نامه 598 از سوی ایران ما شاهد تجاوز مجدد ارتش عراق به سمت خرمشهر و جاده اهواز به خرمشهر بودیم. این نشان داد با وجود شعارهای صلح‌طلبانه‌ای که عراقی‌ها می‌دادند، وقتی که شرایط را مهیا دیدند، دوباره دست به حمله به ایران زدند. افکار عمومی بین‌المللی این را برنمی‌تافت و حتی قدرت‌های بزرگ بین‌المللی هم که در طول جنگ از عراق حمایت می‌کردند، این حرکت جدید عراق را تأیید نکردند و بر توقف ارتش عراق تأکید کردند.

یکی از جنبه‌های اساسی نظام سیاست‌گذاری کشورهای توسعه‌یافته، درس‌آموزی از رخدادها و سیاست‌هاست. فارغ از مباحثی مانند اینکه ریشه‌ها و دلایل و علل وقوع یک رخداد یا اتخاذ یک سیاست چیست؟ فرایند رخداد یا سیاست مذکور چگونه بوده است؟ نتایج و پیامدهای آن چه بوده است؟ و عوامل انسانی و نهادی شکست یا پیروزی چه کسانی و نهادهایی بوده‌اند؟ و... که البته پرداختن به هرکدام از آنها در جای خود ضروری و سودمند است، موضوع بسیار مهمی که امروزه توجه سیاست‌گذاران را به خود جلب کرده این است که برای بهبود رویه‌ها و سیاست‌ها در آینده چه درس‌هایی را می‌توان از سیاست‌ها و رخدادهای گذشته استنتاج کرد و در سیاست‌ها و رخدادهای آینده از آنان بهرشه گرفت. مقوله پایان جنگ ایران و عراق و پذیرش قطع‌نامه 598 توسط ایران در روزهای پایانی تیرماه سال 1367 را نیز باید از این منظر مورد توجه قرار داد. در گزاره‌های ذیل به برخی از پرسش‌های مطرح‌شده در بالا اشاره می‌شود؛ اما گزاره پایانی به جنبه اخیر یعنی درس‌های قابل استخراج از نحوه پایان جنگ اختصاص یافته است:

درباره اینکه چرا ایران این قطع‌نامه را پذیرفت، بحث‌های مفصلی می‌توان انجام داد؛ اما به‌طور خلاصه می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد: اولا در ماه‌های منتهی به پایان جنگ از یک طرف شاهد افزایش فزاینده قدرت و توان سیاسی، اقتصادی و یه‌ویژه نظامی عراق بودیم، به‌گونه‌ای که همان‌طور‌که شاهد بودیم، در ماه‌های پایانی جنگ، موازنه قوا به نفع عراق تغییر کرد. ثانیا عامل دیگری که در این قضیه بسیار مؤثر بود، حضور فعالانه‌تر قدرت‌های بزرگ به‌ویژه آمریکا و شوروی به‌عنوان دو ابرقدرت در آن مقطع زمانی برای پایان‌دادن به جنگ طولانی بین ایران و عراق بود. به نظر می‌رسد در آن مقطع زمانی، دو ابرقدرت و دیگر قدرت‌های جهانی به این نتیجه رسیده بودند که ادامه جنگ می‌تواند خطراتی را برای منافع آنها داشته باشد و بر همین اساس با جدیت بیشتری درصدد پایان‌دادن به جنگ برآمدند که اسکورت نفتکش‌ها در خلیج فارس در ماه‌های پایانی جنگ نمونه واضحی از تعارض‌های بین ایران و قدرت‌های بزرگ در آن مقطع زمانی بود.‌ در اینکه آیا ایران در زمان درستی قطع‌نامه را پذیرفت یا خیر، نظرات متفاوتی مطرح است. برخی بی‌توجه به شرایط داخلی و بین‌المللی ایران در آن مقطع زمانی، اصولا پذیرش قطع‌نامه را امری اشتباه می‌دانند اما برخی دیگر نه‌تنها این پذیرش را بهترین تصمیم ایران در آن مقطع می‌دانند بلکه اتفاقا اگر ایرادی را بر آن وارد می‌دانند، تأخیر در پذیرش آن است. به اعتقاد راقم این سطور بهترین زمان برای پذیرش قطع‌نامه همان تابستان سال 66 بود؛ یعنی دقیقا در همان زمانی که قطع‌نامه توسط شورای امنیت صادر شده بود، چون اگر در آن زمان قطع‌نامه پذیرفته می‌شد، ایران در شرایطی بود که نسبت به عراق از برتری نظامی برخوردار بود.

اولا بخش‌هایی از خاک عراق در تصرف نیروهای ایرانی قرار داشت و ثانیا تعداد اسیران عراقی بسیار بیشتر از اسیران ایرانی در دست عراق بود.
تفاوت اساسی قطع‌نامه 598 با قطع‌نامه‌های قبلی شورای امنیت درباره جنگ ایران و عراق این بود که این قطع‌نامه ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل تصویب شده بود؛ یعنی قدرت‌های بزرگ و اعضای شورای امنیت در آن مقطع زمانی، جنگ ایران و عراق را به‌عنوان یک رویداد ناقض صلح و امنیت بین‌المللی شناخته بودند و باید هرچه‌زودتر درباره آن تصمیمی گرفته می‌شد. طبیعتا قطع‌نامه‌هایی که ذیل فصل هفتم صادر شود، از لحاظ حقوق بین‌الملل، برای اعضای سازمان ملل جنبه الزام‌آور خواهد داشت و ضمانت اجرای آن نسبت به قطع‌نامه‌هایی که مثلا ذیل فصل ششم باشد خیلی بیشتر است. از لحاظ موضوع و مفاد قطع‌نامه هم می‌توانیم بگوییم برای اولین‌بار بود که در این قطع‌نامه موضوع شناسایی آغازکننده جنگ مطرح شد که تا قبل از آن وجود نداشت. همچنین تعیین کمیته‌ای برای بازسازی کشورهای طرفین جنگ و جبران زیان‌های طرفین در این قطع‌نامه پیش‌بینی شده بود. متأسفانه برخلاف تصوری که وجود دارد، در این قطع‌نامه بحث شناخت متجاوز و اخذ غرامت از متجاوز مطرح نبود، ولی دو تفاوتی که ذکر شد، در این قطع‌نامه نسبت به قطع‌نامه‌های دیگری وجود داشت.
گفتنی است که متأسفانه درباره فرایند تصویب قطع‌نامه، دستگاه دیپلماسی ایران آن‌چنان که باید مشارکت نداشت که ظاهرا به رویکرد کلی نظام در آن مقطع نسبت به سازمان‌های بین‌المللی از جمله شورای امنیت سازمان ملل برمی‌گشت. با وجود اینکه این قطع‌نامه در مقایسه با قطع‌نامه‌های دیگر کمی واقع‌بینانه‌تر بود، اما چه‌بسا اگر دیپلمات‌های ایران حضور فعال‌تری در فرایند صدور و تصویب این قطع‌نامه داشتند، می‌توانستند منافع بهتری را برای کشور در این قطع‌نامه بگنجانند. پذیرش قطع‌نامه تبعات و نتایج مثبت و منفی مختلفی داشت. شاید منفی‌ترین نتیجه این بود که ایران با پذیرش قطع‌نامه به نوعی قبول کرد که نتوانست به اهدافی برسد که بعد از فتح خرمشهر برای خود پیش‌بینی کرده بود؛ اما ناگفته پیداست که پذیرش قطع‌نامه را نمی‌توان به شکست ایران در جنگ تعبیر کرد، به‌دلیل اینکه ایران با پذیرش قطع‌نامه به دستاوردهایی رسید که در طول هشت سال جنگ به آنها نائل نیامده بود. دستاوردهایی مانند اینکه اولا از واردشدن خسارت بیشتر به کشور جلوگیری شد. ایران قطع‌نامه را زمانی پذیرفت که از نظر وضعیت اقتصادی و شرایط فروش نفت به‌عنوان اصلی‌ترین منبع درآمد کشور، با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو بود. ثانیا به‌هر‌حال ایران توانست با پذیرش قطع‌نامه، تبلیغاتی را که دشمنان ایران و کشور عراق دائم در بوق و کرنا می‌کردند، خنثی کند. نکته سوم بحث شناساندن ماهیت تجاوزکارانه صدام و رژیم بعث به جامعه بین‌الملل و افکار عمومی بود؛ به‌ویژه اینکه بعد از پذیرش قطع‌نامه 598 از سوی ایران ما شاهد تجاوز مجدد ارتش عراق به سمت خرمشهر و جاده اهواز به خرمشهر بودیم. این نشان داد با وجود شعارهای صلح‌طلبانه‌ای که عراقی‌ها می‌دادند، وقتی که شرایط را مهیا دیدند، دوباره دست به حمله به ایران زدند. افکار عمومی بین‌المللی این را برنمی‌تافت و حتی قدرت‌های بزرگ بین‌المللی هم که در طول جنگ از عراق حمایت می‌کردند، این حرکت جدید عراق را تأیید نکردند و بر توقف ارتش عراق تأکید کردند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها