|

تأملی بر پیامدهای رنگی‌کردن فیلم‌های سیاه‌وسفید

در خدمت و خیانت سینما

سارا آقابابایان: از قریب سه دهه گذشته که کمپانی‌های متخصص مرمت و بازیابی فیلم‌های کلاسیک مانند کرایتریون، امکان رنگی‌سازی آثار سیاه‌و‌سفید را میسر کرده‌اند، تا امروز این جدل بی‌نتیجه مانده که آیا رنگی‌ساختن آثار سیاه‌و‌سفید به صلاح سینماست یا خیر. در هر دو جبهه موافق و مخالف، افراطیونی وجود دارند؛ در یک سمت برخی با اقبال از فناوری رنگی‌سازی، حتی اصلاح و تغییر رنگ فیلم‌های قدیمی رنگی را نیز ضروری دانسته و در جناح مقابل، مخالف‌خوانان تندرو این رویه را به مثابه مصداق بارز وندالیسم و جنایت فرهنگی تخطئه کرده و رنگی‌کردن یک فیلم کلاسیک را در حد دستکاری یک تابلوی مشهور نقاشی قابل پیگرد قانونی به جرم آسیب‌زدن به میراث هنری می‌دانند.
فارغ از این انگاره‌های یک‌جانبه، به‌منظور تحلیل ابعاد مختلف پدیده رنگی‌سازی فیلم‌های قدیمی، بهتر است نظریات متعادل‌تر و آرای موجه‌تر را از نظر بگذرانیم؛ موافقان از بدو امر بر این باور بودند که نسخه رنگی یک فیلم کلاسیک قرار است به عنوان یک گزینه فرعی و مکمل نسخه اصلی در یک بسته ارائه شود؛ نه اینکه اساسا نسخه جایگزین نسخه اصلی قرار گیرد. اما اگر نیک بنگریم صادقانه باید از خود پرسید یک مخاطب عامی برای تماشای آثار قدیمی تاریخ سینما در صورت وجود هر دو گزینه رنگی و سیاه‌وسفید کدام را انتخاب خواهد کرد؟ آیا برای یک مخاطب نوخاسته ایرانی موضوعیتی دارد که فیلم گاو به عنوان یکی از پیش‌قراولان موج نوی سینمای ایران توسط داریوش مهرجویی سیاه‌و‌سفید ساخته و دیده شده، یا بلافاصله می‌رود سراغ نسخه رنگی موجود که برایش زرق‌وبرق بیشتری دارد؟ استدلال موافق دیگر همین است که به مدد رنگی‌سازی، یک اثر قدیمی و برجسته تاریخ سینما برای بیننده عام امروزی به‌خصوص نوجوانان، جذاب و قابل تماشا شده، ولی از نقطه‌نظر مخالفان، این کُرنش به ذائقه عوامی که فیلم سیاه‌و‌سفید در قاموسشان حوصله‌سربر است، سودی ندارد؛ چراکه این جرگه فیلم‌بینان در هر صورت قدردان ارزش‌های یک فیلم مهم نبوده و از سر تفنن تماشایش خواهند کرد.
از سوی دیگر وجه تألیفی آثار سینمایی نیز محل مناقشه است؛ به‌ویژه آن دسته فیلم‌های شاخص که با وجود امکان فیلم‌برداری رنگی عامدانه از سوی کارگردانان سیاه‌وسفید گرفته شدند، مانند بخش عمده شاهکارهای اینگمار برگمان که دست‌زدن به آنها همچون رنگی‌کردن گاو خشمگین یا فهرست ‌شیندلر نقض صریح حقوق فیلم‌سازمؤلف به نظر می‌رسد. البته درباره آثاری که به دلیل محدودیت فنی روزگارشان سیاه‌و‌سفید ساخته شده‌اند، تجربه رنگی‌سازی وسوسه‌انگیز است؛ کمااینکه بازپخش کمدی‌های کلاسیک باستر کیتون و لورل‌وهاردی به صورت رنگی موفق بوده و باعث زنده‌شدن دوباره این آثار شد، حتی توجیه محکمه‌پسندی است که در فیلمی مثل کشتن مرغ مقلد به دلیل سیاه‌و‌سفیدبودن، بخشی از ظرافت‌های رمان مورد اقتباس خنثی شده، یا در فیلم سریر خون بسیاری از ریزه‌کاری‌ها در قاب‌های باشکوه کوروساوا به دلیل سیاه‌و‌سفیدبودن هویدا نیست و یک فرایند رنگی‌سازی ماهرانه قادر است این قابلیت‌های بصری را احیا کند. اما حتی با این برهان، تصمیم برای رنگی‌سازی اثری مانند روانی که ازقضا هیچکاک در آن به دلیل بودجه پایین قید فیلم‌برداری رنگی را زد، به سادگی نیست و ممکن است مانند نسخه رنگی‌شده چه زندگی شگفت‌انگیزی فرانک کاپرا با اعتراضات دافعه‌آمیز روبه‌رو شود. این وضعیت زمانی پیچیده‌تر است که سیاه‌و‌سفیدبودن مؤلفه‌ای مرتبط با زیبایی‌شناسی اثر محسوب شود؛ ازجمله لحن و فضاسازی فیلم‌های موسوم به نوآر یا آثار متعلق به مکتب اکسپرسیونیسم که وابستگی زیادی به پلاستیک تیره و خاکستری خود دارند و با رنگی‌شدن عملا بی‌خاصیت خواهند شد.
اگرچه قابل کتمان نیست که مرمت فیلم‌ها گاه به قلمروی یک هنر مستقل نزدیک می‌شود و همانند کاری که پیتر جکسون در مستند آنها ‌‌نباید ‌پیر شوند با فیلم‌های خبری به‌جامانده از جنگ جهانی اول انجام داد، گاه شایسته تقدیرند. اما زمانی که کاربران مبتدی با رواج نرم‌افزارهای خانگی به این کار دست می‌زنند، دیگر از دقت اصلاح فریم به فریم خبری نیست و یک پالت‌رنگی محدود با طیف رنگ منوکروماتیک به کلیت یک فیلم اعمال می‌شود که نه قادر به تعمیق لایه‌های تصویر خواهد بود و نه تقویت رخسار فیلم، بلکه کیفیت نازل رنگ و رزولوشن پایین ارزش‌های خام و اولیه اثر را هم از چشم می‌اندازد؛ چنانچه اخیرا درباره برخی آثار کلاسیک ایرانی همچون طوقی علی ‌حاتمی این روال نامیمون رخ داده است.
در این نزاع که موافقان رنگی‌سازی طرف مقابل را به جزم‌اندیشی متهم می‌کنند و مخالفان رنگی‌سازی گروه قبلی را به سطحی‌نگری، تنها می‌توان از یک گزاره اطمینان داشت؛ تا لاینحل‌ماندن این چالش که رنگ‌آمیزی الحاق‌شده به یک فیلم سیاه‌وسفید ارزش‌افزوده تلقی می‌شود یا داده‌ای بیهوده و زائد بیش نیست، بعید است که رنگی‌کردن آثاری مانند شهروند ‌کین اورسن ولز یا مرد سوم کارول رید، در مخیله سینمادوستی بگنجد و تکنیسینی جرئت کند به آن مبادرت ورزد.

سارا آقابابایان: از قریب سه دهه گذشته که کمپانی‌های متخصص مرمت و بازیابی فیلم‌های کلاسیک مانند کرایتریون، امکان رنگی‌سازی آثار سیاه‌و‌سفید را میسر کرده‌اند، تا امروز این جدل بی‌نتیجه مانده که آیا رنگی‌ساختن آثار سیاه‌و‌سفید به صلاح سینماست یا خیر. در هر دو جبهه موافق و مخالف، افراطیونی وجود دارند؛ در یک سمت برخی با اقبال از فناوری رنگی‌سازی، حتی اصلاح و تغییر رنگ فیلم‌های قدیمی رنگی را نیز ضروری دانسته و در جناح مقابل، مخالف‌خوانان تندرو این رویه را به مثابه مصداق بارز وندالیسم و جنایت فرهنگی تخطئه کرده و رنگی‌کردن یک فیلم کلاسیک را در حد دستکاری یک تابلوی مشهور نقاشی قابل پیگرد قانونی به جرم آسیب‌زدن به میراث هنری می‌دانند.
فارغ از این انگاره‌های یک‌جانبه، به‌منظور تحلیل ابعاد مختلف پدیده رنگی‌سازی فیلم‌های قدیمی، بهتر است نظریات متعادل‌تر و آرای موجه‌تر را از نظر بگذرانیم؛ موافقان از بدو امر بر این باور بودند که نسخه رنگی یک فیلم کلاسیک قرار است به عنوان یک گزینه فرعی و مکمل نسخه اصلی در یک بسته ارائه شود؛ نه اینکه اساسا نسخه جایگزین نسخه اصلی قرار گیرد. اما اگر نیک بنگریم صادقانه باید از خود پرسید یک مخاطب عامی برای تماشای آثار قدیمی تاریخ سینما در صورت وجود هر دو گزینه رنگی و سیاه‌وسفید کدام را انتخاب خواهد کرد؟ آیا برای یک مخاطب نوخاسته ایرانی موضوعیتی دارد که فیلم گاو به عنوان یکی از پیش‌قراولان موج نوی سینمای ایران توسط داریوش مهرجویی سیاه‌و‌سفید ساخته و دیده شده، یا بلافاصله می‌رود سراغ نسخه رنگی موجود که برایش زرق‌وبرق بیشتری دارد؟ استدلال موافق دیگر همین است که به مدد رنگی‌سازی، یک اثر قدیمی و برجسته تاریخ سینما برای بیننده عام امروزی به‌خصوص نوجوانان، جذاب و قابل تماشا شده، ولی از نقطه‌نظر مخالفان، این کُرنش به ذائقه عوامی که فیلم سیاه‌و‌سفید در قاموسشان حوصله‌سربر است، سودی ندارد؛ چراکه این جرگه فیلم‌بینان در هر صورت قدردان ارزش‌های یک فیلم مهم نبوده و از سر تفنن تماشایش خواهند کرد.
از سوی دیگر وجه تألیفی آثار سینمایی نیز محل مناقشه است؛ به‌ویژه آن دسته فیلم‌های شاخص که با وجود امکان فیلم‌برداری رنگی عامدانه از سوی کارگردانان سیاه‌وسفید گرفته شدند، مانند بخش عمده شاهکارهای اینگمار برگمان که دست‌زدن به آنها همچون رنگی‌کردن گاو خشمگین یا فهرست ‌شیندلر نقض صریح حقوق فیلم‌سازمؤلف به نظر می‌رسد. البته درباره آثاری که به دلیل محدودیت فنی روزگارشان سیاه‌و‌سفید ساخته شده‌اند، تجربه رنگی‌سازی وسوسه‌انگیز است؛ کمااینکه بازپخش کمدی‌های کلاسیک باستر کیتون و لورل‌وهاردی به صورت رنگی موفق بوده و باعث زنده‌شدن دوباره این آثار شد، حتی توجیه محکمه‌پسندی است که در فیلمی مثل کشتن مرغ مقلد به دلیل سیاه‌و‌سفیدبودن، بخشی از ظرافت‌های رمان مورد اقتباس خنثی شده، یا در فیلم سریر خون بسیاری از ریزه‌کاری‌ها در قاب‌های باشکوه کوروساوا به دلیل سیاه‌و‌سفیدبودن هویدا نیست و یک فرایند رنگی‌سازی ماهرانه قادر است این قابلیت‌های بصری را احیا کند. اما حتی با این برهان، تصمیم برای رنگی‌سازی اثری مانند روانی که ازقضا هیچکاک در آن به دلیل بودجه پایین قید فیلم‌برداری رنگی را زد، به سادگی نیست و ممکن است مانند نسخه رنگی‌شده چه زندگی شگفت‌انگیزی فرانک کاپرا با اعتراضات دافعه‌آمیز روبه‌رو شود. این وضعیت زمانی پیچیده‌تر است که سیاه‌و‌سفیدبودن مؤلفه‌ای مرتبط با زیبایی‌شناسی اثر محسوب شود؛ ازجمله لحن و فضاسازی فیلم‌های موسوم به نوآر یا آثار متعلق به مکتب اکسپرسیونیسم که وابستگی زیادی به پلاستیک تیره و خاکستری خود دارند و با رنگی‌شدن عملا بی‌خاصیت خواهند شد.
اگرچه قابل کتمان نیست که مرمت فیلم‌ها گاه به قلمروی یک هنر مستقل نزدیک می‌شود و همانند کاری که پیتر جکسون در مستند آنها ‌‌نباید ‌پیر شوند با فیلم‌های خبری به‌جامانده از جنگ جهانی اول انجام داد، گاه شایسته تقدیرند. اما زمانی که کاربران مبتدی با رواج نرم‌افزارهای خانگی به این کار دست می‌زنند، دیگر از دقت اصلاح فریم به فریم خبری نیست و یک پالت‌رنگی محدود با طیف رنگ منوکروماتیک به کلیت یک فیلم اعمال می‌شود که نه قادر به تعمیق لایه‌های تصویر خواهد بود و نه تقویت رخسار فیلم، بلکه کیفیت نازل رنگ و رزولوشن پایین ارزش‌های خام و اولیه اثر را هم از چشم می‌اندازد؛ چنانچه اخیرا درباره برخی آثار کلاسیک ایرانی همچون طوقی علی ‌حاتمی این روال نامیمون رخ داده است.
در این نزاع که موافقان رنگی‌سازی طرف مقابل را به جزم‌اندیشی متهم می‌کنند و مخالفان رنگی‌سازی گروه قبلی را به سطحی‌نگری، تنها می‌توان از یک گزاره اطمینان داشت؛ تا لاینحل‌ماندن این چالش که رنگ‌آمیزی الحاق‌شده به یک فیلم سیاه‌وسفید ارزش‌افزوده تلقی می‌شود یا داده‌ای بیهوده و زائد بیش نیست، بعید است که رنگی‌کردن آثاری مانند شهروند ‌کین اورسن ولز یا مرد سوم کارول رید، در مخیله سینمادوستی بگنجد و تکنیسینی جرئت کند به آن مبادرت ورزد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها