|

از روزی که زمین بشر را نفرین کرد چند ماهی گذشته است

پارسا تاک: سیاهه‌های سوخت فسیلی، فرو افتاده‌اند و کمتر انسانی از زندانی که به نام خانه در طبیعت یا خانه موجودات دیگر ساخته است، بیرون می‌آید. بشر سال‌ها کوشیده است تا به هر مرتع یا جنگلی رسیده تمام آن را بکُشد و از ریشه بکند و به جای آن قفس‌های کوچکی برای خود بسازد تا به خیال خویش از گزند طبیعت در امان باشد تا راحت بیاساید. اما حال که طبیعت مجبورش کرده در همین قفس چندماهی بماند، عاصی شده و منتظر است به محض شکستِ غلبه موجودی قوی‌تر بر خود (ویروس‌ها)، از قفس‌‌های سیمانی خویش بیرون آید و دوباره گیاهان، درختان، حیوانات و در صورت توان کل طبیعت را خانگی (قفسی) کند. تفکر همه‌چیز را در قفس‌کردن یا غلبه کامل بر تمام طبیعت از زمانی در ذهن حیوانی جهش‌یافته و سخنگو به نام انسان می‌افتد که این‌گونه کم‌کم به غارها پناه می‌برد تا از عوامل فرسایشی طبیعی، دشمنان و درندگان در امان باشد و برای خود ابزار می‌سازد. اما در زمان حال، زمین و تمام درندگان و چرندگانش از دست این گونه پناه می‌گیرند تا در امان بمانند. حتی طبیعت نیز با فرستادن سیل، زلزله، بیماری، خشک‌سالی یا بقیه عوامل کنترل‌کننده طبیعی جمعیت که برای هر گونه جانوری به کار می‌‌برد،‌ نمی‌تواند این پستاندار دو پا را کنترل کند! این تفکر در نهایت به دسته‌بندی تمام زمین و قوانین و حتی خود انسان می‌پردازد. زمانی نمی‌گذرد که تمامیت این کره را طبقه‌بندی‌شده در قفس‌های کوچک قرار می‌دهد و به‌دنبال استفاده از قلمروهای جدید مانند کرات و سیارات دیگر خواهد افتاد؛ همچنین با نزدیک‌شدن به جاودانگی و فائق‌آمدن بر تمامی بیماری‌ها و پیری، گونه‌ای چند صد میلیاردی را رقم خواهد زد که مرگ ندارد، ولی می‌میراند هستی را. انسان با تمام فلسفه‌ای که خود بر جهان بافته و علمی که از تجربه و بررسی قوانین ستاره‌ها تا سلول‌های خود فرا گرفته است تفکری را بنا نهاده که می‌رود خود را حاکم جهان کند، این نژاد با فلسفه‌ای که با درک جزئی‌اش از جهان یافته و با قدرتی که ذهن و اختیارش به او داده در حال زائل‌کردن گونه خود یا حتی جهان است و از دیدِ هر ناظر خارجی رفتار بشر، به مانند کلنی مورچگانی ا‌ست که دائم می‌زایند و دائم نژاد خود را می‌کشند و دور نیست که این موجود سقف و ستون‌های کلونی خویش را هم تخریب کند و آنکه بُرده نیز در این‌ میان، مرده خواهد بود. حال بازگردیم به گونه قوی‌تری که بشر را چند ماهی است در خانه گیر انداخته؛ ویروسی کوچک به نام کرونا، اما موجودی بسیار قوی‌‌تر از انسان که از او برای زنده‌ماندن استفاده می‌کند و نکته اینجاست که آدمی اگر تفکری داشته باشد خواهد دید همین نقش را او سالیان دراز در مرغداری‌ها، گاوداری‌ها، شکارگاه‌ها، دریاها و در تمام این کره خاکی برای هرگونه جانوری بازی کرده است و چون غالب بر آنهاست، از آنها برای زنده‌ماندنِ جمعیت غیرمنطقی‌ خود استفاده می‌کند‌. در نهایت این داستان، امروز بشر با تمام پیشرفت فلسفی و علمی خود که برای منطق‌وارکردن جهان فراگرفته تنها یک راه دارد: یا باید رفتارش را تغییر دهد، یا جهان و خود را به نابودی خواهد کشاند! (البته درصورتی‌که قبل‌ از او، طبیعتِ هوشمند و کائنات این ‌گونه جهش‌یافته را منقرض نکنند به مانند گونه‌های غالبی که در هر دوره‌ زمین به‌طور عجیبی از میان رفته‌اند). زمین یک کل است که مهم‌ترین هدف برایش حفظ این کلیت در تمام زمان زندگی‌اش است و انسان یک جزء است. تعریفی به نام انسان و طبیعت وجود ندارد و فقط کلمه طبیعت محض است که معنا دارد، زمین ما در این راه به شیوه گزینش مفیدترین گونه‌های جانوری و گیاهی برای طبیعتش عمل می‌کند. حتی اگر در این انتخاب یک حشره مفیدتر از انسان باشد. زمین هوشمندانه انتخابش می‌کند و ادامه بقای خود را تضمین کرده و به حیاتش ادامه خواهد داد.

پارسا تاک: سیاهه‌های سوخت فسیلی، فرو افتاده‌اند و کمتر انسانی از زندانی که به نام خانه در طبیعت یا خانه موجودات دیگر ساخته است، بیرون می‌آید. بشر سال‌ها کوشیده است تا به هر مرتع یا جنگلی رسیده تمام آن را بکُشد و از ریشه بکند و به جای آن قفس‌های کوچکی برای خود بسازد تا به خیال خویش از گزند طبیعت در امان باشد تا راحت بیاساید. اما حال که طبیعت مجبورش کرده در همین قفس چندماهی بماند، عاصی شده و منتظر است به محض شکستِ غلبه موجودی قوی‌تر بر خود (ویروس‌ها)، از قفس‌‌های سیمانی خویش بیرون آید و دوباره گیاهان، درختان، حیوانات و در صورت توان کل طبیعت را خانگی (قفسی) کند. تفکر همه‌چیز را در قفس‌کردن یا غلبه کامل بر تمام طبیعت از زمانی در ذهن حیوانی جهش‌یافته و سخنگو به نام انسان می‌افتد که این‌گونه کم‌کم به غارها پناه می‌برد تا از عوامل فرسایشی طبیعی، دشمنان و درندگان در امان باشد و برای خود ابزار می‌سازد. اما در زمان حال، زمین و تمام درندگان و چرندگانش از دست این گونه پناه می‌گیرند تا در امان بمانند. حتی طبیعت نیز با فرستادن سیل، زلزله، بیماری، خشک‌سالی یا بقیه عوامل کنترل‌کننده طبیعی جمعیت که برای هر گونه جانوری به کار می‌‌برد،‌ نمی‌تواند این پستاندار دو پا را کنترل کند! این تفکر در نهایت به دسته‌بندی تمام زمین و قوانین و حتی خود انسان می‌پردازد. زمانی نمی‌گذرد که تمامیت این کره را طبقه‌بندی‌شده در قفس‌های کوچک قرار می‌دهد و به‌دنبال استفاده از قلمروهای جدید مانند کرات و سیارات دیگر خواهد افتاد؛ همچنین با نزدیک‌شدن به جاودانگی و فائق‌آمدن بر تمامی بیماری‌ها و پیری، گونه‌ای چند صد میلیاردی را رقم خواهد زد که مرگ ندارد، ولی می‌میراند هستی را. انسان با تمام فلسفه‌ای که خود بر جهان بافته و علمی که از تجربه و بررسی قوانین ستاره‌ها تا سلول‌های خود فرا گرفته است تفکری را بنا نهاده که می‌رود خود را حاکم جهان کند، این نژاد با فلسفه‌ای که با درک جزئی‌اش از جهان یافته و با قدرتی که ذهن و اختیارش به او داده در حال زائل‌کردن گونه خود یا حتی جهان است و از دیدِ هر ناظر خارجی رفتار بشر، به مانند کلنی مورچگانی ا‌ست که دائم می‌زایند و دائم نژاد خود را می‌کشند و دور نیست که این موجود سقف و ستون‌های کلونی خویش را هم تخریب کند و آنکه بُرده نیز در این‌ میان، مرده خواهد بود. حال بازگردیم به گونه قوی‌تری که بشر را چند ماهی است در خانه گیر انداخته؛ ویروسی کوچک به نام کرونا، اما موجودی بسیار قوی‌‌تر از انسان که از او برای زنده‌ماندن استفاده می‌کند و نکته اینجاست که آدمی اگر تفکری داشته باشد خواهد دید همین نقش را او سالیان دراز در مرغداری‌ها، گاوداری‌ها، شکارگاه‌ها، دریاها و در تمام این کره خاکی برای هرگونه جانوری بازی کرده است و چون غالب بر آنهاست، از آنها برای زنده‌ماندنِ جمعیت غیرمنطقی‌ خود استفاده می‌کند‌. در نهایت این داستان، امروز بشر با تمام پیشرفت فلسفی و علمی خود که برای منطق‌وارکردن جهان فراگرفته تنها یک راه دارد: یا باید رفتارش را تغییر دهد، یا جهان و خود را به نابودی خواهد کشاند! (البته درصورتی‌که قبل‌ از او، طبیعتِ هوشمند و کائنات این ‌گونه جهش‌یافته را منقرض نکنند به مانند گونه‌های غالبی که در هر دوره‌ زمین به‌طور عجیبی از میان رفته‌اند). زمین یک کل است که مهم‌ترین هدف برایش حفظ این کلیت در تمام زمان زندگی‌اش است و انسان یک جزء است. تعریفی به نام انسان و طبیعت وجود ندارد و فقط کلمه طبیعت محض است که معنا دارد، زمین ما در این راه به شیوه گزینش مفیدترین گونه‌های جانوری و گیاهی برای طبیعتش عمل می‌کند. حتی اگر در این انتخاب یک حشره مفیدتر از انسان باشد. زمین هوشمندانه انتخابش می‌کند و ادامه بقای خود را تضمین کرده و به حیاتش ادامه خواهد داد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها